خط طوسی رنگ کف بیمارستان امام خمینی(ره) که به انتها برسد، خودنمایی تابلوی بخش مراقبت های ویژه پررنگ تر می شود، بخشی که شش روزی است میزبان چند مهمان ناخوانده شده است که تمام کارشان شده دعا و زاری.

خانواده‌های دانشجویان مصدوم:به مردم بگویید برای بچه های ما دعا کنند

سلامت نیوز:خط طوسی رنگ کف بیمارستان امام خمینی(ره) که به انتها برسد، خودنمایی تابلوی بخش مراقبت های ویژه پررنگ تر می شود، بخشی که شش روزی است میزبان چند مهمان ناخوانده شده است که تمام کارشان شده دعا و زاری.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از  ایسنا، شش روز است که راهروهای پشت در بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان امام خمینی(ره) به محل زندگی چند خانواده‌ای تبدیل شده که جگر گوشه شان آن سوی در تحت مراقبت پزشکان قرار دارد، خانواده هایی که عمری پشت این در زندگی کرده‌اند و حالا انگار با پرسنل این بیمارستان سالها آشنا هستند؛ چرا که کسی نیست که آن‌ها را نشناسد و علت غمشان را نداند. آنها خانواده دانشجویان اتوبوس مرگ دانشگاه آزاد بوده‌اند که خوش شانس بودند از آن حادثه زنده بیرون آمده‌اند.

 

ساعت حضور این افراد با تغییر شیفت و رفت و آمد پرسنل تغییر نمی کند، اکثر آنها بیشتر ساعات روز را به در بخش مراقبت های ویژه زل زده اند تا خبری از سلامتی فرزندشان بشنوند. بغضی توأم با درد که هر ازچندگاهی با حضور یکی از مسئولان در بیمارستان شکسته می شود تا به گفته مادر یکی از دانشجویان دردهایشان را فریاد بزنند تا شاید کسی جایی کاری را پیش ببرد.


در میان افراد حاضر در پشت در بخش مراقبت‌های ویژه، زنی با چشمانی قرمز نشسته که چهره اش آشنایی دارد با تصویری که از  روز ملاقات عارف رییس فراکسیون امید مجلس شورای اسلامی منتشر شد، با بی‌تابی صحبت می کند؛ « من مادر مهدی  ... » به اسم پسرش که می رسد بغضش می ترکد و دوباره به گریه می افتد. چند دقیقه بعد اشک‌هایش را با کف دست از روی گونه جمع می کند و می گوید: « پسرم را با هزار آرزو به دانشگاه فرستادم بعد شنیدم دیروز یکی به نمایندگی از مسئولان  دانشگاه تو تجمع دانشجویان گفته "حق همیشه با مشتری است"، مگر بچه های ما مشتری بودن؟ بچه بزرگ کردم که واسه خودش کسی بشه تو جامعه خدمت کنه، حالا اینطوری تصادف کرده رو تخت بیمارستانه بعد بهش گفتن مشتری؟!»


مادر مهدی که دستمال کاغذی را در مشتش فشار می‌دهد، سخنانش را اینطور ادامه می دهد: « تاحالا خودم علوم تحقیقات نرفته بودم، جاده هاشو تازه تو عکس دیدم، بچه‌ام هم می‌تونست دانشگاه قلهک بره هم دانشگاه علوم تحقیقات، خاک تو سرم خودم گفتم بره علوم و تحقیقات. زنگ زد گفت مامان هرکدوم تو بگی میرم، من خودم دانشگاهیم  و گفتم علوم و تحقیقات مجهزه برو اونجا، بچم هنوز ترم اولشو تموم نکرده بود. الان حال خوبی نداره و خدا کنه که درمان بشه. حاضرم من بمیرم اما اون خوب بشه.»


پدر مهدی که از راه می رسد، با هم به سمت پزشکی می روند که از بخش مراقبت های ویژه بیرون آمده است، پرستاری که با نگاهش رد زن و شوهر را دنبال می کند، می گوید: « الهی بمیرم، خیلی سخته آدم بچه اش رو تو این وضع ببینه، از روز اول اینجاست و هربار من رفتم و اومدم دیدم این مادر پشت در داره واسه بچه اش دعا میخونه.»


مرد دیگری در طرف دیگر سالن روی صندلی رنگ رو پریده ای نشسته است، رد هر پزشک و پرستاری که از بخش مراقبت های ویژه بیرون می آید را با چشمانش دنبال می کند تا شاید خبر خوبی برایش آورده باشند، اسم دخترش "مهشید" است. می گوید:« وقتی بهمون خبر دادن اول رفتیم بیمارستان فرهیختگان که مهشیدو پیدا کنیم، اونجا اسم چند تا بیمارستان دادن ما هم رفتیم اونجاها گفتن اینجا نیست ، برین کهریزک واسه شناسایی جسد، رفتیم پزشکی قانونی و به خاطر شباهت مهشید با یکی از بچه هایی که فوت کرده بود به ما گفتن مهشید فوت کرده، ما هم رفتیم خونه و به همه فامیل گفتیم که مهشید فوت کرده، لباس سیاه پوشیدیم و داشتیم کارهارو انجام میدادیم که حوالی ساعت ۳ به ما خبر دادن یه دختر مجهول الهویه تو بیمارستان امام هست، اینجا هم یه هماهنگی هایی انجام دادیم فهمیدیم مهشید زندس، تو بیمارستانه. خدا رو شکر که دخترم زنده بود.»


او ادامه می دهد:« مهشید فارغ التحصیل شده بود و فوق لیسانس معماری داشت، یه بار قبل از این اتفاق هم برای گرفتن برگه معرفی‌نامه رفته بود اما مسئولش نبود واسه همین این هفته دوباره رفت که کارهاشو انجام بده که اینطوری شد کاش همون روز اول مسئول مربوطه بود تا دخترم مجبور نمی شد تا دوباره به دانشگاه بره.»
پدر این دانشجو که به گفته پزشکان تا شش ماه آینده دخترش توانایی تکلمش را بازخواهد یافت، با شوخ طبعی سعی می کند فضا را عوض کند، می گوید:« مهشید تا شش ماه آینده می تواند صحبت کند و آن وقت برایش تعریف می کنم که خبرنگارها چه بلایی سر ما آوردند. البته این را شوخی می‌کنم و انصافا اکثر خبرنگارها خیلی زحمت کشیدند.»


او با خنده به بازدید مسئولان مختلف از بیمارستان هم اشاره کرد و گفت:« خیلی ها برای عیادت از بچه ها به اینجا آمدند، خب باید لباس مخصوص بپوشند که این کاور بعضی ها را حسابی خنده دار کرده بود، فکر کنم اگر مهشید این ها را ببنید همین حالا صحبت کردن را شروع کند، یکی کاور برایش کوچک بود، یکی دیگر اصرار داشت که کتش را روی کاور بپوشد تا در عکس‌ها خوش‌تیپ باشد و خلاصه داستان ها داشتیم.»


پدر مهشید که غرورش اجازه نمی‌دهد بغض کند، صحبت‌هایش را اینطور تمام می کند: « این شوخی‌ها را کردم که حال شما مثل ما گرفته نشود، به مردم بگویید برای بچه های ما دعا کنند، من دو نوه دارم که عاشق خاله مهشیدشان هستند و به آنها قول دادم که با خاله شان به خانه برگردیم.»


مرد دیگری که دور از بخش مراقبت‌های ویژه ایستاده می گوید:« ما سعی می کنیم که جلوی دست و پای پزشکان و پرستارها نباشیم و البته اینجا هم چون وضع و موقعیت ما را می دانند لطف می کنند و خیلی چیزی نمی گویند. اکثر اوقات خانواده ها در بیمارستان هستند و اگر پشت در مراقبت های ویژه هم نشود در راهروهای بیمارستان و داخل ماشین و ... حضور دارند. اینجا تا بچه ها مرخص نشوند، کسی دلش آرام نمی گیرد که به خانه برود.»

 درمان دانشجویان مصدوم حادثه اتوبوس دانشگاه آزاد علوم تحقیقات در بیمارستان امام خمینی در حالی ادامه دارد که از مجموع ۱۶ دانشجوی انتقالی، در حال حاضر تنها ۶ تن در بخش آی سیو بستری هستند و ۹ نفر مرخص شده و یک نفر نیز به بیمارستان عرفان نیایش انتقال یافته است.


برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha