سلامت نیوز:۱۷ ساله بود که ازدواج کرد. هنوز مدتی از ازدواجش نگذشته بود که بی‌دلیل از همسرش کتک می‌خورد. این خشونت و شکنجه از سوی همسرش ادامه پیدا کرد تا حالا که او زنی ۵۰ ساله شده است و دو فرزند دارد.

زن ۵۰ ساله قربانی خشونت خانگی/ ۱۷ ساله بود که ازدواج کرد
به گزارش سلامت نیوز به نقل از آفتاب نیوز، همین یک هفته پیش بود که توسط همسرش با یک میله آهنی شکنجه شد و یکی از دستانش از چهار ناحیه شکست و سرش نیز دچار شکستگی شد. این زن ۵۰ ساله که اهل اهواز است تمایلی به اینکه نام و نام خانوادگی‌اش در این گزارش قید شود، ندارد.

زنانی که قربانی خشونت‌های خانگی می‌شوند همه مانند هم هستند، اینکه نام‌شان چیست و در کدام شهر زندگی می‌کنند هیچ فرقی به حال آنان ندارد و البته هیچ فرقی هم برای جامعه ندارد.... «یه دفعه حمله کرد سمتم و شروع کرد با یه میله آهنی سبز من رو زدن. نفهمیدم چهار دست و پا چه جوری خودم رو به کوچه رسوندم. می‌خواستم سوار ماشین شم که من رو به خونه یکی از آشنایانم برسونن، اما هیچ ماشینی سوارم نمی‌کرد می‌گفتن؛ خانم ما می‌ترسیم. تمام بدنم کبود شده بود و خون سر تا پام رو گرفته بود. شده بودم شبیه یه پرتقال خونی» ...

زندگی مشترک به چه قیمت!

این زن قربانی خشونت خانگی، از شکنجه‌هایی که توسط همسرش از همان ابتدای ازدواج‌شان متحمل شده می‌گوید: «چه جوری داستان زندگیم رو بگم! ۱۷ سالم بود که ازدواج کردم. نه خواهری دارم نه برادر. پدر و مادرم هم از دنیا رفتن. به یه امیدی ازدواج کردم. گفتم ازدواج می‌کنم زندگی داشته باشم ولی زندگی ازم گرفته شد. فقط یکی، دو سال اول زندگیمون سر کار نرفتم، اما بعد مجبور شدم برم سر کار. خودم یکه و تنها این دو تا دختر رو بزرگ کردم. تنها سرمایه زندگیم همین دوتا بچه هستن. همسرم کلا عصبانی بود و همیشه با من دعوا داشت. مدت زیادی نبود که از ازدواج‌مان می‌گذشت که شروع کرد مرا کتک زدن. یادم نیست سر چه موضوعی بود ولی در تمام مدت زندگی با این مرد فهمیدم موضوع مهم نیست دیگه، سر کوچیک‌ترین مساله‌ای من رو کتک می‌زنه. چند ساله که زندگیمون رو جدا کردیم. اون برای خودش زندگی می‌کنه من و دخترام باهم. هر از گاهی هم میاد به بچه‌ها سر می‌زنه. یه هفته پیش بود. تو خونه نشسته بودم با دو تا دخترام. اومد خونه و از دخترم یه سوال پرسید اونم جواب داد. باز همون سوال رو از من پرسید منم گفتم همون که دخترت می‌گه درسته. یه لحظه رفت به سمت بیرون خونه و سریع برگشت دیدم یه چیزی تو دستشه و یه دفعه حمله کرد سمتم و شروع کرد با یه میله آهنی سبز من رو زدن. نفهمیدم چهار دست و پا چه جوری خودم رو به کوچه رسوندم. می‌خواستم سوار ماشین شم که من رو به خونه یکی از آشنایانم برسونن، اما هیچ ماشینی سوارم نمی‌کرد می‌گفتن؛ خانم ما می‌ترسیم. تمام بدنم کبود شده بود و خون سر تا پام رو گرفته بود. شده بودم شبیه یه پرتقال خونی.»

زندگی به جبر

او ناگهان می‌زند زیر گریه و سکوت می‌کند. پس از چند ثانیه دوباره صحبت‌هایش را ادامه می‌دهد: «با هزار مصیبت خودم رو به خونه یکی از آشنایانم رسوندم. یکی از دست‌هام از چهار جا شکسته. سرم شکسته. تمام بدنم کبود شده. بماند که جای کتک‌های قبلی رو بدنم مونده. پارسال به خاطر کار زیاد عروق بدنم بسته شد و بیمارستان بستری شدم. هنوز از بیمارستان برنگشته بود خونه که باز سر یه مساله دیگه کتکم زد. الان فلجم. نمی‌تونم راه برم. حتی ویلچر هم ندارم. من حتی چهار دست و پا تا دستشویی می‌رم. کف تمام دستام تاول زده. پول عمل ندارم که برم دستم رو جراحی کنم. دکتر گفت، چون از چهار جا شکسته باید عمل کنی وگرنه بعد یه مدت دستت سیاه می‌شه و مجبور می‌شیم قطع کنیم.» مجدد گریه می‌کند و گریه‌کنان می‌گوید: «همین الانم شاید سه، چهار روز دیگه مجبور شم برگردم خونه‌ام. من مجبورم. به خاطر دوتا دخترام مجبورم. چند بار شکایت کردم. نامه پزشکی قانونی دارم، اما همین رفت و آمدهای قانونی هم هزینه برمی‌داره من ندارم. اگر هم پی این ماجرا رو بگیرم همسرم دو تا دخترانم را از من می‌گیرد. من که در این دنیا کسی را ندارم. تنها سرمایه‌های زندگیم این دوتا بچه هستن و اگه شکایت کنم و طلاق بگیرم دیگه این دوتا بچه رو نمی‌بینم. پس مجبورم زندگی کنم. حیف که من گوشیم از این معمولی‌هاست وگرنه عکس این دستم و برگه‌های پزشکی رو براتون می‌فرستادم.»

گریه می‌کند و در گوشم صدای گریه‌های این زن می‌پیچد و به احترام گریه‌های او سکوت می‌کنم تا تلفن قطع می‌شود. اما صدای گریه‌های این زن و امثال او ادامه دارد...

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha