23 اسفند 1393
با صداي زنگ تلفن همراهش از خواب بيدار مي شود ولي به محض اين که دستش را به سمت آن مي برد تا زنگ تلفن را قطع کند، گوشي اش از روي ميز مي افتد. چند ثانيه اي تلاش مي کند تا صدايش را نشنيده بگيرد، اما شدني نيست. بالاخره با گفتن جمله «از همين الان معلوم است که تا شب بايد چه بدبختي بکشيم» روزش را شروع مي کند...