مثل ماشین حمل مرغ، آن‌ها را توی سمند می‌چینند. قصه تلخ مهاجرات غیرقانونی تنها قصه آیلان و قصه سوری‌ها نیست؛ آیلان شاید نماد همه آدم‌هایی هست که بیکاری، فشارهای سیاسی، شرایط بد زندگی، و سرانجام بحرانی نظیر جنگ آن‌ها را وادار می‌کند که خانه‌ای اگر دارند ترکش کنند و به‌سوی شهری دیگر از کشوری دیگر روانه شوند؛ حرکتی با هدف ناکجا‌آباد، به جایی که فقط خانه خودشان نباشد. مثل افغان‌هایی که جنگ به ایران روانه‌شان کرد، مثل لهستانی‌هایی که از دست آلمان‌ها حتی به ایران هم رسیدند، مثل فلسطینی‌های اردن یا لبنان و سوریه و حالا مثل سوری‌هایی که همین حالا در اروپا هستند و موضوع آن‌ها بحران اروپایی است. مهاجران ما فقط از جنگ فرار نمی‌کنند. برخی از آن‌ها از فقر و بدبختی، از بیکاری و بیچارگی به‌سوی جنگ می‌شتابند. مهاجر، آن است که در خانه خود بهانه‌ای برای ماندن ندارد و چنین کسی خیلی زود در دام افراطی‌گری دامن‌گیر خاورمیانه گرفتار می‌شود.

سلامت نیوز: مثل ماشین حمل مرغ، آن‌ها را توی سمند می‌چینند. قصه تلخ مهاجرات غیرقانونی تنها قصه آیلان و قصه سوری‌ها نیست؛ آیلان شاید نماد همه آدم‌هایی هست که بیکاری، فشارهای سیاسی، شرایط بد زندگی، و سرانجام بحرانی نظیر جنگ آن‌ها را وادار می‌کند که خانه‌ای اگر دارند ترکش کنند و به‌سوی شهری دیگر از کشوری دیگر روانه شوند؛ حرکتی با هدف ناکجا‌آباد، به جایی که فقط خانه خودشان نباشد. مثل افغان‌هایی که جنگ به ایران روانه‌شان کرد، مثل لهستانی‌هایی که از دست آلمان‌ها حتی به ایران هم رسیدند، مثل فلسطینی‌های اردن یا لبنان و سوریه و حالا مثل سوری‌هایی که همین حالا در اروپا هستند و موضوع آن‌ها بحران اروپایی است. مهاجران ما فقط از جنگ فرار نمی‌کنند. برخی از آن‌ها از فقر و بدبختی، از بیکاری و بیچارگی به‌سوی جنگ می‌شتابند. مهاجر، آن است که در خانه خود بهانه‌ای برای ماندن ندارد و چنین کسی خیلی زود در دام افراطی‌گری دامن‌گیر خاورمیانه گرفتار می‌شود.

پیش به‌سوی فراتر از ایران
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه بهار، مثل ماشین حمل مرغ، افغان‌ها را توی سمند می‌چینند. سمند بهترین سواری است که در ایران برای قاچاق اتباع افغان استفاده می‌شود. صندلی‌های عقب را می‌شود برداشت و دیده شده است که تا ۱۷ نفر هم در آن جا بگیرند. البته راننده از صندوق‌عقب هم استفاده می‌کند. این داستان اما فقط تا همین‌جا تکراری است. اگر پیش‌تر، این خودروهای خاص، مهاجران غیرقانونی را از خراسان و سیستان‌وبلوچستان به‌سمت مرکز ایران می‌آوردند، این‌بار از مرکز به‌سمت مرزهای غربی می‌برند. در گذشته‌ای که هنوز آن‌قدر دور نیست، اتباع افغان برای کار به ایران می‌آمدند و در تهران و اطراف آن، در اصفهان و شیراز و قزوین و هر جای دیگری پناه می‌گرفتند. با کار سخت پول درمی‌آوردند و بخشی از آن را با رابط‌هایی به افغانستان می‌فرستادند. می‌فرستادند برای کسانی که تنها چشم‌انتظار پول نبودند.  اما شرایط ایران در چند سال گذشته عادی نبوده است. تحریم‌ها و تورم تنها ایرانی‌ها را تحت فشار نگذاشت و برخی افغان‌های شاغل در ایران را هم به فکر انداخت. به فکر بازگشت یا به فکر مهاجرتی دیگر.

تهران تا ارومیه ۸۰درصد ارزان شده است
مثل ماشین حمل مرغ، افغان‌ها را توی سمند می‌چینند اما میلاد با پژویش این کار را می‌کند و خودرویش به اندازه سمند جا ندارد. او می‌گوید دلش می‌سوزد که از صندوق‌عقب ماشینش هم استفاده کند. می‌گوید همین‌طوری هم کاری که می‌کند درآمدزاست: «پارسال از هر نفر یک‌میلیون‌تومان می‌گرفتم و می‌بردم‌شان ارومیه.» از تهران تا ارومیه یک میلیون تومان. ادامه می‌دهد: «سه نفر افغان را در صندلی پشت سوار می‌کردم و یک ایرانی را در صندلی جلو. می‌شد سه‌میلیون‌تومان برای هر سفر. بعضی‌ها دو نفر را هم در صندوق عقب سوار می‌کنند و جایی را سوراخ می‌کنند که هوا بخورند. من دلم نمی‌آید این کار را بکنم.» کار او البته کساد شده است و درآمدش کمتر؛ نه از آن رو که تعداد مهاجران کم شده باشد، از این جهت که تعداد ماشین‌ها زیاده شده‌اند: «بعضی از آن‌هایی که از آن سمت قاچاق می‌آوردند دیگر از این طرف خالی برنمی‌گردند. آن‌ها هم حالا افغان‌ها را سوار می‌کنند.» «قاچاق» در زبان او انسان‌ها را در برنمی‌گیرد. از نظر او قاچاق یعنی تلویزیون، یعنی مشروب، یعنی لوازم آرایش، یعنی هر چیزی جز انسان. ورود این قاچاقچیان به جابه‌جایی انسان، قیمت را تا نفری ۲۰۰هزار تومان هم پایین آورده است. حالا افغان‌های بیشتری هم می‌توانند به‌سمت مرزهای غربی بروند، ولی درآمد میلاد به ۶۰۰هزار تومان کاهش پیدا کرده است. ۶۰۰هزار تومان برای هر سفر. افغان‌ها را در حوالی کرج تحویل می‌گیرد و در ارومیه تحویل می‌دهد؛ در جایی به نام درکه در ارومیه؛ البته که خودش هم نمی‌داند آن‌ها از کجا می‌آیند.

میلاد می‌گوید: «برای بردن آن‌ها یک واسطه وجود دارد؛ واسطه‌ای که من نمی‌شناسم و با او در ارتباط نیستم. رابط من و واسطه یکی از دوستانم است و او همیشه هماهنگ می‌کند. با هماهنگی او مسافرانم را در حوالی کرج تحویل می‌گیرم و به ارومیه می‌برم. در درکه به دوستم زنگ می‌زنم و به او می‌گویم رسیده‌ام. دوستم به واسطه اصلی زنگ می‌زند و او هم ترتیبی می‌دهد تا افغان‌ها را به مرز ببرند.» این دو تلفن آخری برای همین است. کسی بیاید و دوباره مسافران غیرقانونی را سوار کند. اما پول را خود افغان‌ها می‌دهند. یا حداقل با اطمینان می‌شود گفت میلاد پول را از دست آن‌ها می‌گیرد، اگر برای خودشان هم نباشد. سفر پردرآمد قاچاق انسان، برای آن‌ها که شبیه میلاد فقط بخشی از ماجرا هستند هم همیشه بی‌خطر نیست. خودش می‌گوید از پلیس راه قزوین می‌ترسد: «از آن‌جا که رد شوم دیگر ترسی نیست. بیشتر آن‌ها که‌گیر می‌افتند همان‌جا‌گیر می‌افتند.» ‌گیرافتادن اما آن‌قدرها هم هزینه‌بر نیست. ۶ ماه خودرو در پارکینگ خواهد بود و همین. آن‌هایی که برعکس میلاد تعداد بیشتری ماشین در خط دارند خیلی هم ترسی ندارند. حرفه‌ای‌ها تمهیداتی هم دارند. آن‌ها ماشین‌هایشان را هم به اسم خودشان نگه نمی‌دارند، از آن‌جایی که ممکن است پلاک ماشین‌های پررفت‌وآمد بررسی شود، آن‌ها را به اسم زن‌ها می‌کنند. کسی شک نمی‌کند که یک زن، راننده ماشین قاچاق انسان باشد.

ناکجاآباد، ترکیه یا اروپا؟
مثل ماشین حمل مرغ، افغان‌ها را گاهی تا ارومیه می‌رسانند. ارومیه مثل یک گذرگاه است، مثل تونل که دو جاده را به هم وصل می‌کند. جایی که کار راننده‌های ساده تمام می‌شود و کار آدم‌پران‌ها شروع می‌شود؛ آن‌هایی که افغان‌ها را باید به ترکیه برسانند. واسطه آن‌ها را به سراغ افغان‌ها می‌فرستند. همه این‌هایی که میلاد می‌گوید احتمال شبکه‌ای‌بودن این شیوه قاچاق را بیشتر می‌کند. اینکه واسطه همه‌چیز را مدیریت می‌کند، اینکه به نوبت آدم‌ها را تحویل می‌گیرند و اینکه همه‌چیز هماهنگ‌شده است. آن‌ها که آشنایی بیشتری با وضعیت افغان‌های کشور دارند، می‌دانند که بسیاری از آن‌ها نمی‌توانند یک‌میلیون‌تومان هم برای تا ارومیه‌رفتن بپردازند؛ شبکه‌ای که افغان‌ها را شاید حتی از افغانستان به ترکیه می‌رساند. این‌‌گونه ایران شبیه به یک تونل است؛ تونلی زیرزمینی از مرزهای شرقی به مرزهای غربی؛ شبیه به زندانیانی که فرار کرده‌اند. مقصد اما کجاست؟ ترکیه؟ به نظر نمی‌رسد ماندن در ترکیه به دادن این همه پول و این همه زحمت بیارزد. افغان‌ها در ایران راحت‌ترند. اروپا؟ شاید آن‌ها بخواهند به اروپا بروند. رویای اروپایی مگر در خیلی از ایرانی‌ها نیست؟ چرا در افغان‌ها نباشد؛ ولی میلاد می‌گوید اگر هم شبکه‌ای باشد چیزی از آن نمی‌داند.

گروه‌های افراطی، مقصد احتمالی افغان‌ها
مثل ماشین حمل جانوران، آن‌ها را به قربانگاه می‌برند. پول و زن؛ این‌ها در کنار قدرت همه محرک‌های عصر جاهلیت برای مردان بوده‌اند؛ محرک‌هایی که توصیه همه مصلحان اجتماعی اعم از پیامبران و غیرپیامبران به کنترل‌درآوردن آن‌ها بوده است. این محرک‌ها ولی هنوز کاربرد خودشان را دارند. پول‌های نفتی داعش که از فروش نفت به دست می‌آیند یا کمک‌های کشورهای نفتی دیگر، شاید هر کسی را وسوسه نکند، اما آن‌هایی را که ناچار به مهاجرت غیرقانونی می‌شوند می‌تواند. این داستان، داستان تلخ مهاجران است، اما با داستان ایرانی‌هایی که در راه استرالیا جان داده‌اند و سوری‌هایی که در راه اروپا هستند متفاوت است و تلخی متفاوتی دارد. میلاد می‌گوید آن‌ها به سوی داعش می‌روند. اگرچه این را احتمال می‌دهد و از روی اطلاع نمی‌گوید. اما چرا که نه. آن‌ها بهترین طعمه برای گروه‌های افراطی هستند که در عراق و سوریه حضور دارند. بخشی از آن‌ها، اگر نه همه‌شان قربانی یک فریب هستند. اگر نه در عراق، افغان‌ها در سوریه کم نیستند. آن‌ها را مثل جانوران به قربانگاه می‌برند؛ قربانگاهی که فقط دیر و زود دارد. قربانگاهی شاید  به تاوان طمع به پول و زن.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha