چهارشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۱ - ۰۸:۳۸
سلامت نیوز :  شاید بارها شاهد رفتاری از این‌گونه بوده‌اید یا مشابه آن از خودتان سرزده است: کودکی از والدین خود چیزی طلب می‌کند. والدین همان لحظه لازم نمی‌بینند تا آن چیز را برایش فراهم کنند. کودک ناراحت می‌شود؛ گریه می‌کند؛ عصبانی می‌شود؛ بر پدر و مادر خشم می‌گیرد و آنها را انسان‌های بد و نامهربان خطاب می‌کند... . یا در سطح دیگر و جای دیگر، فرد بالغی را دیده‌اید که اگر دوست یا آشنایش خدمتی برایش انجام داد، از او تعریف و تمجید می‌کند، ولی اگر آن دوست یا آشنا بنابر مشکلات یا دلایلی نتوانست برای او آن کاری را که می‌خواهد انجام دهد، در آن واحد تبدیل به انسان بد و بی‌خاصیت و بی‌وفا و بی‌اعتبار می‌شود. یا در سطح دیگر و جای دیگر، اگر یک شخصیت اجتماعی، فرهنگی یا سیاسی، موازی با خواسته‌ها و علایق یک شهروند رفتار کند، شخصیت پسندیده و شایسته شمرده شده، لیکن اگر مقداری طرزفکر و خواسته‌هایش متفاوت بود، فاسد و نالایق و نااهل خطاب می‌شود.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از شرق ؛ به این‌گونه رفتار، دوبخشی کردن یاsplitting یا تفکر همه یا هیچ، یا سیاه و سفید مطلق دیدن می‌گویند. اگر این رفتار در کودکی، عادی شمرده شده و جزو روند رشد کودک می‌شود، اما در بزرگسالی استفاده مفرط از آن زیاد عادی و طبیعی نیست. رشد عاطفی و عقلی این‌گونه رویکرد را محدود می‌کند، اما در صورت اهمیت ندادن به این رشد عاطفی و عقلی و توجه نکردن به استفاده از منطق و تفکر انتقادی و تحلیلی، این رفتار شدت می‌گیرد. مغز ما برای آسان‌تر کردن کارها و شناختن اطراف، عادت به بخش‌بندی کردن دارد. مثلا می‌گوید مردمان فلان بخش خسیس هستند و مردم فلان جا شوخ و... اما مشکلی که این بخش‌بندی دارد این است که می‌خواهد با تعمیم دادن یک رفتار بر تمام مردم یک کشور، آنها را از مردمان دیگر تفکیک کند، در حالی که ده‌ها فرهنگ و خُرده‌فرهنگ در یک محدوده جغرافیایی می‌توانند زیست کنند که رفتارهایشان یکسان نیستند.

تحلیل‌های ساده‌لوحانه و بچگانه معمولا استوار بر همین شیوه و طرز فکر و رویکرد هستند مثلا چون فلان شخص فلان رفتار را دارد، نه تنها آن شخص بد است، بلکه تمام گروهی که آن شخص متعلق به آن است، بد هستند و... این برخورد، اولین مشکلی که دارد این است که تمام شخصیتِ یک فرد را به یک رفتار او خلاصه می‌کند. دومین مشکلی که دارد این است که براساس همین رفتار به او برچسب خوب یا بد می‌زند. سومین مشکلی که دارد این است که همین‌که آن شخص به گونه دیگری رفتار کرد، یکسره از او روی‌گردان می‌شود. چهارمین مشکلی که دارد این است که رفتار یک شخص را معیار سنجش برای یک گروه بزرگ‌تر در نظر می‌گیرد. در حالی که باید با دقت این موضوع در نظر گرفته شود که یک فرد در قالب یک رفتار نمی‌گنجد و توصیف نمی‌شود. تمام رفتارهایش لزوما خوب نیستند و تمام رفتارهایش هم لزوما بد نیستند.

این نوع تحلیل‌ها و برخوردها و رویکردها متاسفانه در نوشتار و گفتار زیاد دیده می‌شوند. آبروی یک شخص به‌خاطر یک رفتار به بازی گرفته می‌شود و دستاوردها و موفقیت‌های دیگرش نادیده گرفته می‌شوند. اندیشه‌های او سیاه و سفید رنگ‌آمیزی می‌شوند و در این رویکرد مطلق‌گرا، کسی دیگری را خاکستری نمی‌بیند. این در حالی است که انسان، موجود پیچیده‌ای است. خلاصه کردن اندیشه و رفتار او با سیاه و سفید دیدن، شاید برای بعضی‌ها آسان بنماید و برای بعضی‌ها حس ناامنی درونی یا زحمت دادن خود برای تفکر بیشتر را کم کند، اما عوارض جانبی درازمدت و خطرناکی دارد.

می‌توان این عوارض را این‌گونه طبقه‌بندی کرد:
1- این نوع نگاه شخص را از تفکر انتقادی
باز می‌دارد.
2- او را از تصمیم‌گیری‌های عاقلانه‌تر باز می‌دارد.
3- فرد را از تحلیل‌های بیطرفانه یا کمتر تند و افراطی باز می‌دارد.
4-شک و تردید و پارانویا و عاطفه‌گرایی مفرط را افزایش می‌دهد و سبب سوءتفاهم و درگیری و تخریب وجهه همدیگر می‌شود.
یکی از راه‌های موثر برای دوری از این حالت، رشد تفکر انتقادی و تحلیلی، تشویق برای تفکر کردن و آموزش مهارت تفکر، بحث و مناظره و ایجاد فضای تحمل برای نقد و نقادی و کارهای گروهی است. تعاملات فرهنگی، مطرح کردن و شنیدن فرآورده‌های فکری و فرهنگی و تلاش برای شناخت جوامع کوچک و بزرگ دیگر نیز کمک بزرگی در این راستاست.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha