پس واقعا اگر کینه زندگیتان را به هم ریخته است لطفا با کمک یک روانشناس این مراحل را طی کنید:
1- احساسات منفی را انکار نکنید!
دیدهاید بعضیها میگویند «من از هیچ کس چیزی به دل نمیگیرم.» راستش را بخواهید لااقل از نظر روانشناسانی این «هیچ چیز» غیرممکن است.
اگر خیلی بخواهیم روانکاوانه برخورد کنیم حتی تاکید یک نفر بر «اصلا»، «ابدا»، «هیچ وقت» و «در هیچ شرایطی» کینه به دل نگرفتن، میتواند نشانه این باشد که اتفاقا ته دل آن آدم یک کینه عمیق خوابیده است و عملا آن آدم کینهایتر از دیگران است.
پس لطفا احساس کینه از دیگران را لااقل از خودتان پنهان نکنید و به جایش بنشینید به ابعاد مختلفش فکر کنید.
به اینکه چقدر شدت دارد؟ نسبت به چه کسی یا چه کسانی است؟ اولین بار کی از او رنجیدید و چرا؟ ممکن است ریشههای این کینه به کودکیتان برگردد؟ ممکن است رنجش خاطرتان خیلی افراطی و غیرواقعی باشد؟
2- دو دو تا چار تا کنید!
یک بار دیگر «بخشیدن به چه دردی میخورد» را بخوانید و با خودتان فکر کنید که روی هم رفته مضرات کینه داشتن یا تلافی کردن بهتر است یا سودهایش. همین که شما به این نتیجه برسید که بخشیدن هم میتواند در کنار کینه ابدی و تلافی کردن یکی از گزینههایتان باشد از این گام نتیجه گرفتهاید.
3- به خودتان حق قصاص و بخشش بدهید
میگویند بخشش وقتی لذت بخشتر است که آدم توانایی قصاص کردن را داشته باشد. اینکه شما خودتان را، هم در انجام تلافی و هم در بخشیدن محق بدانید باعث میشود که راحتتر و بدون اکراه دیگری را ببخشید. شاید به همین خاطر است که مراسم آشتی کنانی که بدون میل دو طرف قضیه انجام میشود معمولا نتیجه نمیدهد.
4- به محدودیتهای کسی که از او رنجیدهاید هم فکر کنید!
حالا وقت این است که کمی دوز هیجان قضیه را بیاورید پایین و منطقیتر اتفاقی را که باعث رنجش شما شده است بررسی کنید. ببینید که واقعا چرا رنجاننده شما را رنجانده است. آیا او خودش محدویتهایی نداشته که باعث آن رفتار شده است؟ ممکن نیست که در روز یا روزهایی که شما را رنجانده است از چیزی ناراحت بوده باشد؟ احتمال ندارد که شما رفتاری کرده باشید که چیز تلخی را برایش زنده کرده باشد؟ اصلا به این خاطر نیست که او خودش در زندگیاش تحت فشارهای روانی شدیدی بوده و برای همین کلا عصبی بار آمده است؟ خب! همه اینها میتواند محدویتهایی باشد که باعث میشود یک نفر شما را برنجاند. شما خودتان از این محدودیتها ندارید؟ برای خودتان پیش نیامده که ناخواسته یک نفر را برنجانید؟ منصف باشید دیگر!
5- به خوبیهای کسی که شما را رنجانده فکر کنید!
معمولا رنجش خاطرهای عمیق از کسانی پیش میآید که ما از آنها توقع رنجاندن را نداشتهایم. خب این آدمها که یکدفعه از آسمان نیامدهاند. این آدمها یک خوبیهایی داشتهاند که ما اول با آنها احساس نزدیکی کردهایم که بعد از رفتارشان برنجیم دیگر. فکر کنید، ببینید که واقعا آن آدم هیچ خوبی در ذاتش نیست؟ نیست واقعا؟
6- تصمیم بگیرید که میخواهید ببخشید یا نه؟
تا حالا دیگر باید دستتان آمده باشد که بخشیدن هم عمل منصفانهتری است و هم در درجه اول به نفع خودتان است. اما هنوز مختارید که بین گذشت و کینه یکی را انتخاب کنید. اما به هر حال دل را یکدله کنید و تصمیم بگیرید. برای تصمیمگیری عجله نکنید؛ اما زیاد هم در تردید نمانید. فقط یادتان باشد که تصمیمگیریتان فقط به خاطر منافع منطقی نباشد و واقعا از ته دلتان دیگران را بخشیده باشید. اگر نهایتا تصمیمتان بر بخشیدن بود بقیه متن را بخوانید وگرنه که تا همین جایش هم نمیخواندید بهتر بود!
7- بخشیدن را در عمل نشان دهید!
اگر واقعا از ته دل یک نفر را بخشیده باشید دیگر نباید اکراه داشته باشید که بروید با او دست بدهید و روبوسی کنید. اگر هم به تریج قبایتان برمیخورد که چرا او پا پیش نگذاشته غیرمستقیم به دوستان مشترک نشان دهید که تمایل دارید با رنجاننده آشتی کنید، همیشه پایههایی برای مراسم آشتی کنان وجود خواهند داشت! البته آن فرق ظریف بین بخشیدن و آشتی کردن را یادتان باشد. بخشیدن همیشه همه آشتیکنان نمیشود.
منبع: همشهری
نظر شما