محیط‌بان خوزستانی «سیدامین هادی‌پور» پس از قطع شدن پایش در یادداشتی نوشته:«دیشب شب سختی بود. بعد از یك ماه تلاش برای حفظ پایم و تحمل درد كمر خم‌ كنش، دیروز برای همیشه رفت. خواب به چشمانم نیامد، این یك ماه به سرعت از جلوی چشمانم رد شد. آن شب تاریك و شوم برای همیشه در خاطرم ماند.

زمان برای برادرم از دست رفت

سلامت نیوز:محیط‌بان خوزستانی «سیدامین هادی‌پور» پس از قطع شدن پایش در یادداشتی نوشته:«دیشب شب سختی بود. بعد از یك ماه تلاش برای حفظ پایم و تحمل درد كمر خم‌ كنش، دیروز برای همیشه رفت. خواب به چشمانم نیامد، این یك ماه به سرعت از جلوی چشمانم رد شد. آن شب تاریك و شوم برای همیشه در خاطرم ماند.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه اعتماد ،ضاربانی كه به ناقص كردن بسنده نكردند و با ضربات سنگین بر پیكرم مرا تهدید به مرگ كردند. اسلحه بر شقیقه‌ام گذاشتند تا تن به خواسته‌هایشان بدهم كه ندادم. آن لحظات چه سخت بود، زمان چه كند می‌گذشت اما دیشب به مراتب از شب حادثه بدتر بود. دیشب سخت گذشت، تلخ همراه با درد، باورم نمی‌شد كه پایم را از من گرفتند! من محیط‌بانم، پا برای من حكم بال را دارد برای پرنده، دیشب كودكی‌ام به یادم آمد، مرحوم پدرم كه همیشه می‌گفت، كارت خطر دارد و من ترس دارم، واهمه دارم.

بهتر كه نبود تا این روزها را ببیند، در خواب هم نمی‌دیدم كه... هنوز هم باور ندارم، من ماندم و افسوس و دردی جانكاه كه روی قلبم سنگینی می‌كند. شاید اگر لحظه‌ای خودتان را جای من بگذارید، مرا درك كنید، آخر به چه گناهی باید ناقص شوم؟ مگر چه كردم جز خدمت به كبوتری كه لانه نداشت، به كلی كه گرسنه بود و با چشم‌های معصومش طلب غذا می‌كرد، به گلی كه زیر صخره روییده بود و آب می‌خواست. حقم نبود به خدا...».
از ۲۶ فروردین تا ۲۶ اردیبهشت ماه طول كشید تا از درد و رنج جانكاه او یاد كنیم.

برادرش بحق می‌گوید:«دیر آمدید، چرا الان كه پایش را از دست داده، آمدید؟ چرا همان زمان كه در اهواز مستاصل و درمانده بودیم به فریاد ما نرسیدید؟ چرا همان زمان كه پرواز پیدا نمی‌كردیم تا به تهران منتقلش كنیم، كسی از رسانه‌ها به فریاد ما نرسید؟ برادر من ساعت‌ها در اورژانس بیمارستان گلستان اهواز بود و زمان طلایی برای عمل را از دست داد،‌ ای كاش آن زمان رسانه‌ها به فریاد ما می‌رسیدند؟ ‌ای كاش می‌توانستیم زودتر منتقلش كنیم. آخر برادر من از چند جهت باید آسیب ببیند؟»


سخنان «علی هادی‌پور» برادر محیط‌بان خوزستانی كه ۲۶ فروردین ماه سال جاری در حمله عده‌ای ناشناس به پاسگاه محیط‌بانی گتوند خوزستان زخمی شد؛ همچون سخنان برادرش تكان‌دهنده اما واقعیت محض است. از آنجایی كه محیط‌بان خوزستانی به واسطه از دست دادن پا وضعیت روحی خوبی ندارد، برادرش با همه ناراحتی حاضر می‌شود كه روایت او را مجدد برای «اعتماد» تعریف كند. آنچه در ادامه می‌خوانید، شرح دردها و رنج‌های یك ماه گذشته محیط‌بان خوزستانی است.
 
حمله ضاربان در شب
علی هادی‌پور  می‌گوید:«اتفاق حدود ساعت ۱۱:۳۰ شب روز سه‌شنبه ۲۶ فروردین برای برادرم رخ داد. عده‌ای ناشناس با صورت‌های پوشیده، شب هنگام به چادر زنبوردارهایی كه در كنار كانكس محیط‌بانی هستند، یورش می‌برند. تعداد این افراد آن طور كه برادرم به ما گفت ۴ نفر و همگی هم مسلح بوده‌‌اند. این افراد در وهله نخست زنبوردارها را در چادر اسیر می‌كنند بعد یكی از آنها وارد كانكس محیط‌بانی می‌شود كه برادرم در آن حضور داشته.

به محض اینكه این فرد وارد كانكس می‌شود به سمت دری می‌رود كه اتاق كار برادرم بوده، به برادرم گفته می‌شود كه روی زمین بخوابد و برادرم فقط یك سوال می‌پرسد:«برای چه؟» و در همان زمان فرد ناشناس شلیك می‌كند. سلاح ضارب یك تفنگ ساچمه‌زنی(Shotgun) بوده كه چون از فاصله نزدیك حدود ۲ متری زده شده، قدرت تخریب بالایی داشته و تیرش به زیر كاسه زانوی برادرم برخورد می‌كند و مفصل را كاملا خرد می‌كند.


ضاربان حدود یك ساعت و نیم بالای سر برادرم بودند و در این مدت تمام كانكس را به هم می‌ریزند. به برادرم می‌گویند كه كلید گاوصندوق تفنگ‌های محیط‌بانی را به آنها بدهد.


برادرم می‌گوید كه كلید دست من نیست. در این زمان است كه شروع به شكنجه برادرم كه به ‌شدت خونریزی داشته، می‌كنند. از زدن به پهلوها، پتو روی سر انداختن و زدن و اسلحه كشیدن روی شقیقه برادرم هم ابایی نداشته‌اند. پیگیر همكار برادرم می‌شوند كه گویا چند باری هم مانع شكار آنها شده بود، برادرم می‌گوید كه همكارم مرخصی است. می‌گویند كه زنگ بزن تا همكارت بیاید. این طور كه از شواهد و صحبت‌های برادرم برمی‌آید، ضاربان نیت شومی داشته‌اند و گویا می‌خواسته‌اند كه همكار برادر من را هم از بین ببرند.


برادرم با وجود اینكه شكنجه شده اما زیر بار نرفته و گفته اگر من زنگ بزنم با نیرو می‌آید چون ما رمزی با هم گذاشته‌ایم و در صورت زنگ زدن من تنها نخواهد آمد. حدود یك ساعت و نیم این وضعیت ادامه داشته و برادرم را حتی تهدید به مرگ هم كرده‌اند. بعد از این مدت تصمیم به ترك محل می‌گیرند و گویا می‌روند و زنبوردارها را باز كرده و می‌آورند كه كمك كنند تا گاوصندوق اسلحه را در ماشین تیگوی یكی از مهمانان زنبوردارها بگذارند. خلاصه از محل می‌روند اما از آنجایی كه جاده را آن زمان به خاطر كرونا خاكریزی كرده بودند در جایی به خاكریز می‌خورند و ماشین را رها كرده و ناپدید می‌شوند.


این طور كه برادرم می‌گوید، ضاربان از آن دسته شكارچیان بی‌رحم و مروتی بوده‌اند كه به موجود زنده رحم ندارند، همان‌هایی كه در رودخانه‌ها برق می‌اندازند و حاضرند میلیون‌ها ماهی را بكشند، بدیهی است كه این افراد نه رحمی دارند و نه مروتی.»
 
انتقال به بیمارستان گلستان اهواز
برادر محیط‌بان خوزستانی در ادامه روایت آنچه بر این حافظ طبیعت رفته، می‌افزاید:«برادرم با كمك زنبوردارها به اورژانس زنگ می‌زند و به بیمارستان شوشتر برده می‌شود.

بیمارستان شوشتر همان زمان می‌گوید كه شریان اصلی آسیب دیده و این كار ما نیست. تا اینجای كار برادرم می‌توانسته انگشتان پاهایش را حركت بدهد اما وقتی حدود ۵ صبح به اهواز می‌رسد، توانش دیگر تحلیل رفته بود. زمانی كه به تهران آمدیم، پزشكان به ما گفتند كه ۶ تا ۸ ساعت زمان طلایی است كه باید در آن عمل صورت بگیرد در غیر این صورت عصب می‌میرد.

اما برادر من حدود ۵:۳۰ به بیمارستان گلستان اهواز می‌رسد تا ساعت ۱۱:۳۰ در اورژانس می‌ماند در حالی كه خونی هم به او تزریق نمی‌شود. بعد آن به اتاق عمل منتقل می‌شود و آنجا متوجه می‌شوند كه خونی در بدنش نیست و فشارش خیلی ضعیف شده.


برادرم تا ساعت ۳ و ۴ عصر برای تزریق خون معطل می‌شود و طبیعی است كه زمان از دست می‌رود. یك شریان برای برادرم می‌زنند اما عصب‌هایش جواب نمی‌دهد و انگشت‌های پایش را آن زمان دیگر نمی‌توانست تكان دهد. به هر صورت پیوند شریان آنجا زده شد و بعد از چند روزی بود كه من تصمیم گرفتم، برادرم را به تهران منتقل كنم چراكه از نحوه خدمات‌رسانی راضی نبودم و ضمنا تجربه غم‌انگیزی هم از مرگ پدرم در بیمارستان‌های اهواز داشتم. ساعت ۱ شب برادر من را از بخش آی‌سی‌یو به تخت برگرداندند و گفتند كه باید پوشك شود و چند روز بعدش زخم بستر گرفت.»


انتقال به بیمارستان پارس تهران
علی هادی‌پور درباره نحوه انتقال برادرش به تهران می‌گوید:«ما روز ۵ اردیبهشت برادرم را به تهران منتقل كردیم. بیمارستان پارس خیلی بیمارستان خوبی است چه از نظر خدمات چه از نظر رسیدگی. دكتر ایشان آقای دكتر بدیع‌زاده هستند.


روز اول یا دومی كه تهران آمدیم به دلیل ایراداتی كه به ثابت كننده‌های پا گرفتند، قرار شد كه مجدد عمل شود. ضمن اینكه در تهران یك كشت هم دادند و آنجا بود كه متوجه شدیم، پا عفونت كرده ظاهرا به دلیل ضیق وقت در زمان جراحی اول، بافت‌های آسیب‌دیده را خارج نكرده بودند و همان‌ها عفونت كرده بود. در این مرحله بود كه پزشكان بیمارستان پارس به خاطر عفونت و خطری كه برای خود بیمار وجود داشت، مجبور به قطع پا شدند.


الان كه با شما صحبت می‌كنم تنها ۲۴ ساعت گذشته و هنوز خطر برای برادر من رفع نشده است. باید صبر كنیم كه وضعیت برادرم ثابت شود و بعد ببینیم چه كار می‌توان انجام داد.» هادی‌پور همچنین درباره برادرش و شیوه برخورد با او می‌گوید:«بیمار چه می‌خواهد؟ بیمار نیازمند احترام است و من این احترام را در بیمارستان پارس دیدم. به هر حال در هر جایی كمبودهایی هست، برادر من در اهواز هم خیلی سفارش شده بود اما من واقعا خوشحالم كه برادرم را به تهران آوردم.»
 
كم‌كاری رسانه‌هاو حمایت‌های بی‌دریغ همكاران
برادر محیط‌بان مجروح خوزستانی ضمن گله از رسانه‌ها می‌گوید:«من از این ناراحتم كه خبر به گونه‌ای اطلاع‌رسانی نشد كه بتواند در زمان خودش موثر واقع شود. چرا چنین اتفاقی در پاسگاه محیط‌بانی رخ می‌دهد اما درست انعكاس داده نمی‌شود؟ كاش زودتر این خبر اطلاع‌رسانی می‌شد تا دست‌كم خطاها به حداقل می‌رسید. بالاخره ما با مشكلی مواجه بودیم و مستاصل بودیم در این زمان‌ها شما می‌توانستید به ما كمك كنید.»


او در ادامه از حمایت‌های همكاران برادرش قدردانی كرده و می‌گوید:«از بدو زمانی كه این اتفاق رخ داد، سازمان محیط زیست و همكاران برادرم خیلی تلاش كردند. پذیرش برادرم در تهران و بیمارستان پارس با همت همكارانش در سازمان محیط زیست محقق شد. از زمانی كه به تهران آمدیم، توجهات بسیاری را از سمت اداره كل به وضعیت برادرم شاهد بودم.

كمبودهایی كه شاید در استان بوده چراكه به هر حال ضاربین به راحتی وارد دفتر و كانكس شدند ولی آنچه من از همكاران برادرم دیدم، جای قدردانی دارد. آقای محمدجواد اشرفی، مدیركل حفاظت محیط زیست خوزستان چه آن زمان چه الان بسیار زحمت كشیدند.
در تهران فرمانده یگان حفاظت محیط زیست، جناب آقای سرهنگ محبت‌خانی و آقای باطبی از معاونت محیط انسانی خیلی به ما كمك كردند. هر مشكلی در بیمارستان برای ما پیش می‌آمد به این عزیزان زنگ می‌زدیم و آنها ضمن ارتباط با رییس بیمارستان، مشكل را حل می‌كردند.»


برادر محیط‌بان خوزستانی «سیدامین هادی‌پور» همچنین می‌گوید:«برادر من مجرد است و تنها زندگی می‌كرد. پدرم كمتر از یك سال پیش فوت كرد و برادرم كه با ایشان زندگی می‌كرد یك سال است كه تنهاست و در خانه پدری در شوشتر زندگی می‌كند. نحوه زندگی ما از این پس قطعا تغییر خواهد كرد به هر حال باید تمهیداتی برای برادرم در نظر گرفته شود.

الان فقط تلاش من این است كه روحیه برادرم حفظ شود، خود برادرم انسان قوی‌ای است و من امیدوارم كه خدا به او كمك كند. این اتفاق می‌توانست برای هر محیط‌بان دیگری رخ دهد، كاش سازوكارها به نحوی باشد كه مورد برادر من تكرار نشود.»  


من از این ناراحتم كه خبر به گونه‌ای اطلاع‌رسانی نشد كه بتواند در زمان خودش موثر واقع شود. چرا چنین اتفاقی در پاسگاه محیط‌بانی رخ می‌دهد اما درست انعكاس داده نمی‌شود؟ كاش زودتر این خبر اطلاع‌رسانی می‌شد تا دست‌كم خطاها به حداقل می‌رسید.

بالاخره ما با مشكلی مواجه بودیم و مستاصل بودیم در این زمان‌ها شما می‌توانستید به ما كمك كنید.  نحوه زندگی ما از این پس قطعا تغییر خواهد كرد به هر حال باید تمهیداتی برای برادرم در نظر گرفته شود. الان فقط تلاش من این است كه روحیه برادرم حفظ شود، خود برادرم انسان قوی‌ای است و من امیدوارم كه خدا به او كمك كند. این اتفاق می‌توانست برای هر محیط‌بان دیگری رخ دهد، كاش سازوكارها به نحوی باشد كه مورد برادر من تكرار نشود.  

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha