به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه شهروند ،26 سال از عمر 50سالهاش را در هلالاحمر بهعنوان امدادگر و نجاتگر فعالیت کرده. از اولین کوهنوردانی است که عضو تیم امداد کوهستان خراسان شده است. فاتح اورست است و یکی از 3 کوهنورد ایرانی که نشان «پلنگ برفی» را در کوهنوردی دریافت کرده است.
مأموریتهای بیشماری را در امداد کوهستان و جاده در سالهای گذشته پشتسر گذاشته که با حضور در آن، جان افراد حادثهدیده را نجات داده است. یکی از به یادماندنیترین مأموریتهایش، مربوط به چندسال پیش است که برای صعود به قله «پامیر» راهی تاجیکستان شده بود.
حادثهای که در این صعود برای یکی از کوهنوردان رخ داده بود، مسیر این سفر و صعود را به کلی تغییر داد. حضور در حوادث بینالمللی مختلف در مناطق کوهستانی، او را که بیش از هرچیز خود را یک امدادگر میداند، به قهرمان اصلی این حوادث تبدیل کرده است.
کفشوکلاه کرده بود تا با همراهی دوستش مرتضی غلامپور، به قله پامیر صعود کند. ورودشان به منطقه کوهستانی با بارش برف سنگینی همراه شده بود. نیمههای راه بودند که سرماوبوران جواد نوروزی و مرتضی غلامپور را مجبور به بازگشت کرد.
6 روزی از شروع صعودشان میگذشت و حالا در مسیر برگشت از کمپ 2 به کمپ یک بودند که کوهنوردی تاجیکستانی آنها را در مسیر دید و با آنها برای برگشت به کمپ یک هممسیر شد. نوروزی میگوید: «این کوهنورد داشت به تنهایی در مسیر صعود میکرد. برف، شدید شده بود.
ما را که درحال بازگشت دید، گفت میخواهد با ما هممسیر شود و به پایین برگردد. در مسیر برگشت، باید از آبشاری یخی فرود میآمدیم. همنورد جدیدمان با کمک طناب به پایین میرفت که پایش در یکی از قندیلهای آبشار فرو رفت و صدای فریادش به همراه صدایی که فهمیدیم صدای شکستن استخوانش است، به گوشمان خورد.
بهسختی خودمان را بالای سرش رساندیم و همانجا به او رسیدگی کردیم و پایش را بستیم. داروی مسکنی برای آرامکردن دردش به او دادیم تا حالش کمی بهتر شود.»
تا 20کیلومتر جلوتر از آنها، در آن ارتفاع سردوپربرف، هیچ جنبندهای به چشم نمیخورد. باید به موقع خودشان را به کمپ یک میرساندند. قرار بود فردای آن روز بالگردی آنها را به شهر برگرداند و دو روز بعد بلیط بازگشت به ایران را داشتند.
همه اینها مربوط به وقتی بود که هنوز همنورد جدیدشان دچار مصدومیت نشده بود: «قانونی در کوهستان وجود دارد که میگوید اولویت نجات، جان خودت است، بعد نجات جان دیگری. ولی ما سالها در جمعیت هلالاحمر چیز دیگری یاد گرفته بودیم. امدادونجات در کوهستان تنها گوشهای از آموزههای ما بود.
مهمتر از آن، ما ایثاروگذشت را یاد گرفته بودیم. نجات جان انسانها مهمترین مسئولیت ما در هر زمانومکانی بود؛ حتی در حین صعود به پامیر که سالها برای آن برنامهریزی و هزینه زیادی هم برای این سفر خرج کرده بودیم.»
مرام ما این بود
راهرفتن به تنهایی در شیب تندوصخرهها و آبشارهای یخی کوهستان پامیر کار سادهای نبود. این جریان با برف و خرابی هوا که همراه میشد، چالشها و مشکلات پیش رو را بیشتر هم میکرد و آن را به کاری پرریسک تبدیل کرده بود؛ برهمخوردن تعادل، سرخوردن پا، زمینخوردن و هر اتفاق ساده دیگری میتوانست به قیمت جانشان تمام شود.
سرما، 10 برابر بیشتر از یک کوهپیمایی عادی از آنها انرژی میگرفت. دوراهی سختی بود اما تصمیمشان را از همان لحظه اول گرفته بودند. نوروزی میگوید: «مرام ما در هلالاحمر چیزی جز این نبود که این کوهنورد را تا کمپ یک با خودمان ببریم.
اگر او را آنجا بهحال خودش رها میکردیم، نمیتوانست قدم از قدم بردارد. دمای منفی 30 درجه هوا کافی بود برای اینکه بعد از چندساعت ماندن در آن شرایط جانش را از دست بدهد. وسایل کولهاش را من و مرتضی بین خودمان تقسیم و کمکش کردیم تا بتواند حرکت کند.
فرود آمدن در آن وضع به خودیخود کار سادهای نبود، چه برسد به اینکه بخواهی یکنفر دیگر را هم در این مسیر به دوش بکشی. شب شده بود که به انتهای یخچال رسیدیم. چادرها را برپا کردیم و غذاوآب مهیا.
بازهم به زخمهای این همنورد تازه، رسیدگی کردیم و صبح فردا دوباره با سرعتی آهسته به طرف کمپ یک راه افتادیم. شب دوم بود که به کمپ اصلی رسیدیم. راهی که قرار بود در کمتر از یکروز طی کنیم، با ریسکوفشار فراوان، در دوروز طی کرده بودیم و رمق نداشتیم.
بالگردوهواپیما را از دست داده بودیم، اما چیز ارزشمندتری به دست آورده بودیم و آن، کمک به نجات جان یک انسان بود. همه کوهنوردانی که در کمپ اصلی بودند، از دیدن ما بسیار تعجب میکردند. همه میدانستند چه گذشت بزرگی برای کمک به این فرد انجام دادهایم.
مدام میپرسیدند برای چه این کار را انجام دادهاید؟ و ما باید به همه پاسخ میدادیم بهخاطر حس انساندوستی و وظیفهای که بهعنوان یک امدادگر همیشه روی دوش ماست، این کار را کردیم و هرجای دیگر و هر شرایط دیگری هم بود، نمیتوانستیم از کنار فردی که میدانستیم مرگش حتمی است، بهراحتی بگذریم.»
آخرین عملیات
این تنها تجربه نوروزی برای نجات جان دیگران در موقعیتهایی غیر از مأموریتهای هلالاحمر نیست؛ از زمانی که آموزشهای امدادونجات را یاد گرفته، همیشه کیف کمکهای اولیه را به همراه دارد و از جادهوسفر گرفته تا کوهستان و هرجای دیگر، جان افراد زیادی را تاکنون نجات داده است.
او میگوید: «اگر من صرفا یک کوهنورد بودم، در شرایطی مثل صعود پامیر اگر به کوهنورد دیگری که نیاز به کمک داشت برمیخوردم، نمیتوانستم به او کمک کنم. نمیدانستم باید برای زخمپا و شکستگیاش چه اقداماتی انجام دهم و چه دارویی برای حال این فرد مناسب است.
حتی نمیتوانستم او را با خودم به پایین منتقل کنم. این کار با کمکوهمراهی «مرتضی غلامپور» انجام شد و اگر او نبود، بهتنهایی از عهده من خارج بود.» از دوستش مرتضی یاد میکند که چندسال بعد به همراه اعضای یکی از باشگاههای کوهنوردی به ارتفاعات ازنا رفته بود و گرفتار بهمن شد.
مرتضی و دو امدادگر دیگر در جمع 8نفره این تیم بودند که سقوط بهمن از پشتسر آنها را به کام مرگ کشاند. جواد نوروزی روز حادثه به همراه همسرش برای ماهعسل به شمال کشور سفر کرده بود. از قبل میدانست که مرتضی و سیدعلی حسینی و ناصر اکبری از امدادگران مشهد به صعود در منطقه ازنا رفتهاند.
خبر حادثه را که شنید، خودش را به ازنا رساند تا در عملیات جستوجو شرکت کند: «بچههایی که در این صعود حضور داشتند، از دوستان خوب من بودند. در مسیر رفتن به لرستان مدام با خودم میگفتم شاید امیدی باشد و بتوان آنها را زنده پیدا کرد.
به محل حادثه که رسیدیم، با واقعیت تلخی روبهرو شدیم؛ امکان زندهبودن هیچیک از بچهها در آن همه برف و آن بهمن بزرگ وجود نداشت. حادثه شب رخ داده بود و ما صبح به آنجا رسیدیم و جستوجو را شروع کردیم.
تا غروب روز اول پیکر همه اعضای تیم پیدا شده بود، بهجز سیدعلی حسینی. 50 تن برف را با بیل و با دست زیرورو کرده بودیم و سونداژ میزدیم تا ردی از او پیدا کنیم. روز اول که تمام شد، امیدها برای یافتن پیکری زنده هم از بین رفت اما همه امدادگران و خانواده سیدعلی، از پیدانشدن پیکرش بیتاب بودیم.
تونلهای متعددی در برف ایجاد کرده بودیم و در داخل این تونلها سونداژ میزدیم. بالاخره بعد از 6 روز من، پیکرش را پیدا کردم. عقبتر از بقیه تیم حرکت کرده بود تا مراقبشان باشد. بهمن از پشتسر به آنها برخورد کرده و او را چندمتری از بقیه بچههای تیم دور کرده بود.»گر او را آنجا بهحال خودش رها میکردیم، نمیتوانست قدم از قدم بردارد. دمای منفی 30 درجه هوا کافی بود برای اینکه بعد از چندساعت ماندن در آن شرایط جانش را از دست بدهد. وسایل کولهاش را من و مرتضی بین خودمان تقسیم و کمکش کردیم تا بتواند حرکت کند
غروب روز ششم بعد از حادثه بود که پیکر سیدعلی حسینی پیدا شد؛ دوست و امدادگر مهربان و کمحرف مشهدی که همه در لحظه پیدا شدنش به خاطرات خوبی که با هم داشتند، فکر میکردند. به صعودها و مأموریتهایی که با همراهی هم به سرانجام رسانده بودند.
نوروزی میگوید: «زمستان دو سال قبل بود که به همراه سیدعلی و مرتضی در عملیات بینالود شرکت کرده بودیم. این اتفاق برای همه ما امدادگران حادثه تلخ و سهمگینی بود و بعد از چندسال از این حادثه، هنوز یاد این امدادگران در ذهن ماست.»
به شیرینی زخمهای هلال
شش سالی حضور در امداد جادهای استان خراسان جواد نوروزی را در اغلب مأموریتهای مهم این استان حاضر کرده بود. حوادثی که اغلب با صحنههای تلخی همراه بود و سختی کار را دوچندان میکرد.
او میگوید: «چندسال پیش حادثه تصادف جادهای یک خودرو با 4 سرنشین به ما گزارش شد. به محل حادثه که رسیدیم، دو کودک در صندلی عقب خودرو آسیب کمتری دیده بودند. آنها را از خودرو بیرون کشیدیم، اما مشکل اصلی پدرومادر این دو فرزند بودند که بخشهایی از بدنشان بر اثر شدت تصادف له شده بود و پایینتنه آنها بهدلیل جمعشدن خودرو، بین صندلی و داشبورد و آهنهای شکسته خودرو مانده بود.
این آهنها به بدنشان فرو رفته بود و وضع بسیار وخیمی داشتند. خون زیادی از بدنشان رفته و ضربههای شدیدی به آنها وارد شده بود، اما هنوز زنده بودند. همین که امیدی به نجاتشان بود، دلیل کافی بود تا برای نجاتشان دست به هر کاری بزنیم.
به آن دو کودکی فکر میکردیم که به پدرومادرشان نیاز داشتند. من و دیگر اعضای تیم با دستگاههای برش و هرچه در اختیار داشتیم، بدنه خودرو را از هم باز میکردیم تا بتوانیم این زنومرد را بیرون بیاوریم.
تلاشهایمان به نتیجه رسید و توانستیم آنها را از خودرو رها کنیم و بهسرعت به بیمارستان برسانیم. به اورژانس که رسیدیم، پزشک از ما پرسید آیا برای زخمهای دست خودتان به بیمارستان آمدهاید؟ تقلاهای زیادی که برای جداکردن تکههای آهن از هم کرده بودیم، جراحتهای زیادی روی دستهای همه ما باقی گذاشته بود و دستهایمان خونین شده بود. این زخمها، زخمهای شیرینی بودند که به قیمت نجات جان دونفر، آن هم پدرومادر دو فرزند کوچک، نصیب ما شده بود.»
نظر شما