شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۱:۵۹

55 ساله است و سال‌های زیادی از زندگی‌اش را پشت فرمان تریلی در جاده‌های كشور سپری كرده است. شامگاه جمعه، 26 تیرماه اما برای عطا‌الله شب دیگری بود. او آن‌ شب همراه همسر و اعضای خانواده‌اش مسافر اتوبوسی بودند كه از شهرستان خوروبیابانك راهی تهران شده بود. شب به نیمه رسیده و اتوبوس به سرعت در حال حركت بود كه عطاءالله متوجه شد راننده پشت فرمان سكته كرد و جان خود را از دست داد. عطاءالله با مهارتی كه داشت موفق شد خود را به پشت فرمان برساند و جان مسافران را نجات دهد.

سلامت نیوز:55 ساله است و سال‌های زیادی از زندگی‌اش را پشت فرمان تریلی در جاده‌های كشور سپری كرده است. شامگاه جمعه، 26 تیرماه اما برای عطا‌الله شب دیگری بود. او آن‌ شب همراه همسر و اعضای خانواده‌اش مسافر اتوبوسی بودند كه از شهرستان خوروبیابانك راهی تهران شده بود. شب به نیمه رسیده  و اتوبوس به سرعت در حال حركت بود كه عطاءالله متوجه شد راننده پشت فرمان سكته كرد و جان خود را از دست داد. عطاءالله با مهارتی كه داشت موفق شد خود را به پشت فرمان برساند و جان مسافران را نجات دهد.

خودتان را معرفی می‌كنید.
عطاءالله ثقفی هستم، 55 ساله.


شغل‌تان چیست؟
سال‌هاست راننده تریلی هستم. بیشتر عمرم را در جاده‌ها سپری كرده‌ام.


آن شب مسافر اتوبوس بودید؟
بله. همراه همسر و فرزندانم از شهرستان خوروبیابانك به تهران می‌آمدیم.


اتوبوس چه ساعتی از آنجا حركت كرد؟
حدود ساعت 6 عصر بود كه حدود 20 مسافر ‌ روی صندلی‌ها نشستند و حركت كرد.


در بین راه هم توقف كرد؟
10 دقیقه قبل از اینكه حادثه اتفاق بیفتد راننده كنار جاده توقف كرد. پیاده شد و شیشه‌های اتوبوس را كه با بارش باران خیس شده بود تمیز كرد و دوباره پشت فرمان نشست و حركت كرد. سر حال بود و مشكلی نداشت.


چطور شد كه از حادثه با خبر شدی؟
ساعت حدود 12 شب بود. اتوبوس به حوالی شهرستان زواره رسیده بود. مرد جوانی روی صندلی شاگرد كنار راننده كه حسین عارف نام داشت نشسته بود و داشت با او حرف می‌زد. این را هم بگویم كه راننده و مسافران با هم آشنا بودند چون كه شهرستان ما كوچك است و اهالی همدیگر را می‌شناسند. من هم كنار همسرم روی صندلی ردیف چهارم نشسته بودم كه ناگهان مردی كه روی صندلی شاگرد نشسته بود با صدای بلند من را صدا زد. می‌دانست كه من راننده تریلی هستم. او فریاد كشید، راننده سكته كرد و از من خواست اتوبوس را كنترل كنم.


اتوبوس با چه سرعتی حركت می‌كرد؟
یكصد كیلومتر سرعت داشت؟


خب شما چه كردی؟
به سرعت خودم را به راننده رساندم. دیدم كه روی فرمان افتاده. پایش روی گاز و دست‌هایش روی فرمان قفل شده بود و اتوبوس با سرعت در تاریكی شب حركت می‌كرد.


بعد چه كردید؟
نمی‌شد او را از روی صندلی بلند كرد. هوا تاریك بود. هر لحظه امكان واژگونی وجود داشت. شاید هم با خودروهای عبوری تصادف می‌كردیم. اولین كاری كه كردم این بود كه دنده را خلاص كردم. به سختی فرمان را كنترل كردم و با ترمز دستی توانستم اتوبوس را كنترل و سرانجام متوقف كنم.


مسافران چه می‌كردند؟
آنها از ماجرا با خبر شده بودند. فهمیده بودند راننده پشت فرمان فوت شده. می‌دانستند هر لحظه امكان دارد حادثه‌ای اتفاق بیفتد، به خاطر همین بعضی‌ها جیغ می‌كشیدند. با این وجود من باید كار خودم را می‌كردم. روی رفتارم تمركز كردم. تنها به كنترل كردن خودرو فكر می‌كردم كه خدا كمك كرد و توانستم این كار را انجام دهم.


واكنش مسافران به كاری كه كردید چه بود؟
آنها خیلی خوشحال بودند. بعد از آن شوك بزرگی كه وارد شده بود می‌گفتند خواست خدا بوده كه من مسافر آن اتوبوس بودم وگرنه امكان داشت حادثه بد تری اتفاق بیفتد.


خودتان چطور فكر می‌كنید؟
به نظر خودم یك امداد غیبی بود. از یك طرف راننده فوت شده بود و این برایم غم‌انگیز بود. من او را می‌شناختم و از حادثه‌ای كه برایش اتفاق افتاده بود ناراحت بودم. از طرفی هم خواست خدا بود كه من مسافر آن اتوبوس باشم.


مسافری كه روی صندلی شاگرد نشسته بود درباره ماجرا چه گفت؟
او گفت: «در حال حرف زدن با راننده بودم كه گفت فرمان را بگیر، حالم بد شد. فكر كردم شوخی می‌كند اما وقتی روی فرمان افتاد، متوجه شدم سكته كرده است.»


بعد از توقف چه كردید؟
راننده را از پشت فرمان خارج و به بیرون منتقل كردیم. همزمان پلیس و اورژانس را نیز از ماجرا با خبر كردیم. امدادگران به محل آمدند و بعد از معاینه گفتند او فوت شده است. مأموران پلیس راه هم گفتند اتوبوس باید به پاسگاه منتقل شود. من پشت فرمان نشستم و اتوبوس و مسافران را به پاسگاه منتقل كردم. بعد هم همگی به كنار جاده رفتیم و با اتوبوس‌های عبوری خودمان را به تهران رساندیم.


تجربه چنین حادثه‌ای برایتان پیش آمده بود؟
این طور تجربه‌ای نداشتم، البته در این شغل پیش می‌آید. شغل پر‌زحمت و بی‌در وپیكری است. راننده سه شیفت اسیر پشت فرمان است و كسی برایش ارزشی قائل نیست. با این همه خوشحالم كه توانستم از یك حادثه جلوگیری كنم. امیدوارم خدا راضی باشد و آن مرحوم را بیامرزد. همه‌اش برای رضای خدا بود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha