سه‌شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۲ - ۱۵:۳۶

در جوامع امروزی انسان‌ها در طیف وسیعی از شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی متفاوت زندگی می‌کنند، جایی که حتی حرمت‌های اولیه مورد نیاز یک انسان از آنان دریغ می‌شود و جایی که تلاش‌هایشان برای دستیابی به حقوق اجتماعی‌شان به رسمیت شناخته می‌شود، ولی به طور معمول در بیشتر جوامع زنان در محرومیت بیشتر به سر می‌برند .

در حالی که حتی اگر زنان و مردان به‌طور مساوی در معرض محرومیت از حقوق اجتماعی و فردی قرار گیرند به دلیل تفاوت‌های بیولوژیکی زنان در خطر بیشتری قرار می‌گیرند و عوارض‌ این بی‌توجهی به نسل‌های آینده همان جامعه برمی‌گردد.
ما دراین طیف وسیع به زندگی بیولوژیکی زن نگاه می‌کنیم، به زن از ابتدای تولد نگاه کنید، یک دختر بچه با نیازهای تقریبا یکسان با جنس مذکر که هرچه به سال‌های بلوغ نزدیک می‌شود نیازهای تغذیه‌ای متفاوتی در مقایسه با جنس مخالف خود پیدا می‌کند. اوست که بعدها باید زندگی را در وجودش شکل دهد و نتیجه لقاح، یعنی جنین یا یک انسان دیگر را در بطن خود بپروراند- در شرایط نامطلوب که مرد و زن در کنار هم و در یک خانواده زندگی می‌کنند به‌ نظر می‌رسد هر دو جنس به‌طور مساوی در معرض عوامل اقتصادی و اجتماعی هستنند ولی مشکلات بر زن باردار و جنین او آثار ناگوارتری دارد و مادر رنج مضاعفی می‌برد. محرومیت‌های تغذیه‌ای و عاطفی‌ این دوران ۹ ماهه چقدر می‌تواند بر زندگی نوزاد و سال‌های آینده او اثر گذار باشد؟ چقدر می‌تواند بر رشد جسمی‌، عاطفی و توانمندی‌های ذهنی‌ این موجود که باید آینده را بسازد تاثیر بگذارد. مسوولیت این نوزاد از همه نظر از تغذیه در دوران شیرخوارگی و زمان‌های بحرانی بیماری، تا زمانی که او در سفره خانواده تغذیه می‌شود بیشتر با مادر است. جنینی که از امتزاج دو سلول کمتر از یک گرم به وجود می‌آید بعد از ۹ ماه سه هزار برابر وزن اولیه خود می‌شود.
در هفته سوم بارداری ۲۵۰ هزار سلول مغزی، مغز آینده او را شکل می‌دهد. این مغز در حال رشد دانش فنی آینده است. در این زمان محرومیت‌های تغذیه‌ای زن تنها او را ناتوان نمی‌کند بلکه آینده را نیز ناتوان می‌کند، نیازهای تغذیه‌ای اگر به موقع در اختیار جنین قرار نگیرد از ذخیره‌های مادر برداشت می‌شود بنابراین در شرایط مساوی نیز این بدن زن است که از ذخایر تهی می‌شود به خصوص اگر تعداد موالید هم به علت همان بی‌دانشی زیاد باشد- زن در معرض خطر پیری و مرگ زودرس و ناتوانی‌های جسمی‌ بی‌شمار دیگر قرار می‌گیرد و احتمال ابتلای او به بیماری‌ها بیشتر می‌شود و توانایی مراقبت از کودکان و خانواده را نیز از دست می‌دهد. در جوامعی که زنان به حقوق فردی و اجتماعی خودآگاه نیستند و ممکن است دولت‌۰ها نیز از این زنجیره اصلی توسعه، غفلت کنند و به عقب ماندگی کشور دامن بزنند. به همین دلیل در جوامعی که حمایت از زنان دراین ابعاد مورد توجه قرار نمی‌گیرد عقب افتادگی پردوام و طولانی است.
رهایی از این زنجیر در گروی نگاه دقیق به زندگی زنان و کودکان و اجرای برنامه‌هایی است که حداقل نیازهای اولیه آنان را در جامعه تامین کند. بررسی مصرف مواد غذایی کشور که درسال ۱۳۷۹ انجام شد، نشان داد که درصد بسیار کمی‌ از خانوارهای‌ ایرانی انرژی و مواد مغذی کلیدی مورد نیاز خود را متعادل دریافت می‌کنند و درصد زیادی از آنها کمبود شدید دریافت آهن، کلسیم و ویتامین A دارند، از طرف دیگر نزدیک به نیمی‌ از خانوارها بیش از نیاز انرژی و پروتیین دریافت می‌کنند.
در دهک‌های پایین درآمدی، محرومیت‌ها به‌غایت شدیدتر و جانکاه‌ترند، زنان به عنوان فرد موثر در تغذیه خانواده در صورتی که آموزش‌های لازم را در مورد تغذیه و سلامت، تنظیم بودجه خانواده برای خرید مناسب بیاموزند بخش قابل توجهی از این مشکلات قابل حل خواهد بود. افزایش روبه تزاید بیماری‌های غیرواگیر مثل دیابت، بیماری‌های قلبی و عروقی، سکته‌های قلبی‌ و مغزی، افزایش فشار خون و اپیدمی‌ رو به گسترش چاقی که منابع مالی و انسانی بسیاری را از بین می‌برد با آموزش تغذیه و تغییر شیوه زندگی قابل پیشگیری است. مثال‌های موفقی در بعضی از کشورها وجود دارد: در فنلاند با برنامه‌ریزی ۲۵ ساله توانستند ۷۳ درصد از شیوع بیماری‌های قلبی‌ را بکاهند.
از طرف دیگر کمبودهای تغذیه‌ای هم موجب خسران‌های غیرقابل جبران می‌شود، آگاهی و سواد تغذیه‌ای زن که تنظیم سبد و سفره را به دست دارد می‌تواند او را در انتخاب صحیح مواد غذایی یاری کند.
غفلت از زنان در آموزش، تغذیه و بهداشت موجب می‌شود که کشور منابع آتی خود را از دست بدهد پس در این شرایط هر کشوری را به سقوط و عقب افتادگی می‌کشاند. واقعیت بزرگ این است که توسعه بدون داشتن نیروی انسانی کارآمد و توانمند امکان‌پذیر نیست و نیروی توانمند و کارآمد در بستری از تامین کامل اجتماعی و دستیابی به حقوق و نیازهای اولیه به وجود می‌آید.
زن، محور تغذیه خانواده است. چگونگی آگاهی‌های اوست که منابع مالی خانواده را تقسیم می‌کند. مادر بین نیازهای غذایی کودک در حال رشد یا وسایل تجملی یا سایر نیازهای خانواده یا خود، کدام را برمی‌گزیند؟ دانش زن است که او را مجبور می‌کند چه بخرد و چگونه نیازهای افراد خانواده را تامین کند. راه انتخاب او را چراغ نگرش او به زندگی، به حیات، به نیازهای سلولی، به رابطه توانمندی‌های جسمی‌ و ذهنی با تغذیه مناسب و اهمیت دوران پر نیاز رشد، روشن می‌کند.
توجه به آموزش زنان و دختران برای این نقش کلیدی همیشه مورد غفلت قرار می‌گیرد، حتی در شرایط اقتصادی مطلوب زن بدون دانش تغذیه‌ای ممکن است انتخاب نادرستی داشته باشد.
رقم بالای مصرف پفک در سن پنج تا یازده ماهگی در کودکان کشور از این ناآگاهی پرده برمی‌دارد، اطلاعات سال ۱۳۷۷ که در یک تحقیق ملی به دست آمد نشان داد که به‌ترتیب ۲/۳۲ درصد و ۶/۴۰ درصد شیرخواران شهری و روستایی ما هرروز پفک خورده‌اند. چرا در روستاها این درصد بالاتر است چون مادران روستایی ما کم سوادترند. شکل‌گیری ذایقه در کودکی مساله بسیار مهمی است که دنیا به آن توجه دارد. پیشگیری از شیوع رو به گسترش بیماری‌های غیرواگیر باید از دوران جنینی و کودکی آغاز شود. کودکی که به غذای کم‌نمک عادت کند در بزرگسالی کمتر به بیماری پر فشارخونی مبتلا می‌شود.
سوء تغذیه و چاقی دو سر طیف بدخوری و یدغذایی هستند کمبود ریزمغذی‌ها می‌تواند بر بهره هوشی کودکان به‌شدت تاثیر بگذارد. علم امروز رابطه‌های مشخصی بین سوء تغذیه دوران جنینی و بیماری‌های متابولیک دوران میان‌سالی یافته است. چاقی کودکی خطرآفرین است و احتمال ابتلا به بیماری‌هایی مثل دیابت و قلبی و عروقی را در بزرگسالی تشدید می‌کند.
میانگین مصرف مواد غذایی در کشور و مقایسه آن با سبد مطلوب نشان می‌دهد که مصرف نان و برنج بیش از میزان مطلوب و مصرف مواد پروتیینی مانند حبوبات و انواع گوشت کمتر از میزان مطلوب است. در مورد فرآورده‌های لبنی میزان مصرف با حدمطلوب بسیار فاصله دارد. مقایسه سبد مطلوب و میانگین مصرف یا سبد فعلی خانوارهای‌ ایرانی نشان از نامتعادل بودن الگوی غذایی کشور دارد. اگر جداول یک و دو را با هم و در کنار هم مورد توجه قرار دهیم متوجه می‌شویم که خانوارها بیشتر توجه به سیری شکم دارند تا سیری سلولی که خود اهمیت توجه به سیاست‌گذاری‌های مناسب تغذیه‌ای آموزش همگانی و تدوین قوانین مناسب را نشان می‌دهد.
به‌طور خلاصه زن از دو دیدگاه متفاوت در مورد غذا و تغذیه باید مورد توجه قرار گیرد. اول تغذیه او و اهمیت تغذیه مناسب او در دوران‌های متفاوتی که ناشی از تفاوت‌های بیولوژیکی او شامل بلوغ، بارداری، شیردهی و یائسگی است باید درک شود و حمایت‌های لازم را از طرف خانواده و دولت برای سلامت و توانمندی خود دریافت کند بنابراین اگر زنان یک کشور در شرایط نامطلوب اقتصادی و اجتمای قرارگیرند این وظیفه دولت‌ها است که آنها را به عنوان گروه آسیب‌پذیر دریابند و به‌صورت قانونی حمایت‌های لازم را برای آنان ملحوظ کنند.
از طرف دیگر زن به‌عنوان کلیدی‌ترین فرد در تغذیه افراد خانواده نقشی ویژه در سلامت خود و افراد خانواده به خصوص کودکان دارد. سواد و آگاهی‌های تغذیه‌ای اوست که الگوی بیماری و سلامت جامعه را رقم می‌زند. تاثیرپذیری از تبلیغات اغوا کننده در مورد غذا در زنان باسواد کمتر اثرگذار است بنابراین آموزش تغذیه در مدارس در مقاطع گوناگون و افزایش دانش تغذیه‌ای جامعه به خصوص زنان می‌تواند نقش موثری در ارتقای سلامت جامعه داشته باشد.‌

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha