قصه مردم ملادادی، شرح درد همه مردمی است كه در پنج شهر شمالی استان سیستان و بلوچستان زندگی می‌كنند كه حیات‌شان به كشاورزی و دامپروری و صید گره خورده بوده. سد‌سازی‌های افغانستان و بدعهدی‌هایش در دادن حقابه هامون از رودخانه هیرمند اما تلخی روزگار را صد‌چندان كرده است.

آوار خشکسالی و طوفان شن بر سر سیستانی ها/مردمی که از سال ٧٨ دیگر روی آب هامون را ندیدند

سلامت نیوز: قصه مردم ملادادی، شرح درد همه مردمی است كه در پنج شهر شمالی استان سیستان و بلوچستان زندگی می‌كنند كه حیات‌شان به كشاورزی و دامپروری و صید گره خورده بوده. سد‌سازی‌های افغانستان و بدعهدی‌هایش در دادن حقابه هامون از رودخانه هیرمند اما تلخی روزگار را صد‌چندان كرده است.

به گزارش سلامت نیوز، اعتماد نوشت: آفتاب برای غروب کردن شتاب دارد. برای «ملادادی» غروب معنادارتر از طلوع است. غروب که می‌شود مردان روستا خسته از کارهای نکرده‌شان به خانه پناه می‌برند و چشم می‌دوزند به طلوع روز بعد. طلوع برای مردمان ملادادی یعنی هجوم شن‌های روان تا بلندای پنجره خانه‌های‌شان.

برای آنها كه عطای غروب و طلوع ملادادی را یكجا بخشیده‌اند و رفته‌اند دیگر فرقی نمی‌كند كه شن تا كجای دیوار خانه‌های‌شان بالا آمده است. چه‌بسا خانه‌های‌شان زیر بار سنگین شن مدفون شده باشد. نقل امروز و دیروز كه نیست. حكایت ٢٠ سال فراموشی است؛ قصه زندگی مردمانی كه نیمی‌شان به هیچ تدبیری دل نبستند جز هجرت. آنها كه مانده‌اند دل‌شان با رفتن است اما نتوانسته‌اند بروند: «رفتن پول می‌خواد آقا. به خدای احد و واحد كه ما پول نداریم به وانت‌ها بدهیم بارمان را بار كنند.» این را محمد می‌گوید كه همه خانواده‌اش ١٠ سالی می‌شود به گرگان رفته‌اند. برای اهالی سیستان «هامون» مساوی است با «امكان زندگی» همان موقع كه نشانه‌های مرگ تالاب را به چشم‌شان دیدند و گفتند دیگر سیستان جای ماندن نیست: «سه برادرم با زن و بچه‌هاشان رفتند، مادرم را هم بردند. ١٠ سال آرزو به دل‌مان مانده برادرها و مادرم را ببینیم. فقط یك دانه خواهرم را می‌بینم كه با شوهرش در زاهدان مانده.»

از ملادادی تا هامون راهی نیست
خانه‌ها انگار كه به ساحل تالاب چسبیده‌اند. اگر جغرافیا متعلق به جایی دیگر بود حالا این مردم داشتند برای اجاره دادن خانه‌های‌شان با گردشگرها سر‌و‌كله می‌زدند و قیمت را پایین می‌كشیدند تا گردشگرها یك شب را هم كه شده در خانه‌شان بگذرانند. ولی این حرف‌ها حتی در شمار رویاهای مردمی كه در حاشیه مانده‌اند هم جایی ندارد. رویا اینجا بازگشت آب به تالاب است تا بتوانند كشاورزی كنند، تا قایق‌های به خاك نشسته‌شان را به آب بیندازند و ماهی صید كنند. رویا اینجا این است كه دام‌ها چیزی داشته باشند برای خوردن و تلف نشدن. «اون قایق رو می‌بینی؟ آنجا سیل‌بند ما بوده. از زمانی كه افغانستان حقابه هامون ما را قطع كرده و سد كجكی را بسته دیگه آبی برا ما نیامده. از سال ٧٨ دیگه روی آب ندیدیم. یه مقداری توی رود هیرمند می‌آمده این همه تقسیم می‌شده هزار جا صد دروازه داشته باز هم به ما نمی‌رسیده اما خب به همان حالت هم امرار معاش می‌كردیم.
به هر بدبختی شب‌مان را صبح می‌كردیم.» مردهای «ملادادی» دور «محمدعلی بزی جوان» عضو شورای اسلامی روستای ملادادی حلقه زده‌اند و داد ‌و قال‌كنان حرف‌هایش را تایید می‌كنند. یكی از میان مردها كه جوان‌تر است، نهیب می‌زند كه ساكت باشند. به یكباره صداها می‌خوابد و عضو شورا سخن گفتنش را ازسر می‌گیرد: «حاجی آقا! الان این شاید دهمین‌بار است كه كسی پیدا شده و درد‌دل‌های ما را مستند می‌كند. بیشتر از این هم تهیه شده. زمانی بوده كه ما اینجا ٤٠٠ خانوار بودیم به ٣٠٠ خانوار كه رسیدیم مستند تهیه شده. به ٢٠٠ تا كه رسیدیم مستند تهیه شده به ١٠٠ خانوار... الان كه دیگه چیزی نمانده. از هر ١٠ تا خانه ٩تایش خالی است و یك خانه پر.»
دمِ غروب است. داد و قال‌ها خوابیده. دسته‌جمعی راه افتاده‌ایم به سمت تالاب. «محمدعلی بزی جوان» ولی دست از حرف زدن نمی‌كشد. حتی اگر به قول او ١٠ تا مستند هم تهیه شده باشد باز هم می‌خواهد صدای مردمی باشد كه در بن‌بست مانده‌اند: «اونهایی كه مُردن، دیگه مُردن. زنده‌ها را نگذارید كه بمیرند. همه دارن تلف می‌شن از بدبختی، از بی‌آبی، پریشانی. نه آبی، نه چیزی. نه فرمانداری به ما می‌رسه. نه بخشداری به ما می‌رسه. نه استانداری به ما می‌رسه. اصلا از مسوولان اثری نیست كه بگن شما زنده‌اید. شما مرده‌اید. شغل مردم همین دامداری و كشاورزی و ماهیگیری بوده حالا كه هیچ چی نیست. هیچ چی. نه آبی مانده، نه علوفه‌ای همه گوسفندها و گاو‌ها از بین رفتن. یك كیسه كاه به ٤٠ هزار تومن رسیده. تازه آن یك كیسه هم دو، سه روز برای ١٠ تا گوسفند كفاف می‌دهد.»
با دست گله بی‌رمق گوسفندان را نشان می‌دهد كه در تالاب سرگردان‌اند: «نه علفی هست، نه سبزه‌ای. بیست ساله همین وضع مااست.» یكی از همراهان حرف عضو شورا اصلاح می‌كند: «بیست ساله همین وضع‌مان است. ولی در این ٥، ٦ سال آخری دیگه چاره‌مان یا مرگ است یا هجرت.»

قصه مردم ملادادی، شرح درد همه مردمی است كه در پنج شهر شمالی استان سیستان و بلوچستان زندگی می‌كنند كه حیات‌شان به كشاورزی و دامپروری و صید گره خورده بوده. سد‌سازی‌های افغانستان و بدعهدی‌هایش در دادن حقابه هامون از رودخانه هیرمند اما تلخی روزگار را صد‌چندان كرده است. مردم زابل همان چیزهایی را می‌گویند كه مردم زهك، هیرمند، هامون و نیمروز می‌گویند.
در سال ۱۳۵۱ قراردادی به امضای نخست‌وزیر وقت ایران، نخست‌وزیر وقت افغانستان رسیده بود تا بر اساس آن در هر ثانیه ۲۶ مترمكعب آب (معادل ۸۵۰ میلیون مترمكعب در سال) به هامون و مردم سیستان برسد. این قرارداد هر‌چند به قوت خودش باقی است اما بهانه برای اجرا نكردنش فراوان است. احمد‌علی كیخا، نماینده زابل در مجلس قبلا گفته بود كه براساس برآوردها حداكثر سه میلیون متر‌مكعب آب ازطرف افغانستان به هیرمند داده شده.
محمد‌جواد ظریف وزیر خارجه ایران هم اردیبهشت ماه همین امسال از ارسال دو یادداشت تذكر به وزارت خارجه افغانستان حرف زده بود. اما طرف افغانستانی این حرف‌ها را كه قبول ندارد. مثالش حرف‌های «نصیر احمد نور» سفیر افغانستان در ایران است كه پیش از این به «اعتماد» گفته كه معاهده سرجایش هست و افغانستان خودش را به آن پایبند می‌داند اما «فراموش نكنیم كه افغانستان در نتیجه گرفتاری در جنگ‌های تحمیلی چند دهه گذشته و در نتیجه مهاجرت‌ها و ویرانی‌هایی كه به سیستم آب‌های كشاورزی افغانستان وارد شده است در طول این سال‌ها ساخت و ساز و پروژه‌های راه‌اندازی نداشته و نه‌تنها حقابه پرداخت شده بلكه در برخی سال‌ها افغانستان حتی استفاده سنتی هم از آب‌های خود نداشته و در‌نتیجه تقریبا همه آب‌های افغانستان به كشورهای همسایه رفته است. متاسفانه شاهد خشكسالی‌های دوام‌دار و كم‌سابقه و تغییر اقلیم هستیم و زمانی كه این مسائل بحث می‌شوند باید عوامل اصلی سازنده مشكل شناسایی شوند.»
حالا تا «عوامل اصلی سازنده» را دیپلمات‌ها شناسایی كنند از همین چند خانوار باقیمانده در «ملادادی» چند خانوار دیگر رخت سفر می‌بندند؟ «تعدادش كه معلوم نیست ولی كاش درد آب بود. حالا خاك هم بر سرمان آوار شده.» علی‌اكبر كیخا، معتمد بسیاری از مردم سیستان است. او زمین‌ فراوان دارد؛ «زمین كه نشد نان آقا. آب كه نباشه زمین چه فایده داره؟»

نام سیستان به نام بادهای ١٢٠ روزه گره خورده
بادهایی كه برای مردم سیستان جزیی از زیست‌تاریخی‌شان به‌شمار‌می‌روند اما برای غیرسیستانی پدیده‌ای در حد بحران. بادهای ١٢٠روزه سیستان تقریبا از خرداد‌ شروع می‌شوند و تا شهریور ادامه دارند و از جهت شمال شرقی به جنوب‌غربی مناطق و‌سیعی را تحت‌تاثیر قرار می‌دهند. مردم سیستان در طول سالیان فراگرفته‌اند كه چگونه پذیرای بادهای سیستان باشند. اما حالا با خشك شدن هامون، دیگر حكایت بادهای سیستان هم با گذشته تاریخی‌شان فرق دارد. تالاب كه روزگاری منبع حیات بود حالا شده كانون گرد و خاك. گردوخاك كه بلند می‌شود هوا تا چندین برابر استاندارد آلوده می‌شود و مردم روانه بیمارستان می‌شوند.
شنبه سوم شهریورماه یكی از همین روزها بود كه توفان گرد و خاك همه اداره‌ها را به تعطیلی كشاند. از تیرماه تا چهارم شهریورماه به دفعات توفان گرد و خاك، زندگی سیستانی‌ها را مختل كرده. اداره كل هواشناسی سیستان و بلوچستان سرعت این توفان‌ها را ١٢٢ كیلومتر بر ساعت هم ثبت كرده است. در برخی روزها غلظت ذرات گرد و غبار آن به ٩ هزار و ٧٥ میكروگرم بر متر‌مكعب یعنی ٦٠ برابر حد مجاز و ٢٠ برابر حد بحران هم رسیده است.
مهتاب یزدانی، یكی از اهالی نیمروز در توفان سوم شهریورماه گرفتار شده و حالا یكی، دو روز است كه حالش بهتر شده: «چشم چشم را نمی‌دید. سرم گیج رفت و خوردم زمین. شوهرم گفته بود بیرون نشم. ولی نمی‌شد باید می‌رفتم مدرسه دخترم كار داشتم.» مهتاب ٢٨ ساله تمام پس‌انداز خودش و همسرش را داده به برادرش تا در شاهرود برای‌شان خانه كرایه كند. آن روز مهتاب رفته بود تا پرونده تحصیلی دخترش را از مدرسه بگیرد. آنها نصف اسباب‌های‌شان را فرستاده‌اند: «فقط یه كمی خرت و پرت مونده اونها رو هم این هفته می‌بریم. ما كه داریم می‌ریم ولی من اخبار رو دنبال می‌كنم، ببینم این همه مسوول از وزیر كشور تا وزرای دیگه كه به سیستانی‌ها قول دادند كاری می‌كنند یا نه.» دانیال محبی، استاندار سیستان و بلوچستان گفته مصوبه‌های سفر وزیر كشور دردست پیگیری است. اما «پیگیری» مرهم زخم‌های سیستان نیست. محمد سارانی دست می‌گذارد روی زخم دستش كه تازه پانسمان شده و آن را فشار می‌دهد: «یك بار دكتر گفت زخمی كه عفونت داره رو نباید فشار داد. چون عفونت پخش می‌شود. می‌گفت باید چرك‌خشك‌كن بخوریم تا خوب شود. حالا حرف‌های آقای استاندار مثل این است كه دارد زخم‌های دست مرا فشار می‌دهد.»


حكایت مردم سیستان و بلوچستان حكایت كسانی است كه زخم‌های‌شان خوب نشده و هر روز كه می‌گذرد بر زخم‌ها اضافه هم می‌شود. شب شده است. اهالی ملادادی دارند یك به یك ما را ترك می‌كنند و به خانه‌های‌شان بر‌می‌گردند. «رضا سارانی» اما حرف دارد. می‌ترسد كه ما برویم و كسی نباشد كه صدایش را بشنود. او هم درد‌دل‌هایش را از مهاجرت شروع می‌كند: «ما پنج برادریم. چهار‌ نفرمان اینجا بیكاریم ولی یكی‌مان هشت ساله كه رفته شاهرود. زن و بچه‌اش را برده و هر برج دویست هزار تومن هم كرایه می‌ده داخل شاهرود. كارگری می‌كنه. بعد از هشت سال هنوز مادرمان را ندیده‌ كه دستش را ببوسه. چادرش را ببوسه. این مسلمانی شد؟ ما هم از بی‌مداركی اینجا هستیم.»
منظور رضا سارانی از «بی‌مدركی» بی‌شناسنامه ماندن است كه یكی دیگر از زخم‌های التیام‌نیافته مردم است: «شناسنامه نداریم. اگر داشتیم می‌رفتیم. پدرم دامدار بوده برای‌مان شناسنامه نگرفته. ٢٨ خانواریم كه همین مشكل را داریم و ماندیم ریگ و شن می‌خوریم. وقتی بچه‌ام می‌خواست به دنیا بیاد، یك میلیون و ٢٥٠ هزار تومان هزینه بیمارستان شد. دفترچه بیمه كه نداشتیم...» مكث می‌كند. بغضش می‌تركد و نهیب می‌زند: « اصلا شما می‌دانید من چی می‌گم آقا؟ پدر و مادر ما هم ایرانی بودند ولی شناسنامه نداریم. یارانه هم نمی‌گیریم. گوسفند هم نداریم. یعنی باید بمیریم؟» همه اهالی ملادادی به خانه بر‌گشته‌اند. «رضا سارانی» هم بر می‌گردد تا كنار همسر و دو فرزندش باشد؛ فرزندانی كه شناسنامه ندارند اما به طلوع بخت مردم ملادادی امید بسته‌اند.

قصه مردم ملادادی، شرح درد همه مردمی است كه در پنج شهر شمالی استان سیستان و بلوچستان زندگی می‌كنند كه حیات‌شان به كشاورزی و دامپروری و صید گره خورده بوده. سد‌سازی‌های افغانستان و بدعهدی‌هایش در دادن حقابه هامون از رودخانه هیرمند اما تلخی روزگار را صد‌چندان كرده است.
«اون قایق‌رو می‌بینی؟ آنجا سیل‌بند ما بوده. از زمانی كه افغانستان حقابه هامون ما را قطع كرده و سد كجكی را بسته دیگه آبی برا ما نیامده. از سال ٧٨ دیگه روی آب ندیدیم. یه مقداری توی رود هیرمند می‌آمده این همه تقسیم می‌شده هزار جا صد دروازه داشته باز هم به ما نمی‌رسیده اما خب به همان حالت هم امرار معاش می‌كردیم. به هر بدبختی شب‌مان را صبح می‌كردیم.»

از تیرماه تا چهارم شهریورماه به دفعات توفان گرد و خاك، زندگی سیستانی‌ها را مختل كرده. اداره كل هواشناسی سیستان و بلوچستان سرعت این توفان‌ها را ١٢٢ كیلومتر بر ساعت هم ثبت كرده است. در برخی روزها غلظت ذرات گرد و غبار آن به ٩ هزار و ٧٥ میكروگرم بر متر‌مكعب یعنی ٦٠ برابر حد مجاز و ٢٠ برابر حد بحران هم رسیده است.

« اصلا شما می‌دانید من چی می‌گم آقا؟ پدر و مادر ما هم ایرانی بودند ولی شناسنامه نداریم. یارانه هم نمی‌گیریم. گوسفند هم نداریم. یعنی باید بمیریم؟»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha