این روزها جوانان تحصیلکردهای که یا جویای کار هستند یا از پیدا کردن شغل ناامید شدهاند کم نیستند چه برسد به آنهایی که تحصیلات عالیه ندارند اما سودای تشکیل خانواده در سر دارند. کارشناسان میگویند بیکاری چنان آسیبی به جامعه وارد کرده است که حتی در صورت رفع آن، اثرات نامطلوبی تا سالها بر جامعه باقی میماند.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از تهران امروز ؛ این روزها جوانان تحصیلکردهای که یا جویای کار هستند یا از پیدا کردن شغل نا امید شدهاند کم نیستند چه برسد به آنهایی که تحصیلات عالیه ندارند اما سودای تشکیل خانواده در سر دارند. کارشناسان میگویند بیکاری چنان آسیبی به جامعه وارد کرده است که حتی در صورت رفع آن، اثرات نامطلوبی تا سالها بر جامعه باقی میماند. دکتر اصغر مهاجری، جامعهشناس، استاد دانشگاه و پژوهشگر مسائل اجتماعی بیکاری را پدیده نمیداند بلکه از آن به عنوان خردهنظام یاد میکند. به گفته او نبایدانتظار داشت تغییری که در بعد روان اجتماع رخ داده به همین زودی برطرف شود.
بیکاری معضل اجتماعی است یا اقتصادی؟
بیکاری خرده نظامی است که داری پیچیدگی بوده و چند بعدی است. بدون تحلیل خرده نظامهای دیگر امکان کالبدشکافی این مسئله که تنیده در موضوعات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است و باید به عنوان معلول دیده شود، وجود ندارد. متاسفانه معمولا به بیکاری که معلول است نگاه میشود و علتها دیده نمیشود. این در حالی است که راه حل مسئله بیکاری در خرده نظامهای دیگر است. بیکاری که پیش از این پدیده بود و حالا دیگر به یک خرده نظام تبدیل شده دارای کارکرد هایی است که ظاهر آن مباحث اقتصادی و نداشتن درآمد است. بیکاری کارکردهای آشکار و پنهانی دارد و تاثیرات فراوان بر حوزههای اجتماعی، فرهنگی، تربیتی و خلاقیت؛ همچنین تاثیر منفی بر هویت و شخصیت افراد و روان اجتماعی. همچنین بر گروهها و سازمانها هم تاثیر دارد. شاید بتوان با سرمایههای کلان اقتصادی مثلا حدود 40 تا 50 میلیون برای هر فرد، شغل ایجاد کرد و بیکاری را تکرقمی کرد اما آثار بیکاری به این میزان در دهههای آینده نیز به صورت سنتز شده و انباشتی در کشور مشهود است.
سالها از وعدههای دولتمردان میگذرد و بیکاری با وجود نسخههای آنان رفع نشده. دلیل آن چیست؟
دلیلش این است که نگاه به بیکاری نباید فردی و بالینی باشد. متاسفانه برای برطرف کردن این مشکل نگاهها تاکنون فردی بوده است. خود فرد بیکار هم نگاهش فردی است. ادارات و سازمانها هم نگاهشان فردی است مثلا آمار میدهند به 200 نفر وام دادیم، 100 شغل ایجاد کردیم و ... این در حالی است که بیکاری پدیدهای جمعی است. چون دلایل جمعی دارد و آثارش هم جمعی است. پس باید از نگاه جامعه شناختی در حل آن کمک گرفت. تا هم مسئله اجتماعی حل شود و هم مسئله فردی. ما در جامعه به دنبال طرح مسئله فردی هستیم شاید به همین دلیل است که معضلی به نام گلدکوئیست در جامعه رشد میکند چون افراد به دنبال منابع درآمدی فردی هستند.
اما همین راهحل خودش میشود یک مسئله اجتماعی و مشکلاتی ایجاد میکند. از راهحلهای دیگری که ارائه شده و بیکاری را فردی دیده و متاسفانه توسط دولت که باید نگاه جمعی داشته باشد هم ارائه شده، وامهای خود اشتغالی است و ایجاد بنگاههای زودبازده. آن هم بدون توجه به بعد اجتماعی و فرهنگی و میبینیم که طرحهای دولتهای نهم و دهم در اینباره شکست خورده و آمار بیکاری را افزایش داده اند. چون این مسئله را نشناختهاند و عدد بزرگی از اعتبارات را خرج کردند برای ارائه وام و تسهیلات. اما نهتنها این مشکل حل نشد بلکه معضل شدیدتر هم شد و فرآیند مشکلات پیچیدهتر شد. بنابراین باید نگاه جامعنگر داشت. نگاهی که اجتماعمحور باشد. باید اول مسئله را شناخت و براساس شناخت درست، با کمک اهل فن تصمیمگیری کرد. این اتفاق وقتی میافتد که نگاه دولت، نگاهی اجتماعی و جامعهمحور باشد. در بین کاندیداهای موجود، شهردار تهران کمتر شعارگرا و بیشتر عملگراست. تجربهها و سابقه او نیز عملگرایی را نشان میدهد.
این خردهنظام چه معضلاتی در جامعه ایجاد میکند؟
مشکلاتی که بیکاری میتواند ایجاد کند بسیار است. میتوان به این پرسش پاسخهای کلیشهای داد، مثل: عدم شکلگیری خانواده یا فروپاشی خانواده ها، افزایش دزدی و کلاهبرداری و ... اما باید گفت اولین آسیبی که بیکاری میزند که هم دین و هم یافتههای علمی آن را تایید میکند این است که فرد بیکار را از هویت ساقط میکند. یعنی فرد ساحت اجتماعی و شخصیت اجتماعی خود و ویژگیهای بالنده فردی خود را از دست میدهد. فرد دیگر توسعه محور و کمالگرا نیست. پوچی و بی هویتی سبب میشود در عرصههای زندگی پخته نباشد و معیارهایش نازل شود. یعنی تصمیمهای او فرزانه محور نیست. یکی از ویژگیهای انسان که باید به آن بالید و خداوند نیز به آن بالیده است این است که انسان نماینده خالق بر زمین است و قدرت خلق کردن دارد که در ادبیات جامعهشناسی به آن بازتولید میگویند. شغل، این صفت ربانی را در انسان توسعه میدهد و اگر فرد بیکار باشد کمکم به پوچی گرایش پیدا میکند و نمیتواند در ابعاد زندگی اعم از زناشویی، دوستانه، دانشجویی، شهروندی و اجتماعی درست تصمیم بگیرد. این رخداد فرد را چنان نحیف میکند که او را آماده سرخوردن میکند به سوی آسیبهای دیگر. در مطالعاتی که بر زنان انجام شده مشهود است که بهطور میانگین مادران شاغل، فرزندان خود را متناسب تر با نیازهای جامعه تربیت میکنند چون اشتغال به آنها پویایی اجتماعی و روانی میدهد.
بیکاری چه بر سر جامعه ایرانی آورده است؟
همه این مباحث مطرح شده صادق است اما این موضوع هم باید مدنظر قرار گیرد که نظام جمهوری اسلامی ایران که از ابتدا بر اساس کمالگرایی انسان تشکیل شده و مطلوب هایی را برای انسان در نظر دارد کنشگرانی را نیاز دارد که بهتر و به موقع تر تصمیم بگیرند و به آرمانها متعهد باشند. اما آدم بیکار، کنشگر متعهدی نیست. حتی اگر پس از طی زمانی طولانی در آینده شرایط شغلی هم برای او فراهم شود او دیگر مشکلاتش حل نمیشود چراکه تغییرات روانشناختیای که در او ایجاد شده منجر به تغییرات فرهنگی و فلسفی شده و سالهای سال طول میکشد که اگر در شرایط مناسب قرار داشت، به هویت خود بازگردد. از دید جامعهشناسان هم داشتن شغل سبب میشود که سپهر روانی و وجدان جمعی جامعه پالایش شده و صیقل یافته شود. در جامعهشناسی میگوییم طبقه متوسط سوپاپ اطمینان جامعه برای حفظ ارزشها و هنجارها هستند چون بیشتر از دو قشر پایین و بالا در فضای تولید قرار دارند. در دین نیز این موضوع مورد تایید است. مولا امیرالمومنین(ع) فرمودهاند که بزرگترین تفریح کار است. نگاه ما به تفریح، بازسازی روحی است و در فرمایش حضرت علی (ع) نیز این امر هویداست.
با وجود این همه جامعهشناس که درباره بیکاری هشدار میدهند چرا دولتمردان به این هشدارها اهمیت نمیدهند؟
متاسفانه چنین نگرشی وجود ندارد. اگر نگوییم که مقصر اصلی افزایش بیکاری در کشور سیاستهای نادرست دولتهای نهم و دهم است اما به صراحت میتوان ادعا کرد این سیاستهای غلط سبب شد تا بیکاری تشدید شود. طرحهای ناقصی که با مغزهای کوچک و غیرمتخصص نوشته شده و تنها نمایان «کوتوله گی» این طرحها بود سبب شد تا آمار بیکاری افزایش یابد.
برای حل این معضل چه باید کرد؟
اگر مدیریت سیاسی جامعه (قوه مجریه)بخواهد در دولت یازدهم عملکرد دولت دهم را سامان ببخشد باید از همان نقطهای که در موضوع اشتغال ضربه خوردیم آغاز کند. یعنی باید طرحهای دولتهای نهم و دهم را آسیب شناسی کرده و از طرحهای شتابزده برای جبران بیکاری جوانان جلوگیری کند. باید از اصحاب صاحب خرد و تخصص در تهیه طرحها استفاده کند تا این طرحها بین رشتهای باشند و علاوه بر مباحث اقتصادی، مباحث اجتماعی که از ارجحترین موارد در اداره جامعه است، مورد توجه قرار گیرد. یکی از نکتههای مهم تغییر نگرش در دیپلماسی بینالمللی است. این موضوع که دولت در دیپلماسی بینالمللی کارآمد نبود و سیاستهای نادرستی را در پیش گرفت بیکاری ما را دو چندان کرد. اگر نتوانیم این موضوع را حل کنیم و پول به اندازه واقعی که حق ماست به روش درست (گردش بانکی) در کشور جریان یابد، نمیتوان بیکاری را حل کرد. در این میان گوش دادن به رهنمود هوشمندانه رهبری معظم انقلاب در راستای برندسازی در تولیدات داخلی باید الگوی کار قرار گیرد. ایشان تولید و جهاد اقتصادی را مدنظر قرار داده است. اما دولت به جای سرمشق قرار دادن آن، در این زمینه تنها شعار میدهد. شعارزدگی چارهکار نیست. در نظر بگیرید سیاست هدفمند کردن یارانهها با روش نادرست نهتنها جوانان ما را در مسیر بالندگی قرار نداد بلکه جلوی تولید را گرفت و ناامیدی و نگرانی را بر جامعه حاکم کرد. این اقدامات دارای پارادوکس و دوگانگی است. اینکه از یکسو با اقدامات نادرست، نقدینگی را افزایش میدهیم و گداپروری را تقویت میکنند و از سوی دیگر شعار تولید سر میدهند سبب میشود مشکل حادتر شود.
رفع بیکاری چقدر میتواند از اثرات آن بکاهد؟
حتی اگر دولت یازدهم با درایت موفق شود مسائل روی دست مانده در باب بیکاری حل شود باز هم شاهد اثرات بیکاری در دولتهای نهم و دهم بر جامعه خواهیم بود نبایدانتظار داشت تغییری که در بعد روان اجتماع رخ داده به همین زودی برطرف شود. اما اگر در این زمینه با نگرش علمی کار نکنیم دیگر کار از آسیبهای اجتماعی میگذرد و شاهد بحرانهایی در جامعه خواهیم بود که فرو ریختن اخلاق در جامعه از آن جمله است. شاهد نابهنجاریهایی در حوزه خانواده، شهر و ... خواهیم بود تا جایی که نابهنجارها مبدل به هنجار خواهند شد. مثل رانتهایی که یقه سفیدان میخورند. بیکاری کارکردهای پنهان و آشکاری دارد که امروز قشر عظیمی از جامعه با آن دست و پنجه نرم میکنند.
کسانی که بیکارند و از رنج بیکاری مینالند خود نیز میتوانند در از بین بردن این رنج سهیم باشند. سهم همه ما در انتخابهاست. وقتی بسیاری از کارها را از سر هیجان و احساسات انجام میدهیم و غافلیم از اینکه این انتخابها بر جامعه جاری میشود باید بدانیم هر کسی هندوانه میخورد پای لرزش هم مینشیند. اگر جامعه را به دست افرادی بسپاریم که براساس متغیرهای هیجانی تصمیم میگیرند نتیجهاش را هم میبینیم. در گذشته ما کهنه کتی را دیدیم و با ذهنیتی که از اینگونه زیستن داشتیم تصور کردیم بهترین انتخاب را کرده ایم اما چوبش را خوردیم. بنابراین به تبعیت از مقام معظم رهبری که مدبرانه در باب دولت یازدهم فرموده اند نقاظ ضعف دولت دهم را نداشته باشد، باید دولتی را انتخاب کنیم که توسعهای عمل کند نه اینکه شعار ویترینی بدهد.
نظر شما