آگاهی‌ستیزی یكی از مهم‌ترین مشتركات حاكمان تاریخی ایران شد تا فرهنگ كتابخوانی و آگاهی هم به مرور در جامعه ایرانی كمرنگ شود و به جای آن خرافه‌پرستی و خرافه‌گویی جانشین شود. جامعه ایرانی این روزها، وارث چنین سرنوشت و مسیری است. جامعه‌‌ای كه سرانه مطالعه‌اش به‌شدت پایین است و حالا میزان مراكزی كه خدمات آرایشی ارایه می‌دهند، ٢٥ برابر كتاب‌فروشی‌هایش. از منظر جامعه‌شناختی و با توجه به وضعیت فرهنگ كتاب و كتابخوانی، این اتفاق طبیعی است، چون جامعه ایرانی اهمیت كتاب و كتابخوانی را نمی‌شناسد و از كودكی و دوران مدرسه، تنها به خواندن كتاب‌های درسی محدود شده و مطالعه هم‌ردیف خواندن كتاب‌هایی تعریف می‌شود كه به مدرسه و دانشگاه مربوط است و دیگر هیچ.

سلامت نیوز-*امان‌الله قرایی‌مقدم: آگاهی‌ستیزی یكی از مهم‌ترین مشتركات حاكمان تاریخی ایران شد تا فرهنگ كتابخوانی و آگاهی هم به مرور در جامعه ایرانی كمرنگ شود و به جای آن خرافه‌پرستی و خرافه‌گویی جانشین شود. جامعه ایرانی این روزها، وارث چنین سرنوشت و مسیری است. جامعه‌‌ای كه سرانه مطالعه‌اش به‌شدت پایین است و حالا میزان مراكزی كه خدمات آرایشی ارایه می‌دهند، ٢٥ برابر كتاب‌فروشی‌هایش. از منظر جامعه‌شناختی و با توجه به وضعیت فرهنگ كتاب و كتابخوانی، این اتفاق طبیعی است، چون جامعه ایرانی اهمیت كتاب و كتابخوانی را نمی‌شناسد و از كودكی و دوران مدرسه، تنها به خواندن كتاب‌های درسی محدود شده و مطالعه هم‌ردیف خواندن كتاب‌هایی تعریف می‌شود كه به مدرسه و دانشگاه مربوط است و دیگر هیچ.

به گزارش سلامت نیوز، روزنامه اعتماد نوشت: كتابخانه‌های جندی‌شاپور و اسكندریه به روایت تاریخ، یكی از نخستین‌ها و مهم‌ترین مراكز فرهنگی تاریخ باستانی ایران بوده. آن‌طور كه یاقوت حموی نقل می‌كند: «خانه‌ای در خانه‌ای و خانه‌ای در شهری كتابخانه... ». ایرانی‌ها در تاریخ قدیمی و دور نیاكان خود، مردمی اهل ادب و كتابخوان بودند. اما هجوم‌های گسترده، ویرانی‌ها و حكمرانانی كه می‌خواستند «رعیت» داشته باشند و نه مردمی آگاه، هم این كتابخانه‌ها را ویران كرد و هم آن فرهنگی كه ادب و كتاب و كتابخوانی و دانایی و آگاهی رسیده از این فرهنگ را پاس می‌داشت. آگاهی‌ستیزی یكی از مهم‌ترین مشتركات حاكمان تاریخی ایران شد تا فرهنگ كتابخوانی و آگاهی هم به مرور در جامعه ایرانی كمرنگ شود و به جای آن خرافه‌پرستی و خرافه‌گویی جانشین شود.

جامعه ایرانی این روزها، وارث چنین سرنوشت و مسیری است. جامعه‌‌ای كه سرانه مطالعه‌اش به‌شدت پایین است و حالا میزان مراكزی كه خدمات آرایشی ارایه می‌دهند، ٢٥ برابر كتاب‌فروشی‌هایش. از منظر جامعه‌شناختی و با توجه به وضعیت فرهنگ كتاب و كتابخوانی، این اتفاق طبیعی است، چون جامعه ایرانی اهمیت كتاب و كتابخوانی را نمی‌شناسد و از كودكی و دوران مدرسه، تنها به خواندن كتاب‌های درسی محدود شده و مطالعه هم‌ردیف خواندن كتاب‌هایی تعریف می‌شود كه به مدرسه و دانشگاه مربوط است و دیگر هیچ. قشر كتابخوان در جامعه ایرانی به‌شدت در اقلیت به سر می‌برد و بازار تقاضای كتاب هم به‌شدت پایین. جامعه ایرانی از همان دورانی كه باید اهمیت كتاب‌ و مطالعه را یاد بگیرد، اهمیت مدرك و حفظ كتاب‌های درسی را می‌آموزد. به جای مطالعه روزنامه، مجله و كتاب‌های مختلف، در سنین كودكی و نوجوانی با فشار خانواده و محیط‌های آموزشی به حفظ كتاب‌های درسی، نمره‌های بالا گرفتن و به دست آوردن مدرك‌های آموزشی تشویق می‌شود و مطالعه با كیفیت و مطالعه‌ای برای بیشتر دانستن و بیشتر آگاه شدن، جایی در تربیت آموزشی جامعه ایرانی ندارد.

همین است كه در بزرگسالی، زمانی كه دانشگاه و مدرك‌گرایی تمام می‌شود، سهم مطالعه در زندگی ایرانی‌ها كم می‌شود و این فرهنگ در ادامه به نسل‌های بعدی منتقل می‌شود. جایی برای مطالعه در زندگی ما ایرانی‌ها از سنین پایین تعریف نشده و همین است كه در سنین بالاتر و بلوغ هم برای مردمی كه از كودكی آموزش ندیده‌اند، مطالعه اهمیتی ندارد. در كنار این تربیت نادرست و اشتباه و در این روزها، عوامل دیگری هم این ناهنجاری را تقویت می‌كنند؛ جامعه ایرانی در كمبود نكات مهم و دریافت‌های آگاه از زندگی، بیشتر به سمت ظاهرسازی و توجه به ظاهر پیش می‌رود و بازار تقاضای مراكز آرایشی آنقدر زیاد است و سود تاسیس چنین مراكزی آنقدر بالا كه بازار عرضه هم به موازات آن بیشتر شده. از طرفی دیگر فضای مجازی و دنیای اینترنت هم در بستگی شرایط اجتماعی زندگی جوانان ایرانی، آزادی عمل و دسترسی را در اختیار این جوانان قرار می‌دهد كه باعث می‌شود تا به جای مطالعه و خواندن كتاب‌هایی كه آگاهی و دانش می‌آورد، درگیر مطالب طنز و شوخی‌هایی حتی ناخوشایند شوند و با چنین سرگرمی‌هایی، بیشتر اوقات زندگی خود را صرف مطالب و مواردی كنند كه هیچ ارزش كیفی ندارد. میزان سرانه مطالعه، میزان تیراژ كتاب‌ها و میزان آگاهی مردم از آنچه كه خواندن و آموختن واقعی به وجود می‌آورد، بسیار بسیار پایین است در حد فاجعه‌ای بزرگ. بخشی از این فاجعه از همان فرهنگ ناآگاه می‌آید و بخش دیگری هم از مدیریتی كه بنیادین و نهادین، آموزش مطالعه را از سنین كودكی و نوجوانی در مدارس آغاز نمی‌كند و مدرك‌گرایی را در سیستم آموزشی تثبیت كرده. در هر صورت، چنین اتفاق ناخوشایندی، به آگاهی و دانش عمومی جامعه ایرانی، ضربه‌های جبران‌ناپذیری می‌زند و می‌توانیم بگوییم جامعه ایرانی به بیماری جدی و مهم بی‌سوادی، دچار شده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha