بیکاری با خود دردهای بسیاری به همراه میآورد؛ دردهایی که شاید در گذر زمان التیام پیدا کنند اما آثار آنها همچنان بر پیکر فرد و جامعه باقی میماند؛ از دردهای عصبی و بیماریهای فیزیکی که فرد به آن مبتلا میشود گرفته تا بیماریهای روانی، از دلهدزدیهای کوچک گرفته تا قتل و گروگانگیری و جرمهای بزرگی که حتی فرد مجرم در خواب خود هم نمیدیده روزی مرتکب آنها شود. از هم پاشیدن بنیان خانواده، تنفروشی و اعتیاد، همه و همه میتوانند ریشه در فقر و بیکاری داشته باشند...
بیکاری دردی است که فقط یک راه چاره دارد؛ «کار»! دردی که جامعه ما با آن همیشه دست به گریبان بوده و به همین دلیل هر فردی که قرار بوده کوچکترین مسوولیتی را بپذیرد، برای تبلیغ خود و رسیدن به سمت مورد نظرش، از این درد مایه گذاشته و قول درمان داده است اما متاسفانه نهتنها درمانی برای آن نیافته که بر اثر سیاستگذاریهای غلط، این چاله کنده شده را عمیقتر کرده است اما داستان به همین جا ختم نمیشود زیرا آن فرد یا مقام یا نهاد نهتنها مسوولیت و نقش منفی خود را در رشد بیکاری نمیپذیرد که دم از آمار و ارقامی دیگرگونه میزند؛ آمار و ارقامی که کافی است برای رد یا تاییدشان درب هر خانهای را در یکی از محلههای متوسط شهر بزنید و بپرسید چند نفر در این خانه «کار» دارند یا چند نفر طی این سالها «کارشان» را از دست دادهاند. در این مطلب، ضمن بررسی پدیده بیکاری در سالهای اخیر، نگاهی داشتهایم به علل ایجادکننده آن و آثاری که بر تکتک اعضای خانواده و بافت اجتماع میگذارد و سعی کردهایم راهکارهایی برای مقابله یا تحمل آن بیابیم. اقدس عارف، حمید دهقان و لیلا افشار در تهیه این پرونده همکاری داشتهاند.
تأثیر بیکاری بر خانواده
وقتی ستون اقتصاد خانه فرو میریزد...
دکتر امید علیاحمدی/جامعهشناس و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی
صحبت از تاثیر بیکاری بر خانواده از طرفی سهل و ساده و از طرفی سخت و پیچیده است. بخش ساده آن، این است که همه میدانند با بیکاری یکی از 4 ستون اقتصادی، اجتماعی، مدیریتی و فرهنگی فرو میریزد و این وضعیت یعنی وضع بد اقتصادی خانواده بر سایر ابعاد آن نیز اثر منفی میگذارد اما وجه پیچیده قضیه این است که از خود بپرسیم از کدام خانواده و از کدام نوع بیکاری سخن میگوییم؟ اینجاست که پاسخ قدری مشکل میشود. وقتی از انواع خانواده صحبت میکنیم، حداقل 2 ملاک را در نظر داریم؛ یکی ساختار خانواده که در لحظه نخست ما را به یاد خانواده هستهای و خانواده گسترده میاندازد و دوم دوره زندگی خانواده. بیگمان بیکاری عضو خانواده و خصوصا مرد خانواده در اشکال سنتی خانواده به صورت کامل اتفاق نمیافتاد چون در هر حال خانواده به شیوههای مختلفی درآمد خود را کسب میکرد.
در این نوع خانواده، بیکاری یک عضو با کار دیگر اعضا و خصوصا پسران در بیرون خانه و دختران و مادر با انجام کارهای خانگی در درون خانه جبران میشد. در اشکال جدیدتر خانواده شبه گسترده که در آن خانوادهها با هم زندگی نمیکنند اما ارتباطی قوی با هم دارند، باز امکان جبران خسارتهای ناشی از بیکاری، خشکسالی، بحرانهای مالی مثل ورشکستگی و مانند آن وجود داشت. با رشد شهرنشینی و کم شدن روابط خویشاوندی، دیگر خانواده و نزدیکان فرد نمیتوانند از خویشاوندان خود حمایت مالی جدی کنند بنابراین در ساختارهای جدید و هستهایتر خانواده مشکل بیکاری، صدمه شدیدتری بر خانواده محسوب میشود و این وضعیت اگر همراه با نقص سیستمهای حمایتی باشد، خانواده دیگر پناهی ندارد.
از نگاهی دیگر وقتی از دورههای زندگی خانواده صحبت میکنیم یعنی وضعیتی که خانواده در حال گذار از یک مرحلهبهمرحله دیگر است با توجه به اینکه در چه مرحلهای قرار دارد و به چه مرحلهای میخواهد منتقل شود سختی و آثار منفی بیکاری متفاوت است. دورههای زندگی خانواده عبارتند از بدو ازدواج، خانواده با بزرگترین فرزند پیش دبستانی، خانواده با بزرگترین فرزند دبستانی، خانواده با بزرگترین فرزند دبیرستانی و جوان، خانواده در مرحله ترک منزل اولین فرزند، خانواده در مرحله ترک منزل خرید فرزند، خانواده پدر و مادر تنها و در آخر خانواده بازمانده در اثر مرگ یکی از زوجین. طبعا وقتی خانواده در بدو ازدواج با بیکاری مواجه است تحمل بیکاری سهلتر از هنگامی است که خانواده در مرحله ترک فرزند با بیکاری مواجه میشود. بعد دیگری که بر پیچیدگی بحث میافزاید، نوع بیکاری است؛ توضیح اینکه بیکاری میتواند از نوع آشکار یا پنهان باشد. بیکاری میتواند فصلی یا دائمی باشد.
در بیکاری پنهان شاید مهمترین مشکلی که برای خانواده پیش میآید، مشکل هویتی باشد چرا که خانوادهها بسیار متاثر از نوع شغل و حیثیت و منزلت شغلی سرپرستشان هستند. شغل پدر خانواده یا مادر خانواده در موارد خاص، تعیینکننده جایگاه فرزندان و خانواده در جامعه است اما مهمترین تاثیر بیکاری آشکار آن است که در نبود سازمانهای حمایتی و نقص آنها، خانواده از برنامهریزی حداقلی برای آینده باز میماند و دچار نوعی بیتصمیمی برای نحوه خرجکردن و آیندهنگری میشود. در این وضعیت بر پدر و مادر خانواده که قادر به پیشبینی آینده نیستند، بیشترین فشار وارد میشود. خانواده ناچار از کاستن روابط خویش با خویشاوندان و آشنایان، جابجاییهای دائمی و نزول در مراتب اجتماعی و تنزل سطح رفاه اجتماعی میشود. در خانواده تنشی دائمی برای اولویتبندی مخارج و ترجیح یکی بر دیگری ایجاد میشود. متعاقب بیکاری، جایگاه و اقتدار پدرومادر در خانواده کاهش مییابد و با تداوم وضعیت بد اقتصادی و بیکاری، کارکودکان و گریز از خانواده به صورتهای مختلف پدید میآید. ازدواج زودرس برای دختران و مانند آن از نتایج بیکاری میتواند شمرده شود.
وجه دیگر موضوع، بیکاری فصلی یا دورهای است. در بیکاری فصلی، سرپرست خانواده در یکی دو فصل شاغل است و در 3-2 فصل بیکار. این وضعیت باعث حضور ناکافی مرد در برخی از فصول و حضور بیش از اندازه او در سایر فصول میشود. حضور ناهماهنگ پدر، نوعی گسست ارتباطی بین پدر و فرزندان، خصوصا در فرزندان خانوادههای واقع در سن رشد جسمانی سریع، ایجاد میکند و از سوی دیگر حضور بیش از اندازه وی باعث تداخل بین وظایف پدرانه و مادرانه در خانه میشود. نزدیکترین نتیجه این وضعیت، گم شدن حریم خصوصی اعضای خانواده و خصوصا نوجوانان و جوانان دختر و کمتر از آن نوجوانان پسر است.
این وضعیت باعث تنشهای گوناگونی در خانواده میشود. بر این اساس وقتی انواع خانواده را در انواع بیکاری ضرب کنیم و در نظر بگیریم که بیکاری اقشار اجتماعی مختلف با توجه به نوع نیازها و سبک زندگی متفاوت آنها به صورتهای مختلفی احساس میشود، لایههایی از پیچیدگی موضوع آشکار میشود. با این حال نباید در پیچیدگی موضوع اغراق کرد. حقیقت موضوع آن است که بیکاری بیش از فرد بر خانواده وی تاثیر میگذارد زیرا بیکاری یک کارگر یا کارمند، بیکاری یک خانواده است. طول دوره بیکاری، میزان حمایتهای غیررسمی و رسمی، سبک زندگی، میزان تورم و تعریف از حداقلهای معیشتی، میزان تاثیر بیکاری را بر خانواده تحتتاثیر قرار میدهند.
این پرسش، پاسخ روشنی ندارد
مسؤول اشتغالزایی کیست؟
دکتر حسین راغفر/اقتصاددان و پژوهشگر حوزه فقر و عدالت اقتصادی و عضو هیات علمی دانشگاه الزهرا(س)
با وجود تمام شعارهایی که برای اشتغالزایی داده میشود، در عمل میبینیم که نه تنها مشاغل جدیدی ایجاد نمیشود، بلکه در سالهای اخیر بیکاری در جامعه افزایش هم داشته است. مهمترین عامل چنین اتفاقی، سرمایهگذاری «ناکافی» است؛ سرمایهگذاریای که متناسب با ظرفیت اقتصادی و رشد اجتماعی نبوده است.
با وجود درآمد هزار میلیارد تومانی از فروش نفت و گاز در 8 سال گذشته، در بخشهای ایجادکننده شغل، سرمایهگذاریهای بسیار کمی انجام شده است.
ضمن اینکه جمعیت متولد در دهه 60 که به دوره بیشزایی مرسوم بوده، در حال حاضر در دهه 80 وارد بازار کار شده و به متقاضیان کار افزوده شده است. اگر هم سرمایهگذاریای برای اشتغالزایی انجام گرفته، در بستر مناسبی نبوده است که بتواند ایجاد شغل کند؛ مثلا بیشتر این سرمایهگذاریها در حوزه نفت و گاز بوده که چندان اشتغالزا نیست و حتی در همین حوزهها هم با مشکل جدی کمبود درآمد روبرو شدهایم. همه اینها باعث شده همه افراد جامعه به نوعی رشد بیکاری را درک کنند و آمار ارائه شده در رابطه با ایجاد شغل را باور نکنند زیرا در اطراف خود جوانانی را میبینند که با وجود مهارتهایی که دارند نتوانستهاند وارد بازار کار شوند.
در این میان دولت و نظام اجرایی باید مسوولیت فراهم نشدن امکان اشتغال جوانان را بپذیرد و پاسخگو باشد که چرا با وجود درآمدزایی از منابع عظیم نفت و گاز نتوانسته در این زمینه کاری بکند اما نه تنها کسی مسوولیت نمیپذیرد، بلکه آمارهای غیرواقعی مثل اینکه 2 میلیون شغل ایجاد شده، داده میشود که البته بعدها مشخص میشود به هیچوجه درست نبوده و با واقعیت فاصله زیادی دارد.
از طرفی، گاهی شاهد شایعاتی مبنی بر این هستیم که برخی درآمدهای ملی گم یا صرف سیاستهای غلط شدهاند؛ از جمله اینکه به جای سرمایهگذاری در بسترهای ایجادکننده شغل، تبدیل به پول و یارانه نقدی شدهاند. بهنظرم از جمله موارد دیگر که به ایجادنشدن شغل دامن زده است، نبود نظام کنترلی بر دولت، اصحاب قدرت و بخش اجرایی است.
چاره چیست؟
سخن این نیست که علاج بیکاری در دست کارآفرینان و تولیدکنندگان شغل و سیاستگذاران اشتغال نیست بلکه سخن این است که در کنار این موضوع کسانی که در معرض خطر از دست دادن شغل هستند، لازم است به خود و فرزندانشان بیندیشند. فراهم آوردن تواناییها و مهارتهای گوناگون، رشد انگیزههای کارآفرینانه و فراهم آوردن خصایص کارآفرینانه که لزوما به معنای شغلآفرینی نیست و گاهی در تضاد با آن قرار میگیرد میتواند راهحلهایی باشد که در دورههای بحران آثار بیکاری و مدت آن را کاهش دهد. یقینا خانواده، امروز مسوول ایجاد انگیزشهای شغلی، دگرگونی در نگاه فرزندان نسبت به ارزش شغل و ایجاد خصایص کارآفرینانه نیز هست. این وظیفه شاید در دوره رشد شهرنشینی و افزایش درآمدهای نفتی، کمکم از خانواده و وظایف آن رخت بسته بود اما به نظر میرسد بهتدریج به وظایف خانواده افزوده میشود.
چاره چیست؟
هرچند گاه نمایندگان، وزیران را برای پاسخگویی به مجلس فرا میخوانند اما حقیقت این است که در کشور ما برخلاف کشورهای دیگر، هیچ دستگاهی خود را مسوول مستقیم ایجاد شغل نمیداند.
در بسیاری از کشورها وزارت کار مسوول ایجاد اشتغال است و باید تحولات بازار کار را دنبال کند و پیگیر مسایل اشتغالزایی باشد در حالی که وزارت کار در کشور ما فقط مسوول قوانین کار، بیمه و مسایل اینچنینی است و با این پیشزمینه نمیتوان چندان امیدی به بهبود این وضعیت داشت.
حرف اول
عوارض بیکاری یکیدوتا نیست
سیدحسن موسوی چلك/رییس انجمن مددكاری اجتماعی ایران
جوهره انسان با كار سرشته شده است و طبیعتا كسی كه بیكار میشود، نهتنها در خانواده جایگاهش را به نوعی از دست میدهد بلكه دیدگاهی هم كه در مورد خودش دارد، تغییر مییابد. اعتمادبهنفس چنین شخصی به شدت پایین میآید و گاه از دست میرود زیرا دیگر نهتنها نمیتواند مخارج زندگی خود و خانوادهاش را تامین كند، بلكه دیگر محلی برای ارائه خلاقیتها و مهارتهایش ندارد. فرد بیكار زیر بیشترین فشارها و استرسهاست كه اگر به طول بینجامد، سرخوردگی و انزوای اجتماعی را به دنبال میآورد. از طرفی، هرچند در روزهای اول فرد ممكن است از بیكاری كلافه شود اما برخی افراد در اثر استمرار بیكاری به این حالت عادت میكنند و به فردی تنبل تبدیل میشوند كه دیگر به دنبال كار هم نمیرود و ممكن است زمینه بسیاری از آسیبها و انحرافهای اجتماعی در او پیدا شود. هرچند افراد شاغل هم ممكن است جذب بسیاری از انحرافات و ناهنجاریها بشوند اما فرد بیكار به دلیل احساس ناكارآمدی، موثر نبودن و بر نیامدن از عهده مسوولیتهای فردی و اجتماعی كه برعهده دارد، بیشتر از سایرین در معرض لغزش قرار میگیرد.
آثار بیكاری وقتی كه فرد سرپرست خانواده است دوصد چندان خواهد شد زیرا نهتنها یك فرد، كه جایگاه یك خانواده متزلزل شده است و یك خانواده با انواع استرسها روبرو میشود؛ مثل اینكه حالا هزینهها از كجا باید تامین شود. این اضطرابها و فشارهایی كه به تكتك اعضا وارد میشود، ارتباطهای درون خانواده را تحتتاثیر قرار میدهد، خشونت در خانواده زیاد و احتمال فروپاشی بنیان خانواده بیشتر میشود بنابراین باید تا جایی كه امكان دارد، از وقوع چنین حادثهای با چنین معضلات دامنگیری جلوگیری و به نوعی به جای درمان، پیشگیری كنیم.
طبیعتا یكی از مهمترین عوامل در جلوگیری از بیكاری «كسب مهارت» است. تا وقتی در انجام كاری مهارت نداشته باشیم، شانس یافتن شغل بسیار كم میشود بنابراین لازم است مهارتهایی را كسب كنیم كه با وجود آنها بتوانیم شغل به دست بیاوریم و مهرهای باشیم كه در اثر حذف آن سیستم كاری اگرنه فلج كه دچار مشكل شود. انتخاب محیطكاری مناسب با روحیه و مهارتی كه داریم هم از دیگر عوامل پیشگیرانه است. اگر در محیطی كار كنیم كه به هیچوجه به شغلمان علاقه نداشته باشیم و ناراضی باشیم، این نارضایتی در كار تاثیر میگذارد و ما را به فردی ناموفق در شغلمان تبدیل میكند. در حالی كه با علاقه انجام دادن كارهایی كه به ما سپرده شده، باعث موفقیت میشود. همانطور كه میگویند، تفاوت یك فرد موفق با ناموفق گاهی نه در داشتن مهارت كه در دقت عمل افراد است، داشتن حس مسوولیتپذیری، تعهد و اخلاق كاری هم از جمله مواردی است كه حتی در شرایط بد اقتصادی و تعدیل نیروهای اجباری میتواند باعث ثبات یك فرد و در مقابل بیكاری دیگری شود. با این احوال و با وضعیت فعلی، هر روز با افرادی مواجه هستیم كه به دلایل متعدد شغل خود را از دست میدهند. در این شرایط نباید وضعیت را از آن چیزی كه است، بحرانیتر كرد. خانواده باید از فرد حمایت و حمایت خودش را از او بیشتر كند، شرایطش را درك و از سرزنش، یادآوری گذشته و مقایسه «او» با دیگران بپرهیزد، به او توهین نكند و مهارتها و تواناییهایاش را به او یادآوری كند. مسوولان هم نباید فراموش كنند بیكاری فقط سلامت یك فرد و یك خانواده را به خطر نمیاندازد بلكه سلامت اجتماعی یك جامعه را دچار خطر میكند. هر چند به نظر نمیرسد چنین موضوع مهمی از خاطر مسوولان رفته باشد زیرا اگر دقت كنیم، میبینیم اشتغال شغل یكی از شعارهای اساسی هر فردی در هر انتخاباتی است اما اینكه چرا به این وعده عمل نمیشود به این مهم برمیگردد كه اشتغال موضوع سهل و سادهای نیست و برای ایجاد شغل باید بازاری وجود داشته باشد و در صورت وجود بازار عرضه و تقاضاست كه تولیدات، محلی برای عرضه پیدا میكنند؛ تولیداتی كه نیروی كار تولید كردهاند.
آمارها و انکارها
اگرچه دولت نهم و دهم همواره بیشترین ادعا را در رابطه با ایجاد اشتغال داشته اما این ادعاها زمانی پرسروصداتر شد و بسیاری را به موضعگیری برانگیخت که محمود احمدینژاد، رییسجمهور، در یک گفتوگوی تلویزیونی از ایجاد بیش از 6 میلیون شغل در 7 سال گذشته خبر داد؛ آماری که بسیاری را به پاسخگویی و تحلیل واداشت:• محال است: اسماعیل جلیلی، عضو کمیسیون برنامه و بودجه مجلس با این عنوان که دولت یک ساعت کار در هفته را هم جزو آمار شاغلان حساب میکند، ایجاد 6 میلیون شغل را محال دانست و گفت: «اگر این چنین بود باید بیکاری حداقل 50 درصد کاهش پیدا میکرد.»• ادعای واهی: جعفر قادری، نماینده مردم شیراز هم این آمار را ادعایی واهی دانست و گفت: «وضعیت فعلی اشتغال در کشور نسبت به سالهای گذشته نهتنها افزایش نداشته، که متوقف هم شده است.» او همچنین موفقیت دولت را در ایجاد امر اشتغال با طرحهایی مانند بنگاههای زود بازده آنقدر ناچیز دانست که حتی قابل بیان هم نیست.
نصرا... ترابی، عضو کمیسیون اجتماعی مجلس، هم گفت: «شاید رییسجمهور در سفرهای استانی وعدههایی بدهد اما در ایجاد اشتغال باید بگوییم این اشتغالزایی کجا صورت گرفته و عدد و رقم دقیق آن چیست.»• چرا نمیبینیم؟ حسین نجابت، رییس کمیسیون جهاد اقتصادی هم در رد ادعای دولت طی مصاحبهای گفت: «وقتی دولت از ایجاد 1/6 میلیون شغل جدید خبر میدهد، باید در زندگی عادی مردم درک شود اما چنین نیست و در هر خانهای را بزنید چند بیکار در خانه دارد. آمار رسمی بیکاری نشان میدهد در سال 89 آمار بیکاران کم نشده است.» او با عنوان اینکه قبل از رسانهایشدن این موضوع مجلسیها از وزارت کار خواستهاند آمار ارائه شده را راستیآزمایی و بررسی کند اما این وزارتخانه هیچ پاسخی در رابطه با این خواسته مجلسیان انجام نداد، گفت: «دولت در جواب میگوید مکانیسمهای عادی اقتصاد را بر هم زده و به جای اینکه برای هر شغل 100 میلیون تومان نیاز باشد آن را با 1/5 میلیون تعریف کرده است.»• واکنش دولت: انتقادها تا آنجا بالا گرفت که دولت وعده ارائه مستندات را داد؛ وعدهای که هنوز در آستانه پایان کار دولت دهم محقق نشده و این در حالی است که بسیاری از کارشناسان و آمارها نشان میدهد وضعیت بیکاری همچنان ادامه خواهد داشت و به گفته کوروش پرند، معاون وزارت تعاون به سال 94 هم میرسد. آخرین گزارشی هم که دراینباره ارائه شده، گزارش خبرگزاری مجلس شورای اسلامی بود که طی آن وضعیت اشتغال «اسفبار» توصیف شده و این وضعیت در حالی است که درآمد سالیانه ارزی کشور در سالهای اخیر، 107 میلیارد دلار بوده؛ آماری که در سالهای گذشته تنها چیزی حدود 40 میلیارد دلار بوده است.
از اختلال انطباقی تا بیماریهای روانتنی
عوارض روانی بیکاری
دکتر حامد محمدی کنگرانی/روانپزشک و عضو کمیته رسانه و آموزش انجمن روانپزشکی ایران
همیشه وقتی در مورد انسان صحبت میكنیم، مواردی را بهعنوان مبانی اصلی زندگی او در نظر میگیریم مانند تحصیل، شغل، رابطه عاطفی و روابط بینفردی كه برقرار میكند. یكی از خصوصیات انسان سالم، این است كه بتواند شغل سازندهای داشته باشد و در منشور حقوق بشر آمده هر انسانی حق دارد آزاد باشد هر شغلی كه دوست دارد، انتخاب كند به شرط اینكه مخالف منافع جامعه نباشد و ضرری به جامعه نرساند.
اولین نكته و سادهترین فایده داشتن شغل، كسب درآمد برای زندگی است اما فقط این موضوع مهم نیست چون داشتن كار باعث میشود فرد ارتباط سازندهای در محیط كار با دیگران برقرار كند، اعتمادبهنفسش بالا برود و زمان بیشتری در جامعه بگذراند. به همین دلیل است كه برای درمان خیلی از بیماران روانپزشكی از كاردرمانی استفاده میشود. كار در واقع یك نوع درمان است و باعث میشود فرد احساس مثبت و اعتمادبهنفس پیدا كند و فكرش با تمركز روی آن، از مشكلات آزاد شود.
بیكاری 2 نوع است؛ گاهی فرد اصولا كاری پیدا نمیكند و هنوز سركار نرفته ولی گاهی شغلی داشته و براساس آن برای زندگیاش برنامهریزی كرده و شخصیتش بر مبنای آن شغل ساختهشده و درآمدی دارد كه براساس آن اموراتش را میگذراند ولی ناگهان بیكار میشود بنابراین اهمیت بیكاری فقط از دست دادن درآمد نیست.
1. اختلال انطباقی
وقتی كسی شغلش را از دست میدهد، اولین تغییری كه برایش بهوجود میآید، تغییر نقش است كه باعث بروز اختلال انطباقی میشود. اختلال انطباقی زمانی بهوجود میآید كه در زندگی فرد تغییری یا حادثه ناراحتكنندهای اتفاق بیفتد و نتواند خود را با تبعات آن تطبیق دهد و دچار علایم اضطرابی، افسردگی، پرخاشگری یا تلفیقی از آنها شود. یكی از مهمترین اتفاقهای ناراحتكنندهای كه فرد را دچار اختلال انطباقی شدید میكند، بیكار شدن است كه میتواند در اثر بركنار شدن از كار یا بازنشستگی باشد.
بازنشستگی هم نوعی تغییر است، مخصوصا برای فردی كه در جامعه فعال و در حال كسب درآمد و خلاقیت بوده و حالا نقش خود را از دست داده و باید به جای اینكه برود سركار، در خانه بماند. باوجود اینكه بازنشستگی یك روند قابلپیشبینی است، فرد میداند كه بازنشسته میشود و حتی در این مورد برنامهریزی میكند، باعث بروز افسردگی، اضطراب و اختلال انطباقی میشود چون تغییر نقش را به دنبال دارد و فرد احساس میكند دیگر مانند قبل مثمرثمر نیست و این مساله روی اعتمادبهنفسش تاثیر منفی میگذارد. حالا تصور میكنید جوانی كه بدون آمادگی و ناگهان به دلایل مختلف مثل مشكلات اقتصادی، ورشكستگی كارفرما و... بیكار میشود. تفاوت این بیكارشدن با بازنشستگی این است كه فرد اصلا پیشبینی نمیكرده ناگهان بیكار میشود و هیچ برنامهریزیای در این مورد نداشته است و از سوی دیگر، از آنجا كه مانند بازنشستگان، حقوقی هم ندارد، آسیب اقتصادیای كه متحمل میشود، بسیارشدید است. علاوه بر این، صدمه روانیای كه میبیند، خیلی بیشتر است چون تغییر نقش بسیار ناگهانی بروز كرده و برای آن آماده نبوده است. به همین دلایل اختلال انطباقیای كه بهوجود میآید، بسیار شدیدتر است. مثلا اگر پدر جوانی كه تازه بچهدار شده یا كسی كه روی حقوقش حسابكرده و خانهای خریده و در حال قسط دادن است، یكباره كارش را از دست بدهد، علاوه بر اینكه تغییر نقش برایش آزاردهنده است و از فردی فعال مثمرثمر به شخصی بیكار تبدیل میشود، درآمدش را از دست میدهد و اعتمادبهنفسش كاهش مییابد و دچار اختلال انطباقی میشود. از طرفی مسوولیتی كه در قبال اعضای خانواده دارد، مزید بر علت میشود. حتی در برخی جوامع به چنین افرادی حقوق بیكاری هم داده نمیشود، بنابراین اختلال انطباقی در آنها شدیدتر بروز خواهد كرد.
2. اختلال اضطرابی
اضطراب، پرخاشگری، افسردگی و علایم اینها مثل بیخوابی، بیاشتهایی، بیحوصلگی، غم، حساس و زودرنج شدن، گریه، دردهای جسمانی و مشكلاتی مثل تپشقلب در چنین كسانی زیاد دیده میشود. اختلال انطباقی حداكثر 6 ماه طول میكشد و پس از این مدت شخص مبتلا باید بتواند از این حالت دربیاید و به زندگی عادیاش برگردد اما با توجه به آسیبی كه بیكاری به او زده، ممكناست از 6 ماه طولانیتر شود و در این صورت دیگر موضوع اختلال انطباقی مطرح نیست. وقتی فردی به علت واقعهای دچار افسردگی میشود، میگویند دچار اختلال انطباقی همراه با علایم افسردگی است ولی اگر مدت آن از 6 ماه بیشتر شود، دیگر در تعریف اختلال افسردگی قرار میگیرد و متاسفانه در افرادی كه یكباره كارشان را از دست میدهند، احتمال تبدیل این اختلالهای انطباقی به اختلالهای طولانیمدتتر مثل اختلال اضطرابی و اختلال افسردگی بیشتر است.
3. خودکشی و بزهکاری
تغییر فقط در خود فرد از كار بیكارشده رخ نمیدهد و روی بقیه افراد خانواده هم تاثیر زیادی میگذارد مثلا خانم خانه كه تا به حال خانهدار بوده، ممكن است مجبور شود خارج از خانه كار كند یا پسربزرگ به ناچار درسش را كنار بگذارد یا شبانه درس بخواند و روزها سركار برود. پس تمام اعضای خانواده ناچار میشوند با شرایط و این تغییر نقشها كنار بیایند. نمونه بارز این مساله را در افرادی كه ورشكسته میشوند، میتوان دید كه بچههای كوچكترشان آمادگی و توانایی كنار آمدن و درك تغییر ناگهانی نقشها را در زندگی ندارند و دچار اختلال انطباقی شدیدی میشوند:
1-3. خودكشی: مهمترین مشكل در بیکارشدنهای ناگهانی، افزایش احتمال خودكشی است. حتی بازنشستگی هم یكی از عوامل موثر در بروز خودكشی محسوب میشود، چه برسد به اخراج یا بیكارشدن ناگهانی چون فرد دچار حالت خلاء و ناامیدی میشود و حس میكند دیگر به درد نمیخورد. امروزه متاسفانه تعداد خودكشیهای مربوط به ورشكستگی و بیكارشدن ناگهانی در جوامعی كه دچار بحران اقتصادی میشوند، در مردان میانسال و گروه درگیر افزایش یافته كه علت اصلی آن مسایل اقتصادی است.
2-3. رواج فساد و خشونت: از سوی دیگر، این مشكلات باعث رواج فساد، افزایش خشونت، جرم و بزهكاری هم میشود. برخی افراد هم برای مدیریت این بحران به روشهای نادرستی مثل مصرف موادمخدر، سیگار و مشروبات الكلی روی میآورند و این موضوع خود باعث افزایش بزهكاری و جرم و جنایت و ابتلا به بیماریهای مختلف میشود و بنیان خانواده را سست میكند.
البته اختلال انطباقی در افراد مختلف، متفاوت است و به نوع اتفاقی كه برای فرد میافتد و اینكه برای چه كسی اتفاق میافتد، بستگی دارد. برخی چیزها عامل خطرساز برای افزایش علایم این اختلال است و برخی عوامل حفاظتكنندهاند؛ مثلا اگر جوان مجردی كه ناگهان بیكار شده، خانوادهای داشته باشد كه از او حمایت كنند، قطعا میتواند با شرایط كنار بیاید مخصوصا اگر تحصیلات كافی داشته باشد، چون میتواند باز هم دنبال كار مناسبی بگردد. این واكنشها به مهارتهای فرد در مدیریت بحران هم بستگی دارد؛ اینكه بتواند احساسها و هیجانهایش را كنترل كند و دنبال راهحل بگردد.
4. بروز عوارض روانی در زنان سرپرست خانوار
موضوع بسیار مهم دیگر در مورد بیكار شدن خانمهای مطلقه یا بیوه سرپرست خانواده است. معمولا مهمترین مشكل این خانمها بعد از طلاق و فوت همسر، مسایل اقتصادی است. وقتی خانمی كه با درآمدش زندگی خود و فرزندانش را تامین میكند بیكار میشود، قطعا عوامل خطرساز بسیار شدیدی برای دچار شدن به بیماریها و نشانههای روانپزشكی سراغش میآید. این مشكل مردانی كه خرج چند خانواده را میدهند نیز تحتفشار قرار میدهد. گاهی وجود بیماری در خانواده یا بیماری خود فرد هم مزید بر علت میشود و مشكلات را تشدید میكند اما خانمها دچار معضل دیگری هم هستند؛ پیداكردن شغل برای خانمها در همه دنیا بسیارسخت است ولی اگر زن و مرد هر دو شاغل باشند، اخراج مرد تاثیر سوء بیشتری دارد تا بیكارشدن زن چون در فرهنگ ما مرد نانآور خانه شناخته میشود و اگر خانم كار خود را از دست بدهد، همه توقع دارند مرد كار انجام دهد و مخارج زندگی را تامین كند اما وقتی مردی كارش را از دست میدهد، علاوه بر اینكه احساس ناراحتی ناشی از این مشكل را خواهد داشت، احساس ضعف مقابل همسر هم برایش آزاردهنده و فشار بیشتری را متحمل میشود ولی احتمال كار پیدا كردن برای او بیشتر است. معمولا جوان مجرد این اتفاق را به دلیل آمادگی و حمایت خانواده راحتتر تحمل میكند ولی اگر همین جوان روی درآمدش برنامهریزی كرده باشد؛ مثلا وامی گرفته باشد، ممكن است دچار همان عواقب شدید شود.
5. بروز بیماریهای روانتنی
اضطراب، افسردگی، پرخاشگری و... ناشی از بیكارشدن، علایم جسمانیای مثل درد قفسهسینه، تپشقلب، عوارض گوارشی و... را در پی دارند. اختلالهای اضطرابی و افسردگی عوامل خطر بیماریهای قلبی و گوارشی هستند و شانس ابتلا به فشارخون و سكته قلبی و مغزی و دیابت را هم افزایش میدهند. دردهای عضلانی، اسكلتی و... هم ناشی از مشكلات روانی هستند. میتوان گفت بیماریهای روانی از عوامل خطرساز بیشتر بیماریهای جسمانی محسوب میشوند.
چاره چیست؟
اگر علایم اضطرابی و افسردگی در فردی كه بیكارشده شدید باشد، گاهی دارودرمانی لازم است ولی اگر بخواهیم به چشم یك بحران یا مساله به آن نگاه كنیم، باید ابتدا برای حل مشكل، مهارت مدیریت بحران و حل مساله را بیاموزد. برای تمام مسایل، پایه و اساس مدیریت بحران و حل مساله یكی است و معمولا دو نوع رویكرد هیجانمدار و مسالهمدار وجود دارد. یعنی ابتدا فردی كه دچار این مشكل شده، باید بتواند با احساسهای منفی ناشی از آن مانند غم، اندوه، عصبانیت و خشم كنار بیاید كه میتوان این كار را با پرداختن به امور معنوی، ورزش، نیایش، مصرف دارو و... انجام داد. اینها روشهای سازگارانه هیجانمدار است و با این كارها هیجانها كاهش مییابد و فرد میتواند خود را كنترل كند. بعد از این مرحله، باید به رویكرد مسالهمدار بپردازد و حالا كه آرامش پیدا كرده، دنبال حل مساله برود، یعنی ببیند مشكل چیست و چطور میتوان با آن كنار آمد. قطعا یكی از راهحلها این است كه از دیگران كمك و مشورت بخواهد و راههای ممكن را در نظر بگیرد و هر روشی به نظرش مناسب آمد، آن را انتخاب كند و در نظر بگیرد كدام در كوتاهمدت و كدام در میان مدت یا طولانیمدت جواب میدهد؛ مثلا ببیند اگر صبر كند كار بهتر و مناسبی پیدا كند، بهتر است یا سر اولین كاری كه به او پیشنهاد شد، برود تا مشكلات موقتا حل شوند. این مكانیسمها در مورد هر مسالهای یكسان است و باید بتوانیم احساسات و هیجانهای خود را در مواجهه با چنین مشكلاتی كنترل كنیم تا با آرامش وارد مرحله حل مساله بشویم و مشكل حل شود.
حرف آخر: ارقام گویا
9 درصد زن بیکار، 17 درصد مرد بیکار
براساس اعلام مرکز آمار ایران، نرخ بیکاری در بین مردان 8/9 درصد و در بین زنان 7/17 درصد محاسبه شده است. همچنین نرخ بیکاری در نقاط شهری بیشتر از نقاط روستایی است؛ در نقاط شهری 5/12 درصد و در نقاط روستایی 8 درصد. مقایسه نرخ بیکاری در گروههای سنی نشان میدهد بیشترین نرخ بیکاری در گروه سنی 20 تا 24 سال با 8/27 درصد است. بر پایه این گزارش، بررسی این شاخص در بین مردان و زنان نشان میدهد همین گروه سنی در بین مردان با 5/23 درصد و در میان زنان با 9/47 درصد بالاترین نرخ بیکاری را به خود اختصاص دادهاند.
2/24 درصد جوان بیکار
در بین جوانان رده سنی 15 تا 29 سال، 2/24 درصد بیکاری در سال 91 گزارش شده که 2/1 درصد افزایش نسبت به سال قبل داشته است.
23 استان، آمار بیکاری 2 رقمی دارند
حدود 3 میلیون نفر در زمستان 91 در استانهای کشور بیکار بودهاند و نرخ بیکاری در 23 استان 2 رقمی بوده است. همچنین نرخ بیکاری در 7 استان، بالای 15 درصد و در 16 استان نیز بیش از 12 درصد بود.
78 درصد سارقان بیکارند
ناصر فرشید، رییس پلیس پیشگیری فرماندهی انتظامی استان کرمان، با اشاره به اینکه سرقت لوازم داخل خودرو و قطعات خودرو، سرقت موتورسیکلت و سرقت منازل بیشترین موارد سرقت را به خود اختصاص دادهاند، اعلام کرد 78 درصد دستگیرشدگان افراد بیکار هستند. آمارهای دیگری نیز اعلام شده است؛ 56 درصد از کسانی که در کشور بهعنوان دزد لوازم خودرو دستگیر میشوند و تا پایان عمر با برچسب «دزد» زندگی میکنند، برای نخستین بار است که دست به سرقت میزنند و شاید پیش از آن حتی خواب دزدی را هم ندیده بودند.
39 درصد شاغلان بیشتر از استاندارد کار کردهاند
طبق گزارش مرکز آمار ایران، 39 درصد شاغلان در زمستان 91 بهطور متوسط بیشتر از 49 ساعت در هفته کار کردهاند. این موضوع نشان میدهد درصد بسیار زیادی از شاغلان بیشتر از حد استاندارد کار میکنند.
2/9 درصد، آمار اشتغال ناقص
2/9 درصد از فعالان اقتصادی اشتغال ناقص داشتهاند که در این بخش نیز سهم مردان بیشتر از زنان است.
4/12 درصد، آمار بیکاران سال 91
در پایان سال گذشته 4/12 درصد جمعیت کشور بیکار بودهاند که تعداد آنها 2 میلیون و 918 هزار و 509 نفر بود. نسبت بیکاری مردان به زنان بیشتر و نرخ بیکاری در زمستان نسبت به پاییز سال گذشته 2/1 درصد افزایش داشته است.
منبع:هفته نامه سلامت
نظر شما