دوشنبه ۲ آذر ۱۳۸۸ - ۱۲:۴۵
کد خبر: 18176

میزان طلاق‌های عاطفی حداقل دو برابر طلاق‌های رسمی است.

آمارها از افزایش 21 درصدی طلاق و کاهش 5/3 درصدی ازدواج در تهران در شش ماهه نخست سال خبر داده است و اگر این واقعیت تلخ را بر اساس مقدمه بالا بپذیریم که میزان طلاق‌های عاطفی حداقل دو برابر طلاق‌های رسمی است آمارتکان دهنده‌ای است که دکتر علیرضا یارقلی «مشاور خانواده» در طول گفت وگویی با ما در میان گذاشت. در طلاق عاطفی دو زوج زیر یک سقف با یکدیگر زندگی می‌کنند اما هیچ حسی نسبت به یکدیگر ندارند. طلاق عاطفی یک توفیق اجباری است میان یک زن و شوهر که به دلایل مختلفی تنهازیر یک سقف زندگی می‌کنند. اما دیگر زن وشوهر نیز مجسوب نمی‌شوند. این توافق شاید هیچگاه عیناً گفته نشودو به تدریج به وجود آید طلاق عاطفی می‌تواند مقدمه طلاق‌های اقتصادی، قانونی و اجتماعی باشد اما چگونه می‌شود که یک زن وشوهر از یکدیگر طلاق عاطفی می‌گیرند. برخی روان‌شناسان علت را در مشکلات جنسی، تفاوت شخصیتی، ناتوانی در مهارت‌های زندگی، در نادرست از جنس مقابل، پول، بود یا نبود بچه، فشار‌های خانوادگی، و... می‌دانند.

 دریغ داشتن عواطف از یکدیگر

دکتر علیرضا یارقلی در خصوص وجود طلاق عاطفی در خانواده و پیامد‌های آن چنین می‌گوید: «ازدواج یا پیوند زناشویی پیوندی آیینی ‌است که طی احکام یا رسومی خاص بین زن و مرد در مذاهب و کشورهای مختلف برقرار می‌شود تا به تشکیل خانواده منجر گردد. با وجود ‌این‌که بیشتر ازدواج‌ها با عشق، علاقه، محبت و خواست طرفین انجام می‌پذیرد، اما بر اثر عوامل بسیاری و مرور زمان، عشق و علاقه‌ اولیه ‌کمرنگ و بی‌تأثیر شده و گاهی به‌طور کامل محو می‌شود و در این مواقع همسران بدون هیچ‌گونه احساس و عاطفه‌ای نسبت به هم، به‌طور کاملاً غریبه از هم و فقط به صورت هم‌خانه به زندگی خود ادامه می‌دهند‌. این نوع جدایی را اصطلاحاً طلاق عاطفی، طلاق روحی و روانی، طلاق خاموش یا زندگی زناشویی خاموش اطلاق می‌کنند. طلاق از نظر لغوی، به‌معنای گشودن گره و رها‌شدن است و در اصطلاح عبارت از خاتمه دادن به زندگی مشترک زن و شوهر و پایان بسیاری از ناهنجاری‌ها است. در طلاق عاطفی، زن و شوهر بدون این‌که به‌طور رسمی از هم جدا شوند، عواطف خود را از هم دریغ کرده و روی از هم بر‌می‌تابند. در این فرم زندگی یا طلاق نمایی از اعتماد و احساس ناب و بکر اولیه مشاهده نمی‌شود. زن و مرد با این‌که در یک خانه و زیر یک سقف زندگی می‌کنند، با هم غذا می‌خورند، با هم کار می‌کنند، با هم به مسافرت می‌روند و به اصلاح همراه هستند، اما در‌اصل، دو انسان بیگانه، بی‌تفاوت و بی‌احساس نسبت به هم هستند و سر هرکدامشان به مسائل و امور زندگی خود گرم می‌شود و به عبارتی دیگر این افراد صرفاً هم‌خانه به شمار می‌روند.»

 وجوداختلافات و عدم تفاهم در روابط زن و شوهر

دکتر یار قلی عللی بروز این طلاق خاموش را ناشی از اختلافات دانستم و عنوان می‌دارد: «این اختلافات در میزان هوش، خواسته‌ها، سلیقه‌ها و علاقه‌ها، دیدگاه‌ها، ابعاد معنوی و نیز ترس از طلاق و حرف‌های اطرافیان و حواشی بعدی آن، محدودیت‌های اجتماعی و فرهنگی، مشکلات اقتصادی، ‌ازدواج‌های تحمیلی، ترس و فرار از تنها ماندن، چشم ‌‌و ‌هم‌چشمی با دوستان و فامیل، خشونت و عصبانیت، ‌مادیات، تجمل‌گرایی و تشریفات بیش از حد، خود ‌بزرگ‌بینی و تحقیر دیگری، دو‌رویی، پنهان‌کاری، لجاجت و مسائلی از این دست، همگی مسیر زندگی عاشقانه را به زندگی بدون احساس و خالی از مفاهیم اولیه زناشویی مبدل می‌سازد. این بی‌تفاوتی، آخرین مرحله روابط احساسی بین زن و مرد است‌‌. اگر‌چه همسران با هم زندگی می‌کنند ولی فقط جسم خاکی آنان با هم است و آنان فارغ از هم و در فضایی کاملاً غریب و شخصی ایام را سپری می‌کنند و مقصد بعدی آنها منزلگاهی جز طلاق رسمی و جدایی فیزیکی نخواهد بود.»

 آمار وحشتناک طلاق عاطفی

دکتر یارقلی در ادامه با ارائه آماری به نقل از مدیر سازمان ملی جوانان تهران در خصوص افزایش 21 درصدی طلاق می‌افزاید: «مدیر سازمان ملی جوانان از افزایش 21 درصدی طلاق و کاهش 5/3 درصدی ازدواج در تهران در شش ماهه نخست سال خبر داده است و اگر این واقعیت تلخ را بر اساس مقدمه بالا بپذیریم که میزان طلاق‌های عاطفی حداقل دو برابر طلاق‌های رسمی است پس باید افزایش آماری حدود 40 درصدی را برای طلاق‌های عاطفی شاهد باشیم و با همین مقیاس آماری نظاره‌گر زندگی‌های هنجار کمتری باشیم.»

وی ادامه می‌دهد: «اصولاً خانواده‌ای را نمی‌توان یافت که در آن اختلافات در سطوح مختلف وجود نداشته باشد. اما برای دستیابی به آرامش باید این اختلافات را کاهش داد و مشترکات را به هم نزدیک کرد، زیرا انسان‌ها در سایه این مشترکات و توافق‌ها در کنار هم زندگی می‌کنند نه اختلاف‌ها. از سوی دیگر، در زندگی مشترک بی‌اعتنایی به پیمان زندگی، خودخواهی‌ها و تنگ نظری‌ها، بی‌حوصلگی و بی‌توجهی به سرنوشت یکدیگر، اختلاف در سلیقه‌ها، فزون طلبی‌ها، تنوع جویی‌ها، عدم رعایت وظایف فرد است که «طلاق» را می‌آفریند. باید باور کنیم که همچون سایر وجوه زندگی حفظ عشق و زندگی پر از نشاط و احساس، نیاز به صرف انرژی و پاکسازی و خانه تکانی مداوم دارد. در خانواده‌ متزلزل‌، مشکلات‌ و مسائل‌ جزئی‌ به‌ آسانی‌ به‌ جدل‌ و بحران‌ تبدیل‌ می‌شود، امید به‌ زندگی‌ و فردای‌ روشن‌ و سازنده‌ کاهش‌ می‌یابد، انتقادهای‌ غیرمنصفانه‌ و رفتارهای‌ غیرصادقانه‌ و پرخشونت‌ جایگزین‌ شیوه‌های‌ عاطفی‌ و منطقی‌ می‌شود. در عین‌ حال‌ برچسب‌ زدن‌ و بعضاً ابهام‌، جایگزین‌ برخوردهای‌ خوشبینانه‌ و اعتمادآمیز می‌شود. خانواده‌ آشفته‌ و منفعل‌ با ویژگی‌ها و ساختاری‌ که‌ دارد به طور طبیعی‌ دچار بن‌بست‌ عاطفی‌ و ساختاری‌ می‌شود و به‌ یک‌ کانون‌ درون‌ تهی‌ تبدیل‌ می‌شود؛ کانونی‌ که‌ اعضای‌ آن‌ هر چند با یکدیگر زندگی‌ می‌کنند، اما روابط‌ و کنش‌ متقابل‌ مطلوبی‌ با هم‌ ندارند و عملاً از حمایت‌های‌ عاطفی‌ و فکری‌ یکدیگر محرومند، خانواده‌هایی‌ که‌ به‌ سادگی‌ در معرض‌ طلاق‌ عاطفی‌ و از هم‌ پاشیدگی‌ قرار می‌گیرند.»

 عشق را باید آموخت

علیرضا یار قلی در پاسخ به این سوال که، زوج‌ها چه کار‌هایی می‌توانند انجام دهند تا از عشق خود محافظت کنند و عواطف همدیگر را تقویت کنند؟ و اینکه چه باید کرد که کار به اینجا کشیده نشود و زندگی همسران تا این حد سرد و بی‌روح نشود؟ چنین عنوان می‌دارد: «باید بدانیم دوست‌داشتن و عشق، آموختنی است و نیاز مداوم به تمرین و بازآموزی دارد‌. عشق بین زن و مرد، مانند نهالی است که اگر از آن مراقبت به‌عمل نیاید، خشک خوا‌هد شد، پس به این مسئله اکتفا نکنید که یک‌بار ابراز علاقه برای همیشه کافی است. رسیدگی روزانه به این نهال قطعاً الزامی است‌. در ضمن شرایط مختلف جوی، بیماری و شرایط خاص این نگهداری و مراقبت را صد چندان و پیچیده می‌کند. در هر شرایطی باید منعطف بود. در این مواقع است که باید چشم‌ها را شست و جور دیگر دید. باید حالات، روحیات، نیازها و توقعات طرفین لحظه به لحظه شناسایی شود و در تأمین آنها کوشید. باید بپذیریم که مراقبت و مدیریت از راه دور باغی را به محصول نمی‌رساند. باید حضور داشت و در کنار هم این نهال را رسیدگی کرد. پس باید فضاهای دیداری و گفتاری بیشتری را برای همدیگر تعریف کنیم. باید همدلی و صبر را سیاست اصلی خود قرار دهیم. اما آنچه مهم است مثل هر مهارت دیگر باید آموخت و رفع اشکال کرد. الگوبرداری صحیح و تمرین مناسب بعد از آن شاید الزامی‌ترین شروع باشد. ممارست در مهارت‌های ارتباطی، گفتاری و سایر مهارت‌های زندگی بسیاری از مشکلات و تهدید‌ها را به قوت و فرصت تبدیل می‌سازد.»

 چرا گنجشکک زندگی ما پرواز را با نشاط و آرامش تجربه نمی‌کند؟

او در خاتمه توصیه کرد: «آنچه برای خود می‌طلبید برای دیگران نیز بخواهید و آنچه برای خودنمی‌پسندید بر هیچ کس خوش ندارید» نیز اصل اولیه ارتباطی و اصلاحی خواهد بود. زندگی سرشار از تلاطمات است، باید خود را برای بحران‌ها آماده نگه داریم. خوشایند‌سازی و زیبانگری را از یاد نبریم و با اولین اشتباه همسرمان آشفته نشویم. باید بپذیرم که مهم نیست که کدام بال این پرنده مشکل دارد. این شناسایی تقصیرکار ارزشی ندارد. مسئله این است که گنجشکک زندگی ما دیگر به راحتی و زیبایی و با نشاط و آرامش پرواز را تجربه نمی‌کند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha