سلامت نیوز:جامعه پس از زن قتل زن 17ساله در اهواز همچنان در شوک و بهت به سر می‌برد. در چند روز گذشته افکار عمومی به مقایسه مورد قتل مونا حیدری که حالا مشخص‌شده نام اصلی‌اش غزل بود با مواردی مثل رومینا اشرفی و زن‌ستیزی‌های دیگر دست‌زده و کودک‌همسری و همچنین نبود پشتوانه حقوقی و قضایی را از جمله علت‌های این موضوع دانسته است؛ این صدا حالا به‌قدری بلند شده است که حتی زنان عضو مجلس و دولت موسوم به انقلابی نیز خواهان برقراری حمایت‌های قانونی از زنان و همچنین تغییر مفاهیمی مثل غیرت و ناموس شدند. البته در این خصوص صدای مردان سیاست متفاوت از زنان است.

روایت تازه از جنایت سیاه اهواز

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه همدلی ،برای نمونه علی‌اصغر عنابستانی، عضو کمیسیون اجتماعی مجلس معتقد است که همه تقصیرها را نباید به گردن نقص در قانون انداخت و همچنین این قتل به کودک‌همسری ارتباطی نداشته است! غزل حیدری 12ساله بود که به عقد پسرعمویش درآمد. به گفته خانواده‌ها، قاتل و مقتول هنگام ازدواج به همدیگر علاقه داشتند؛ اما علاقه‌ای چنان ناپخته که پنج سال بعد، به‌رغم آنکه گفته می‌شود غزل باردار بوده و رفته‌رفته عواطف مادری در او شکل می‌گرفت، تحت تأثیر یک قاچاقچی انسان از کشور راهی ترکیه می‌شود؛ اما سؤال آنجاست که آیا اگر ازدواج این دخترعمو و پسرعمو در 12سالگی غزل رخ نداده بود و اگر قوانین جدی بازدارنده از خشونت علیه زنان وجود داشت اکنون باز هم غزل در زیر خرمن‌ها خاک جای گرفته بود؟ گویا افکار عمومی در فهم برخی پدیده‌های اجتماعی از اعضای کمیسیون اجتماعی تحلیل دقیق‌تری دارند. پدر غزل و مادر شوهر او حالا به روایت خود از این داستان تراژیک برای رسانه‌ها پرداخته‌اند. 

 روایت پدر غزل از قتل فرزندش

پدر غزل در مصاحبه با خبرگزاری فارس، می‌گوید: هیچ اجباری در ازدواج دخترم وجود نداشت و اتفاقاً شوهرش بهترین زندگی را برای وی فراهم کرده بود، دعوای زن و شوهری بین آن‌ها پیش می‌آمد و گاهی به خانه ما به حالت قهر می‌آمد، اما در حد دو سه روز بود و بعد سر خانه وزندگی‌اش برمی‌گشت. شما می‌دانید این دعواها بین زن و شوهر طبیعی است و تا کنون غزل تقاضایی برای طلاق نکرده بود.


او در ارتباط با خروج غزل از کشور نیز می‌گوید: شبی که غزل خانه همسرش را ترک می‌کند از سر خیابان سوار پرایدی می‌شود که ظاهراً این پراید او را تا ترمینال شهرستان‌ها واقع در سه‌راه خرمشهر رسانده است و غزل پولی را هم پرداخت نکرده یعنی هزینه پراید از قبل پرداخت‌شده است. بابت این قضیه هم من و هم پدر سجاد تا دو ماه پیگیر بودیم و شکایت هم کردیم که چرا این پراید در آن ساعت شب توسط دوربین‌ها در اتوبان یا ۶۰متری شناسایی نشده است

پدر مقتول ادامه می‌دهد: دختر من ناپدیدشده بود، اما شکایت ما راه به‌جایی نبرد و در آخر با تماس دخترم متوجه شدیم که غزل در ترکیه است.
حیدری اقدامات خود و برادرش برای پیگیری و بازگرداندن غزل را این‌چنین روایت کرده است: از ابتدا تا انتهای شکایت به پلیس بین‌الملل را پدر سجاد انجام داد و وی قضیه فرار غزل به ترکیه را پیگیری می‌کرد تا اینکه زمانی که قرار بود به ترکیه برویم.

پدر سجاد گفت: شما به‌عنوان پدر دختر باید همراه من بیایی چرا که ممکن است غزل را به من ندهند، به همین دلیل در سفر به ترکیه وی را همراهی کردم و برای اینکه به مشکلی برخورد نکنیم مترجمی از اهل ارومیه را با خودمان به ترکیه بردیم، ابتدا به آنکارا رفتیم و برخی از کارهای قانونی مثل ترجمه شناسنامه‌ها و... در سفارتخانه انجام دادیم.

 غزل به‌اشتباه خود اعتراف کرد

او ادامه می‌دهد: بعد از طریق پلیس اینترپل پیگیر آدرس غزل شدیم، پلیس آدرس کمپین‌هایی که سوری‌ها در آن سکونت داشتند به نام کمپین مرسین و تارسوس را به ما داد و پلیس مرد سوری را در کمپ مرسین دستگیر کرد، البته حدود یک هفته در کمپ‌ها و ادارات مختلف ترکیه دنبال غزل می‌گشتیم. من دخترم را بعد از چند ماه دیده بودم او را بغل کردم و بوسیدم و سرزنشش کردم که چرا این کار را کرده و از غزل خواستم به زندگی خودش برگردد؛ غزل هم هیچ مخالفتی نکرد و به‌اشتباه خودش اعتراف کرد.

جریان ترکیه آمدنش را که سؤال کردم غزل تعریف کرد: شبی که خانه را ترک کردم من را در تهران تحویل سه نفر دادند که ایرانی بودند که دو نفر آن‌ها من را مورد اذیت و آزار قرار دادند. او گفت یک‌شب در تهران مانده و بعد از مرز خوی خارج‌شده است. این‌ها قاچاقچی هستند و فقط پول را می‌شناسند و عبد جمونگ (مرد سوری) به آن‌ها پول پرداخت کرده بود.


پدر مقتول می‌گوید: قبل از اینکه ترکیه برویم کارهای عبد جمونگ برای ما رو شد. ابتدا از طریق ارسال عکس برای ما و همسر غزل ما را عصبی می‌کرد، به سجاد می‌گفت: یادت هست یک ماه ارتباط بین شما و زنت خراب شد، من به غزل گفته بودم با تو این‌طور رفتار کند، یا من به غزل گفتم بچه را سقط کند. یادت هست غزل در را به روی تو قفل کرد! من بهش گفتم این کار را بکند.


او ادامه می‌دهد: روز پنج‌شنبه از ترکیه به تهران رسیدیم، اما وقتی رسیدیم حراست فرودگاه به ما گیر داد که چرا غزل پاسپورت ندارد درحالی‌که پلیس اینترپل برگه‌ای جهت خروج غزل از کشور ترکیه با ما داده بود، بااین‌حال مجبور شدیم برای بازجویی در دادگاه در تهران معطل شویم. پس از تأیید ورود قانونی غزل به ایران از ترمینال سوار اتوبوس شدیم و جمعه‌شب به اهواز رسیدیم، همان موقع پدر سجاد پیشنهاد داد غزل را دست فلان مأمور که مورد اعتماد ما بود بدهیم و به خانه برگردیم، اما من مخالفت کردم و گفتم غزل را با خودم به خانه می‌برم تا مادرش را ببیند و شنبه غزل را تحویل کلانتری بدهیم.

 از خون فرزندم نمی‌گذرم

حیدری، آخرین روز زندگی فرزندش را این‌گونه روایت می‌کند: غزل به همراه من به خانه آمد و با خودم گفتم حالا که غزل آمده، روز شنبه شکایت قبلی را از سر بگیریم و حداقل با کمک دخترم باند خریدوفروش دختران را که در اهواز است دستگیر کنند. غزل از دیدن مادرش خیلی خوشحال شد، وقتی دیدیم اتفاق خاصی نیفتاد تحویل دادن غزل به کلانتری یا اداره آگاهی را به یکشنبه موکول کردم.

همان روز بعد از صرف نهار از خانه بیرون زدم، بعد از رفتن ما پدر سجاد با عجله خانه ما آمده و از غزل خواسته به‌سرعت سوار ماشین شود تا به کلانتری بروند که در میان راه سجاد جلوی ماشین را می‌گیرد و آن اتفاق می‌افتد و غزل کشته می‌شود.


او همچنین در پاسخ سؤالی درباره احتمال گذشت از خون فرزندش می‌گوید: من رضایت نمی‌دهم، خیلی ناراحت هستم و از سجاد شکایت کردم. پدر مقتول همچنین از خبرنگاران خواسته که پیگیر مجازات عبد جمونگ، قاچاقچی انسان در ترکیه باشند.مردم در خیابان‌ها به پسرم طعنه می‌زدند و احساساتش را تحریک می‌کردند

مادرشوهر غزل نیز که حالا در بهت عمل پسرانش قرار دارد برای روزنامه همشهری ماجرا را این‌گونه روایت کرده است: طبق صحبت‌هایی که غزل برای دوستانش کرده، او با شخصی از طریق اینستاگرام آشنا شد که این شخص اهل سوریه است. این مرد به غزل ابراز علاقه زیادی می‌کند و او را وابسته خود می‌کند تا آنجایی که غزل بابت این مرد زندگی خودش را رها کرد. دوستانش ما را در جریان تمام جزییات می‌گذاشتند.


مادر قاتل می‌گوید: پسرم هر روز بیشتر از دیروز کنترل خود را از دست می‌داد و نمی‌توانست بر اعصابش مسلط باشد. مخصوصاً که بازاری بود و اطرافیان چپ و راست غیرت و مردانگی‌اش را تحریک می‌کردند. در محله و خیابان مستقیم و غیرمستقیم به ما طعنه می‌زدند و بابت این مسئله بحث و دعوا کرده بودیم. همسایه‌ها کاملاً از شرایطی که اتفاق افتاده اطلاع داشتند، اما به‌جای دلداری احساسات پسرم را تحریک می‌کردند.سجاد تهدید کرده بود که غزل را می‌کشد، برای همین پدرش درصدد مخفی کردن عروسش بود

او با بیان اینکه غزل نزدیک به چهار ماه در ترکیه زندگی می‌کرد و ظاهراً مرد سوری وی را فریب داده و همه طلاها و پول‌هایش را از او دزدیده بود ادامه می‌دهد: سرانجام پدرش دنبالش رفت تا او را برگرداند. خود غزل هم ظاهراً پشیمان شده بود و این اواخر خودش به پدرش گفت که بیایید من را به ایران بیاورید که بعدازآن پدر غزل و شوهرم تا ترکیه دنبالش رفتند و روز جمعه ظهر او را به اهواز برگرداندند.


مادرشوهر غزل، درباره شرایط سجاد بعد از بازگشت همسرش به اهواز می‌گوید: پسرم تهدید کرده بود غزل را می‌کشد. برای همین پدر غزل و شوهرم درصدد مخفی کردن غزل بودند چرا که از تهدیدهای سجاد می‌ترسیدند. وقتی غزل را تحویل شوهرش ندادند عصبانیت و تهدید سجاد بیشتر شد. برای همین روز شنبه به‌اتفاق برادرش به سراغ همسرش رفت و این اتفاق افتاد.


این زن در ادامه درباره اینکه چرا پسرش بخشی از جسد را در کوچه و خیابان گردانده بود در ادعایی عجیب می‌گوید: در محله به سجاد انگ بی‌غیرتی زده بودند. سر غزل را گَرداند تا مثلاً به همه بگوید: من آدم بی‌غیرتی نیستم. حالا غزل کشته‌شده، سجاد دستگیرشده و پسر آن‌ها را من نگه می‌دارم.

 مردم اهواز: نه می‌توانیم بخوابیم نه می‌توانیم غذا بخوریم

درحالی‌که مادر سجاد، اقدام فرزندش را در پی تحریک احساسات از سوی مردم در خیابان‌های شهر می‌داند، ایسنا در گزارشی روایت شاهدان عینی از قتل «مونا» را بازگو کرده که حاکی از شوک و بهت مردم محلی از این واقعه است. یکی از کسبه در ارتباط با روز حادثه می‌گوید: حادثه؟ این فاجعه بود؛ اگر به این می‌گویند حادثه پس حتماً باید یک شهر را بکشند تا بگوییم فاجعه بوده است. سه روز است که ما کسبه این میدان نمی‌توانیم بخوابیم و حتی نمی‌توانیم غذا بخوریم.


یک شهروند اهوازی می‌گوید: مردم این منطقه بعد از دیدن این صحنه دچار مشکلات روحی و روانی شده‌اند.رنگ‌آمیز به‌جای خون ریخته شده «غزل» اشاره می‌کند و می‌گوید: همه ما وقتی شب به خانه می‌رویم لرز می‌کنیم. با کسی که در انظار عمومی این کار را کرده است، چه برخوردی می‌شود؟ وقوع چنین فاجعه‌ای ضعف قانون را نشان می‌دهد.یک زن میان‌سال می‌گوید: چرخاندن سر دختر باعث وحشت مردم شده است. مثل کارهای داعش بود. نوه‌هایم آن‌قدر ترسیده‌اند که حتی می‌ترسند به حیاط بروند.


یکی از زنان شاغل در یک فروشگاه در خیابان ناصرخسرو نیز می‌گوید: بعدازاینکه این دختر به ترکیه فرار کرده، شوهرش با او ارتباط برقرار کرده و به او گفته اگر برگردی با تو کاری ندارم و پس‌ازآن پدرش دنبالش رفته و او را به کشور برگردانده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha