یکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۹:۵۰

مرد جوان گوشه‌ای از راهروی دادگاه خانواده کنار دختری زیبا نشسته و مدام زیر لب با خودش حرف می‌زد. هر دو خیلی کم سن و سال بودند اما از سر و وضعشان معلوم بود وضع مالی خوبی دارند. گاهی هم زیرچشمی نگاهی خشمگین به دختر جوان که همسرش بود می‌انداخت و انگار او را به خاطر گناهی که مرتکب شده بود مؤاخذه می‌کرد اما به نظر می‌رسید برای زن جوان این رفتار شوهرش عادی بود و چندان توجهی نداشت و منتظر بود تا منشی شعبه آنها را صدا کند و هر چه زودتر به پرونده طلاقشان رسیدگی شود.

شوهر بدبین همسرش را به دادگاه کشاند

سلامت نیوز: مرد جوان گوشه‌ای از راهروی دادگاه خانواده کنار دختری زیبا نشسته و مدام زیر لب با خودش حرف می‌زد. هر دو خیلی کم سن و سال بودند اما از سر و وضعشان معلوم بود وضع مالی خوبی دارند. گاهی هم زیرچشمی نگاهی خشمگین به دختر جوان که همسرش بود می‌انداخت و انگار او را به خاطر گناهی که مرتکب شده بود مؤاخذه می‌کرد اما به نظر می‌رسید برای زن جوان این رفتار شوهرش عادی بود و چندان توجهی نداشت و منتظر بود تا منشی شعبه آنها را صدا کند و هر چه زودتر به پرونده طلاقشان رسیدگی شود.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه ایران، دقایقی بعد نوبت آنها فرا رسید و هر دو وارد شعبه دادگاه شدند. قاضی  رو به مرد جوان کرد و گفت: من پرونده شما را نگاه کردم بر چه اساسی به همسرت اتهام خیانت زده‌ای؟ می‌دانی اگر مدرک مستند و معتبری برای اثبات این اتهام نداشته باشی مرتکب جرم شده ای؟
مهران من من کنان گفت: آقای قاضی من از همسرم چیزی ندیده‌ام اما رفتارش و توجه دیگران به او، نشان می‌دهد که به من خیانت می‌کند.
قاضی که از حرف‌های این مرد تعجب کرده بود از همسرش سحر خواست تا بیشتر برایش توضیح دهد.
سحر گفت: جناب قاضی ازدواج ما کاملاً سنتی بود، من هیچ شناختی از مهران نداشتم و الان حدود ۷ ماه است که زیر یک سقف زندگی می‌کنیم اما تمام این مدت زندگی را برایم جهنم کرده است مدام به من تهمت می‌زند که تو با کسی ارتباط پنهانی ‌داری و به من خیانت می کنی. من جرأت ندارم تنها از خانه خودمان که نزدیک خانه پدرم است به آنجا بروم به من می‌گوید همه تو را نگاه می‌کنند.
سحر ادامه داد و گفت: جناب قاضی شوهرم بیمار است مگر من چقدر تحمل و صبر دارم، همسر مدام به من تهمت خیانت می‌زند من واقعاً خسته شده ام . مرا تهدید می‌کند، حق ندارم تنها جایی بروم. تلفن همراهم را گرفته و اجازه نمی‌دهد برای خودم خرید کنم.
مهران پس از این صحبت‌ها گفت: من تو را دوست دارم اگر می‌گویم تنها بیرون نرو به‌خاطر این است که مبادا کسی به تو حرفی بزند وگرنه من به تو اعتماد دارم اما تو تنها نباید جایی بروی من دوست ندارم تو موبایل داشته باشی هر چی می خواهی خودم برایت تهیه می کنم .
قاضی گفت: پسرم این حرف‌های تو منطقی نیست تو باید این فکر اشتباه خود را تغییر بدهی...
سحر گفت: جناب قاضی من دیگر نمی‌توانم تحمل کنم انگار زندانی و اسیر هستم فقط طلاق می خواهم چون خودم هم دارم بیمار می‌شوم. مهران به من اعتماد ندارد و مدام به من تهمت خیانت می‌زند. خانواده مهران می‌دانستند پسرشان بدبین و بد گمان است ،این رفتارها را در اوایل عقد هم داشت اما من توجه نکردم، اول فکر می کردم این رفتارها به‌خاطر دوست داشتن زیادی او است اما بعد از عروسی که  دیدم حتی اجازه خرید یک نان را هم  به من نمی‌دهد، اجازه نمی‌دهد من خانه پدر و مادرم بروم حتی من یک گوشی موبایل ندارم و...  متوجه شدم او بیمار و بدبین است و من با فرد بدبین نمی‌توانم زندگی کنم.قاضی پس از شنیدن صحبت‌های طرفین از آنها خواست ۲ ماه پیش مشاوره بروند و پس از آن اگر مشکل شان حل نشد آن وقت حکم طلاق را صادر کند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha