هفت سال و هفت ماه پیش، زمانی كه اسعد آزاد بود و محیط‌بانی می‌كرد، درگیری با گروهی كه به نظر می‌رسید به قصد شكار پا به منطقه حفاظت‌شده گذاشته‌اند و مرگ یكی از آنها، ‌باعث شد به جای پرسه زدن در كوه و دشت و نفس كشیدن در هوای آزادی، عمرش پشت میله‌های زندان، ‌در انتظار لحظه‌ای كه برای رفتن پای چوبه ‌دار بخوانندش، بگذرد. مجتبی رضایی، كه ‌به ضرب گلوله اسعد در منطقه دنا كشته شد، ‌پسر جوانی بود كه همراه با یكی از بستگانش راهی منطقه شده بود. به قصد شكار یا عكاسی یا گشت و گذار، هر چه كه بود، ‌در درگیری با محیط‌بان منطقه، جان خود را از دست داد و اسعد محكوم به اعدام شد.هشت سالی كه محیط‌بان دنا در زندان یاسوج گذراند، هشت سال پر از بیم و امید بود. رضایت دادن خانواده مقتول (رضایی) خودش پر بود از فراز و نشیب‌هایی كه گاهی امید می‌داد به اسعد پشت میله‌ها و خانواده چشم به راهش و گاهی لرزه بر اندامش می‌انداخت تا آنجا كه حكم دادگاه به قصاصش صادر شد و خانواده تقی‌زاده را در بهتی فرو برد. همه امیدشان به دستان اسماعیل رضایی، ‌پدر مجتبی بود كه رضایت دهد و اسعد از مرگ نجات یابد.

محیط‌بان دنا ساعتی بعد از آزادی از زندان:همه‌چیز عوض شده جز دنا

سلامت نیوز:هفت سال و هفت ماه پیش، زمانی كه اسعد آزاد بود و محیط‌بانی می‌كرد، درگیری با گروهی كه به نظر می‌رسید به قصد شكار پا به منطقه حفاظت‌شده گذاشته‌اند و مرگ یكی از آنها، ‌باعث شد به جای پرسه زدن در كوه و دشت و نفس كشیدن در هوای آزادی، عمرش پشت میله‌های زندان، ‌در انتظار لحظه‌ای كه برای رفتن پای چوبه ‌دار بخوانندش، بگذرد. مجتبی رضایی، كه ‌به ضرب گلوله اسعد در منطقه دنا كشته شد، ‌پسر جوانی بود كه همراه با یكی از بستگانش راهی منطقه شده بود. به قصد شكار یا عكاسی یا گشت و گذار، هر چه كه بود، ‌در درگیری با محیط‌بان منطقه، جان خود را از دست داد و اسعد محكوم به اعدام شد.هشت سالی كه محیط‌بان دنا در زندان یاسوج گذراند، هشت سال پر از بیم و امید بود. رضایت دادن خانواده مقتول (رضایی) خودش پر بود از فراز و نشیب‌هایی كه گاهی امید می‌داد به اسعد پشت میله‌ها و خانواده چشم به راهش و گاهی لرزه بر اندامش می‌انداخت تا آنجا كه حكم دادگاه به قصاصش صادر شد و خانواده تقی‌زاده را در بهتی فرو برد. همه امیدشان به دستان اسماعیل رضایی، ‌پدر مجتبی بود كه رضایت دهد و اسعد از مرگ نجات یابد.


به گزارش سلامت نیوز، روزنامه اعتماد در ادامه می نویسد: رضایی پدر، ‌هم در سوگ از دست دادن فرزند بود و می‌توانست هرگز از حقش؛ قصاص، نگذرد. نوبت وساطت ریش‌سفیدان و بزرگان شهر شده بود. خانه رضایی‌ها هر روز میزبان عده‌ای از بزرگان بود تا اسعد به زندگی برگردد. آیت‌الله ملك‌حسینی، ‌نماینده ولی‌فقیه در استان كهگیلویه و بویراحمد، ‌از موثرترین افرادی بود كه شاید اگر نبود، ‌رضایتی هم در كار نبود. رفت و آمد‌ها به خانه رضایی‌ها آنقدر ادامه یافت و مذاكرات پیچیده شد كه بعد از گذشت هفت سال، ‌با ازخودگذشتگی خانواده رضایی، جان اسعد از زندان آزاد شد و به خانه برگشت.


سی‌سخت، مركز شهرستان دناست؛ شهری كوچك است پای كوه‌های زاگرس. یاسوج تا سی‌سخت ٣٥ كیلومتر بیشتر نیست، نیم ساعت، ‌حداكثر زمانی است كه هر راننده‌ای این مسیر را طی می‌كند، ‌تنها شاید برای اسعد این ٣٥ كیلومتر به اندازه یك عمر گذشت تا برسد به سی‌سخت و ببیند پیچ سر كوچه‌شان را و جمعیتی كه از صبح ایستاده‌اند تا نخستین نفراتی باشند كه اسعد از مرگ برگشته را ببینند و بشنود صدای سلام و صلواتی را كه برایش دم می‌گیرند و دود اسفند بخورد توی صورتش و بپیچد توی دماغش و چشمانش دو دو بزند برای دیدن نزدیكان و عزیزانش. مادرش، ‌همسرش و....


در راه است، ‌در میانه راه یاسوج به سی سخت كه به تلفن بهمن ایزدی (رییس هیات مدیره كانون سبز فارس)، كه همراهش بوده در این سال‌ها، زنگ می‌زنم. هشت سال خیلی است برای اینكه ندیده باشد هیچ چیز غیر از دیوار سخت و بی‌جان زندان را. لحظه‌ای كوه را نگاه می‌كند و لحظه‌ای دیگر دشت را، آدم‌ها را. لحظه‌ای ریه‌هایش را پر می‌كند از هوای آزادی و لحظه‌ای دیگر از همراهانش می‌خواهد راهی شوند و دقیقه‌ها را از دست ندهند.


جایی كنار جاده می‌ایستند و گوشی به دست اسعد می‌رسد، هول شده است، ‌صدایش می‌لرزد، ‌نفس نفس می‌زند. نمی‌خواهد هیچ لحظه‌ای را برای رسیدن به خانه تلف كند. «بعد از هشت سال خدا را شكر می‌كنم. فقط خدا را شكر می‌كنم و از همه بزرگوارانی كه برایم زحمت كشیدند تشكر می‌كنم.» این را می‌گوید و گوشی را می‌دهد به دست ایزدی كه در این مدت برای آزادی اسعد كم نگذاشته و به گفته خود اسعد، یكی از كسانی است كه زندگی‌اش را مدیون پیگیری‌های اوست. بهمن ایزدی، رییس هیات‌مدیره كانون سبز فارس، از آزادی اسعد از زندانی می‌گوید كه چسبیده به كوه‌های یاسوج است و حتما از میله‌های بالای دیوار اتاق زندان، تنها دلخوشی اسعد محسوب می‌شدند. ایزدی در گفت‌وگویی كوتاه كه در میانه رساندن اسعد به خانه‌اش دارد، می‌گوید: «اسعد را از زندان تحویل گرفتیم و در راه خانه‌اش هستیم. از زندانی بیرون آمد كه به كوه‌های یاسوج چسبیده بود. بعد از هشت سال دارد به زادگاهش، ‌شهرش می‌رود تا خانه و خانواده‌اش را ببیند.»


به خانه كه می‌رسند، ایزدی از دور ایستاده و نگاه می‌كند. پشت تلفن می‌گوید: «دیگر اسعد را نمی‌بینم آنقدر كه در میانه جمعیت گم شده. هنوز به در خانه نرسیده و هنوز خانواده‌اش را ندیده كه در میان سیل جمعیت گم شد. از دور ایستاده‌ام و تماشا می‌كنم لذت آزادی‌اش را.»
مهمان‌ها كه كم شدند، ‌هول و استرسش كه كمتر شد، چند دقیقه‌ای هم پای تلفن حرف زدیم. اسعد می‌گوید شبیه اصحاب كهف شده‌ام، همه‌چیز عوض شده جز «دنا» كه ماندنی است. محیط‌بان دنا از نخستین ساعات آزادی‌اش می‌گوید:


  امروز نخستین روز آزادی‌تان بعد از نزدیك به هشت سال است. حس و حال‌تان چگونه است؟
در این چند ساعتی كه از آزادی‌ام می‌گذرد، ‌نزدیك به ٢٠ هزار آدم دیدم. آنقدر گیج شده‌ام كه نمی‌دانم باید چه بگویم. فقط می‌دانم خوشحالم.


  فكر می‌كردید بعد از هشت سال بار دیگر خانواده‌تان را ببینید؟
این را خدا فقط می‌دانست. من توكل به خدا داشتم. همه تلاش كردند، ‌درست است كه خانم دكتر ابتكار معاون رییس‌جمهور و رییس سازمان محیط زیست بودند و تلاش هم كردند، این را جلوی خودشان هم می‌گویم كه من زندگی‌ام را مدیون حاج‌آقا ملك‌حسینی نماینده رهبر در خبرگانم.


  ایشان خیلی در رضایت گرفتن از خانواده رضایی برای شما تاثیر داشتند؟
 بله خیلی تاثیر داشتند.


  خانواده رضایی را دیدید؟ با پدر مجتبی صحبت كردید؟
هنوز ندیدم‌شان. ولی دیروز (یكشنبه) پدرم با ایشان صحبت كردند، روبوسی كردند. نزدیك به هزار نفر دیروز در مراسم ایشان را دیدند. دیگر كدورتی در میان نیست. امروز نمی‌توانم بروم خانواده رضایی را ببینم، ‌اما حتما به دیدن‌شان می‌روم.


  مادر و همسرتان با دیدن شما چه واكنشی داشتند؟
مادرم كه داشت گریه می‌كرد. احساس مادری كه بعد از هشت سال فرزندش را ببیند چگونه است. من بعد از هشت سال بیرون آمدم. خانه‌هایی را می‌بینم كه نبودند. مثل اصحاب كهف شدم. خیلی سختی كشیدم.


  واكنش شما و همسرتان بعد از هشت سال از دیدن هم چه بود؟
هم من خوشحالم، هم او. مگر می‌شود آدم خوشحال نباشد.


  شنیدم وقتی رفتید زندان تازه عقد كرده بودید؟
بله تازه عقد كرده بودیم. من بعد از هشت سال از زندان، از یك فضای بسته بیرون آمدم. توانایی صحبت كردن ندارم. همه‌چیز عوض شده است، تنها چیزی كه عوض نشده دناست كه ماندنی است. من هفت سال و هفت ماه زندان بودم، بچه هفت ساله شده ١٤ ساله، همه آدم‌ها عوض شدند.


   قصد دارید به محیط‌بانی برگردید؟
بله. با كمال میل به محیط‌بانی برمی‌گردم. ما برای محیط زیست، عمرمان را گذراندیم و محیط زیست مملكت‌مان را دوست داریم. از خانواده رضایی، از مادر مجتبی تشكر می‌كنم كه از من گذشتند و زندگی‌ام را به من برگرداندند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • مهدی ۱۳:۲۹ - ۱۳۹۴/۱۲/۱۸
    0 0
    خدارو شکر که آزاد شده.