الف)از سال 1365 که برنامه کشوری بهداشت روان تدوین شد و در سال 1367 به تصویب رسید، اصل مراقبت های بهداشت روانی نیز در بسته برنامه خدمات بهداشتی اولیه (PHC) قرار گرفت و به این ترتیب نظام سلامت روان ایران برای ارایه خدمات در 4 سطح تعریف گردید:

کهولت سیستمیک و ناکارآمدی سیستماتیک در حوزه اعتیاد؟

سلامت نیوز:الف)از سال 1365 که برنامه کشوری بهداشت روان تدوین شد و در سال 1367 به تصویب رسید، اصل مراقبت های بهداشت روانی نیز در بسته برنامه خدمات بهداشتی اولیه (PHC) قرار گرفت و به این ترتیب نظام سلامت روان ایران برای ارایه خدمات در 4 سطح تعریف گردید:


به گزارش سلامت نیوز به نقل ازپایگاه خبری اعتیاد، در سطح نخست بهورز به عنوان مسوول آموزش بهداشت روان در روستا و بیماریابی، ارجاع و پی‌گیری درمان معرفی شد: بهورز در خانه بهداشت روستا مستقر است، بیماران را تحت عناوین بیماری خفیف روانی(مانند: افسردگی، اضطراب و وسواس...)، بیــماری روانی شدید(سایکوزها)، صرع، عقب ماندگی ذهنی و سایر بیماری‌ها غربال گری می کند و به سطح بالاتر، یعنی پزشک عمومی ارجاع می‌دهد.


  در سطح دوم،مرکز بهداشتی درمانی شهری و روستایی به عنوان اولین سطح درمانی قرار دارد و پزشک عمومی این مراکز، مسوول ارایه خدمات بهداشت روان به بیمارانی است که به وسیله بهورز ارجاع می شوند یا این ‌كه خود به طورمستقیم به مراکز مراجعه کرده باشند.


  درصورت نیاز، بیماران به سطح سوم (روان‌پزشك یا پزشک دو ماه دوره دیده شهرستان) و یا سطح چهارم (بیمارستان و مراکز فوق تخصصی روان‌پزشكی) ارجاع می‌شوند.


  هدف اصلی از سطح بندی خدمات بهداشتی درمانی، ارتقای سطح سلامت، کاهش هزینه‌های خانواده‌ها، دسترسی فوری‌تر به خدمات مورد نیاز و کاهش هزینه‌های عمومی عنوان شده است.در حال حاضر برنامه ادغام بهداشت روان گسترش بیشتری یافته است و اکثر مناطق روستایی و بخشی از مناطق شهری را نیز تحت پوشش خود قرار داده است.


ب) مطالعات متعددی در زمینه سنجش شیوع اختلال بیش فعالی/نارسایی توجه بزرگسالان  (Adult ADHD) جمعیت عادی در کشور انجام شده است: برای نمونه، امیری و همکاران (1389) میزان این شیوع رادر جمعیت مورد بررسی در تبریز 5.5%  نشان دادند. پرورش و همکاران (1393) نیز این میزان را در دانشجویان کرمانی3.9% براورد کردند. براورد امیرزاده و همکاران (1395) در جمعیت عادی زنان و مردان مشهد به ترتیب4.27% و 3.91% بود.


   مطالعات مرور سیستماتیک منابع غربی  نیز، هم سو با نتایج مطالعات ایرانی، بر شیوع حدودا 5 درصدی اختلال ADHD در بزرگسالان حکایت دارد.


ج)مطالعه گل‌میرزایی و همکاران(1391) بر روی مراجعه کنندگان کلینیک های متادون شهر بندرعباس نشان داد که 16.4% از آنان مبتلا به اختلال ADHD بوده اند.در مطالعه ی دیگری (فرنیا و همکاران،2018)  بر روی 960 مبتلای به وابستگی شیشه، مراجعه کننده به بیمارستان فارابی کرمانشاه؛ برای تشخیص ADHD  دوران کودکی در این بزرگسالان معلوم کردند که این اختلال در دوران کودکی 29.9%  آن ها شیوع داشته است و 41.9% آن ها دچار اختلال نارسایی توجه در کودکی بوده اند.


  در مرور منابع غربی و پیگیری 10 ساله مبتلایان به این اختلال نیز نه تنها بر همبستگی بلکه بر پیش بینی کنندگی ابتلا به ADHD در ابتدا و بروز وابستگی به مواد در بعد تاکید می شود. مطالعه ای دیگر بر این موضوع تاکید دارد که این اختلال که قبلا عمدتا مردانه تلقی می شد در زنان شیوعی تقریبا مساوی با مردان دارد اما تفاوت جنسیت محورانه اختلال باعث می شود که نشانه های آن در زنان بیشتر معطوف به نارسایی توجه باشد تا بیش فعالی و تکانش گری. همین نکته باعث می شود تا زنان دیرتر از مردان، تشخیص اختلالADHD را دریافت کنند.


  با استفاده از مقیاس گزارش شخصی ADHD بزرگسالان (ASRS)، در مرکز درمان اقامتی مادر و کودک جمعیت تولد دوباره (خانه پروین،1398)، مطالعه ای مشابه بر روی 75 نفر از زنان مصرف کننده مواد صورت گرفت و معلوم شد 35.1% از آنان می توانند کاندید دریافت اختلالADHD بزرگسالان باشند. افزون بر این، معلوم شد الگوی مصرفی زنانی که در خرده مقیاس نارسایی توجه، نمره بالاتری گرفته اند به مشتقات خانواده اپیوییدها گرایش بیشتری دارد اما در آنانی که نمره خرده مقیاس بیش فعالی/تکانش گری بالاتری داشته اند؛ گرایش به مصرف محرک ها بیشتر است.


د) قرار بوده است که طراحی سطح بندی شده نظام سلامت روان، با غربال گری در سطح یک و دو و سپس در صورت لزوم با برخورداری از خدمات سطح سوم و چهارم؛ بتواند با تشخیص به موقع و درمان لازم نهایتا از بار بیماری ها بکاهد.


آیا تجمیع چشم گیر تشخیص احتمالی اختلال ADHD بزرگسالان در میان مصرف کنندگان مواد می تواند دلالتی بر کهولت سیستمیک سی و چندساله نظام سلامت روان ایران به دست دهد؟


آیا میزان فعلی شیوع مصرف مواد در ایران می توانست/ می تواند یک اجتناب ناپذیری اعظم نباشد و  پیشگیری پذیر بوده باشد؟
آیا ناکارامدی سیستماتیک نظام سلامت روان در غربال گری، تشخیص و درمان می تواند محصول نظام آموزشی این سیستم در تمام سطوح چندگانه اش (از سطح آموزش بهورزان روستا تا سطح آموزش دانشگاهی پزشکان عمومی، روانشناسان و روانپزشکان)  طی این سه دهه باشد؟

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha