سلامت نیوز:هیچگاه نباید یک بیمار مبتلا به تراجنسیتی یا ترانس سکشوال را مانند همجنسگراها دانست، زیرا او اگر برای مثال یک پسر است اما از لحاظ روحی، جانی و طبیعی خود را یک زن میداند و هویت مردانهی خود را به رسمیت نمیشناسد و اگر تمایل جنسی به یک مرد و رفتارهای زنانه دارد دلیل بر همجنسگرا بودن او نیست. یک ترانس سکشوال تنها چیزی که میخواهد این است که تناسب فیزیکی بدن با روان و احساس و جان درونش یکی شود.
به گزارش سلامت نیوز، روزنامه سایه نوشت: «در یک عصر تابستانی در کنار یک کیوسک روزنامهفروشی در پیادهرو توقف میکنم. این چندمین باریست که در روزنامهای تیتری درخصوص دو جنسهها به چشمم میخورد: جامعه در حال پذیرش بیماران دو جنسی است. همیشه دیدن این خبرها امید به چشمانداز پذیرشی راحتتر از سمت جامعه میدهد. به یاد دارم که سال ١٣٦٣ طی حکمیتغییر جنسیت در ایران مجاز اعلام شد و من یک پسر ١٨ساله بودم. ٥ سال بعد من هم جزو معدود افرادی بودم که عمل تغییر جنسیت را انجام دادم و به آرزوی دختر بودنم رسیدم. هیچکس نمیتواند بفهمد حال کسی را که روح و جسمش دو نقطهی مقابل هم باشند. البته نگاه قضاوتگر جامعه هیچگاه دست از سر تو برنمیدارد و مجبوری بعد از عمل شهر خود را ترک و به کلانشهری مثل تهران مهاجرت کنی تا کسی از گذشتهی تو نداند و قضاوتهایش آزارت ندهد. درست است که هیچوقت نتوانستم ازدواج کنم و به دوش کشیدن گذشتهی خود را به تنهایی انتخاب کردم و مشکل عمل همچنان همراهم هست، اما در تمام این سالها من یک زن بودم و ازین زن بودنم احساس رضایت و آرامش درونی داشتم.
حالا که یک تیتر تحت این عنوان در یک روزنامهی سراسری میبینم خوشحال میشوم که شاید از این پس افراد زیادی مثل من بتوانند در جامعه مثل همهی مردم دیگر زندگی کنند و از حقوق اجتماعی و شهروندی خود برخوردار شوند. بتوانند عاشق شوند و ازدواج کنند و روزی در جامعه به آنها مانند موجودات فضایی که درگیر یک ویروس ناشناخته و عجیب هستند که باید از آنها گریزان بود و تا چشمشان به ما خورد ابرو بالا بیندازند و رو برگدانند، برخورد نشود. من رویا هستم، یک رویای میانسال که ٢٣ سال در هویتی دروغین، گم شده بودم.»
«ترانس سکشوالیته» یا تیاس یا جنسیت بینابین که امروزه در قالب غلطی رایج به آن اختلال دو جنسی میگویند، بیماری است مادرزادی که از سن ۳ یا ۴ سالگی نخستین علائم آن ظاهر میشود و در دوران بلوغ به اوج میرسد و از هر ۱۰۰هزار نفر ۷ نفر به آن مبتلا میشوند (دو جنسیتیها مانند دیگر دگرجنسگونهها جسم خود را اشتباه تصور نمیکنند و مایل به تغییر در جسم خود نیستند.) ترنسجندر (transgender) به معنای دیگر یعنی یک فرد که خود را به صورت زن، مرد، دوجنسه، یا بیجنسیت ببیند ولی دیگران فرد را از لحاظ ظاهری یا ژنتیکی به صورت دیگری ببینند. ترنسجندر یک گرایش جنسی نیست. بعضی ترنسجندرها ممکن است احساس کنند که برچسبهای گرایش جنسی کامل نیست و برای آنها تطبیق نمیکند. این افراد از لحاظ روحی پذیرای فیزیک مردانه یا زنانهی خود نیستند و حالت نارضایتی دارند. این اختلال در هویت جنسی به اختصار T.S نامیده میشود.
شاید به کار بردن عبارت جنسیت گم شده بهترین لقب برای این افراد باشد که از جنسیت نامشخص خود رنج میبرند. افرادی که عضوی از جامعهی ما هستند ولی کمتر کسی به سراغشان رفته و از مشکلات آنها خبر دارد. به طور کلی جامعه درگیر مسائل و مشکلات متعدد و پیچیدهای است که در این میان پذیرش مواردی که کمتر عمومیت داشته باشد، کمتر هم مورد توجه واقع میشود. گاهی نیز به علت آگاهی کم مردم نسبت به آن، درک و تفکر درستی در آن زمینه وجود ندارد و در نتیجه باعث رفتار نادرستی میشود که افراد درگیر با آن را محکوم به انزوا میکند. درصورتیکه خیلی از این افراد در شکلگیری آن نقشی نداشتهاند.
تراجنسیتی از دستهی همین افراد هستند. آنها بدون آنکه بخواهند درگیر یک مشکل جسمیو روانیاند که پذیرش و حل کردن آن برایشان کمیمشکل است و از طرفی درک نشدن از سوی جامعه هم به رنجی که میکشند میافزاید و خودشان را فردی متفاوت میپندارند که حتی در بعضی موارد قادر به بیان مشکل خود حتی به خانوادهی خود نیستند، چراکه جامعه تمایل به پذیرش آنها ندارد و برچسبهایی که به این افراد میزند باعث میشود ترس از طرد شدن داشته باشند.
این نگاه به تراجنسیتها و حتی دوجنسهها در نتیجهی عوامل مختلفی وجود دارد، از جمله آگاهی کم و خرافهپرستی که به علت نبود دانش، یک بیمار مبتلا به صرع را هم اسیر نیروهای شیطانی و جنزده میدانند! در قرن حاضر که علم و تکنولوژی با چنین سرعتی در حال پیشرفت است، دیگر پذیرفته نیست که نسبت به یک بیماری که برای تمام سوالات پزشکی و فقهی آن پاسخ وجود دارد و ناشناخته نیست برخوردی ناشایست صورت بگیرد. تا آنجا که اگر موسسه یا سازمانی برای کمک به آنها اقدام کند، امکان تبلیغات گسترده نداشته باشد و معمولا گمنام به فعالیت خود ادامه دهد، تا جایی که در اردیبهشت سال ٩٤ خبرگزاری دانا گزارشی از چنین مرکزی تهیه کرده بود که در آن نه اسم موسسه و نه آدرسی از آن برده شده بود. این طرز تفکر و نگاه به این بیماران باعث شده که طبق آمارهای اعلام شده ٤٠ تا ٦٠ درصد این بیماران دست به خودکشی بزنند که میتواند ناشی از فشار روانی حاصل از تضادی باشد که در جسم و روح خود دارند و در عینحال جامعه پذیرش آن را برایشان مشکلتر میکند، تا حدی که در بسیاری از موارد حتی افرادی هم که با انجام عمل جراحی تغییر جنسیت میدهند به افسردگیهای شدید مبتلا میشوند و بازهم اجتماعشان محدود خواهد ماند. در حال حاضر آمارهای رو به افزایش تقاضای تغییر جنسیت در ایران ضرورت پرداختن به این موضوع را بیش از پیش مطرح میکند. باید پذیرفت که این افراد نیز عضو جامعهی انسانی هستند و باید متولیان امور، به مسائل پیرامونشان توجه داشته باشند و تدبیری برای کمک به زندگی آنان و تغییر نگاه جامعه به کار گرفته شود. باید بپذیریم که آنها انسانهایی عادی هستند که مانند بسیاری از افراد دیگر، تنها از یک بیماری رنج میبرند. بیماری که درمان آن قطعی است و فقط به انتخاب خودشان بستگی دارد. آنها نه اسیر نیروهای شیطانی و نه جن زده هستند، نه موجودات مریخی که حامل یک ویروس خطرناک و واگیر دار باشند و نه رفتارهای شان ضد اخلاقیات اجتماع و آسیبزننده است، آنها تنها در یک مسئلهی شخصی که جنسی و مربوط به هم خوابگیشان است تفاوت دارند.
پروفسور بهرام میرجلالی، فوقتخصص جراحی تغییر جنسیت در ایران دربارهی نشانههای ابتلا به رواندگرجنسی میگوید: «از حدود ۴ سالگی کودک متوجه تفاوت جنسی خود با دیگران شده و مقوله دختر و پسر را درک میکند و هویت جنسی شکل میگیرد، اما حدود ١١ تا ١٢ سال زمان میبرد که به درک مطلق این تفاوت هویت جنسی برسد. به این ترتیب رشد نشانههای جنسی کامل میشود. برای این اختلال هویت جنسی، دو تئوری مطرح میشود: نخست تئوری عصبی و هورمونی و سپس تئوری تربیتی -اجتماعی که با بررسیهای متعدد مشخص شده، تئوری عصبی-روانی و هورمونی تأثیر بیشتری در بروز این عارضه دارد. چنانکه حتی بروز این اختلال براساس تئوری تربیتی و اجتماعی متأثر از عوامل عصبی و هورمونی متأثر است.»خوشبختانه طی سالهای اخیر میشنویم که میزان اینگونه جراحیها در دو جنس، به طور محسوسی رشد داشته است.
پروفسور میرجلالی ادامه میدهد: «از حدود ۱۸سال پیش با مبتلایان به این سندرم آشنا شدم که شامل دو گروه میشدند؛ افراد مذکری که تمایل داشتند مونث شوند که از این گروه ۱۵۰۰نفر جراحی شدند. در برابر این افراد نیز گروهی مونث بودند که به تغییر جنسیت به مذکر رغبت داشتند که شمار آنان نیز ۷۵۰نفر است. البته به طور کلی دوجنس به طور مساوی دچار سندرم رواندگرجنسی» میشوند، اما از آنجا که در جامعهی ما رفتارهای زنانه توسط مردان، کمتر از سوی اطرافیان و اجتماع مورد پذیرش قرار میگیرد و حتی این افراد به دلیل رفتارهای اینچنینی نکوهش میشوند، مردان بیش از زنان به تغییر جنسیت میپردازند. این درحالی است که برعکس، بروز رفتارهای مردانه توسط زنان ارزش به شمار آمده و از این زن تعبیر به شیرزن میشود! پس این مسئله میتواند در میزان ترغیب افراد به جراحی تغییر جنسیت موثر باشد.»
این افراد برای ازدواج و تشکیل زندگی هم با مشکلاتی روبهرو هستند که اگر بعد از عمل، اقدام به ازدواج کنند مشکلاتشان از لحاظ فیزیکی و شرعی تقلیل مییابد و تنها از لحاظ اجتماعی باید به حل مسائل پیشروی خود بپردازند، چراکه هر چند تیاس بودن فرد از نظر پزشکان ثابت شده است، ولی این شخص از نظر شرعی، همچنان به عنوان یک مرد یا زن شناخته میشود. چون ملاک زن یا مرد بودن از نظر فقهی و حتی از نظر پزشکی، به نوع آلت تناسلی است و براساس تمایلات یا گرایشات، جنسیت تعیین نمیشود و چنین شخصی تا قبل از تغییر جنسیت نمیتواند با یک مرد یا زن که همجنس خود او است، ازدواج کند.
هیچگاه نباید یک بیمار مبتلا به تراجنسیتی یا ترانس سکشوال را مانند همجنسگراها دانست، زیرا او اگر برای مثال یک پسر است اما از لحاظ روحی، جانی و طبیعی خود را یک زن میداند و هویت مردانهی خود را به رسمیت نمیشناسد و اگر تمایل جنسی به یک مرد و رفتارهای زنانه دارد دلیل بر همجنسگرا بودن او نیست. یک ترانس سکشوال تنها چیزی که میخواهد این است که تناسب فیزیکی بدن با روان و احساس و جان درونش یکی شود.
حال که کشور ما چندین سال است که یکی از مترقیترین قوانین حقوق بشری یعنی مجاز بودن تغییر جنسیت را دارد و ادعای فرهنگ و اصالت چندین هزار ساله را داریم، چقدر خوب است به جای طرد، درک کنیم.
نظر شما