طبق آمار اعلام‌شده از سوی مسئولان سازمان بهزیستی، از سال 1399 تا مرداد امسال، 33 نوزاد رهاشده در سطح استان تهران به شیرخوارگاه‌های این سازمان تحویل داده شده است.

رهاکردن نوزادان، نشانه‌ای از بحران و درد اجتماعی

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه شرق، گرچه با توجه به آمار دیگری از رشد آسیب‌های اجتماعی در کشور، این رقم به نظر چندان منطقی به نظر نمی‌رسد، اما در جایگاه خود نشانه‌ای از عمق بحران اجتماعی به شمار می‌رود. رهاکردن نوزادان نوعی کودک‌آزاری مشهود به شمار می‌آید، اما در علل آن با انواع دیگری از کودک‌آزاری‌ که عمدتا مبتنی بر خواست و عمل آگاهانه فرد (گرچه عمدتا نقش عوامل روانی و آموزش‌های ندیده افراد بزرگسال در آن مهم است) است، این شکل کودک‌آزاری گاه با نگاه مصلحت کودکان توسط والدین او صورت می‌گیرد. نگاهی که ناشی از استیصال در زندگی است.

استیصالی که فرد را وادار می‌کند بخشی مهم و شاید مهم‌ترین بخش وجودی خود را در یک بلاتکلیفی و ابهام آشکار رها کند به امید آنکه سرنوشتی بهتر از خود او پیدا کند. بنابراین این اقدام در عین آنکه کودک‌آزاری (دیگرآزاری) به شمار می‌آید، نوعی خودآزاری نیز در آن نهفته است؛ خودآزاری‌ای که اثراتی مستمر و دائم در زندگی هر دو طرف بر جا می‌گذارد.

در یک برداشت کلی و نه مبتنی بر مصاحبه و پژوهش میدانی، علل این اقدام را در دو قالب کلی می‌توان تبیین کرد؛ یک فقر و دوم حاملگی ناخواسته. فقر از دو زاویه بر این مسئله اثرگذار است. فقر در زمان روابط زناشویی که منجر به ایجاد نطفه می‌شود. در این مرحله افراد فاقد درآمد مناسب، امکان برخورداری هم از آموزش و هم وسایل پیشگیری لازم را ندارند؛ چراکه علی‌رغم محدودیت‌های ایجادشده در دسترسی به وسایل پیشگیری، این محدودیت‌ها نیز مانند بسیاری دیگر از محدودیت‌ها عمدتا شامل افراد کم‌درآمد می‌شود و افراد صاحب مکنت از مجموعه امکانات برخوردار هستند. پس فقر در این مرحله منجر به حاملگی ناخواسته می‌شود.

مرحله دوم اثرگذاری فقر در مرحله نگهداری کودک است. اثرات عمیق فقر بر زندگی زوجین باعث می‌شود والدین و به‌ویژه مادران که به‌صورت عام جداشدن از فرزندشان جزء دردناک‌ترین اتفاق‌های زندگی آنان می‌تواند به شمار آید، راضی و در واقع مجبور می‌شوند نوزاد خود را به امید آینده‌ای بهتر در شهر رها کنند. در واقع شدت فقر چنان بر زندگی و وجوه انسانی افراد غلبه می‌کند که آنان را به این عمل دردناک رهنمون می‌کند.

وجه دیگر موضوع ناشی از حاملگی ناخواسته است که این مسئله می‌تواند گاه ناشی از همان فقر پیش‌گفته باشد و گاه ناشی از مناسبات کنترل‌نشده و خارج از چارچوب ازدواج رسمی. نکته دیگر ایجاد محدودیت‌های بیشتر برای سقط جنین است که این امر امکان پیشگیری به‌موقع را از زنانی که ناخواسته بارور شده‌اند، می‌گیرد و برای آنانی دردی مستمر را در پی می‌آورد؛ درد رهاکردن کودکشان. در هر دو صورت بیشترین بار درد و رنج را زنان بر دوش می‌کشند؛ درد و رنجی ناشی از فقر و مناسبات سلطه‌گرانه و مردسالارانه در جامعه. اما پیامدهای رهاکردن نوزادان چیست؟ پیامدهای آن را نیز در سه سطح می‌توان در نظر داشت. نخست زندگی خود کودک رهاشده است.

کودکی که به‌جد سرنوشت مبهمی دارد؛ بسیار مبهم‌تر از دیگر افراد جامعه. کودکی که اگر شانس بیاورد در زمان مناسب توسط خانواده‌ای به فرزندخواندگی پذیرفته می‌شود، ولی در هر صورت این رهاشدگی در تمام دوران زندگی با او خواهد بود و حتی اگر به خانواده‌ای واگذار شود دیر یا زود متوجه این موضوع شده و سردرگمی جاودانی برای او در پی خواهد داشت.

کودکی که بسیار بیشتر از دیگر کودکان در معرض آسیب‌های روحی و روانی قرار می‌گیرد. پیامد دیگر آن برای والدین به‌ویژه مادران این کودکان است. مادرانی که با رنج و سختی کودک را در درون خود رشد داده‌اند و با رنجی مضاعف ناچار به رهاکردن و سپردن او به دست تقدیر شده‌اند. خاطره‌ای که در تمام زندگی با خود خواهند داشت و رنجی که هر لحظه تازه است و بیماری‌های روحی و روانی با خود همراه می‌آورد. پیامد سوم آن برای جامعه است.

جدا از هزینه‌های اندک عمومی که برای نگهداری و واگذاری این کودکان صورت می‌گیرد که البته قابل اغماض است، اثرات عمومی وجود چنین کودکان و چنان والدینی که هر دو قربانی مناسبات ناعادلانه و سلطه‌گرانه اجتماعی هستند، کودکان و والدینی است که کمتر می‌توانند همسو با جامعه باشند؛ چراکه جامعه آنها را تنها گذاشته است و چنین سرنوشتی برای آنان رقم زده است.

وجود این پدیده می‌تواند مناسبات اجتماعی را تحت تأثیر قرار دهد و جامعه برای حل مسائل خود باید هزینه‌های بیشتر (نه‌فقط هزینه‌های مادی) پرداخت کند. بنابراین این مسئله می‌تواند حاوی هزینه‌های فراوان جمعی و فردی برای جامعه باشد، جدا از آنکه به تنهایی نشانه‌ای از عمیق‌بودن بحران اجتماعی در کشور است؛ بحرانی که افراد را وادار می‌کند پاره تن خود را در خیابان رها کنند و دردی عظیم را به جان بخرند؛ دردی که به باور نگارنده دردی اجتماعی است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha