پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۲ - ۱۱:۲۹
کد خبر: 357765

در ظاهر، همه‌ چیز مثل سابق بود؛ مثل 6 ماه قبل. درهای اتوماتیک ورودی اصلی بیمارستان باز و بسته می‌شد، سرسرا تمیز بود، درختچه‌ها و باغچه جلوی ساختمان، سیراب و سبز بود، نورافکن‌های تنظیم شده رو به دیوار ساختمان روشن بود، تاقنمای ورودی دست نخورده بود..... در ظاهر، همه ‌چیز مثل 6 ماه قبل بود فقط از بیمار خبری نبود. چراغ‌های تمام طبقات بیمارستان خاموش بود.

اینجا روزی بیمارستان بود

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه اعتماد،ورودی اورژانس تاریک بود. راهروی منتهی به درمانگاه‌های تخصصی غرق در سیاهی بود، فقط نور کمرنگی از سرسرا به بیرون می‌تابید که آن هم، انعکاس روشنی چند چراغ کوچک در غرفه پذیرش اصلی و اتاق تریاژ طبقه همکف بود. بیمارستان، تعطیل شده بود. «بیمارستان تهران کلینیک» 5 ماه قبل به فهرست بیمارستان‌های تعطیل شده پایتخت اضافه شد .

قصه اول؛ خیابان شیخ هادی:

از چهارراه جامی که به خیابان شیخ هادی بپیچید، 200 متر بالاتر، این طرف خیابان، بیمارستان «عیوض‌زاده» است و آن طرف خیابان، بیمارستان «باهر». دو بیمارستان؛ با 3 متر فاصله از همدیگر؛ هر دو تعطیل شده‌اند.... اسم بیمارستان عیوض‌زاده را عوض کرده‌اند و تابلوی «بیمارستان تخصصی و فوق تخصصی سورنا» چسبانده‌اند. بیمارستان باهر هم تبدیل شده به درمانگاه؛ روبه‌روی پله‌های ورودی، قاب پایه‌داری از کف پیاده‌رو سبز شده برای معرفی درمانگاه شبانه‌روزی «درنیان» و تخصص‌های قابل ارایه در این درمانگاه.

از هویت تاریخی «باهر»، فقط یک تابلوی کوچک با همان حروف قدیمی؛ «ر»‌های کشیده و «هـ»‌های دو چشمی درشت، کنج دیوار ساختمان بیمارستان باقی مانده. مسوول پذیرش درمانگاه می‌گوید بیمارستان، 10 سال قبل به‌طور کامل تعطیل شد و از دلیل تعطیلی چیزی نمی‌داند اما از خلوتی سرسرای درمانگاه می‌شود حدس زد اهالی این خیابان پر از تاریخ به این تغییر و تحول روی خوش نشان نداده‌اند. نگهبان بیمارستان عیوض‌زاده، بیشتر از مسوول پذیرش درمانگاه درنیان از اتفاقات این سال‌ها باخبر است اگرچه که برای بعضی جواب‌ها شک دارد و از چرایی بعضی ماجراها اطلاعی ندارد و جواب بعضی سوال‌ها پشت چشم‌هایش پنهان می‌ماند.

«بیمارستان عیوض‌زاده 4 ماه قبل به‌طور کامل تعطیل شد که بازسازی بشه. تا اسفند پارسال پذیرش بیمار داشت، اما از اسفند، به‌طور کامل تعطیل شد. دکتر عیوض‌زاده صاحب بیمارستان بود. ایشون سال 1386 فوت کرد و بچه‌هاش بیمارستان رو به فردی به نام سورنا فروختن که خارج از کشوره. بیمارستان باهر هم به دلیل بی‌پولی تعطیل شد. دکتر عباس‌زادگان یکی از سهامدارای بیمارستان باهر بود که 7، 8 سال قبل فوت کرد و چراغ بیمارستان خاموش شد.»

از نماد بیمارستانی «عیوض‌زاده» فقط یک آمبولانس گوشه حیاط مانده که از مدل پاترول‌های قدیمی است و بیشتر از آنکه حس بهبودی و نجات القا کند، فقط اتاق چرخداری است برای حمل برانکارد. تابلوی «آزمایشگاه و کلینیک» را هنوز از درهای ساختمان تک طبقه انتهای حیاط برنداشته‌اند و از قوطی‌های قرص و شربت تلنبار شده داخل قفسه‌های اتاق شیشه‌ای کنار پله‌های ساختمان اصلی می‌شود فهمید اینجا داروخانه بیمارستان بوده. از «مصالح و ابزار بازسازی» اثری در حیاط و ورودی ساختمان نیست؛ نه شن و ماسه‌ای، نه کاشی و سرامیک و الوار و داربستی، هیچ. شیشه پنجره‌های تمام طبقات، با غبار استتار شده و لته‌های ورودی اصلی بیمارستان را به هم جوش داده‌اند که آمد و شد غریبه‌ای ممکن نشود ....کاسب‌های خیابان شیخ هادی، روایت خودشان را از تعطیلی دو بیمارستان دارند؛ صاحب بنگاه املاک نبش چهارراه شیخ هادی، یادش می‌آید که «باهر و عیوض‌زاده با هم شریک بودن.»

مردی که چند متر پایین‌تر از بیمارستان باهر تفاله‌های غوره را داخل سطل پلاستیکی کنار مغازه‌اش خالی می‌کرد، به خاطر داشت که تا چند سال قبل هم هر دو بیمارستان شلوغ بوده اما ترجیح داد حرف‌های بیشتر را از کاسب‌های قدیمی‌تر بشنوم؛ مثلا از مغازه آن سمت خیابان؛ از صاحب خشکشویی «ژنو»، یک ورزشکار قدیمی با چند کیلو وزن اضافه که عکس‌های رنگ باخته‌ای از روزهای محبوبیتش به دیوار بالای سر پیشخوان مغازه و رو به ماشین غول پیکر و از مد افتاده لباسشویی چسبانده.

«وقتی موشک به حیاط بیمارستان عیوض‌زاده خورد، ما اینجا بودیم. سال 66 بود. موشک از این طرف حیاط به زمین خورد و از اون طرفش در اومد. کل خیابون رو خاک گرفت. شیشه‌های مغازه‌ها شکست. شیشه مغازه ما هم شکست. مثل اینکه کشته هم داشت. یادم نیست ....»

لابه‌لای تحویل گرفتن لباس از مشتری‌هایی که اتوی فوری یا خشکشویی می‌خواهند، می‌گوید: «درآمد نداشتن بدبختا.» منظورش بیمارستان‌های باهر و عیوض‌زاده است وقتی می‌پرسم چرا هر دو بیمارستان تعطیل شدند. «اوایلش خوب بود. بیمارستان تخصصی بود. کارمندای باهر برامون لباس می‌آوردن. آمبولانسای عیوض‌زاده از جلوی مغازه‌مون رد می‌شد و صدای آژیرش رو می‌شنیدیم. هر دو خوب بودن. بیمارستان تخصصی بودن. هر دو قبل از انقلاب ساخته شدن. »

پیدا کردن تاریخ تولد هر دو بیمارستان، سخت نیست؛ سال 1313، بزرگ خاندان «باهر» که خودش هم طبیب بوده، بیمارستان و زایشگاه باهر را تاسیس می‌کند؛ در مکان فعلی بیمارستان عیوض‌زاده در ضلع شرقی خیابان «شیخ هادی» که از محلات نوظهور آن دهه و دوره پهلوی اول بوده. سال 1340 «جانی عیوض‌زاده»، یک مسیحی آسوری متولد تبریز که در ایام تحصیل در دانشکده پزشکی تهران، در بیمارستان باهر به عنوان دستیار موسس بیمارستان کار می‌کرده، سهام خانواده باهر را می‌خرد و نام بیمارستان را به «عیوض‌زاده» تغییر می‌دهد.

یک سال بعد (1341) نصرت‌الله؛ فرزند ارشد موسس بیمارستان باهر به وزارت بهداری می‌رود و برای ساختمان روبه‌رویی در ضلع غربی خیابان، پروانه فعالیت بیمارستان می‌گیرد و تابلوی «بیمارستان باهر» را این‌بار به دیوار ساختمان این سمت خیابان نصب می‌کند و برای اولین‌بار در تاریخ «طهران»، در یک خیابان با عرض کمتر از 10 متر، دو بیمارستان، چشم در چشم و با 20 قدم فاصله، با هم همکار می‌شوند.

سال‌های بعد و دهه‌های 40 و 50 برای هر دو بیمارستان پرماجراست؛ نصرت‌الله، سال 1345 امتیاز بهره‌برداری بیمارستان باهر را به برادرش عبدالله می‌سپرد و سال 1353، خانواده باهر مالکیت بیمارستان را به‌طور کامل به گروه دیگری منتقل می‌کند؛ گروهی که سال 1354، به پیروی از مقررات جدید وزارت بهداری، «شرکت سهامی خاص گروه پزشکی تاج» را با شماره 20035 به ثبت می‌رساند و پروانه فعالیت بیمارستان باهر را در سازمان منطقه‌ای بهداشت درمان استان تهران تمدید می‌کند در حالی که چند سال پیش‌تر از این اتفاقات، دکتر عیوض‌زاده هم ساختمان بیمارستانش را به قصد تجهیز و نوسازی، تخریب کرده و سال ۱۳۵۶، بیمارستان نوساز با تجهیزات جدید و رویی مشتری پسندتر بازگشایی می‌شود.

رقابت هر دو بیمارستان در سال‌های جنگ 8 ساله و دهه اصلاحات هم ادامه داشت تا اینکه بعد از روی کار آمدن دولت نهم و حضور تعدادی از هواداران و اعضای جبهه پایداری در مناصب کلیدی در وزارت بهداشت، زمستان سال 1384، معاون سلامت این وزارتخانه، در چند نوبت ادامه فعالیت بیمارستان باهر را به دلیل «آمار بالای مرگ، توزیع داروهای بی‌اعتبار و تاریخ گذشته، آلودگی فضای فیزیکی بیمارستان، نداشتن پروانه تاسیس، استفاده از تجهیزات و ارایه خدمات غیراستاندارد، کمبود امکانات حتی در بخش اورژانس، به کارگیری نیروهای آموزش ندیده» ممنوع و غیرقانونی و خطاب به شهروندان تهران اعلام کرد: «از بیماران و مردم می‌خواهیم برای حفظ جان‌شان، چه برای بستری و چه درمان سرپایی از مراجعه به این بیمارستان خودداری کنند تا طی روزهای آینده بر اساس حکم قضایی به‌طور رسمی این بیمارستان تعطیل شود.»

فعالیت بیمارستان باهر، سال‌های بعد از این حرف‌ها و تا بعد از انتخابات ریاست‌جمهوری 1388 و تا سال 1392 ادامه داشت. آخرین سند از فعالیت این بیمارستان، گزارشی از جلسه مجمع عمومی «شرکت گروه پزشکی تاج» به عنوان صاحب پروانه فعالیت این بیمارستان است که روز 26 مرداد سال 1384 (14 روز بعد از آغاز فعالیت دولت نهم) در روزنامه رسمی کشور منتشر شده و به سهامداران اعلام می‌کند که در جلسه 20 تیر 1384، علاوه بر تغییراتی در بدنه مدیریتی این شرکت، ترازنامه و حساب سود و زیان سال مالی 1383 هم تصویب شده است .....

سرنوشت بیمارستان عیوض‌زاده چندان خوش‌تر از بیمارستان باهر نبود. عصر دهم اسفند 1366 که موشک عراقی، کف حیاط بیمارستان را 7 متر سوراخ کرد، دکتر عیوض‌زاده هنوز زنده و هنوز رییس بیمارستان بود. راننده آمبولانس بیمارستان که سال‌ها بعد، از خاطرات روز موشک‌باران تهران به یاد می‌آورد، گفته بود که از حوالی بازار گل تهران با دکتر عیوض‌زاده تماس گرفته و وقتی شنیده که ترکش و تکه‌های موشک به داروخانه بیمارستان خورده، به سرعت خود را به بیمارستان رسانده و لابه‌لای آوار بخش رادیولوژی، با جنازه همکارش روبه‌رو شده ....

15 فروردین 1388، هیات‌مدیره «شرکت بیمارستان عیوض‌زاده» از طریق آگهی منتشر شده در روزنامه رسمی اعلام کرد: «به موجب صورتجلسه مجمع عمومی فوق‌العاده 20 بهمن 1387 نام شرکت به بیمارستان سورنا تغییر یافت.» که به نظر می‌رسد این تصمیم، مربوط به روزهای بعد از فوت دکتر عیوض‌زاده بوده است.

طبق تاریخ انتشار آگهی‌های «شرکت سهامی خاص بیمارستان سورنا» در روزنامه رسمی، آخرین مجمع عمومی هیات‌مدیره این شرکت که همان ترکیب مدیریتی «شرکت بیمارستان عیوض‌زاده» بود، 31 شهریور 1398 برگزار شده است. اردیبهشت سال 1400 و حدود دو ماه پیش از انتخابات ریاست‌جمهوری سیزدهم، پایگاه خبری «مشرق» که رسانه وابسته به اصولگرایان است، گزارشی از دریافت وجوه خارج از تعرفه و ضوابط در این بیمارستان خصوصی منتشر و اعلام کرد که به استناد اسناد ضمیمه گزارش، با وجود آنکه هزینه یک شب بستری در این بیمارستان «بسیار قدیمی و مستهلک» 6 میلیون تومان بوده، یک بیمار مبتلا به کرونا، بابت بستری، 70 میلیون تومان بیعانه و برای درمان حدود 42 میلیون تومان هزینه نهایی پرداخت کرده است..... حالا هر دو بیمارستان تعطیلند. هم آن بیمارستان «فاقد پروانه تاسیس و توزیع‌کننده داروی تاریخ گذشته و تجهیزات غیراستاندارد» و هم این بیمارستان «دریافت‌کننده وجوه خارج از تعرفه».

صاحب خشکشویی ژنو می‌گوید نزدیک‌ترین مرکز درمانی برای اهالی خیابان شیخ هادی و جامی، بیمارستان نجمیه؛ نرسیده به چهارراه جمهوری و کنار بازار فرسوده علاءالدین است؛ بیمارستانی که بین سال‌های 1306 و 1307 توسط «ملک تاج فیروز نجم‌السلطنه»؛ مادر دکتر محمد مصدق تاسیس و وقف عام شد و سال 1382 و در سالگرد صدور فرمان مشروطیت (14 مرداد) در فهرست میراث ملی ایران به ثبت رسید و حالا از جمله بیمارستان‌های متعلق به سپاه پاسداران است ......

یک عشق «نوستالژی»، در صفحه فیس‌بوکش عکسی از تبلیغ قدیمی «بیمارستان باهر» منتشر کرده؛ تبلیغ، کولاژ سه تا تصویر و چند جمله است؛ دو تصویر کوچک از نمای ساختمان دو طبقه بیمارستان با معماری معمول دهه 1330 تهران؛ پنجره‌های بزرگ و سقف‌های بلند و پاگردهای شیشه‌ای مدور با بهارخواب‌های دلباز و حیاطی با درختان قدبلند چنار. تصویر سوم، بانویی سفیدپوش (شاید مادری یا شاید پرستاری) که رو به کودک بستری در تخت، لبخند می‌زند. همه اینها، ضمیمه به متنی برای معرفی بیمارستان: «بیمارستان و زایشگاه باهر / با سی سال سابقه / مجهز به مدرن‌ترین وسایل پزشکی است. زیر نظر پزشکان مجرب و جراحان ورزیده امریکا / قابله‌های تحصیلکرده خارج و پرستاران خارجی از بیماران محترم پذیرایی می‌نماید / نشانی: خیابان آشیخ هادی (غرب خیابان) 270»

با ورق زدن تاریخ تاسیس هر دو بیمارستان، معلوم می‌شود که زمان انتشار این تبلیغ، سال 1339 و تصاویر داخل تبلیغ، مربوط به بیمارستان عیوض‌زاده و یک‌سال قبل از فروش سهام زایشگاه «باهر» است. ساختمان امروز بیمارستان عیوض‌زاده که بعد از اصلاحات و پهنه‌بندی شهری، روی نقشه تهران در ضلع شرقی خیابان شیخ هادی قرار گرفت، هیچ شباهتی به عکس‌های این تبلیغ ندارد؛ ارتفاع طبقات را کم کرده‌اند، ساختمان از دو به 6، 7 طبقه رسیده، نمای بیرونی ساختمان از این مصالح جدید بد ریخت است که آدم را یاد مراکز خرید و فروش جاروبرقی و یخچال می‌اندازد، از بهارخواب‌ها دیگر خبری نیست، پنجره‌های دلباز و پاگرد مدور شیشه‌ای ناپدید شده‌اند و نمره ساختمان هم از 270 به 277 تغییر کرده است. تنها یادگار این 6 دهه، حیاط بزرگ بیمارستان است که تا چند سال قبل، رد تاول موشک «اسکاد» عراقی روی تنش مانده بود...

قصه دوم؛ خیابان جامی:

صاحب بنگاه املاک نبش چهارراه شیخ هادی می‌گوید خیابان جامی را که بروم جلوتر، می‌رسم به بیمارستان «کامروا». پیاده‌روی «جامی» از چهارراه «شیخ هادی» تا «حافظ»، دکان به دکان، مبل و میز و صندلی و کتابخانه و کمد می‌فروشند غیر از دو، سه مغازه کبابی و بقالی و لوازم چاپ و اسباب‌بازی. دو بار فاصله چهارراه شیخ هادی تا نبش حافظ را می‌روم و برمی‌گردم و هیچ اثری از بیمارستان «کامروا» نیست. چند متر قبل از تقاطع «حافظ»، مغازه بزرگی است که مبلمان و میز اداری می‌فروشد. صاحب مغازه، مردی است که جمله‌هایش از لهجه آذری رنگ می‌گیرد.

حدس می‌زنم سنش در حدی نیست که از تاریخ این خیابان باخبر باشد اما برخلاف تصورم، خیلی خوب هم از جزییات ریز و درشت تاریخ معاصر می‌داند جز اینکه اسم بیمارستان را اشتباه به خاطر سپرده.«بیمارستان مهران، 15 ساله تعطیل شده. همین زمین کنار مغازه ماست.»

زمین کنار مغازه مبل‌فروشی، پشت دیواری از ایرانیت‌های سفید و آبی پنهان شده بود. از لای درز ایرانیت‌ها نگاه کردم؛ محوطه بزرگی پوشیده از علف هرز و کلوخ و زباله. بیمارستان را به‌طور کامل تخریب کرده بودند و ساختمان‌های کوچه پایینی پیدا بود. صاحب مغازه گفت بیمارستان ظاهرا ملک موقوفه بوده که چند سال قبل به فردی ناشناس فروخته شده و مثل اینکه قرار است کل زمین وقفی برای ساخت و ساز عظیمی پی‌ریزی شود.

کنج شمال غربی زمین؛ جایی که طبق خاطرات صاحب مغازه مبل‌فروشی، سرسرای ورودی بیمارستان بوده را هم 3 سال قبل یک تولیدکننده ابزار صنعتی به قیمت چند 10 میلیارد تومان خریده بود و ساختمان دو نبش براق و زمختی ساخته بود که با ذات فعالیتش همخوانی داشت. شاخه‌های قطور چند درخت چنار مقابل همان ایرانیت‌های سفید و آبی، هر جور دید از ساختمان‌های شمال خیابان جامی را کور می‌کرد. صاحب مغازه مبل‌فروشی گفت: «کاش این چنارا می‌تونستن حرف بزنن.»

تنها سندی که از تاریخچه بیمارستان کامروا پیدا می‌شود، مصاحبه مفصلی است که 12 اکتبر سال 1996 در شهر لس‌آنجلس با «دکتر شکرالله کامروا» انجام شده است. این پزشک یهودی در این مصاحبه می‌گوید که سال 1324 به تهران آمده و به همراه همسر قابله‌اش، مطبی در چهارراه «آشیخ هادی» راه می‌اندازد و سال 1330 بیمارستان و زایشگاه کامروا را در خیابان جامی افتتاح می‌کند.

تا سال 1359، خود دکتر کامروا بیمارستانش را مدیریت می‌کرده تا اینکه بعد از شدت گرفتن تهدیدها از طرف افراد ناشناس و شناس، از ایران می‌رود و بلافاصله، دولت وقت، ملک و بیمارستان را مصادره می‌کند اما مانع از فعالیت بیمارستان نمی‌شود چنانکه کامروا در غربت هم خبر داشته که تعدادی از مجروحان جنگی را در این بیمارستان بستری کرده‌اند و حتی فعالیت بیمارستان تا زمان انجام این مصاحبه (12 اکتبر 1996) برقرار بوده .....

صاحب مغازه مبل‌فروشی که در سن کودکی، یک‌بار به دلیل مسمومیت و یک‌بار به دلیل زخمی شدن دستش به بیمارستان کامروا رفته بود، لبخندی به لبش نشست وقتی از سر و پز پزشکان بیمارستان تعریف می‌کرد: «دکترای خوبی بودن. کراوات می‌زدن. همه‌شون یا مُردن یا رفتن امریکا.» و یادش افتاد که بیمارستان، اواخر دهه 1380 تعطیل شده. «زمان احمدی‌نژاد بود.»

این آقای فروشنده، قصه‌گوی خوبی بود و داستان پنجره‌های بالا سر مغازه‌های دو کوچه پایین‌تر از خیابان جامی را هم برایم تعریف کرد؛ پنجره‌هایی که رو به ملک شخصی «احمد امیراحمدی»؛ اولین سپهبد ایران و وزیر رضا شاه باز می‌شد.

قصه سوم؛ کوچه بیژن:

کمی پایین‌تر از خیابان جامی، دو تا کوچه است؛ کوچه پیام انقلاب و کوچه بیژن. یک ضلع ملک 1200 متری متعلق به شکرالله کامروا، داخل کوچه پیام انقلاب است که از این‌ طرف هم، پشت دیواری از ایرانیت‌های سفید و آبی پنهان شده منتهی به نظر می‌رسد عوامل ساخت و ساز، از همین طرف رفت و آمد دارند. طبق نوشته‌های تابلوی زرد رنگی که جلوی ایرانیت‌ها نصب شده، قرار است در این زمین و به جای بیمارستان کامروا، یک برج 16 طبقه با کاربری تجاری اداری احداث شود.

تاریخ آغاز پروژه؛ اول اسفند 1401 و تاریخ پایان، اول اسفند 1404. کنار تابلوی زرد رنگ، پوستری از تصویر نهایی بنای ساخته شده چسبانده‌اند که طبق این تصویر، ساختمانی خاکستری با نمای سنگ و شیشه به جای ساختمان بیمارستان کامروا خواهد نشست. صاحب مبل‌فروشی می‌گفت نوار جنوبی این ملک، سال‌ها قبل در تملک حاج اصغر آقایی بوده که تعمیرگاه مرسدس بنز داشته ولی ورثه حاجی، بعد از تعطیلی بیمارستان، تعمیرگاه را فروختند و حالا این تکه از زمین هم با ملک کامروا یک کاسه شده است.

100 قدم دورتر از بیمارستانی که دیگر نیست، در ماشین‌روی کهنه بزرگی است متصل به دیوار آجر نمای کهنه‌تری و در ادامه دیوار و بر خیابان حافظ و تا کوچه بیژن و به شکل یک مستطیل با عرض کم و طول زیاد، باز هم ردیف مغازه‌های مبل و میز و صندلی و کمد فروشی. بالای سر این ردیف مغازه‌ها، قاب پنجره‌های متروکی نشسته که سوخته پارچه‌ها و پاره پرده‌های آویخته از قاب پنجره‌ها، حکایت زندگی مردمانی در سال‌های دور است؛ 20 خانواده مسلمان و ارمنی که تا یک دهه قبل مستاجر این خانه‌ها بودند.

مالک این تکه زمین که یک سرش در کوچه پیام انقلاب است و یک سرش در کوچه بیژن، سپهبد امیر احمدی بوده که در همین ملک زندگی می‌کرده؛ در خانه‌ای همجوار با اصطبلی بزرگ و نشسته در دل حیاطی گسترده. بعد از فوت سپهبد در سال 1344 و در سال‌های دهه 1350 خانه خالی می‌ماند، اما از سال‌های آخر دوره پهلوی دوم، برای بَر بیرونی زمین و تکه‌ای که داخل خیابان حافظ افتاده، مجوز کسب و تجارت می‌دهند و کسبه‌ای از قماش می‌فروش با مجوز مهر خورده اعلیحضرتی برای فروش سالی 35000 لیتر انواع مشروب، مغازه‌ها را اجاره می‌کنند.

فروشنده یکی از مغازه‌های مبل و میزفروشی در فاصله دو کوچه پیام انقلاب و بیژن، می‌گوید تمام مغازه‌های این راسته تا پیش از سال 1357 یک ورودی به ملک امیر احمدی داشته که با دستور شهربانی، همه ورودی‌ها را با تیغه‌های کاذب کور کرده‌اند و یادش می‌افتد که تا سال‌ها قبل، هرچه قبض آب و برق برای مغازه‌های این راسته می‌آمد، به نام «احمد امیر احمدی» صادر شده بود.

«من داخل اصطبل رفته بودم. دلم می‌خواست داخلش رو ببینم. اوایل دهه 70 بود. بعد از اینکه کل ملک رو مصادره کردن و به کمیته امداد بخشیدن. یک روز یک کامیون اومد جلوی مغازه ما پارک کرد و دسته دسته زین اسب از توی حیاط بیرون آوردن؛ زین چرم درجه یک. یکی از یکی قشنگ‌تر. همون موقع رفتم داخل حیاط و اصطبل رو دیدم. خیلی زیبا بود. تاق بلند و گچبری داشت.

فکر کنم حداقل 10 تا اسب داشته. علاوه بر اینکه خودش نظامی بوده، اون زمان هم بیشتر رفت و آمد اهل نظام با اسب بوده ..... بعد از اینکه اصطبل رو تخلیه کردن، کل حیاط تبدیل شد به انبار ارزاق کمیته امداد. از اون موقع و تا چند سال قبل، مردم بدبخت با یک تکه کاغذ به دست می‌اومدن و از ما و بقیه کاسبا، سراغ انبار کمیته رو می‌گرفتن. دیگه شناخته بودیمشون. تا می‌دیدیم کسی کاغذ زرد دستش گرفته، می‌گفتیم بره کوچه پایینی (کوچه بیژن) ورودی اصلی انبار اونجا بود. مردم می‌رفتن برنج و روغن نباتی می‌گرفتن. 4، 5 سال قبل، کمیته امداد اون ملک رو به آقایی به اسم شاه‌حسینی فروخت.»

پیرمردی که از اهالی قدیمی خیابان جامی است و روی یکی از صندلی‌های جلوی مغازه مبل‌فروشی نشسته، خبرهای بیشتری دارد. دستش را رو به درهای باریک طوسی رنگ و قفل و زنجیر شده لابه‌لای دهانه مغازه‌ها می‌گیرد و می‌گوید همه این درها به اصطبل و حیاط و ملک 5 هزار متری امیر احمدی راه داشته و ساکنان خانه‌های بالاسر مغازه‌ها هم از همین درها می‌رفتند و می‌آمدند.

«مغازه نبش کوچه پیام رو می‌بینی؟ اون مغازه، مشروب‌فروشی پرواز بود. این راسته (فاصله بین دو کوچه پیام و بیژن) 6 تا مشروب‌فروشی بود. همه کاسبا مغازه رو از ورثه سپهبد اجاره کرده بودن و ماهانه اجاره می‌دادن. خانواده‌های مسلمون و ارمنی هم اجاره می‌دادن. بعد از سال 57، مشروب‌فروشی‌ها تبدیل شد به داروخانه و جوشکاری و نونوایی سنگکی.»

داخل کوچه بیژن، کنار دیوار جنوبی ملک وزیر رضا شاه، دو نفر از اهالی منطقه مشغول حرفند؛ یکی‌شان، صاحب مغازه بزرگ جوشکاری داخل همان کوچه، دیگری، از ساکنان خیابان استخر. هر دو، آقایان میانسالی هستند که به قصه‌های دوره پهلوی اول و دوم علاقه دارند و راست و ناراست می‌بافند درباره پیشینه ملکی که پشت سرشان به اغما رفته.

آقای ساکن خیابان استخر که موی جوگندمی دارد و پیراهن و شلوار خاکستری پوشیده و ظاهرش آدم را یاد کارمندان بازنشسته‌ای می‌اندازد که در ساعات طولانی فراغت باقی روزهای عمرشان، به کوچه و محله‌گردی و گپ و گفت با همسایه‌های جدید و قدیم مشغول می‌شوند و آخر شب هم نان سنگک تازه به دست به خانه می‌روند، می‌گوید: «پدرم می‌گفت وقتی سپهبد وارد خیابون جامی می‌شد سر تا ته خیابون رو قرق می‌کردن. مرد مهمی بود. سال 59 اعدامش کردن (احمد امیر احمدی به دلیل ابتلا به سرطان، سال 1344 در تهران فوت کرد و جسدش را در آرامگاه شهر ری به خاک سپردند) ....... روزای عید از خونه‌اش برای همه اهالی نون می‌فرستادن.»

آقای جوشکار که لباس کار به تن دارد و به قبراقی همسایه‌اش نیست، کرکره‌های فروافتاده سه دهانه مغازه خالی پشت سرش را نشان می‌دهد و می‌گوید چند ماه قبل، مغازه را به آقایی به اسم شاه‌محمدی فروخته.

«تا چند سال قبل درهای ملک امیر احمدی باز بود و ما ساکنانش رو می‌دیدیم. از مغازه‌های این محدوده خرید می‌کردن، بچه‌هاشون مدرسه‌های همین منطقه می‌رفتن. خیلی‌هاشون مُردن. خونه‌ها هم متروکه شد. قراره همه مغازه‌های این محدوده بیفته سر ملک امیر احمدی. مغازه‌ها البته سرقفلی دارن. شاید مجبورشون کنن سرقفلی‌شون رو بفروشن ...»

قصه چهارم؛ کوچه اقتدار:

از آن کوچه‌هایی بود که اگر دنبالش نمی‌گشتی به چشم نمی‌آمد؛ کوچه باریکی بالاتر از خیابان جامی که پشت ویترین رنگارنگ دکه آبمیوه و سیگارفروشی گم شده بود. یک ضلع کوچه، دیوار ساختمانی کهنه و بی‌تابلو بود و یک ضلع دیگر، دیوار ساختمان براق بازار موبایل ایران؛ ساختمان 14 طبقه‌ای که به جای بهداری ارتش ساخته شد و متعلق به علی انصاری؛ مالک بازار مبل ایران است. ساختمان کهنه، بیمارستان الوند بود؛ بیمارستانی که 15 سال قبل تعطیل شد و نگهبان ساختمان که در اتاقک کوچکی پشت نرده‌های دور ملک زندگی می‌کرد، می‌گفت چند سال قبل، سهامداران بیمارستان، زمین و متعلقاتش را فروخته‌اند و خریدار هم، کل ملک را به بیمارستان نجمیه اهدا کرده است....

دستفروش‌هایی که کنار پیاده‌روی روبه‌روی بازار موبایل نشسته‌اند و قاب گوشی تلفن و هدفون و باتری می‌فروشند، نمی‌دانند بیمارستان الوند کجاست. عابران پیاده که از پله‌های بازار موبایل بالا و پایین روند، بیمارستان الوند را نمی‌شناسند. صاحب یکی از مغازه‌های پایین‌تر از بازار موبایل می‌گوید برداشتن تابلوی بیمارستان، اولین قدم برای حذف هویت تاریخی یک بنای قدیمی با کاربری درمانی است و در قدم دوم و برای تخریب بنا، باید حداقل 15 سال از تعطیلی بیمارستان بگذرد تا به‌طور کامل متروکه شود، چون طبق بعضی قوانین، تغییر کاربری بیمارستان بسیار دشوار است مگر اینکه استهلاکش ثابت شود.

بیمارستان الوند، شامل دو ساختمان چسبیده به هم است؛ یکی دورتر از خیابان و دیگری، نبش کوچه اقتدار و خیابان حافظ. ساختمان دورتر از خیابان، ظاهری شبیه یک ساختمان اداری دارد؛ بدنه‌ای به رنگ سبز و با قاب پنجره‌های آلومینیومی و پرده‌های آویخته به پنجره‌ها هم از کوچه و ورودی اصلی پیداست. ساختمان دوم که نبش خیابان و کوچه نشسته، بعد از تعطیل شدن بیمارستان و در این 15 سال، فرجامی فلاکت‌بار داشته و از داخل کوچه می‌شود دید که چه به سر بیمارستان آمده؛ قاب و شیشه پنجره‌ها، همه دزدیده شده بود، اثری از پرده و کرکره‌ها نبود و مستطیل‌های نورگیر اتاق‌ها و راهروها به حفره‌های سیاه رنگی روی بدن ساختمان تبدیل شده بود.

نگهبان ساختمان می‌گفت دزدها کنتور آب بیمارستان را هم دزدیده‌اند. در تاریک روشنی اول غروب که هیاهوی آمد و رفت بازار موبایل و شلوغی این تکه خیابان بالای میدان حسن‌آباد، مجال آرامش نمی‌داد، ساختمان سبز رنگ ذره ذره در تاریکی فرو می‌رفت و ساختمان دو نبش با حفره‌های تاریک روی تنش و پنجره‌های بی‌نورش و سکوتی که از ورودی‌های مسدود شده‌اش تراوش می‌کرد، شبیه مرده ارزشمند اما گندیده‌ای بود که برای جلوگیری از ربوده شدنش تا زمان به گورسپاری، نگهبان گذاشته بودند .....

بیمارستان الوند، در دوران حیاتش چندان خبرساز نشد. تاریخچه کوتاهی در صفحات وب حکایت از این دارد که بیمارستان و زایشگاه الوند، در سال 1347 افتتاح شده و موسس بیمارستان؛ دکتر کریم مصطفوی بوده؛ یک جراح عمومی که طبق تبلیغی که درباره فعالیت خود منتشر کرده، در بیمارستان الوند به نشانی «خیابان حافظ، چهارراه عزیزخان، جنب بهداری ارتش» مطب داشته و همین تبلیغ، می‌تواند تایید کند که بیمارستان، حتما تا نیمه دهه 1380 یک مرکز درمانی پرمراجعه بوده به این دلیل که دکتر مصطفوی، در متن تبلیغ فعالیت خود، به ساختمان «بهداری ارتش» اشاره کرده در حالی که «بازار موبایل ایران» که امروز به جای «بهداری ارتش» نشسته، سال 1388 افتتاح شده است ....

روزهای پایانی اسفند 1387، خبری درباره تجمع اعتراضی 250 کارگر بیمارستان الوند منتشر شد. منبع خبر، خبرگزاری ایلنا بود و در متن خبر آمده بود: «صبح دیروز (26 اسفند 1387) 250 نفر از پرسنل بیمارستان و زایشگاه الوند با چشمانی گریان و زانوهای غم به بغل گرفته به همراه اعضای خانواده‌های خود در اعتراض به تعطیلی این بیمارستان تجمع کردند.در این تجمع علاوه بر پرسنل، پزشکان متعجب و بهت‌زده بیمارستان نیز، برای دانستن دلیل تعطیلی بیمارستان حضور داشتند.

دکتر اصغر رایگان، مسوول اورژانس این بیمارستان ضمن ابراز نگرانی از وضعیت به وجود آمده تصریح کرد: بزرگ‌ترین نگرانی و مشکل اساسی, وضعیت شغلی پرسنل این بیمارستان است که با توجه به نزدیک بودن سال نو این نگرانی چندین برابر می‌شود. یکی از تجمع‌کنندگان اظهار داشت: پرسنل این بیمارستان که اغلب دارای 10 تا 25 سال سابقه کار هستند به بهانه تعمیرات و بازسازی از کار بیکار شدند. وی با بیان اینکه تعداد 50 تا 70 نفر از پرسنل رسمی و تعداد 150 نفر دیگر از پرسنل قراردادی هستند؛ گفت: همه نگرانی‌ها و مشکلات بر سر این موضوع است که چرا یک‌باره این بیمارستان تعطیل شده است و آیا کسی به فکر زندگی و معیشت این افراد نیست.

یکی از نگهبانان نیز که در این تجمع حضور داشت، اظهار داشت: از زمان حضور سهامداران جدید مشکلات بسیاری به وجود آمده است و با وجود اینکه سهامداران ابتدا اعلام کرده‌اند که درصدد افزایش حقوق و بهبود وضعیت کارکنان هستند، اما امروز شاهد تعطیل شدن این بیمارستان به بهانه‌های واهی هستیم. بنا بر مشاهده خبرنگار ایلنا‏ تجمع‌کنندگان که هر لحظه بر تعداد آنها افزوده می‌شد، اعلام کردند تا زمانی که پاسخ قانع‌کننده‌ای به آنها داده نشود به این تجمع ادامه خواهند داد.»

امروز و بعد از 15 سال، هیچ جمله‌ای از این خبر در خبرگزاری ایلنا پیدا نمی‌شود و تنها سابقه موجود از این واقعه، وبلاگ انتشار اخبار کارگری است، اما با جست‌وجو در سامانه «اداره ثبت شرکت‌ها و موسسات غیرتجاری» می‌توان به جزییات دیگری از این اعتراض صنفی پی برد. در سامانه «اداره ثبت شرکت‌ها و موسسات غیرتجاری»، دو شرکت سهامی خاص مرتبط با بیمارستان الوند به ثبت رسیده است؛ «شرکت بیمارستان و زایشگاه الوند» و «شرکت بیمارستان الوند». هر دو شرکت، یک شماره ثبت واحد (34592) یک شناسه ملی واحد (10100800201) یک کدپستی واحد (1138944811) و یک نشانی واحد (خیابان حافظ، چهارراه عزیزخان، نبش کوچه اقتدار) اما با دو هیات‌مدیره و مدیرعامل متفاوت دارند.

سابقه هویت تجاری این دو شرکت، تنها جایی است که نام کریم مصطفوی به عنوان مدیرعامل بیمارستان الوند مطرح می‌شود چنانکه در جلسه اردیبهشت 1383 مجمع عمومی شرکت بیمارستان و زایشگاه الوند، موسس بیمارستان الوند به مدت دوسال به عنوان مدیرعامل و عضو هیات‌مدیره این شرکت انتخاب می‌شود و از آن پس دیگر نامی از کریم مصطفوی نیست و افراد جدیدی جایگزین می‌شوند.

در عوض، در «شرکت بیمارستان الوند» که همزمان با فعالیت «شرکت بیمارستان و زایشگاه الوند» مشغول کار است، گروه جدیدی به بدنه مدیریتی بیمارستان الوند راه می‌یابند چنانکه بعد از تشکیل مجمع عمومی و جلسه هیات‌مدیره این شرکت در روزهای 14 و 21 تیر 1387 تصمیم بر این می‌شود که «..... سید محمد سید مومنی، محمدرضا نوروزی، احمد حسینی، مرتضی ابوالحسنی‌منفرد، رضا مطلبی‌کاشانی به عنوان اعضای هیات‌مدیره و به مدت دو سال انتخاب شدند..... به موجب صورتجلسه هیات‌مدیره، آقایان رضا مطلبی‌کاشانی به سمت رییس هیات‌مدیره و مرتضی ابوالحسنی‌منفرد به سمت نایب‌رییس هیات‌مدیره و سید محمد سید مومنی به سمت مدیرعامل تعیین شدند ...»

15 مهر 1392، آگهی «انحلال شرکت بیمارستان الوند» و «انحلال شرکت بیمارستان و زایشگاه الوند» در روزنامه رسمی منتشر شد و 7 سال بعد، مهر 1399، نویسنده‌ای در یک شبکه اجتماعی مدعی شد که برخی چهره‌های اقتصادی و صاحب نفوذ مالی در تعطیلی بیمارستان الوند سهیم بوده‌اند، چون استقرار بیمارستان الوند در قلب خرید و فروش تجهیزات الکترونیک پایتخت، سودآوری بالای هرگونه فعالیت اقتصادی را تضمین می‌کند و بنابراین، این چهره‌ها از نفوذ خود استفاده کرده‌اند تا با تغییر کاربری ملک از درمانی به تجاری به این مقصود برسند .....

قصه پنجم؛ خیابان قائم‌مقام فراهانی:

«با سلام. شما با بیمارستان تهران‌ کلینیک تماس گرفته‌اید....»

بعد از این پیام، اپراتور گویا اعلام می‌کند که اگر داخلی مورد نظر را می‌دانم، آن را شماره‌گیری کنم یا برای تماس با اورژانس، داروخانه، رادیولوژی، سونوگرافی و...... شماره چند و چند و چند را بگیرم یا اینکه منتظر اتصال به اپراتور بمانم. تماس به تلفنچی وصل می‌شود.

بیمارستان تعطیل شده؟

«نه خانم. اگه تعطیل بود چطور من جواب دادم؟»

یعنی جراحی و بستری انجام میدین؟

(با مکث) کارتون چیه؟

فقط می‌پرسم. جراحی و بستری در بیمارستان انجام میشه؟

«اگه پزشکتون در این بیمارستانه با خودشون هماهنگ کنین. (با مکث) خیر. دیگه جراحی و بستری نداریم.»در وب‌سایت بیمارستان تهران کلینیک نوشته شده: «بیمارستان تهران کلینیک در سال ۱۳۴۴ فعالیت پزشکی خود را با الگو گرفتن از موسسات پزشکی امریکا در ساختمان فعلی مرکز انتقال خون آغاز کرد...... بخش‌های دایر بیمارستان در آن زمان عبارت بودند از: کلینیک داخلی، مغز و اعصاب، زنان و زایمان، گوش و حلق و بینی، اورولوژی، اطفال، جراحی عمومی، آزمایشگاه، رادیولوژی و داروخانه.

به تدریج بخش‌های دیگر نیز از قبیل قلب و عروق، ارتوپدی و کلینیک چکاب نیز دایر شد..... در سال ۱۳۴۷ زمین ساختمان فعلی بیمارستان خریداری و بلافاصله ساخت و ساز آن آغاز و مهرماه سال ۱۳۵۰، ساختمان فعلی بیمارستان تکمیل و آماده بهربرداری شد و اولین بخش بیمارستان که بخش زنان و زایمان بود، شروع به فعالیت کرد. در تابستان ۱۳۵۱ کلیه بخش‌های فعلی بیمارستان فعالیت خود را آغاز کردند..... در حال حاضر بخش‌های این بیمارستان عبارتند از: جراحی عمومی، مغز و اعصاب، قلب و عروق، گوش و حلق و بینی، داخلی، ارتوپدی، زنان و زایمان، جهاز هاضمه، دیالیز، آزمایشگاه، پزشکی هسته‌ای، سونوگرافی، آندوسکوپی، کلینیک سلامت (چکاب)، اطفال، غدد، رادیولوژی پاتولوژی، سی‌تی‌اسکن، فیزیوتراپی، کلینیک آلرژی و رادیولوژی. در حال حاضر بیمارستان دارای ۱۱۴ تخت فعال است و دارای مالکیت خصوصی و به صورت انتفاعی اداره می‌شود....»

ساعت 9 شب، خیابان قائم‌مقام، خلوت و تاریک است. شلوغی ابتدای خیابان در ساعات روز ؛ این تکه‌ای که از خیابان عباس‌آباد راه دارد، مربوط به سفارت‌ها و مراکز تجاری است. از ظهر که می‌گذرد، شلوغی مربوط به ازدحام ماشین‌هایی است که از خیابان تخت طاووس می‌خواهند به سمت شمال شهر بروند. تا عصر و غروب، به‌طور واضحی از تعداد عابران پیاده در خیابان قائم‌مقام کاسته می‌شود جوری که حوالی غروب دیگر در پیاده‌روها از آدم خبری نیست. بیمارستان تهران کلینیک نزدیک به «عباس‌آباد» است.

هم می‌شود از کوچه پشتی ایستگاه متروی «میرزای‌شیرازی» وارد خیابان قائم‌مقام شد و هم از تقاطع خیابان اصلی و فرعی. 200 یا 300 قدم پایین‌تر از تقاطع عباس‌آباد و قائم‌مقام، حریم بیمارستان شروع می‌شود؛ اول، درگاه گود رفته اورژانس و سپس، باغچه‌ای که دو سمت ورودی کلینیک‌هاست و آخر هم، سرسرای اصلی. دو خانم و یک آقا، جلوی ورودی اورژانس بیمارستان ایستاده‌اند و سر در گوشی تلفن‌شان گرفته‌اند برای درخواست تاکسی اینترنتی. ورودی اورژانس، تاریک است و چراغ سردرش، خاموش. پشت سر این آقا و خانم‌ها، ساختمان لاغر و قدبلند بیمارستان است که از درگاه پنجره‌هایش می‌شود تاریکی و خاموشی را دید.

بیمارستان تعطیل شده؟

یکی از خانم‌ها با شنیدن سوال من پشت سرش را نگاه می‌کند و انگار تازه متوجه می‌شود که جلوی اورژانس بیمارستان ایستاده. «نه فکر نکنم. بازه. درش جلوتره.»جلوتر، ورودی کلینیک‌های تخصصی هم وضع مشابه دارد. کنار رمپ منتهی به سرسرای اصلی، دو آقای میانسال مشغول دود کردن سیگارند.

شما بیمار آوردین اینجا؟

مردها سرشان را تکان می‌دهند یعنی «نه». داخل سرسرای اصلی و پشت میز پذیرش دو مرد جوان نشسته‌اند و گوشی تلفن‌شان را نگاه می‌کنند. یکی‌شان لباس بهیاری به تن دارد و دیگری پیراهن و شلوار اسپرت.

بیمارستان تعطیله؟

« نه، کارتون چیه؟» مردی که لباس اسپرت پوشیده می‌پرسد.

«بله خانم، تعطیل شده.» بهیار می‌گوید.

«اگه کاری دارین ....» مرد بهیار با دست به اتاق کنار میز پذیرش اشاره می‌کند؛ اتاقی که سر درش تابلوی «تریاژ» زده‌اند.

چرا تعطیل شد؟

«از رییس بیمارستان بپرسین. میگن ورشکست شدن». بهیار می‌گوید.تاریکی سرسرا آزاردهنده است. انتظار نداری در مکانی که قرار است حال خوب و سلامتی بفروشند، دلت این‌طور غمدار شود. مرد بهیار از پشت میز پذیرش می‌رود به سمت راهرویی که دالان کلینیک‌های تخصصی را قطع می‌کند. کنج و زاویه‌های این بیمارستان را خیلی خوب می‌شناسم.

از بچگی برای درمان دل درد و سردرد و گوش درد و هزار درد دیگر می‌آمدم اینجا چون در دهه 50 و 60 و حتی تا دهه 70، آشناترین بیمارستان بود. مشغول تعریف خاطراتم برای مرد اسپرت‌پوش بودم که خانم پرستاری از همان دالان انتهایی آمد نزدیک میز پذیرش.

گفتن بیمارستان تعطیل شده. چرا؟ چطور شد؟

«سهامدارا با هم مشکل پیدا کردن. اسفند پارسال تعطیل شد تا مشکل حل بشه ولی ظاهرا مشکل حل نشد. 7 ماهه که یک ریال به پرسنل ندادن. (با تاکید و ضمن تکان دادن انگشت اشاره‌اش تکرار می‌کند) یک ریال به ما ندادن. بیمه‌مون رو هم رد نکردن. الان هم به ما گفتن حق ندارین اعلام تعطیلی کنین. همه پرسنل رو رد کردن و فقط ما 5، 6 نفر رو نگه داشتن تا تکلیف کل مجموعه معلوم بشه.

گفتن در بیمارستان باید باز باشه و چراغ تریاژ باید روشن بمونه تا موقعی که مدیریت اعلام کنه. گفتن اگه بیمار اومد و مشکلی در حد سرماخوردگی یا گرفتگی تنفسی داشت و با درمان سرپایی حل می‌شد، موظفیم خدمات اورژانس بدیم ولی بستری نداریم و برای خدمات اورژانسی سطح بالاتر هم وسایلی در اختیارمون نیست.»

در یکی از وب‌سایت‌های دریافت نوبت آنلاین برای بستری و پذیرش از پزشکان و مراکز درمانی، نام بیمارستان تهران کلینیک را جست‌وجو می‌کنم. این توضیح روی صفحه وب‌سایت می‌آید: «در حال حاضر نوبت‌دهی اینترنتی بیمارستان تهران کلینیک فعال نیست.»

قصه ششم؛ بیمارستان هم می‌میرد

غروب سه روز بعد ..... از چهارراه جامی، خیابان شیخ هادی را می‌روم سمت بیمارستان عیوض‌زاده و باهر. مردم این محل به این اسم‌های جدید خو نگرفته‌اند و هر دو برای‌شان، عیوض‌زاده و باهر است هنوز. این محله پر از قصه است؛ آن طرفش خیابان پاستور و ملک فرمانفرما، این طرفش خیابان استخر و پیاده‌راه مسیر آمد و شد سران پهلوی اول، ... غروب این محل هم رنگ و بوی قصه‌ها را دارد؛ لامپ‌های بزرگ و پرنوری که روی زردآلو و آلو و خوشه‌های انگور چیده شده بر پیشخوان میوه‌فروشی و نان تافتون‌های سوار بر سر هم روی پیشخوان نانوایی می‌تابد، مردمی که آخرین لحظه‌های پیش از شامگاه را به سلام و علیک با کسبه سر می‌کنند، بقال و قصابی که پارچ به دست، آب روی پیاده‌روی جلوی مغازه‌شان می‌پاشند، قصه‌های این محل، نظیر دیگری در خیابان‌های پایتخت نداشت..... آسمان بالا سر «جامی» سیاه شده. از زمین خالی و به علف هرز نشسته بیمارستان کامروا صدای خرناس و خط و نشان کشیدن گربه‌ها می‌آید و ساختمان بیمارستان‌های عیوض‌زاده و باهر و الوند در سیاهی مطلق فرو رفته‌اند. وارث یک بیمارستان مرده، چه کسی است؟

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha