دو ساعت بعد، من به بهنام تلفن زدم كه بپرسم سیگارشو فروخته یا نه، بهنام گفت پلیس تركیه ما رو دستگیر كرد. من از پشت گوشی شنیدم كه یكی از پلیسا به بهنام گفت این كی بود بهت تلفن زد.

گزارش تكان‌دهنده از جنایت پلیس مرزی تركیه علیه دوشهروند ایران

سلامت نیوز:دو ساعت بعد، من به بهنام تلفن زدم كه بپرسم سیگارشو فروخته یا نه، بهنام گفت پلیس تركیه ما رو دستگیر كرد. من از پشت گوشی شنیدم كه یكی از پلیسا به بهنام گفت این كی بود بهت تلفن زد.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه اعتماد ،دیگه گوشی تلفن بهنام خاموش شد. پلیس تركیه این دو تا رو می‌بره پاسگاه مرزی، اونجا، 10 تا پلیس بودن، آب سرد روی بهنام و حسن می‌ریزن و به شكمشون لگد می‌زنن و با پا روی سرشون می‌كوبن و انقدر با بیل آهنی توی سر و صورتشون می‌زنن كه حسن بیهوش میشه. بعد، بهنام و حسن رو سوار ماشین، میارن روی نوار مرزی؛ كنار پاسگاه دیدبانی.

توی ماشین، بهنام می‌شنوه كه یكی از پلیسا به بقیه میگه اینا رو با چاقو بكشیم كه ساكت بمونن و برای دوستاش تعریف می‌كنه كه چند ماه قبل هم، یه ایرونی رو روی نوار مرزی گرفته بوده و بعد از كتك فراوون، با چاقو تهدیدش می‌كنه كه اون ایرونی، حاضر میشه 800 لیر به این پلیس بده و زنده بمونه. وقتی حسن و بهنام رو روی زمین كنار پاسگاه میندازن، لباسای هر دوشون رو در میارن و با چاقو به هر دوشون تجاوز می‌كنن و رگای پاشون، پشت گوش و تمام تنشون رو با چاقو زخمی می‌كنن كه اینا از خونریزی بمیرن و نتونن حرفی بزنن.

بهنام و حسن، بعد از این بلاها، بیهوش میشن. از 8 شب، روی زمین كنار پاسگاه می‌مونن تا 8 صبح كه آفتاب می‌زنه و بهنام، با گرمای خورشید به هوش میاد و اون موقع، می‌بینه كه حسن، مرده. بهنام خودش رو روی زمین می‌غلتونه تا به پاسگاه می‌رسه و به سربازای دیدبانی تركیه میگه شماها ما رو شكنجه كردین، دوستم رو كشتین، كمك كنین ببرمش توی خاك ایران. دیدبانی تركیه بهش میگه ما تو رو نزدیم، پلیس پاسگاه بزرگ شما رو زده.


شما هنوز از این اتفاق بی‌خبر بودین؟

بله، گوشی تلفن بهنام خاموش بود. من شماره تلفن اهالی روستای بیدوغان رو پیدا كردم و تلفن زدم. اونا گفتن كه آره، ما دیدیم كه الان اینجا پلیس دو نفر رو گرفت، تو اینا رو می‌شناختی؟ گفتم آره، یكی شون برادرم بود. گفتن پلیس سوارشون كرد ببره مرز. ما هم به پلیس التماس كردیم آزادشون كنه، گفتیم اینا كولبرن، فقیرن، گناه دارن، سیگار آوردن به ما بفروشن.

آزادشون كنین. پلیس به ما فحش ناموسی داد و بهمون گفت این دو تا رو می‌برم پاسگاه و تحویل قانون میدم. ما دیدیم كه این دو تا رو سوار ماشین مرزبانی كرد و رفت. من دیگه هیچ خبری از بهنام نداشتم تا روز بعد كه كنار پاسگاه دیدبانی، گوشی تلفنش رو روشن كرد و به من تلفن زد. گفت كجایی؟ گفتم توی شهرم. گفت پلیس تركیه ما رو شكنجه كرد، من روی مرزم، اگه زود نرسی، می‌میرم. فاصله مرز تا چالدران، با ماشین نیم ساعته. وقتی رسیدم كنار پاسگاه مرزی ایران، دیدم بهنام خودش رو كشونده توی خاك ایران. بچه‌های پاسگاه مرزبانی، به من گفتن، سریع برسونش بیمارستان وگرنه می‌میره. 10 دقیقه دیرتر رسیده بودم، خون بهنام باطل شده بود.


بهنام رو در چه وضعیت پیدا كردین؟

آنقدر لگد و بیل آهنی به سرش زده بودن كه از سر و گوش و دماغش خون می‌اومد. وقتی بلندش كردیم، توی كفشاش پر از خون بود. پاهاش رو با چاقو زخمی كرده بودن. با لگد دندوناشو شكسته بودن و از دهنش خون می‌ریخت. توی شكمش لگد زده بودن و نمی‌تونست روی پا بایسته. انقدر حالش بد بود كه اصلا منو نمی‌شناخت. یه كاپشن تنش بود كه از كاپشن، خون می‌ریخت. وقتی نگاش كردم حالم بد شد. حتی نتونست دستم رو بگیره. با خودم گفتم بهنام مرد. نتونستم خودم بلندش كنم. مردم روستا اومدن، كمك كردن و بهنام رو توی ماشین گذاشتن كه ببرمش بیمارستان. توی ماشین كه خوابوندنش، بهنام بیهوش شد.


بهنام رو به كدوم مركز درمانی بردین؟تشخیص پزشك چی بود؟

بردم بیمارستان شهید بهشتی چالدران. دكتر تایید كرد كه شكنجه شده. گفتن خونریزی داخلی كرده. براش رادیولوژی و آزمایش و اسكن نوشتن. به كلانتری چالدران خبر دادن و یه مامور اومد و گزارش نوشت. براش واكسن و دارو نوشتن و بعد از سه روز، اومدیم خونه كه اینجا مراقبت بشه. الان هم گیجه چون خون زیادی ازش رفته، غذا نمی‌تونه بخوره چون دندوناش شكسته.


تا امروز، از دولت ایران، كسی با شما صحبت كرده؟كسی وضعیت بهنام رو پیگیری كرده؟

وقتی بهنام اومد خونه، از مرزبانی چالدران به ما تلفن زدن و گفتن بهنام رو می‌بریم مرز، همون جایی كه روی زمینش خون ریخته. از تركیه هم اومده بودن. یه قاضی از تركیه اومده بود و به زمین مرز نگاه كرده بود. از بهنام پرسیده بودن كه پلیس، چرا شما رو كتك زده، كجا شما رو كتك زده، كدوم پلیس تركیه شما رو زده. بهنام هم همه‌چیز رو براشون تعریف كرده بود.

اونجا، بهنام رو معاینه كرده بودن، زخماشو دیده بودن، جای تجاوز با چاقو رو دیده بودن. بهنام گفت قاضی تركیه، وقتی همه اینا رو دید، به من نگاه كرد و چشماش رو بست. توی تركیه برای ما وكیل گرفتن كه به ما تلفن می‌زنه. امروز (پنجشنبه دوم اردیبهشت) پرونده بهنام رو باز كردن و به دادگاه دادن. یه سرهنگ مرزبانی هم به من گفت به ما برگه 7 روزه میدن كه بریم و توی محكمه، حرف بزنیم ولی هنوز خبری از اون كاغذ نیست.

از دیروز، چند تا خبرنگار از تركیه به ما تلفن زدن، با بهنام حرف زدن، ازش پرسیدن چطور شده و چرا شكنجه شده. عكسای بهنام؛ عكس اون زخمای تنش رو براشون فرستادم. ولی تا الان (ظهر پنجشنبه، دوم اردیبهشت) تو اولین كسی هستی كه از ایران به ما تلفن می‌زنی. توی ایران، غیر از اون مامور كلانتری كه اومد بیمارستان، هیچ كسی پیگیر نشد كه چه اتفاقی افتاده.


آقای صمدی، بهنام و حسن، كولبر بودن؟نه. بهنام فقط 17 سالشه. هیچ‌وقت كولبری نرفت. تا اول راهنمایی درس خوند ولی به خاطر شرایط مالی خانواده‌مون، دیگه نتونست درس رو ادامه بده. خانواده ما 8 نفرن. فقط من و پدرم كار می‌كنیم. توی شهر چالدران، هیچ شغلی نیست جز كشاورزی و كارگری. اینجا، فقط برفه و سرما. اینجا، فقط 3 ماه در سال، گرما رو می‌بینیم. فصل زمستون، حتی كشاورزی هم نیست. من و پدرم، مثل بقیه مردم اینجا، كارگریم. با مزد كارگری باید خرج 8 نفر رو بدیم. خودت كه می‌دونی. كارگری كه همه روزای ماه نیست. اگه بتونی 15 روز كار كنی، روزی 100 هزار تومن مزد بهت میدن.

یه خانواده 8 نفره، چطور می‌تونه 30 روز با یه میلیون و پونصد هزار زندگی كنه؟

بهنام خیلی دلش می‌خواست كار كنه. چند بار به من گفت برام پاسپورت بگیر برم تركیه كار كنم. اون روز، من توی روستا نبودم وگرنه اجازه نمی‌دادم بهنام بره. من توی شهر كارگری می‌كردم. مادرم خبر داد كه بهنام برای كار رفته تركیه. با حسن، هر كدوم 25 باكس سیگار خریده بودن كه ببرن تركیه بفروشن.

حسن هم وضع خانواده‌اش خیلی بد بود. 6 تا بچه داشت. از روستای ما نبود. از یه روستای دیگه بود. 44 سالش بود. یكی از دوستای بهنام، توی تركیه براشون كار پیدا كرده بود. بعد از اینكه بهنام برگشت خونه، توی صفحه اینستاگرامش دیدم. دوستش قول داده بود بهنام اونجا كارگر گچكاری بشه و روزی 100 لیر مزد بگیره. 100 لیر، یعنی 300 هزار تومن. برای همین بهنام و حسن سیگار خریدن كه خرج راهشون باشه تا برسن به اون شهر و مشغول به كار بشن. 25 باكس سیگار رو می‌تونستن 500 لیر بفروشن.


خبر دارین كه دولت تركیه به برادر شما و حسن، اتهام قاچاق انسان زده و گفته بهنام و حسن، در حال انتقال یك گروه 10 نفره افغان به كشور تركیه بودن؟ آقای صمدی، بهنام و حسن، سابقه قاچاق آدم داشتن؟اگه آدم می‌بردن، چرا پلیس تركیه فقط این دو تا رو دستگیر كرد؟ اون 10 نفر الان كجان؟ چرا اونا دستگیر نشدن؟ قاچاق آدم كه از مرز چالدران نیست چون همه مسیر، كوهه. بهنام و حسن، حتی راه و مسیر كولبرا رو بلد نبودن وگرنه گیر پلیس نمی‌افتادن. اینا برای كار رفتن نه برای كولبری. تمام مرز، دوربین داره. دوربین دید در شب داره.

پاسگاه مرزی، دوربین داره. بهنام و حسن رو روی مرز گرفتن، زیر چشم دوربینا. می‌تونن فیلم دوربینا رو ببینن. سرباز دیده بانی تركیه، شاهده كه بهنام و حسن شكنجه شدن چون پلیس، اینا رو كنار پاسگاه با چاقو می‌زده. اون سرباز می‌تونه توی دادگاه شهادت بده كه اینا قاچاق آدم نداشتن. پلیس تركیه، حتما می‌دونه كدوم مامور این كارا رو مرتكب شده. بهنام میگه هر كدومشون رو الان ببینه، می‌شناسه. ولی اون روزی كه بهنام رو بردن كنار مرز، اون پلیسا رو نیاورده بودن، نیروها رو عوض كرده بودن كه شناسایی نشن.


تا حالا شنیده بودین یه كولبر اینطور شكنجه بشه؟

توی روستای ما و روستاهای اطرافمون، كولبر، زیاده. اونا بازداشت شدن ولی این بلاها به سرشون نیومد. مرزبانی تركیه، تیر خلاص به كولبر زده و كشته ولی شكنجه نكرده. این بلایی كه به سر بهنام و حسن آوردن، اولین‌بار بود.....»


تا بعدازظهر دیروز و زمان تنظیم این گزارش، دولت ایران، هیچ واكنشی در مقابل جنایت پلیس مرزبانی تركیه نداشت. در صفحه اول وبسایت وزارت امور خارجه، در فاصله روزهای پس از وقوع این اتفاق تاثرآور - 27 فروردین تا سوم اردیبهشت - مهم‌ترین اخبار منتشر شده؛ گفت‌وگوی سخنگوی وزارت امور خارجه با خبرنگاران خارجی درباره سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، محكومیت عملیات تروریستی در شهر كویته پاكستان، شرح دیدار معاون حقوقی و بین‌المللی وزارت امور خارجه با دبیركل سازمان كنفرانس حقوق بین‌الملل خصوصی لاهه، تبریك بابت روز بزرگداشت «سعدی» مزین به «بنی‌آدم اعضای یكدیگرند....» است ...
زخم‌های خانواده حسن كچلانلو كه قربانی شكنجه‌های پلیس مرزبانی تركیه شد، هنوز باز است...


زخم‌های خانواده كولبران «كوران» كه هنوز وقتی به خاك مزار عزیزانشان دست می‌زنند، گرمای خاطره دارد و یادشان می‌آورد كه چطور، دی ماه پارسال، مرزبانی تركیه مانع از رسیدن امدادگر و نجات كولبران مدفون زیر خروارها برف شد، هنوز باز است...


زخم‌های خانواده كامران گودرزی كه اسفند 1398، پسر نازنین 18 ساله شان را به امید رسیدن به فردایی بهتر، بدرقه كردند اما كمتر از یك ماه بعد، تن یخ زده و استخوان‌های شكسته‌اش را از پلیس مرزبانی تركیه تحویل گرفتند هم ، هنوز باز است ...


پنجشنبه، وقتی از برادر حسن كچلانلو، پرسیدم آیا می‌داند برادرش چطور كشته شده، نمی‌دانست. بقیه اهالی روستای «بابانور» هم نمی‌دانستند چه به سر حسن آمد كه دیگر چشم باز نكرد و برای همیشه خاموش شد. بهروز كچلانلو، هنوز جنازه برادرش را ندیده. كاش هیچ‌وقت نبیند ......


آقای كچلانلو، چطور از كشته شدن برادرتون با خبر شدین؟

- حسن، چهارشنبه‌شب از خونه رفت. با رفیقش رفت، با بهنام. رفتن تركیه. نیروهای تركیه، اونا رو توی مرز، گروگان گرفتن. برادرم رو با شكنجه كشتن، رفیقش هم زخمی شد. پنجشنبه صبح، بهرام صمدی به من خبر داد كه نیروهای مرزبانی تركیه، برادرت رو كشتن. ما هم رفتیم اونجا، ولی جنازه، افتاده توی دست تركیه. هنوز هم جنازه رو تحویل نگرفتیم.


بهتون گفتن كه حسن چطور جونش رو از دست داده؟

ما هنوز خودمون جسدمون رو ندیدیم. می‌دونیم كه با شكنجه كشتن و چاقو زدن و دست و پاشون رو شكستن. ولی هنوز دقیق نمی‌دونم چطور حسن رو كشتن.


وضعیت زندگی حسن چطور بود؟

حسن 6 تا بچه داشت، شرایط زندگیش خیلی بد بود. با قالیبافی خرج زندگیش رو درمی اورد. توی خونه قالیبافی می‌كرد. خودش، تنهایی نون آور خونه بود. بچه‌هاش همه كوچك بودن. از 2 ساله تا 21 ساله.


حسن تا حالا كولبری رفته بود؟روستای ما 40 خانوار داره. هیچ كدوم از مردان این روستا، كولبر نیستن. حسن، چند سال قبل، دو بار رفت كولبری و دیگه هم نرفت. این‌بار، نمی‌دونم چرا رفت. سیگار برد كه اونجا بفروشه. ولی نمی‌دونم كه آیا برای كولبری رفت، یا اینكه بره تركیه، كار كنه، چوپانی كنه. حسن از مرز روستای خودمون نرفت. از مرز روستای «شیخ صلو» رفت كه گرفتار شد و گرفتار شكنجه و مرگ شد.


هنوز جسد حسن رو به شما ندادن؟

- نه. هنگ مرزبانی ما رو راهنمایی كرد كه بریم مرز تركیه. روز چهارشنبه رفتیم گمرك مرز رازی، از مرز ایران رد شدیم، مرزبانی تركیه اجازه ورود نداد. به خاطر كرونا، هیچ مسافری حق ورود به تركیه نداره. ما پاسپورت داریم، ولی اجازه ورود نداد. ما هنوز نرفتیم توی صحنه كه حسن رو ببینیم. ما هنوز نمی‌دونیم برادرمون چطور كشته شد.....

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha