چند سال پیش در خبرها به پیرزنی 60 ساله اشاره شد که عاشق زباله و خانه اش پر از خنزر پنزرهایی بود که مردم روانه سطل آشغال محله کرده بودند و او آنها را به خانه می آورد. هرچند به گفته همسایه ها شهرداری 12 کامیون زباله از خانه اش بیرون آورده بود، باز هم پیرزن زباله جمع می کرد.

عشق به اشیا و خنزر پنزرها

سلامت نیوز:  چند سال پیش در خبرها به پیرزنی 60 ساله اشاره شد که عاشق زباله و خانه اش پر از خنزر پنزرهایی بود که مردم روانه سطل آشغال محله کرده بودند و او آنها را به خانه می آورد. هرچند به گفته همسایه ها شهرداری 12 کامیون زباله از خانه اش بیرون آورده بود، باز هم پیرزن زباله جمع می کرد.


به گزارش سلامت نیوز به نقل از ایرنا،خانه به خاطر آشغال های جمع شده توسط این زن، پر بود از موش هایی به بزرگی گربه، سوسک و لاشه موش مرده و از طرفی همسایه هایی نالان از وضعیت پیرزن و شهرداری درمانده که نمی دانست با وجود اعزام 12 کامیون برای جمع کردن آشغال ها از خانه او با این پیرزن چه کند.
هر چند همه فکر می کردند که اشیای جمع شده توسط این پیرزن از سطل های زباله، آت و آشغالی بیش نیست اما او چنین تصوری نداشت و آنها را دارایی و ثروت خود می انگاشت.
به این کار پیرزن می گویند، جمع آوری بی رویه، کنترل نشده و بی منطق اشیا و احتمالا اگر این زن را نزد روانشناس یا روانپزشکی می بردند، برای روان او یک نوع اختلال تشکیل می دادند و آن چیزی نیست جز اختلال در جمع آوری اشیا.
اما این اختلال همیشه ممکن است به این شدت و حدت نباشد و اشکال گوناگون دارد. مثلا دوستی تعریف می کند که یکی از آشنایانش تا به حال هر خودرویی که خریده و با آن رانندگی کرده، نفروخته است و در خانه به هر زحمتی هست از آنها نگاهداری می کند و الان هم در خانه این آشنا، چهار خودروی قدیمی پارک است. خودروهایی اسقاطی که شاید مرد سالی یک بار هم آنها را استارت نزند اما نمی تواند خودروها را از خودش جدا کند و این موضوع باعث شده است تا فرزندانش از خانه مرد، همیشه فراری باشند.
نکته جالب از این همشهری اینکه یک دستگاه خودرو فیات 30 سال پیش را در حیاط خلوت خانه که در طبقه دوم است نگاه داری می کند. درباره اینکه چگونه فیات یادشده به طبقه دوم راه یافته و پارک شده است کسی چیزی نمی داند. همشهری ما هم از آن دم نمی زند و چگونگی راهیابی فیات به حیاط خلوت طبقه دوم خانه را سری مگو به شمار می آورد.
ظریفی هم در این شهر بسر می برد که عاشق «گاو» است اگر چاره داشته باشد گاو در خانه اش نگاه داری می کند اما الان نمی تواند. به اتاقش اگر قدم بگذارید انواع و اقسام تصویر، مجسمه، عروسک و هر چیزی که شبیه گاو ساخته یا به تصویر کشیده شده باشد، مشاهده می کنید. از عروسکی شبیه گاو که از لپ لپ درآمده است تا مجسمه برنزی از گاو هلندی یا یک کپی نقاشی از یک مزرعه که گاو دارد، اثر نقاشی معروف مثل ونگوگ. به عبارت دیگر همه اتاق او به موزه ای می ماند از متعلقاتی که شما را یاد گاو می اندازد.
خودش می گوید: دوستان و آشنایان می دانند که من به گاو علاقه دارم و هر چیزی که به شکل گاو باشد، جمع آوری می کنند و برای من می فرستند یا هدیه می دهند. اصلا دوستانم خودشان اعتراف کرده اند که هر وقت یک گاو می بینند، یاد من می افتند.
بعد هم قاه قاه می خندد و به این کلکسیون گاوی خود افتخار می کند.
یک مثال دیگر؛ بانویی در این شهر هست که از همسرش به شدت گله مند است. همسر او هم به نوعی به جمع آوری شی البته نه از نوع خودرو یا گاو که از نوع اشیای نه چندان درشت علاقه مند است.
این بانوی تهرانی به گوشه ای از علاقه مندی عجیب همسر خود اشاره می کند و می گوید: همسرم، چند وقت پیش به خانه مادرم رفته بود موقعی که به خانه برگشت توی دستش یک کارتون دیدم، از او پرسیدم، «این کارتون چیه و از کجا آوردی»؟ او هم جواب داد: « دیدم مادرت تعدادی فنجان، نعلبکی قدیمی را جمع کرده و گذاشته است توی کارتون تا بگذارد سر کوچه؛ من هم آوردمش. فکر کردم نگهشان داریم بهتر است، خب بالاخره یک روزی به درد می خورد».
زن می گوید: این جواب همیشگی همسرم است اینکه «بالاخره یک روزی یک چیزی به درد می خورد» و همین جمله است که کار دستش یا دستمان می دهد و با اعصاب همه ما بازی می کند چرا که همیشه یک چیزهایی هست که او با خودش به خانه بیاورد و خانه ای مثل همه خانه های کم متراژ تهران را از اشیاء غیرضروری پر کند.
«مثلا یک روز فنجان، نعلبکی های لب پر و قدیمی مادرم که آنها را بسته بندی کرده و سر کوچه می گذارد و همسرم آنها را بر می دارد و یک روز هم به بازار می رود و یازدهمین انبردست را می خرد و به خانه می آورد و ته ذهنش این است که یک روز به دردش می خورد؛ اما سوالی که همیشه ذهن من را مشغول می کند این است که این اشیای جمع آوری شده توسط همسرم، کی به درد ما یا به درد خودش می خورد؛ چرا که تا به حال به درد هیچ کس نخورده و فقط جا تنگ کرده است».
این ها گلایه های زنی 50 ساله از همسری است که 25 سال زندگی مشترک با او دارد و در این 25 سال نتوانسته است عادت به قول خودش خرت و پرت جمع کردن را از سر شوهرش بیاندازد. او ناامید است که عادت یادشده را از سر شوهر بیرون کند و فقط 25 سال است هر وقت شوهر، چیزی از بیرون می آورد تا در خانه انبار کند، زن آنها را دور می اندازد.
زهرا . م ، یک شهروند دیگر از مادرش می گوید که اشیاء یا همان خرت و پرت ها را در جاهایی مثل کابینت، زیرتخت و بالای کمدها جا می دهد.
زهرا می گوید: هر وقت در یکی از کابینت ها را باز می کنیم، ظرف های پلاستیکی مثل ظرف ماست و شیشه های نوشابه و جعبه های فانتزی شکلات را می بینیم که مادر، خیلی ماهرانه آنها را تمیز کرده و یک جایی، ته کابینت جا داده است. آنوقت است که دور باطل شروع می شود یعنی از مادر، جمع کردن و از ما پرت کردن همان ظروف و پلاستیک ها در سطل آشغال.
«حالا استدلال مادر چیست؟ می گوید: عید که می شود در این ظرف ها سبزه درست می کنیم و سوال من که مگر مادر، ظرف درست و حسابی ندارد که می خواهد در ظرف پلاستیکی ماست یا شکلات سبزه بکارد؛ ضمن اینکه نوروزها آمده و رفته و مادر هرگز از همین ظرف های پلاستیکی برای سبزه عید استفاده نکرده است».
زهرا به زیر تخت ها اشاره می کند که همیشه پر است از اشیایی که مادر، آنها را زیر تخت قایم می کند و یکی از کارهای زهرا هم شده است سالی دو یا سه بار خانه تکانی زیر تخت ها و اصرار مادر از سویی دیگر که خرت و پرت ها را دور نیاندازند چرا که «یک روز به دردمان می خورد» و در اصطلاح «کفش کهنه در بیابان نعمت است».
به گفته زهرا اگر کابینت ها جایی برای خنزر پنزرها نداشته باشد، از نظر مادر، زیر تخت که جا دارد. هر وقت مادر یک شی غیرضروری را دستش می گیرد و ما هم از او سوال می کنیم که حالا مثلا می خواهی این ظرف را کجا بگذاری؟ بدون اینکه در خصوص جا و مکان آن فکری کند، بلافاصله جوابی در آستین دارد و پاسخ می دهد: «زیر تخت »!
اینها، مثال هایی از هزاران انسانی است که در این کره خاکی زندگی می کنند و به ایران هم مختص نیستند. گاهی این افراد با جمع کردن اشیای غیرضروری باعث آزار و اذیت اطرافیان خود می شوند مثل همان پیرزن یا مردی که خودروهای خریداری شده را نگاهداری می کرد.
سوال این است که اگر هر نوع جمع آوری اشیا به اطرافیان آسیب جسمی یا روحی وارد کند، باید با این فرد علاقه مند به جمع آوری اشیا چه کنیم؟ مثلا می توان، یک روز بی هوا و بی خبر از افراد معلوم الحال این گزارش، تمام خرت و پرت های آنها را بار وانت کرد و به راننده گفت؛ « گاز وانت را بگیر و تا می توانی از اینجا دور شو»؟ یا اینکه باید کار دیگری کرد؟ آیا این افراد، بیمار هستند و به درمان نیاز دارند؟ یعنی از نظر روانی از چیزی رنج می برند و دچار اختلال شده اند؟

دکتر علیرضا احمدیان روان شناس بالینی و مشاور خانواده، جمع آوری بیمار گونه یا احتکار اشیا را از زیرشاخه های اختلال وسواسی جبری می داند.
البته احمدیان از همان ابتدای بحث در خصوص کسانی که شی جمع آوری می کنند، به نکته ای تاکید دارد و آن اینکه اختلال یادشده، نیاز به تشخیص یک متخصص دارد و نمی توان به هر کسی که شی جمع می کند، برچسب اختلال جمع آوری اشیا را زد.
پس تا اینجا می توان نتیجه گیری کرد که تمام افرادی که در بالا ذکر شدند، باید حتما از دید یک متخصص بررسی شوند شاید آنها اختلال ندارند اما احمدیان در خصوص اختلال یادشده چنین توضیح می دهد: اختلال جمع آوری بیمار گونه اشیا بدون اینکه فرد به آنها نیاز داشته باشد، نوعی وسواس است. فرد در این اختلال، بدون اینکه از اشیای جمع آوری شده بهره ای ببرد، دائما به ذخیره سازی آنها می پردازد و این ذخیره سازی اشکال گوناگون دارد.

این روانشناس، جمع آوری بیمار گونه زباله، برند پوشاک و حتی دانلود فیلم ها را از اشکال اختلال یادشده برمی شمرد و می افزاید: اختلال جمع آوری بدون کنترل و به صورت مکرر، گاهی خیلی آسیب زا می شود و هزینه های مالی و فکری برای فرد و حتی اطرافیان ایجاد می کند.
احمدیان، شیوع اختلال جمع آوری اشیا را متفاوت می داند و اظهار می دارد: نمی توان گفت که این مشکل در جنس یا فرد خاصی تجلی می یابد اما شکل آن در جنس و طبقه سنی تفاوت دارد. مثلا یک خانم ممکن است لوازم خانه یا لوازم آرایش، اما یک آقا ممکن است انواع خودرو، انواع بازی های رایانه ای و فیلم را جمع آوری کند.

* آیا اختلال در جمع آوری اشیا باعث اختلاف در خانواده می شود؟
این مشاور خانواده در خصوص این سوال چنین پاسخ می دهد: اختلافات منجر به مشاوره وجود دارد که نادر است اما یک وقتی فرد، با انباشت اشیا باعث آزار دیگران می شود؛ مثلا یک مورد مراجعه داشتم که زباله های خانه را بیرون نمی برد و مطمئنا باعث آزار سایر اعضای خانواده شده بود.

* این اختلال، بیشتر در چه کسانی بروز می کند؟
احمدیان در پاسخ به این سوال می گوید: این اختلال بیشتر در افراد منزوی بروز می کند. این افراد اگر فکر کنند که ممکن است زمانی به اشیا زمانی نیاز داشته باشند، احساس ناامنی می کنند و به همین علت توانایی برون سپاری ندارند.

* آیا اختلال جمع آوری بیمارگونه اشیا قابل درمان است؟
احمدیان درباره این سوال اظهار می دارد: افراد یادشده، بیمار به شمار می آیند و باید دارودرمانی و روان درمانی شوند.
وی به نکته ای در خصوص اطرافیان بیمار موردنظر اشاره می کند و می افزاید: گاهی اوقات اطرافیان به دلیل مشکلات پیش آمده از جمع آوری کنترل نشده و بیمارگونه عضو خانواده شان دچار آسیب می شوند و به همین علت در غیاب او، همه آنچه که جمع آوری شده را دور می اندازند که این اقدام نه تنها باعث بهبودی فرد بیمار نمی شود که ممکن است او را به افسردگی و گاهی تشنج دچار کند؛ چون بیمار با اشیای خود رابطه حسی عجیبی پیدا می کند و آنها را جزئی از جسم و روان خود می داند و اگر آنها را از دست بدهد، احساس می کند جزئی از جسم خود را از دست داده است.
این روانشناس و مشاور خانواده نتیجه گیری می کند که شیوه قهری و چکشی با بیمار دارای اختلال جمع آوری اشیا، شیوه مناسبی نیست و کمک به بهبود بیمار نمی کند.

* شیوع اختلال جمع آوری اشیا در چه کشورهایی بیشتر است؟
احمدیان در پاسخ به این سوال می گوید: در همه کشورها این اختلال به چشم می خورد و فرقی بین کشور توسعه یافته و در حال توسعه وجود ندارد اما نکته ای وجود دارد و آن اینکه در کشورهای فقیر اگر فردی دچار اختلال جمع آوری اشیا باشد، ممکن است یک مشت کالای بی ارزش جمع آوری کند اما همین اختلال در کشوری توسعه یافته و برخوردار گاهی به جمع آوری اشیا قیمتی منتهی می شود.
به گفته این مشاور خانواده، تمام این افراد اعتقاد دارند، روزی به اقلام جمع آوری شده نیاز پیدا می کنند و اینکه رفتار خود را برای اطرافیان مشکل ساز نمی دانند.
وی دوباره تاکید می کند که دارودرمانی و روان درمانی چاره این وسواسی است که دامنگیر برخی شده است و اصلا نباید با رفتاری چکشی همچون دور انداختن اشیا با این بیماران برخورد کرد.
به نظر می رسد افراد مبتلا به اختلال کنترل نشده و وسواس گونه اشیا در اطرافمان کم نباشند. مثل کسی که از لباس های قدیمی که الان تنگ هم شده است، دست برنمی دارد و دپو می کند یا مثل کسی که حرص دانلود کردن انواع فیلم ها را می خورد اما هرگز آنها را نمی بیند یا مثل کسی که برای خرید پتو یا حتی روتختی، له له می زند اما در خانه اش چمدان هایی پر از روتختی های 40 سال پیش را می توانیم بیابیم که خط تای آنها، هندوانه قاچ می زند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha