به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه ایران ؛ شناخت خلأهای عاطفی و كمبودهایی كه این كودكان به خاطر نداشتن سرپرست با آن مواجه بودند در از بین بردن این خلأها مؤثر است و باعث كنترل هیجانات و احساسات نامطلوب روانی در كودك میشود. دكتر محسن اصغری نكاح روانشناس كودك و نوجوان و استاد دانشگاه فردوسی مشهد در گفتوگویی با برشمردن این خلأهای عاطفی راههای رفع آنها را بازگو كرد.
كودكان بیسرپرست در معرض چه نوع آسیبهای روانی قرار دارند؟
به نظر من واژه بیسرپرستی واژه مناسبی نیست. متأسفانه مجبوریم برای اینكه افراد را دسته بندی و شناسایی كنیم یك واژه برای آنها انتخاب كنیم. من اینها را كودكان محروم از خانواده میشناسم. در اصل محرومیت از خانواده خصیصه اصلی آنها است كه منبع آسیب است. اگر بخواهیم به این افراد كمك كنیم باید ترتیبی اتخاذ كنیم تا این كودكان به سمت خانواده برگردند یا از تجربه و حمایت خانوادههای جایگزین برخوردار شوند.آسیبها و پیامدهایی كه بیسرپرستی دارد شامل آسیبهای مختلف روانی، هیجانی،اجتماعی، فرهنگی، تحصیلی و حتی مسائل سیاسی است. بیسرپرستی كودكان در شرایطی است كه در آن یعنی دو فرد عاقل و بالغ كه نتوانستهاند خودشان و خانواده شان را مدیریت كنند و جامعهای كه نتوانسته برای اینها فرصتهای مناسب تربیتی و آموزشی فراهم كند موجب شده یك كودك معصوم كه هیچ نقش و آگاهی از این وضعیت ندارد دچار یك دوره وسیع از مشكلات هیجانی و روانی شود.
كدام یك از این آسیبها در جامعه ملموستر است؟
پیامدهای هیجانی به نوعی برای جامعه ما ملموستر و حساسیت آفرینتر است. محروم شدن از فضای گرم خانواده از امنیت روانی خانواده و محرومیت از دریافت محبت و دریافت حمایتهای عاطفی برای جامعه ملموستر است و خیلی سریع متوجه آن میشویم و آسیبهایی است كه جبران نمیشود.بهطور مثال اعتیاد یكی از عوامل مهم بیسرپرستی و بدسرپرستی كودكان است. بعد از آن ناتوانیهای شخصی در اداره زندگی و بعد از آن مسائل اقتصادی باعث بیسرپرستی كودك میشود.
این خلأهای عاطفی میتواند باعث بروز مشكلات روانی در بزرگسالی شود؟
پیامدهای هیجانی و روانی خلأهای عاطفی به دوران كودكی محدود نمیشود. حتی در بزرگسالی و نوجوانی به نوع دیگری بروز میكند. در كودكی مشكلات بهصورت ناامنی و دلبستگی ناایمن و اضطراب و در نوجوانی مشكل در هویتیابی و در بزرگسالی مشكل در همسرداری و تربیت فرزند خود را نشان میدهد و گاه آنها را پس از ازدواج دچارشكستهایی میكند و این چرخه بیسرپرستی و بد سرپرستی به نوعی ادامه پیدا میكند. یعنی فرزندان كودكان و نوجوانان آسیب دیده از سرپرستی خانواده معمولاً ازدواجهای ناموفقی دارند و نمیتوانند فرزندان خود را به خوبی حمایت اجتماعی و روانی كنند و این سیكل باز هم تكرار میشود. یعنی از نظر هیجان روانی آسیبهایی كه كودكان در این زمینه میبینند موجب میشود احساس ناامنی كنند و وقتی میبینند پدر و مادر كه مهمترین پشتوانههای روانی و اجتماعی هستند از ابتدای زندگی حمایتی از آنها نكردهاند نمیدانند چگونه میشود روی پدر و مادری كه خود دچار آسیب هستند برنامهریزی كنند. یكی از آسیبهای هیجانی نداشتن امنیت روانی و قابل پیشبینی نبودن وضعیت خانواده است.یعنی هر لحظه كودك منتظر یك رخداد هیجانی نامناسب است.
این خلأهای عاطفی در كودكی چگونه مشكل ساز میشوند؟
در بررسی دورههای كودكی انسان و حیوانات با یك پدیده عجیب مواجه هستیم. بچه انسان محتاجترین و ضعیفترین بچه در بین موجودات زنده است. این ضعف شامل ابعاد جسمانی و روانی- هیجانی است. بعد جسمانی رشد كودك آمیخته با بعد هیجانی است ولی اگر بعد جسمانی هم حل شود بازهم احساس نیاز و احتیاج به فضای هیجانی خانواده و قوانین خانواده در انسان تمامی ندارد. برخی از حیوانات بچه هایشان را از ابتدای تولد رها میكنند و برخی چند سال حمایت میكنند اما بازهم رهایش میكنند. ولی در مورد انسان این طور نیست ارتباط او با مادر، شیر دادن مادر، در آغوش گرفتن و بازی كردن والدین با كودك و همراهی كردن كودك در دورههای اولیه رشد یك احساس امنیت روانی و احساس دلبستگی برای كودك میآورد كه نتیجه آن رشد هیجانی مناسب است ولی اگر همین ارتباط و احساس امنیت آسیب ببیند و به هر نحوی پدر و یا مادر سرپرست مناسبی نباشد احساس ناامنی باعث میشود نگرش او نسبت به هستی و اجتماع عوض شود. اطرافیان را افراد مطمئن نمیداند و وقتی میبیند مهمترین افراد كه خانوادهاش بودند از او حمایت روانی و هیجانی نكردند دیگر از معلم، همكلاسی، پلیس، فروشنده، راننده تاكسی و از همه افراد اطرافش ناامید میشود. اوآنها را افرادی میبیند كه ممكن است در یك جایی به او آسیب بزنند و به نوعی ناامنی روانی ایجاد كنند.
كودكانی كه دچار خلأ عاطفی هستند چه واكنشی از خود نشان میدهند؟
واكنش این كودكان متفاوت است ولی یكی از این واكنشها این است كه این بچهها سر سفره كه مینشینند زیاد غذا میخورند بهطوری كه دل درد میگیرند وگاهی مواقع از دل درد از سر سفره بلند میشوند. علت آن نیز این است كه از نظر روانی سفره و غذا یكی از منابع تداعیكننده محبت است. این كودكان وقتی میبینند از لحاظ هیجانی و روانی خانواده كه بستر محبت بوده بعد از مدتی سفرهاش جمع شده و آنها ناگهان و غافلگیرانه با بیمسئولیتی والدین و تنها گذاشتن مواجه شدهاند لذا هر لحظه فكر میكنند این سفرهای كه امروز پهن شده ممكن است فردا نباشد. او تصور میكند همه چیز موقتی است و اینها از دست میروند. وقتی یك فردی از نظر هیجانی و روانی احساس آرامش نكند هیچ چیز دیگری برای او مفید نیست. این واكنشها در بزرگسالی هم مشهود است به طوری كه او دائماً با این مشكلات و خلأها درگیر است. عمق مشكلات هیجانی در این افراد شدید است. البته این افراد فرصتی برای تعامل اجتماعی یا اینكه با كسی گفتوگو كنند یا رابطهای منسجم داشته باشند نداشتند، اینها مسائل شناختی و ذهنی را خوب تجربه نكردهاند. بچهها در محیط خانواده بسیاری از شناختها را نسبت به مسائل و آداب اجتماعی به صورت غیرمستقیم با سؤالاتی كه از پدر و مادر میپرسند یا با مهمانی رفتن و كتاب خواندن و شنیدن قصه یاد میگیرند.كودكی كه خانواده نابسامانی دارد و خانواده در معرض از هم پاشیدن است مطمئناً فرصتهای زیادی را از دست داده و نتوانسته است رشد هیجانی و رشد شناختی پیدا كند. لذا در ادامه هم اگر رسیدگیهای مناسبی انجام نشود این فرد به عنوان عضو جامعه نه تنها عضو مؤثر نخواهد بود بلكه عضو آسیب آفرین جامعه خواهد بود. دخترانی كه از نداشتن سرپرستهای مناسب آسیب دیدهاند ممكن است با كوچكترین مسائلی دلبسته یك فرد شوند و بخواهند محبت پدری یا مادری كسب كنند ولی اینها مورد اغفال قرار میگیرند.
برای از بین بردن این خلأ عاطفی جامعه و مردم چه مسئولیتهایی دارند؟
مدیران و مسئولان جامعه باید در زمینه استحكام خانوادهها، توانمندسازی پدر و مادرها در مواجهه با مشكلات و حمایت كردن از فرزندانشان و همچنین از كاهش آسیبهایی كه میتواند نظام یك خانواده را از بین برده و باعث بیسرپرست شدن كودكان شود گام اساسی بردارد. ما اعتیاد را یك آسیب جدی برای خانواده میدانیم. مسائل فرهنگی و عدم مسئولیت پذیری و وانهادگی فرهنگی را یك مشكل برای خانوادهها میدانیم. ماهواره بنیاد خانواده را تحریك و تهدید میكند. باید به صورت كلان در مورد اینها برنامهریزی كنیم. آموزههای دینی و جهت گیریهای دینی كه در بعضی از خانوادهها در معرض آسیب قرار گرفته میبایست ترمیم شود و مسئولان به فكر باشند. باید به ریشهها بپردازیم تا بچهها از نظر روانی، هیجانی و هویت به خوبی رشد كنند. همچنین مسئولان سازمان بهزیستی و خانههای كودك باید جهتگیریهای صحیح داشته باشند. متأسفانه با وجود صداقت، زحمت و نوعدوستی بسیار زیادی كه مسئولان دارند اما جهتگیری تربیتی و علمی ندارند. بچهها را نگهداری میكنند اما حمایت اجتماعی و روانی صحیح و برنامه تربیتی مناسبی ندارند. بهترین راهكار، زمینهسازی برای بازگشت به خانواده است. در اولین فرصت بچهها باید به خانوادههای خودشان بازگردند. اگر خانواده این كودك توانمند نیستند كمك كنیم تا توانمند شوند و اگر خانواده دچار مشكلات روانی شدید یا آسیبهای اجتماعی شدیدی است كه ممكن است به كودك آسیب برساند یا والدین فوت شدهاند كودك را به خانوادههای اطرافیان مثل خاله و دایی و عمه بسپاریم و آنها را حمایت كنیم. اگر هم نشد به خانوادههای امین بسپاریم. جامعه باید بداند اگر كودكان بیسرپرست را به خانهها ببریم و سرپرستی كنیم و مثل فرزندان خود به آنها محبت كنیم این وضعیت بهتر از ماندن تنها در خانههای كودك سازمان بهزیستی یا شیرخوارگاهها است.
نظر شما