چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۹ - ۱۳:۲۴

کولبری کمرهای خم‌شده از سنگینی بار در پیچ و خم کوه‌های صعب‌العبور نیست؛ اینکه چه دردی برای همه عمرشان به جان می‌خرند تا سفره‌شان خالی نماند را هم باید دید.

سقف موقت کولبران

سلامت نیوز:کولبری کمرهای خم‌شده از سنگینی بار در پیچ و خم کوه‌های صعب‌العبور نیست؛ اینکه چه دردی برای همه عمرشان به جان می‌خرند تا سفره‌شان خالی نماند را هم باید دید.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه همشهری ،اینها را «مولود قاسمی» می‌گوید که زندگی‌اش را در اورامان کردستان گذرانده و حکایت‌های عجیبی از کولبران غیربومی این منطقه در سینه دارد. زیرزمین خانه‌اش دفترچه خاطراتی است که از رفت‌وآمد کولبران پر شده. همان‌ اتاقکی که به قول خودش جای زندگی نیست اما چون ارزان اجاره می‌دهد مورد استقبال است.

قصه‌های زیادی دارد از زندگی تلخ آنهایی که همخانه موقتش می‌شوند یا هم‌مسیر سختی‌هایشان. ماهی یک‌بار شاید هم دوبار 10، 12کولبر از شهرهای دیگر اتاقک را برای ۲هفته 500هزار تومان اجاره می‌کنند؛ پولی که برای همان ۲هفته هم کافی نیست تا خرج ۳خانوار تحت سرپرستی‌اش را بدهد. پراید قدیمی‌اش هم کمک‌خرج خانه شده، کولبرها را تا پای کوه می‌رساند و در مسیر برگشت هم دنبالشان می‌رود.

با این همه، غمش مشکلات مردم است و جوان‌هایی که چاره‌ای جز کولبری و کارگری ندارند، امکاناتی که مردم شهرش از آن محروم مانده‌اند و مشکلات اقتصادی که هر لحظه سخت‌تر می‌شود.بازگشایی مسیر کولبریاین منطقه (اورامان) تا همین چند وقت پیش روستا بود اما حالا شهر شده؛ شهری بدون امکانات. قبض آب، برق، گاز و تلفن به قیمت شهر اما امکانات هیچ. یک خودپرداز بانکی نداریم و برای گرفتن پول نقد باید به مریوان برویم. زندگی  در اینجا سخت است. پیر و جوان یا کولبری می‌کنند یا سرایدار خانه‌‌ تهرانی‌ها شده‌اند.

از چند سال پیش به این طرف که مسیرمان برای کولبری باز شد، شرایط کمی بهتر شده، هم اهالی کولبری می‌کنند و هم کولبران غیربومی به اینجا می‌آیند که در مدت اقامتشان اتاق‌ اجاره می‌کنند. البته کرایه‌ها گران است. به همین‌خاطر به زیرزمین بدون امکانات خانه من رضایت می‌دهند، چون اجاره زیاد نمی‌گیرم. گناه دارند. می‌دانم چه رنجی می‌کشند و چقدر دست‌شان خالی است که برای کولبری آمده‌اند. انگ قاچاقچی می‌خورند اما اینها فقط می‌خواهند یک لقمه نان سر سفره خانواده‌هایشان ببرند.


نگران‌شان می‌شوم

هر وقت می‌آیند، خواب ندارم. چون شب‌ها می‌روند و بعد از 5، 6ساعت برمی‌گردند که باید دنبالشان بروم. به‌خاطر اینکه بارهایشان را از دست ندهند باید شبانه حرکت کنند که خودش احتمال پرت شدن از کوه را چندبرابر می‌کند. گاهی اوقات مجبورند 24ساعت در برف و سرما بمانند تا بارشان را سالم به مقصد برسانند و حداقل پولش را بگیرند. گریه‌هایشان را دیده‌ام وقتی که بارشان را از دست داده‌اند. چند ساعت سختی و مشقت برای هیچ. تازه شاید صاحب بار هم دیگر به آنها اعتماد نکند. همه‌شان مثل فرزند خودم هستند، وقتی می‌روند نگران‌شان می‌شوم. اینکه خدای نکرده از کوه پرت نشوند. نکند که برنگردند.


زمستان همه می‌آیند

آنقدر تعداد کولبران زیادشده که قابل شمارش نیستند. زمستان‌ها چندبرابر می‌شوند، چون راحت‌تر کار می‌کنند. اشتباه نکنم بعضی هفته‌ها صدها کولبر هم اینجا هستند. با اینکه پول خوبی در این کار نیست اما شرایط زندگی آنقدر سخت شده که از شهرهای اطراف مانند کرمانشاه، لرستان، چهارمحال و بختیاری، سنندج و کامیاران، حتی از آذربایجان‌های شرقی و غربی به اینجا می‌آیند تا با ۲هفته کار سخت پولی برای گذران زندگی‌شان به‌دست بیاورند. هرکدام هم دلیل خودشان را دارند، یکی بیکاری، یکی تهیه جهیزیه دخترش، یکی تامین هزینه‌های درمان مادرش و.... چای، سیگار، پارچه و تلویزیون می‌آورند.

اما سود اصلی برای صاحب بار است. واقعیت کولبری اورامان همین است؛ جابه‌جایی چند تُن بار برای صاحب بار که اکثرشان هم از بازرگانان مرکز کشورهستند. وقتی می‌گویم سخت، شما فقط یک کلمه می‌شنوید اما اگر یک‌بار کنارشان باشید و ببینید که چه صدماتی به جسم‌شان وارد می‌شود، گریه‌تان می‌گیرد. کوه‌های مرتفع این منطقه در زمستان بسیار سخت‌گذر می‌شوند؛ اما اینها با بارهای 40، 50کیلویی روزی یک‌بار می‌روند و می‌آیند و برای هرکیلوی آن نهایت 7 تا 10هزار تومان مزد می‌گیرند.

سال‌هاست جوان‌هایی را می‌بینم که می‌روند و برنمی‌گردند. همان‌هایی که  در برف گیر کردند یا از کوه پرت شدند. فرهاد را یادتان می‌آید؟ همان نوجوان کولبر 14ساله‌ که سال گذشته در بهمن گیر کرد و فوت شد. مردم ۴روز دنبالش می‌گشتند. همین چند روز پیش هم یکی از کولبران پرت شد و به‌شدت آسیب دید. به بیمارستان مریوان منتقلش کردند و می‌گفتند که شاید دیگر نتواند راه برود.


پیر می‌شوند

در تمام این سال‌ها از کولبر 8 و 12ساله تا کولبر 75ساله مستأجر و مسافر من بوده‌اند. بعضی‌هایشان مدرک دانشگاهی دارند و وقتی آنها را می‌بینم دلم برای جوانی و سوادشان می‌سوزد. اما بیکاری امان‌شان را بریده است. ۲هفته‌ای که اینجا هستند اگر بتوانند بارشان را تحویل دهند، حداکثر 2 تا ۳میلیون درآمد دارند. اما مگر چقدر می‌شود کولبر ماند و کولبری کرد؟ امان می‌برد، استخوان می‌شکند، کمر خم می‌کند. اگر بخواهند دائم کار کنند نهایتا یک سال دوام بیاورند. همین چند وقت پیش یکی از جوان‌هایی که اینجا آمده بود، برای اینکه پول بیشتری بگیرد، روزی 50کیلو بار جابه‌جا می‌کرد.

چند باری آمد و دیگر از او خبری نشد. سراغش را از دوستانش گرفتم، گفتند دیگر نمی‌تواند کار کند. فقط 28سال سن داشت اما زانوهایش آب آورد. وقتی برای MRI به تهران رفته بود دکتر از او می‌پرسد چند سال داری؟ می‌گوید نزدیک 30سال. عکس استخوان‌های کمر و زانویش را که می‌بیند می‌گوید این زانوها 60سال برای تو کار کرده‌اند و دیگر نمی‌توانی کار سنگین انجام دهی. خانه‌نشین شده و کاری از دستش برنمی‌آید؛ جوانی که هنوز 30سال هم ندارد چطور باید با این شرایط زندگی کند؟


یا کولبر یا کارگر

کولبرها مظلوم هستند، به آنها می‌گویند قاچاقچی. یک‌بار همنشین سختی‌هایشان شوید تا بفهمید که چقدر مرد هستند. چه آنهایی که از شهرهای دیگر می‌آیند و چه مردم همین منطقه، چاره‌ای جز کولبری ندارند. شغل اول مردم اورامان کولبری است و در کنار آن کارگری. در همین روستای خودمون جوانی هست که از کوه پرت و قطع نخاع شده.

گدایی می‌کند تا زندگی‌اش‌ بگذرد. مشکل ما غم نان است و شما هم بنویسید تا حداقل درد‌مان را نشان دهید. در اورامان نه امکانات هست و نه کار. جوان‌هایمان چاره‌ای جز کولبری یا مهاجرت ندارند. بسیاری از آنها حتی برای کارگری، بنایی و گچکاری یا کشاورزی به عراق می‌روند. هرچه باشد انجام می‌دهند تا حداقل خرج‌شان را بیاورند.تازه اینها که می‌شنوید حکایت مردان است.

زنان را هم باید ببینید. اینجا خانم‌ها از مسیرهای دیگر کولبری می‌کنند و 35کیلو هم بار می‌برند. همین چند روز پیش یکی‌ از آنها مسافر من بود و خودش می‌گفت شوهرش مریض است و کار دیگری از دستش برنمی‌آید. اگر کار نکند بچه‌هایش گرسنه می‌مانند. عجیب نیست که زنان هم در کنار مردان و پابه پای آنها کولبری می‌کنند. هرکدام‌شان را که بخواهید نشان‌تان می‌دهم که با چه شرایط سختی کول می‌برند. مسیری که زن‌ها می‌روند کمی راحت‌تر است و سربالایی کمتری دارد. اما احتمال از دست دادن بارشان زیاد است.


چه کنم اگر نیایند؟

«مولود» اینها را می‌گوید و می‌داند که نان درآوردن از کولبری سخت و بازی با مرگ است. اما اگر همین کولبرها نیایند، مولود چه کند؟ وقتی هستند، مسافر و مستأجر دارد اما روزی که نباشند سفره او هم خالی‌ می‌ماند. «صورت‌هایشان وقتی که از کوه پایین می‌آیند را هیچ زمانی فراموش نمی‌کنم، روی ابروهایشان خاک و پشت کمرشان مشت مشت برف نشسته. بیایید اینجا و گریه‌های مردانش را ببینید به وقت درد و غصه‌هایشان و به وقت نداری، تا بدانید چه روزگار سختی است!»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha