بسیاری از آنان كه مهاجرت كرده‌اند شاید در اوایل از وجود تعداد زیاد افراد دارای معلولیت در فضاهای شهری تعجب كرده باشند. از خودشان پرسیده باشند این شهر یا كشور چرا این‌قدر معلول دارد.

جامعه‌ای كه افراد دارای معلولیت را نمی‌بیند

سلامت نیوز:بسیاری از آنان كه مهاجرت كرده‌اند شاید در اوایل از وجود تعداد زیاد افراد دارای معلولیت در فضاهای شهری تعجب كرده باشند. از خودشان پرسیده باشند این شهر یا كشور چرا این‌قدر معلول دارد.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه اعتماد ،آنها همه جا هستند. در فروشگاه‌ها، اتوبوس‌ها، سینما و پیاده‌روها. همه جا. اما بعد از كمی فكر كردن به این نتیجه می‌رسند كه چون ما آنها را در شهرهای ایران نمی‌دیدیم دلیل بركم بودن یا نبودن‌شان نبوده است، بلكه احتمالا دلیلش نامناسب بودن شهر برای حضورشان بوده. «دیده نشدن» معلولان، مساله‌ای بسیار مهم است.

نه تنها برای آنها بلكه بیشتر برای جامعه، چرا‌كه باعث می‌شود جامعه تصویری معوج و غیر‌طبیعی از خود داشته باشد و نتیجه‌اش آن بشود كه فكر كند تعداد خیلی كمی معلول دارد. یا نتیجه‌اش آن بشود كه معلولان و نیازهای‌شان در ذهن یك معمار، یك مهندس ساختمان و یك شهرساز مساله دسته چندمی تلقی شود یا اصلا به هیچ انگاشته شود.

چه آنكه گاهی شنیده‌ام مگر چقدر معلول داریم كه باید حتما فلان پروژه خاص را برای آنها مناسب‌سازی كرد. معلولان به قدری از دایره مشاهدات روزمره‌مان خارج شده‌اند كه ما هر آنكه در پیاده‌رو و سینما می‌بینیم شبیه خودمان است؛ فردی غیرمعلول. یا البته بهتر است بگویم «فردی هنوز غیرمعلول.» گویی قبیله‌ای شده‌ایم كه شرط عضویتش عدم معلولیت است. اگرچه آمارهای رسمی در مورد تعداد معلولان متناقضند، اما آیا واقعا مشاهدات شهری ما جمعیتی میلیونی از معلولان را تایید می‌كند. بی‌شك نه.

دلایش البته واضحند. به‌طور مثال یك فرد ویلچری نمی‌تواند از وسایل نقلیه عمومی، قطار یا اتوبوس مثل «همه» استفاده كند. سفر نمی‌تواند برود چون هزینه‌هایش چندین برابر یك فرد غیرمعلول است. به همه اینها پله‌های مسافرخانه‌ها، مطب‌ها و مغازه‌ها و دانشگاه‌ها را اضافه كنید كه امكان داشتن هر مراوده اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را از فرد معلول می‌گیرند. برای همین آنها دیده نمی‌شوند و در محاسبات تحلیلی غیرمعلولان غایبند. 

به نظر من، دلیل این اعوجاج شناختی در بین غیرمعلولان چیزی است كه به آن اصطلاحا خطای بقا یا نجات‌یافتگی (Survivorship bias) می‌گویند. بگذارید برای روشن‌تر شدن ابعاد این اعوجاج شناختی یا همان خطای بقا در تحلیل جامعه، به داستانی واقعی از جنگ جهانی دوم رجوع كنیم. در اوایل جنگ جهانی دوم، بمب‌افكن‌های سنگین و غول‌پیكر متفقین هدف نسبتا آسانی برای پدافندها و جنگنده‌های متحدین بودند و این باعث شد كه بسیاری از آنها توسط متحدین شكار شوند و هیچ‌وقت به آشیانه بازنگردند.

گروه‌های مهندسی متفقین با دیدن این شرایط بحرانی دست به كار شدند و شروع به آنالیز وضعیت هواپیماها كردند. سعی كردند نقاطی كه بیشتر مورد اصابت گلوله قرار می‌گرفتند را به دقت هرچه تمام‌تر ثبت كنند. بعد از كلی مطالعه روی همه هواپیماها، مهندسان به سراغ داده‌ها رفتند و همه آنها را به صورت تجمعی روی هم قرار دادند تا بببیند كجای كار ایراد داشته. نیاز به تحلیلی پیچیده نبود. نقشه به دست آمده به وضوح نشان می‌داد تنه، بال‌ها و دم بمب‌افكن‌ها به شدت آسیب‌پذیرند.

این قسمت‌ها بودند كه بیشترین گلوله را از پدافند و جنگنده‌های متحدین خورده بودند. براساس تحقیق آنها اگر قرار به سرمایه‌گذاری و تقویت نیروی هوایی بود، باید آن را خرج تقویت بیشتر بال و دم هواپیما می‌كردند. اگر تا اینجای داستان تحلیل و تصمیم گروه مهندسی به نظرتان منطقی می‌آید و با خود می‌گویید اگر شما هم بودید احتمالا به همین نتیجه نسبتا واضح می‌رسیدید باید بدانید در آن روزگار ریاضیدانی بود كه مخالف شما فكر می‌كرده.

آبراهام والد كه استاد دانشگاه كلمبیا هم بود به گروه مهندسی گفت اتفاقا برعكس، اگر قرار به تقویت باشد باید بخش‌هایی از هواپیما را تقویت كرد كه مورد اصابت گلوله قرار نگرفته‌اند. خطایی كه والد متوجه آن شده بود این بود كه اطلاعات لازم برای یك تحلیل جامع و همه‌جانبه، از آن دسته هواپیماهایی به دست می‌آید كه نتوانسته‌اند به آشیانه برگردند، نه هواپیماهایی كه توانسته‌اند خودشان را به هر ضرب و زوری سالم به زمین بنشانند.

  عملا والد به مهندسان این نكته را یادآور شد كه توجه بیش از حد به هواپیماهای «نجات‌یافته» می‌تواند مانع دست یافتن آنها به تصویری واقعی از آنچه بر سر «همه» هواپیماها افتاده بشود و این خود تصویری معوج و نامتوازن تولید می‌كند كه درنهایت می‌تواند در درازمدت باعث شكست نیروی هوایی متفقین بشود. ارتش متفقین براساس توصیه والد تنه، بال‌ها و دم را رها كرد و تمام سرمایه خود را صرف تقویت و محافظت از موتور‌ها، دماغه، مخزن سوخت و كابین كرد. چیزی كه درنهایت باعث برتری آنها در جنگ و پایین آوردن هزینه‌های انسانی و اقتصادی شد.

  این مثال تاریخی در بسیاری از مسائل اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی صادق است و به كارگیری آن می‌تواند به ما نگاهی عمیق‌تر در درك شرایط موجود و تصمیم‌گیری درباره آینده بدهد. درخصوص مساله معلولان در جامعه می‌توان گفت كه معلولان شبیه همان هواپیماهایی هستند كه پدافندهای متحدین پرواز را از آنها گرفته و زمین‌گیرشان كرده است.

آنها در شهرها نیستند چون شهر پیش‌تر، اجازه دیده شدن را از آنها گرفته است. آنها در محاسبات، طراحی‌ها، قانونگذاری‌ها به حساب نمی‌آیند چون شهر، هویتِ شهری‌شان را به رسمیت نمی‌شناسد.جایگاه معلولان در جامعه و تدبیر ما درخصوص مشكلات‌شان تغییر نخواهد كرد، مگر آنكه بپذیریم كه معلولیت، فقط مساله معلولان نیست، بلكه مساله همه‌مان است. سقوط یك هواپیمای متفقین سقوط یك بمب‌افكن نبود بلكه می‌توانست جبهه متفقین را به كلی نابود كند.

پس باید معلولان را «دید» و تقویت كرد پیش از آنكه جامعه رو به افول گذارد. پرواز همیشگی معلولین برای پیروزی هر جامعه شرط است و این نه منتی است بر آنها كه بالعكس. این تقویت فضای حضور و مشاركت معلولان در شهر است كه می‌تواند شانس سقوط همه ما را، به عنوان یك جامعه، كمتر و كمتر كند. شبیه هواپیماهای اصلاح‌شده متفقین. 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha