سه‌شنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۰:۱۰
کد خبر: 342969

وقتی سد شکست، سیل هولناکی به سمت باغ‌های پسته جاری شد و باغداران و مسافران برای نجات جانشان به پشت بام اتاقکی خشتی پناه بردند، اما حجم آب و شدت بارندگی هر لحظه بیشتر می‌شد و خطر مرگ آنها را تهدید می‌کرد.

معجزه نجات 14نفر با دستان خالی

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه همشهری، در این شرایط و درحالی‌که هیچ‌کس حاضر نبود برای نجات این افراد وارد سیل شود، 3مامور پلیس جانشان را کف دستشان گرفتند و دل به سیلاب زدند تا عملیاتی را به پایان برسانند که بی‌شک معجزه‌ای بزرگ بود. از روز شنبه که بارش باران در شهرستان انار در استان کرمان شروع شد، ماموریت‌های مختلف مأموران پلیس نیز کلید خورد.

جاری شدن سیلاب در برخی نقاط جنوبی شهر، خیابان‌ها را مسدود کرده بود و سرهنگ رضا خلیلی‌نژاد، رئیس پلیس شهرستان انار و همکارانش تلاش می‌کردند به وضعیت عبور و مرور خودروها سامان دهند. ماموریت آنها تا پاسی از شب ادامه داشت و حدود ساعت 12نیمه‌شب بود که تلفن سرهنگ خلیلی‌نژاد به صدا درآمد.

شماره، ناشناس بود و مأمور 46ساله پلیس وقتی تماس را جواب داد، صدای مردی را شنید که از او درخواست کمک می‌کرد. مرد میانسال مدعی بود که او و 10نفر دیگر از باغداران و مسافران در پشت‌بام اتاقکی در یکی از باغ‌های پسته گرفتار سیل شده‌اند و هر لحظه ممکن است جریان آب اتاقک را نابود کند و جان آنها را بگیرد.


مرد میانسال می‌گفت تنها راه نجاتشان اعزام بالگرد است و اگر دیر شود، همه آنها خواهند مرد. رئیس پلیس انار تلاش کرد مرد را آرام کند و به او اطمینان داد که هر کاری برای نجات آنها انجام می‌دهد، اما به‌خوبی می‌دانست که در آن تاریکی و بارش شدید باران، هیچ بالگردی اجازه پرواز نخواهد داشت.



تماس با رئیس پلیس استان


سرهنگ خلیلی‌نژاد بلافاصله با سردار ناظری، رئیس پلیس استان کرمان تماس گرفت و ماجرا را به او گزارش کرد. اما همانطور که حدس می‌زد، امکان پرواز بالگرد در آن شرایط نبود. با این حال جان افرادی که در سیل گرفتار بودند در خطر بود و هر لحظه احتمال داشت اتفاق هولناکی برای آنها بیفتد.
سرهنگ فداکار پلیس می‌گوید: وقتی با سردار ناظری تماس گرفتم، او تأکید کرد که باید هر طوری شده آن افراد را نجات دهیم.

راهی خانه شدم و همزمان با نهادهای امدادی تماس گرفتم و ماجرا را خبر دادم و درخواست لودر کردم، اما همه لودرها و ادوات امدادی در حال ماموریت بودند. در نهایت شماره راننده یک لودر خصوصی به‌دست رسید. با او تماس گرفتم و خواستم به محلی برود که آن افراد گرفتار بودند. او هم قبول کرد و این در حالی بود که تازه به خانه رسیده بودم تا پس از ماموریتی چندین ساعته شام بخورم و خستگی در کنم.

دلواپسی


مامور پلیس تازه به خانه رسیده بود، اما نگران افرادی بود که در سیل گرفتار بودند؛ هر چند در تماس با آنها اطمینان داده بود که به‌زودی کمک می‌رسد و نجات پیدا می‌کنند، اما نگرانی امانش را بریده بود. می‌گوید: همان لحظه حسی به من گفت که باید به آنجا بروم. شام نخورده، خانه را ترک کردم و به سمت محل حادثه راه افتادم. 22کیلومتر تا آنجا فاصله داشتم. از شهر که بیرون رفتم، متوجه شدم سیل جاده را مسدود کرده است. با این حال مسیری برای رسیدن به آنجا پیدا کردم و حدود 40دقیقه طول کشید که به محل حادثه رسیدم.


جایی که 11مرد و زن گرفتار سیل بودند، در 22کیلومتری شهرستان انار و درست در مسیری بود که سیل آنجا را محاصره کرده بود. گزارش‌ها نشان می‌داد سدی که در بالادست این منطقه بود، شکسته و همین باعث شده بود که سیل هولناکی به سمت باغ‌های پسته به راه بیفتد. آنهایی که در پشت‌بام اتاقک خشتی گرفتار شده بودند، 3نگهبان، 6 باغدار و 2مسافر اصفهانی بودند که هنگام سیل برای نجات جانشان به پشت بام اتاقک رفته بودند؛ این در حالی بود که خودروی مسافران اصفهانی را سیل برده بود و آنها در آخرین لحظات فقط توانسته بودند از ماشین خارج شده و به اتاقک خشتی پناه ببرند.

سرهنگ خلیلی‌نژاد می‌گوید: به آنجا که رسیدم، جمعیت زیادی را دیدم. چیزی از جاده معلوم نبود و به عرض 500متر از آن را سیل پر کرده بود. صدای وحشتناک آب به گوش می‌رسید و علاوه بر راننده‌ها و مردم عادی، راننده لودر خصوصی هم آنجا بودند. همان موقع بود که تعدادی از همکارانم هم رسیدند، اما شدت سیل به حدی بود که کسی جرأت نمی‌کرد جلو برود.


مامور فداکار پلیس سراغ راننده لودر رفت، اما وی حاضر نشد که وارد سیل شود. او می‌گفت جریان آب آنقدر زیاد است که لودر را هم می‌برد. بقیه افرادی که حضور داشتند می‌گفتند که تنها راه چاره این است که صبر کنند تا شدت آب کمی آرام شود. اما گزارش‌ها نشان می‌داد که به‌زودی بر حجم بارندگی‌ها افزود می‌شود و این یعنی اگر زمان را از دست بدهند، افراد گرفتار در سیل خواهند مرد.



مأموریت با دستان خالی


سرهنگ خلیلی‌نژاد می‌گوید: نمی‌توانستم صبر کنم. تصمیم گرفتم خودم برای نجات آنها وارد عمل شوم. همکارانم گفتند که آنها هم می‌آیند، اما اجازه ندادم. با این حال 2نفر از آنها آنقدر اصرار کردند که قبول کردم با من بیایند. ما با نور موبایل و یک چراغ دستی در داخل سیل شروع به حرکت کردیم و از راننده ماشین پلیس خواستم که دور بزند و از جاده بالایی خودش را به نزدیکی‌های محل عبور سیل برساند.

3مامور پلیس در تاریکی شب و در حاشیه جاده شروع به حرکت کردند. آنها قصد داشتند با عبور از سیلاب خودشان را به افراد گرفتار برسانند، اما این کار بی‌شک دست و پنجه نرم کردن با مرگ بود. خلیلی‌نژاد می‌گوید: با افراد گرفتار در سیل تماس گرفتم و با نور گوشی و چراغ‌دستی علامت دادم و خواستم وقتی به روبه‌روی آنها رسیدیم، خبر بدهند.

من و 2همکار دیگرم همانطور جلو می‌رفتیم تا اینکه آنها گفتند درست روبه‌رویشان هستیم. حالا وقت آن بود که وارد سیل شویم. زیر لب گفتم: «یا امام حسین، خودت ما را نجات بده.» کفش‌هایم را درآورده بودم و پایم را داخل سیلاب گذاشتم. انگار یک معجزه اتفاق افتاده بود. بی‌آنکه در آن تاریکی چیزی ببینم، درست وارد محلی شده بودم که سیل کمترین شدت را داشت.

حرف‌های سرهنگ که به اینجا می‌رسد، بغض می‌کند. بعد ادامه می‌دهد: به بچه‌ها گفتم خیلی آهسته پشت سر من حرکت کنند. صدای سیل همچنان وحشتناک بود. چند بار نزدیک بود سیل ما را ببرد، اما هر بار توانستیم تعادلمان را حفظ کنیم. باید چیزی حدود 200متری را در سیل جلو می‌رفتیم. همانطور که پیش می‌رفتیم زیر لب ذکر می‌گفتم و از خدا می‌خواستم کمک‌مان کند.

شاید باورتان نشود، اما آن شب معجزه را به چشم می‌دیدم. درحالی‌که افراد حاضر در محل حادثه می‌گفتند ورود به سیل حماقت است، اما ما با وجودی که آب از کمرمان هم گذشته بود توانستیم به آن طرف برسیم؛ درست جایی که اتاقک خشتی بود. وقتی رسیدیم و افراد گرفتار را صدا زدم، آنها از خوشحالی جیغ می‌کشیدند و گریه می‌کردند. آنها چندین ساعت بود که در آنجا گرفتار بودند و ترس باعث شده بود که 2نفرشان بدحال شوند.

به آنها دلداری دادم و گفتم که اگر درست پشت سر من حرکت کنند، همه نجات خواهیم یافت. بین آنها پیرمردی بود که او را روی کولم گرفتم، 2همکار دیگرم هم زیر بغل فرد میانسالی را که با آنها بود، گرفتند و از بقیه هم خواستم آهسته پشت سر من بیایند. بعد شروع به حرکت کردیم و درست از همان مسیری که جریان سیل به طرز معجزه‌آسایی کمتر بود، برگشتیم. آن شب خدا کمک‌مان کرد و بعد از چند دقیقه توانستیم به آن طرف سیل، جایی که وانت پلیس توقف کرده بود، برسیم. همه افراد را سوار ماشین کردیم، اما قبل از اینکه راه بیفتیم، یکی از همکارانم فریاد زد: «جناب سرهنگ... جسد.»


نجات از سیل


درست در چند متری جایی که وانت پلیس پارک بود، یک خودروی سواری گرفتار سیل شده بود؛ خودرویی که 3سرنشین داشت و هر سه نفر آنها توانسته بودند از ماشین خارج شوند، اما در گل و لای گیر افتاده بودند؛ هر چند در ابتدا تصور می‌شد که آنها مرده‌اند، اما خیلی زود معلوم شد که هر 3 نفر زنده‌اند، اما میان گل و لای گیر کرده‌اند. مأموران فداکار پلیس به کمک آنها رفتند و این 3نفر را نیز از سیل بیرون کشیدند و سوار بر خودروی پلیس کردند.

خلیلی‌نژاد می‌گوید: شدت باران و محدوده سیل بیشتر شده بود. برای اینکه اتفاقی برای ماشین پلیس نیفتد، پیاده شدم. هر جایی که آب جاری بود، ابتدا خودم وارد آن می‌شدم که ببینیم شدت آن چقدر است و بعد با ماشین از آنجا رد می‌شدیم؛ به همین دلیل حدود 45دقیقه طول کشید تا از محدوده خطر خارج شویم و پس از آن نیز به سمت کلانتری حرکت کردیم.

در بین راه بود که متوجه شدم گوشی موبایلم داخل سیل افتاده و همین باعث شده بود که سردار ناظری، نتواند با من تماس بگیرد و نگران شود. او به تصور اینکه حادثه بدی برای ما و افراد گرفتار در سیل رخ داده، خودش را از کرمان به شهرستان انار رساند و وقتی فهمید که عملیات نجات با موفقیت پایان یافته، نفس راحتی کشید. آن شب وقتی نجات‌یافتگان را به کلانتری بردیم، خانواده‌هایشان از خوشحالی سر از پا نمی‌شناختند و با دیدن خوشحالی آنها تمامی خستگی این عملیات را فراموش کردیم.


تنها چند ساعت بعد از این عملیات بود که معلوم شد به‌دلیل رسیدن یک سامانه بارشی دیگر به منطقه، حجم سیل چنان افزایش یافته که پشت‌بام اتاقک خشتی را هم در بر گرفته و این یعنی اگر آن شب فداکاری سرهنگ خلیلی‌نژاد و 2همکارش نبود، همه افراد گرفتار در سیل جانشان را از دست داده بودند. به همین دلیل وقتی وزیر کشور برای رسیدگی به مناطق سیل‌زده به کرمان سفر کرد و در جریان این ماجرا قرار گرفت، شخصا از مأموران فداکار پلیس کرمان تقدیر و تشکر کرد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha