زندگی مجردی به خودی خود و برای تعدادی از افراد که دارای خانواده نیستند پدیده‌ای عادی و طبیعی است اما اگر به سبکی از زندگی بدل شود که افراد موازی با زندگی زناشویی و خانوادگی به آن روی بیاورند می‌توان آن را به عنوان آسیبی اجتماعی و هشدار دهنده تلقی کرد که حتی می‌تواند بسترساز بروز انواع بزه‌ها و آسیب‌های دیگر نیز بشود.

سلامت نیوز:زندگی مجردی به خودی خود و برای تعدادی از افراد که دارای خانواده نیستند پدیده‌ای عادی و طبیعی است اما اگر به سبکی از زندگی بدل شود که افراد موازی با زندگی زناشویی و خانوادگی به آن روی بیاورند می‌توان آن را به عنوان آسیبی اجتماعی و هشدار دهنده تلقی کرد که حتی می‌تواند بسترساز بروز انواع بزه‌ها و آسیب‌های دیگر نیز بشود.

به گزارش سلامت نیوز، مهدی محبی کردسفلی - پژوهشگر و آسیب شناس اجتماعی و قائم مقام انجمن آسیب شناسی اجتماعی ایران در روزنامه ایران نوشت: در سال‌های اخیر زندگی مجردی به عنوان یک پدیده اجتماعی نو، نظر بسیاری از کارشناسان مسائل اجتماعی را به خود جلب کرده است.

زندگی مجردی به خودی خود و برای تعدادی از افراد که دارای خانواده نیستند پدیده‌ای عادی و طبیعی است اما اگر به سبکی از زندگی بدل شود که افراد موازی با زندگی زناشویی و خانوادگی به آن روی بیاورند می‌توان آن را به عنوان آسیبی اجتماعی و هشدار دهنده تلقی کرد که حتی می‌تواند بسترساز بروز انواع بزه‌ها و آسیب‌های دیگر نیز بشود. مثلاً برای دختر یا پسری که این سبک از زندگی را انتخاب می‌کند می‌توان گرفتاری‌های فراوانی متصور شد که ممکن است آینده فردی و خانوادگی آنها را تحت‌الشعاع بحران‌های عظیم ناشی از آن قرار دهد. عوامل بسیاری وجود دارد که یک فرد را مجاب به انتخاب زندگی مجردی می‌کند. همچنین می‌توان به همین تعداد عوامل بازدارنده را بسته به شرایط و نحوه بروز این پدیده برای هر فرد برشمرد اما مهم‌ترین عواملی که می‌توان در ایجاد شرایط مناسب در فرد برای انتخاب چنین شیوه‌ای از زندگی ذکر کرد از این قرار هستند:
 نخستین عامل که شاید بتوان آن را مهم‌ترین عامل نیز دانست شکاف بین نسلی است. باید پذیرفت که دنیای ذهنی فرزندان با دنیای ذهنی والدین دچار افتراق و جدایی محسوسی شده است، در اغلب موارد برداشتی را که یک پدر پنجاه ساله از یک موضوع دارد با برداشت فرزند بیست ساله‌اش از همان موضوع واحد در دو جهت کاملاً مخالف و متضاد است، اکنون باید در نظر داشت چگونه پدر و پسری که از دو نسل متفاوت با دو دیدگاه متفاوت هستند با هم بدون مشکل ارتباط برقرار کرده و زیر یک سقف زندگی کنند. ممکن است تا حدودی بتوانند به خاطر رعایت برخی از مسائل مانند حفظ حرمت، همدیگر را تحمل کنند اما طبیعی است که این تحمل روزی به پایان می‌رسد و مشکلات دیگری را ایجاد خواهد کرد که می‌توان یکی از محترمانه‌ترین و کم تنش‌ترین پدیده‌های به وجود آمده حاصل از این تفاوت و شکاف نسلی را در جدایی فرزند از خانواده و تشکیل یک زندگی مجردی متصور شد.
افزایش سن ازدواج عامل دیگری در این زمینه است که خود بحث مفصلی را می‌طلبد اما چگونگی تأثیر این عامل را به اختصار این‌گونه می‌توان عنوان کرد که وقتی فرزند جوان یک خانواده تحصیلاتش را در یک مقطع به پایان رساند، اگر پسر باشد بعد از روشن شدن وضعیت سربازی و اگر دختر باشد بعد از تحصیلات که معمولاً این برهه در هر دو طیف پسر و دختر بین سن 20 تا 27 سالگی و بهترین موقعیت برای ازدواج آنهاست، چنانچه آنها بنا به دلایل بسیاری مانند بیکاری، فقر، شکست عشقی، نیافتن زوج یا زوجه مناسب، ترس از ازدواج، اعتیاد، مشکلات جسمی و روانی و غیره تن به ازدواج ندهند ممکن است با بالا رفتن سن احساس کنند که دیگر به عنوان مزاحمی برای خانواده هستند و باید به طریقی این مزاحمت را پایان دهند، بنابراین بهترین‌راه را جدایی از خانواده و سوق یافتن به سمت زندگی مجردی می‌دانند.
عامل دیگری که در سالیان اخیر تأثیر زیادی بر رشد گرایش جوانان به زندگی مجردی داشته است نقش و تجربه زندگی دانشجویی است. جوانانی که برای ادامه تحصیل در دانشگاه مجبورند به شهرهای دیگر بروند و چاره‌ای جز تجربه زندگی مجردی در شهر محل تحصیل ندارند هر چند ممکن است در ابتدا دوری از خانواده و زندگی مجردی برای آنها سخت باشد اما بعضی از این افراد بتدریج با این نوع زندگی تطابق پیدا کرده و نوعی از زندگی را پیدا می‌کنند که به نظرشان تجربه‌ای جدید و دلپذیر برای آنهاست، در نظر داشته باشید جوانی که خود را در اوج اقتدار و استقلال می‌بیند با ورود به زندگی جدیدش خود را از نظارت خانواده و محدودیت‌های احتمالی که خانواده برایش ایجاد می‌کرده جدا می‌یابد، از آزادی‌های بیشتر لذت می‌برد، با دوستان بیشتری بدون هیچ مانعی مراوده می‌کند، هر زمان که بخواهد از خانه خارج می‌شود و هر زمان که بخواهد به خانه بر می‌گردد بدون اینکه مورد مؤاخذه قرار گیرد و در یک جمله احساس استقلال فکری و عملی می‌کند. این شخص پس از پایان تحصیلات نیز تمایل خود به ادامه این شیوه از زندگی را که حاصل نوعی تجربه و نوعی عادت است حفظ می‌کند و دنبال فرصتی است تا به بهانه‌های مختلف مانند اشتغال، قهر با والدین و غیره زندگی مجردی را از سر بگیرد.

[quote-right] سن 20 تا 27 سالگی و بهترین موقعیت برای ازدواج است، چنانچه آنها بنا به دلایل بسیاری مانند بیکاری، فقر، شکست عشقی، نیافتن زوج یا زوجه مناسب، ترس از ازدواج، اعتیاد، مشکلات جسمی و روانی و غیره تن به ازدواج ندهند ممکن است با بالا رفتن سن احساس کنند که دیگر به عنوان مزاحمی برای خانواده هستند و بهترین‌راه را جدایی از خانواده و سوق یافتن به سمت زندگی مجردی می‌دانند. [/quote-right]

اشتغال به کار جوانان در شهری غیر از محل سکونت نیز می‌تواند مانند زندگی دانشجویی در افزایش گرایش به زندگی مجردی نقش‌آفرین باشد و عناصری را که برای زندگی دانشجویی ذکر شد نیز می‌توان در مورد این عامل صادق دانست و مهم‌ترین راهکار کاهش تأثیر این عامل بر افزایش گرایش جوانان به زندگی مجردی چیزی نیست جز ایجاد اشتغال در محل زندگی افراد با کمک دولت و خانواده‌ها.
طلاق، متارکه، مرگ همسر یا والدین نیز از عواملی است که می‌تواند انتخاب زندگی مجردی اجباری را برای برخی از افراد رقم بزند. رشد طلاق و متارکه در سنین جوانی برای افرادی که دارای خانواده و پدر و مادر هستند را می‌توان جزو عواملی برشمرد که بر افزایش پدیده زندگی مجردی در بین جوانان مؤثر است. پذیرش روانی و فرهنگی بازگشت به خانه پدری برای بسیاری از جوانان و بویژه بانوانی که در ابتدای زندگی مشترک با شکست و طلاق مواجه می‌شوند بسیار سنگین و گاهی ناممکن است و این شرایط آنها را به تنها زندگی کردن می‌کشاند.
نقش دوستان، همسالان و گروه‌هایی که جوانان در آن عضویت دارند نیز نباید در زمینه گرایش فرد به زندگی مجردی فراموش شود. این عامل به همان میزانی که می‌تواند در گرایش افراد به اعتیاد و سایر بزه‌ها تأثیر‌گذار باشد، در گرایش آنها به انتخاب چنین شیوه‌ای برای زندگی نیز مؤثر است.
پذیرش در بین گروه و دوستان، نشان دادن استقلال فکری و مادی فرد به دوستان و گروه، فریب خوردن از سوی دوستان جهت سوء‌استفاده‌های مختلف و غیره عواملی است که فرد را تحت تأثیر دوستان و گروه به چنین راهی برای زندگی می‌کشاند. در زمینه کاهش اثرات این عامل نقش خانواده بسیار حیاتی است.
از عوامل مهم دیگری که تأثیر آن را در گرایش افراد و بویژه جوانان به زندگی مجردی نمی‌توان انکار کرد نقش رسانه‌ها و بالاخص تلویزیون است. متأسفانه علاوه بر تلویزیون‌های ماهواره‌ای و اینترنت که از آنها می‌توان به عنوان ابزارهایی برای توسعه انواع آسیب‌های اجتماعی نام برد، مشاهده می‌شود که رسانه‌های داخلی ما (سینما، تلویزیون، رادیو، مطبوعات و سایت‌ها) به جای اینکه باعث تحکیم بنیان خانواده و جامعه شوند و با تولید محتوای فرهنگی و عقیدتی متناسب با جامعه، در زمینه کاهش آسیب‌های اجتماعی پیشگیرانه عمل کنند ، هم در برخی مواقع ناآگاهانه به ترویج این نوع زندگی دامن می‌زنند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • سعید ۱۲:۱۲ - ۱۳۹۴/۰۹/۱۵
    0 0
    سلام.من یه جون 28 ساله هستم.تحصیلات کارشناسی دارم.تو زندگیم هم پامو کج نذاشتم.پسر خوبی بودم.در حال حاضر اجتماع که هیچ خانوادمم قبولم ندارن.یعنی فشار اقتصادی و فکر هایی که دارن نمیزاره قبولم کنن.مثلا انتظار اینکه الان باید نوه منو میدیدن در حالی که من خرج خودمو نمیتونم بدم در حالی که با یه دختر حرفم نزدم در حالی که خودشون از پس مشکلات مالیشون بر نمیان.از طرفی انرژی بالای جوونیه من هم دلش تفریح شادی و ازدواج و پیشرفت میخواد.خلاصه بگم اگر کارشناسید دارید اینو میخونید خوب بدونید که تو یکی دو سال آینده آماده سبک های جدید زندگی باشید.مثلا یکیش که به ذهن من و برادرم رسیده زندگی پشت وانته... یا سرایداری کردنه... که فقط این پدر و مادر عزیز و نادان رو دیگه نبینیم.جالبه از اینکه تو سر ما بزنن لذت میبرن. باور کنید به اندازه کافی موفق هستیم که بتونن بهمون ببالن .. مثلا من زبان مسلطم ...یا برادرم دزدگیر نصب میکنه و زبان مسلطه یا من بهتر از هر کسی خرید میکنم ..یا مهارت چیدمان منزل و دکور با کمترین هزینه رو دارم..ولی یه مدت که من جایی(سامسونگ) استخدام بودمم این دوتا پدر مادر فرهیخته نادان به من غر میزدن ..هر روز پدرم میگفت 600 تومنم حقوقه ؟ ... میخوام بگم ما میفهممیم که جامعه به این درد دچار شده پدر مادرا نمیفهمن. یه چیز دیگه رو هم بدونید خوبه... مثلا صدا سیما یه کارشناسی مثل شما رو میاره و اون کارشناس عزیز میگه پدر مادر ها این کارارو کنن یا بچه ها این کارارو کنن... پدر مادر من بعد از این برنامه انگار دستمال قدرت بهش دادن..شروع میکنه به تخریب شخصیت.. پدر من خودش 2 تا دوست مورد اعتماد نداره و همه سرش کلاه میزارن ونوکر بی مزد همه شده بعد به ما میگه اجتماعی نیستی . خلاصه از ازدواجم که چیزی نمیدونیم ...یعنی حق نداریم بدونیم ... جالبه که اینم پدر مادر واسمون درست کردن..هیچ وقت مارو به رسمیت نشناختن... همیشه از این میترسه عروسش مارو با خودش نبره... میترسه دیگه نتونه بزنه تو سر من لذت ببره. بابام میترسه ازدواج ما به ایشون هزینه تحمیل کنه.نمیدونم دلیلش چیه ولی من حتی تو خودم نمیبینم با یه دختر برم بیرون صحبت کنم...برم بگم چی؟ بگم بیا مثل پدر مادر من زندگی کنیم..هفته ای 2 بار دعوا .اتاق شخصی نداشتن .بچه ها رو فدای خواسته خود کردن ..به بچمون بگم تو نمیتونی؟. میدونم از من بدتر ها هم هستن. ولی یچیزی رو بدونید ..من بیخیال نمیشم.. زندگی میسازم . یاد میگیرم ..و به امید خدا به اطرافیانم هم آموزش خواهم داد. پدر مادرم با وجود مذهبی بودن در عمل ایمان به رزاق بودن خدا نداشتند.. ولی من دارم از خدا هم ممنونم که اینجا درد دل کردم و ازش ممنونم یا علی