افسردگی بیماریای نیست که در طول یک هفته تا دو هفته دوران نقاهتش به پایان برسد. این یک بیماری جدی است که نیاز به کمک و حمایت اطرافیان دارد و اگر درمان نشود زندگی زناشویی را بیمار میکند. افسردگی رابطه زناشویی را از لذت و شادی خالی میکند و ترس، بدبینی، انزوا و خشونت ایجاد میکند.
همسرتان افسردگی را انتخاب نکرده او تصمیم نگرفته که افسرده باشد. افسردگی یک بیماری جسمی است مثل دیابت، بیماری قلبی و آرتروز. همسرتان نمیتواند همیشه با این بیماری زندگی کند همانطور که نمیتواند یک شبه آنرا درمان کند.
علت افسردگی: این بیماری ناشی از تغییرات شیمیایی در مغز است که در تفکر، احساسات، انگیزهها و میزان فعالیت انسان تاثیر میگذارد. همه انسانها مستعد افسردگی هستند. آنچه باعث این تغییرات میشوند عوامل بیرونیای مثل اضطراب، مشکلات مالی، از دست دادن موقعیتهای خاص و مهم در زندگی شخصی، تولد فرزند، پدر یا مادرشدن، آزار و اذیتهایی از سوی دیگران و بسیاری از عوامل دیگر هستند.
ازدواج علت افسردگی: گاهی ازدواج میتواند دلیل افسردگی باشد. تغییر سبک زندگی، بعضی از زنان و مردان را افسرده میکند. اگر شما ازدواج موفقی نداشته باشید، شاد نباشید، اختلافنظر و یا مشکلات فرهنگی و فکری داشته باشید ممکن است همسرتان در این زندگی افسرده شود. البته شاید همسرتان برای افسردگی پیش زمینههای دیگری مثل مشکلات شخصی در کار و خانواده داشته باشد که علت افسردگیاش باشند.
اگر احساس میکنید همسرتان افسرده است در گام اول باید به سرنخها توجه کنید و کمکش کنید تا علت، راهحل و درمانش را پیدا کند. این گامها میتوانند مفید باشند.
تغییرات کوچک را جدی بگیرید: افسردگی ذرهذره ایجاد میشود و در بیشتر مواقع نامحسوس است. ممکن است همسر شما با اینکه از به دنیا آمدن کودکتان خوشحال است اما بیآنکه به زبان بیاورد افسرده، خسته و پریشان شود. شاید خود همسرتان هم نداند که افسرده است و یا تغییرات روحیاش را جدی نگیرد. ممکن است از شما کمک نخواهد و خودش به تنهایی به دنبال راهحل باشد.
اگر بهتازگی متوجه شدهاید که همسرتان مثل همیشه نیست، بیش از حد خسته است و یا با احساساتش درگیر است از خودتان بپرسید «ممکنه افسرده باشه؟» افسردگی میتواند باعث پرخوری شود و یا او را بیش از حد فعال کند، ممکن است او را به سمت کارهای پرخطر بکشاند و تمایل به مصرف سیگار و موادمخدر دیگر ایجاد کند.
منتظر نباشید که همسرتان بگوید «من افسردهام، بیا به داد من برس» و آنقدر دیر به دنبال درمانش نروید که او به فکر مرگ و خودکشی باشد یا موادمخدر مصرف کند. البته همه آدمهای افسرده معتاد نمیشوند و یا خودکشی نمیکنند اما افسردگی عوارض جدیای دارد و پیش از آنکه به یک بیماری مزمن تبدیل شود باید ریشهکن شود.
درمان را شروع کنید: اگر میبینید همسرتان افسرده است نباید آن را صراحتاً بیان کنید و بگویید «تو افسردهای عزیزم»، «بهتره از یکی کمک بگیری» به جای این کار به دنبال درمان باشید. به همسرتان نزدیک شوید و نشان بدهید که وضعیتش را درک میکنید: «میدونم خستهای و انگیزههاتو از دست دادی. تو باید کاری کنی که حالت بهتر بشه. بیا بریم با مشاور حرف بزنیم. شاید بفهمیم باید چطوری از این حالت خارج بشی. میخوای از مشاور خانواده وقت بگیرم؟ چه روزی بهتره؟»
با کمک هم علت را پیدا کنید: افسردگی دلایل زیادی دارد. بیماریهای قلبی، دیابت، لوپوس، عفونتهای ویروسی، و دردهای مزمن میتوانند محرکهای افسردگی باشند و یا از عوارض برخی از قرصهای ضدبارداری و داروهای درمان آکنه، تبخال، فشار خون بالا، کلسترول بالا، و سرطان باشد. یک پزشک عمومی و یا پزشک خانواده میتواند علت افسردگی را تشخیص بدهد.
درمان را شروع کنید: این بیماری میتواند به راحتی درمان شود بدون اینکه عوارضش باقی بماند. مصرف داروهای ضدافسردگی یا مشاوره و در بیشتر مواقع استفاده همزمان دارو مشاوره میتوانند افسردگی را درمان کنند. البته درمان کامل و بازگشت به یک زندگی شاد و سالم نیاز به زمان و صبوری دارد. ممکن است در هنگام مصرف یک داروی افسردگی، بیماری شدیدتر شود و یا نیاز باشد از راهکارهای درمانی مختلفی برای درمان استفاده کرد. شاید نیاز باشد که همسرتان برای مدتی تحتنظر باشد اما این صبر و تحمل ارزشش را دارد.
یک مشاور خوب پیدا کنید: در چنین موقعیتی هردوی شما نیاز بهمشاوره و راهنمایی دارید. ممکن است فرزندانتان هم به این مشاوره نیاز داشته باشند زیرا بیماری همسرتان میتواند متاثر از رفتار و عملکرد شما در زندگی زناشویی باشد و یا ممکن است در فرزندانتان تاثیر بگذارد. یک مشاور و رواندرمانگر خوب پیدا کنید. انتخاب مشاوری که بتوانید مشکلاتتان را با او درمیان بگذارید بسیار مهم است. گاهی لازم است که فقط یکی از شما با مشاور گفتوگو کند و در مواقع دیگر ممکن است نیاز به مشاوره گروهی باشد.
اطلاعاتتان را بالا ببرید: درباره بیماری افسردگی بیشتر بدانید. کتاب بخوانید، از پزشکتان بپرسید، از سایتهای روانشناسی استفاده کنید و مقالات مختلف را مطالعه کنید. هرچقدر بیشتر بدانید، بهتر عمل میکنید.
نسبت به بازگشت دوباره بیماری هشیار باشید: اگر همسرتان افسردگی شدیدی دارد ممکن است بعد از یک دوره درمان و سلامت ظاهری دوباره دچار بیماری شود. کامل شدن دوره درمان بسیار مهم است. پزشک همسرتان معمولا داروها را حتی بعد از درمان افسردگی ادامه میدهد تا احتمال بازگشت دوباره بیماری را کاهش بدهد. از همسرتان بخواهید طول درمان را کامل کند و تحتنظر پزشک باشد. هردوی شما باید نسبت به علایمی که نشانههای شروع دوباره افسردگی هستند هشیار باشید.
مراقب خودتان باشید: همراهی با کسی که افسرده است چندان ساده نیست. شما ممکن است احساس تنهایی کنید. فشار زیادی را تحمل کنید، حساس شوید، از رفتارهای همسرتان رنجیده شوید و یا آنقدر کارهای او به نظرتان غیرعادی بیاید که شوکه شوید و از دیدن این وضعیت در زندگی زناشوییتان کلافه و ناامید شود. همسرتان نمیتواند به وظایفش عمل کند. ممکن است فرزندانتان را ناراحت کند و شما را نیز از کار و زندگی بیندازد. اما چارهای نیست. برای تقویت روحیه خودتان به روزهای خوشی که داشتید فکر کنید. عشق و علاقهای که به همسرتان و زندگی دارید میتواند به شما انگیزه بدهد تا برای کمک به همسرتان باز هم تلاش کنید. اگر شما بخواهید میتوانید او را به زندگی عادی برگردانید. شاید مدتی طول بکشد اما این بیماری نسبت به بیماریهای پرخطر دیگر بهتر است. درمانهای این بیماری در دسترس هستند و شما میتوانید با کمک مشاور از این وضعیت خارج شوید. برای اینکه سرپا بمانید و بتوانید به همسرتان کمک کنید این نکات را رعایت کنید:
بپذیرید که شما نمیتوانید افسردگی همسرتان را به تنهایی از بین ببرید اما او به عشق، توجه و حمایت شما نیاز دارد. این توجه ویژه به همسرتان کمک میکند تا برای بهبودش قدم بردارد اما باعث درمان نمیشوند. همانطور که علاقه و توجه برای درمان فشارخون بالا و یا بیماری قند و آرتروز کافی نیستند برای افسردگی هم نقش درمانگری ندارند. از همسرتان توقع نداشته باشید چون شما به او محبت و مهربانی نشان میدهید افسردگیاش از بین برود و یا چون علاقه و توجه شما حالش را خوب نمیکند ازآن دست برندارید. توجه و محبت شما به همسرتان کمک میکند تا علاقهتان را نسبت به خودش درک کند و تلاش کند تا هرچه زودتر از این بیماری نجات پیدا کند.
اگر همسرتان بخاطر افسردگی نمیتواند به وظایفش عمل کند و مسئولیتهایش روی دوش شماست از کسی کمک بگیرید تا به شما کمک کند. مثلا اگر مادر خانواده افسرده است و نمیتواند به کارهای خانه برسد و شما مسئولیت پختوپز و رسیدگی به فرزندانتان را هم باید به عهده بگیرید از کسی برای کمک به امور خانه کمک بگیرید. میتوانید از دوستی بخواهید تا گاهی به خانه شما سر بزند و یا میتوانید کارگر ساعتی استخدام کنید. چارهای نیست. اگر همسر شما دچار افسردگی حادی شده باشد شما نمیتوانید با دعوا و درگیری او را وادار به انجام کارهای خانه بکنید و یا خانه و خانواده را به حال خودش رها کنید.
بر افکار و احساسات خودتان تسلط داشته باشید. هجوم احساسات منفیای که بیماری همسرتان در شما ایجاد میکند، مسئولیتهای فراوانی که بهشما تحمیل میشود و فضای سرد و بیروحی که در خانه ایحاد میشود ممکن است شما را تحت تاثیر قرار بدهد. بیماری همسرتان شما را عصبی، پریشان و مایوس میکند. فشاری که بر شما تحمیل میشود ممکن است آنقدر زیاد شود که تصمیم بگیرید از همسرتان جدا شوید و او را برای همیشه ترک کنید. شما باید به ارزشهای یک زندگی مشترک فکر کنید. شاید لازم باشد که هر روز به این مفاهیم فکر کنید تا توان مقابله با احساسات منفیتان را به دست بیاورید. مسلما رابطه شما و همسرتان ارزش این مقابله را دارد.
شاید در این میان روابط شما و همسرتان بسیار بد شود مثلا حرفهایی زده شود که شما را از زندگی با او ناامید کند. بسیاری از رفتارهای همسرتان در این دوران غیرطبیعی هستند اما ممکن است در احساسات شما نسبت به خودش تاثیرات بدی بگذارد. پیش از اینکه بخواهید رابطه خرابتان را درست کنید به فکر تمام کردن درمان همسرتان باشید. تا زمانی که او بیمار است نمیتوانید امیدی به بهبود رابطه داشته باشید. همسرتان را به تلاش وادار کنید. او نمیخواهد مسئولیتهایش را بپذیرد؟ مجبورش کنید. تشویقش کنید تا هر روز صبح ورزش کند و بعد کمی به کارهایش برسد. از خانه بیرون برود، به درس بچهها برسد و به قرارهای کاریش برسد. اگر واقعا برایش مشکل است تا کارهایش را خودش انجام بدهد دستش را برای کمک بگیرید. به جای اینکه بگویید «نتونستی ظرفها رو بشوری یا لااقل به فلانی زنگ میزدی.» بگویید: «بیا باهم ظرف بشوریم. بیا تلفن بزنیم به فلانی و قراره امشب رو یادآوری کنیم. بریم ببینیم بچهها درس خوندن یا نه». به نیازهایتان پاسخ بدهید. همسرتان افسرده است اما شما نیازهای روزمره خودتان را دارید. نیاز به پول دارید. نیاز به آرامش در خانه دارید. خانه تمیز میخواهید و یک غذای گرم. شما شادی و نشاط در جمع خانواده را میخواهید. روابط احتماعی، رفت وآمد با فامیل، مهمانی رفتن و خرید لوازم زندگی جز نیازهای روزمره شما هستند. در قدم اول سعی کنید همسرتان را به این کارها ترغیب کنید اما اگر احساس میکنید او به نیازهایتان پاسخ نمیدهد و یا نمیخواهد همراهیتان کند خودتان را از آنها محروم نکنید. البته این کار به این معنی نیست که فقط دنبال لذتهای زندگی خودتان باشید. اولین وظیفه شما در چنین موقعیتی درمان همسرتان است. اما اگر میبینید افسردگی همسرتان به شما هم سرایت کرده است با برآورده کردن نیازهایتان جلوی افسردگی را بگیرید.
***
افسردگی را از همسرتان جدا ببینید
افسردگی مثل هر بیماری دیگری سر زده سراغ زندگی شما آمده است و اثرات تخریبی آن در زندگی شما و همسرتان و روابط مشترکتان بسیار زیاد است. اگر چنین نگاهی درباره این بیماری داشته باشید به همسرتان حق میدهید تا واکنشهایی غیرعادی داشته باشد و میتوانید بدون احساس گناه و شرمندگی با یکدیگر گفتوگو کنید. افسردگی را از همسرتان جدا ببینید. این فقط یک عارضه است که به او تحمیل شده است و باعث تغییر رفتار و منش او شده است. حالتهای روحی همسرتان در این دوران واقعیت وجودی او نیست. به روزهایی فکر کنید که همسرتان افسردگی نداشت و معیار قضاوتهایتان را همان قرار بدهید.
شاید احساس میکنید این بیماری نتیجه عملکرد شما در زندگی است. اگر این چنین است احساس گناه و شرمندگی شما نمیتواند کارساز باشد. به جای این کار رفتار و سبک زندگیتان را تغییر بدهید و منتظر بمانید تا نتیجه این تغییرات را در بهبود و سلامت همسرتان ببینید. شاید لازم باشد شما خودتان هم برای اصلاح بعضی از رفتارهایتان با یک مشاور و یا رفتار درمانگر گفتوگو کنید و روشهای درمانی آنها را استفاده کنید. پذیرش این مسئله که افسردگی زندگی زناشویی شما را مختل کرده است کار راحتی نیست. اما اگر با این موقعیت مقطعی کنار بیایید میتواند برای از بین بردن آن کارساز باشد. از یک دوست کمک بگیرید کسی که بتوانید به او اعتماد کنید. اگر او سابقه افسردگی داشته باشد موقعیت شما را بهتر درک میکند و بهتر کمکتان میکند.
منبع: روزنامه اطلاعات
نظر شما