همه كودكان كار الزاما در معرض همه آسیب‌های اجتماعی قرار ندارند. در كشور ما بخش زیادی از كودكان كار تابعیت افغانی دارند. در فرهنگ افغانستان كار كردن كودك منعی ندارد و حتی یك مزیت تلقی می‌شود. می‌ماند آن دسته از كودكان كار كه ایرانی هستند. باید بین دو واژه كودكان كار و كودكان خیابان تمییز قائل شویم، زیرا این دو واژه دو مفهوم متفاوت هستند. كودكان كار چه ایرانی و چه غیرایرانی كودكانی هستند كه به دلیل مشكلات فرهنگی یا فقر خانواده‌هایشان به جای مدرسه سر كار می‌روند در حالی كه درباره كودكان خیابانی چه ایرانی و چه غیرایرانی نمی‌توان تنها از مشكلات فرهنگی یا خانوادگی سخن به میان آورد. كودكان خیابانی‌ زاده و پروده آسیب‌های اجتماعی هستند. آنها در حاشیه خیابان، لابه‌لای سایر زنان و مردان خیابانی گم می‌شوند و كمتر به مشكلات آنها پرداخته می‌شود در حالی كه به دلیل ضعیف بودن سیبل آسیب‌ها هستند.

زندگی درحاشیه ناامن/روزگار تلخ کودکان خیابانی

سلامت نیوز:همه كودكان كار الزاما در معرض همه آسیب‌های اجتماعی قرار ندارند. در كشور ما بخش زیادی از كودكان كار تابعیت افغانی دارند. در فرهنگ افغانستان كار كردن كودك منعی ندارد و حتی یك مزیت تلقی می‌شود. می‌ماند آن دسته از كودكان كار كه ایرانی هستند. باید بین دو واژه كودكان كار و كودكان خیابان تمییز قائل شویم، زیرا این دو واژه دو مفهوم متفاوت هستند. كودكان كار چه ایرانی و چه غیرایرانی كودكانی هستند كه به دلیل مشكلات فرهنگی یا فقر خانواده‌هایشان به جای مدرسه سر كار می‌روند در حالی كه درباره كودكان خیابانی چه ایرانی و چه غیرایرانی نمی‌توان تنها از مشكلات فرهنگی یا خانوادگی سخن به میان آورد. كودكان خیابانی‌ زاده و پروده آسیب‌های اجتماعی هستند. آنها در حاشیه خیابان، لابه‌لای سایر زنان و مردان خیابانی گم می‌شوند و كمتر به مشكلات آنها پرداخته می‌شود در حالی كه به دلیل ضعیف بودن سیبل آسیب‌ها هستند.
 
به گزارش سلامت نیوز، روزنامه آرمان در ادامه نوشت: نمی‌خواستم مثل همه محققان اجتماعی كه برای بررسی مشكلات كودك كار به خیابان و سر چهارراه‌ها می‌روند این عادت را تكرار و باز تكرار كنم، اما انگار نمی‌شود. كودكانی كه سر چهارراه یا گوشه خیابان گل و فال می‌فروشند یا گدایی می‌كنند فقط كار نمی‌كنند، آنها انواع مشكلات فردی و خانوادگی را به خیابان می‌آورند و در این محیط مشكلاتشان به كلكسیونی از آسیب‌های اجتماعی تبدیل می‌شود.


  دختر كف‌آلود اتوبان نیایش
 او را در چهارراه نیایش- ایرانپارس تقریبا همه رانندگان و افرادی كه دائما از این مسیر عبور می‌كنند می‌شناسند. در نگاه اول تصور می‌كنی دختر است، زیرا روسری به سر كرده و چون هنوز كودك است تشخیص زن یا مرد بودن او از روی ظاهرش ممكن نیست. بیش از آنكه ظاهر كثیف و لباس‌های مندرسش جلب‌توجه كند رفتار نامناسب او و كفی كه از دهانش به عمد بیرون می‌دهد نگاه هر بیننده‌ای را به خود جلب می‌كند. گدایی می‌كند. لابه‌لای ماشین‌ها در حالی كه خودش را خم كرده راه می‌رود و دستش را به سمت مردم می‌گیرد تا كمكش كنند. سیل فحش‌ها و متلك‌ها را هر روز از رهگذران و عابرانی كه او را با این وضع فجیع می‌بینند می‌شنود، اما باز هم به كارش ادامه می‌دهد. خیلی سخت است بخواهی با چنین آدمی صحبت كنی و توقع هم داشته باشی كه جواب‌های درست بشنوی! آن هم كسی مثل حبیب كه اصلا تمایلی ندارد نشان دهد سالم است، زیرا دیوانه بودن و اداهای عجیب و غریب در آوردن برایش از هر راهی برای پول در آوردن راحت‌تر است. بعد از تلاش یك هفته‌ای با دادن انواع و اقسام خوراكی و پول او راضی می‌شود با من حرف بزند. ادعا می‌كند دختر است، اما می‌دانم دروغ می‌گوید. 12 سال دارد و آن‌طور كه خودش می‌گوید تا سه سال پیش مدرسه می‌رفته و مثل همه بچه‌ها زندگی عادی داشته است. بعد از كلی سر و كله زدن راضی می‌شود داستان زندگی‌اش را برایم تعریف كند. اینكه از وقتی سه سال پیش مادرش فوت می‌كند برادرانش او را از خانه بیرون می‌كنند تا كار كند و خرج خودش را در بیاورد و اگر پول كافی به خانه نبرد باید شب‌ها را در خیابان بماند. وقتی از او می‌پرسم چرا خودت را به دیوانگی می‌زنی و این كف كردن‌ها برای چیست؟ ناگهان انگار چیزی را به خاطر بیاورد دوباره به همان حالت‌ها برمی‌گردد و تلاش‌های من برای حرف كشیدن از او بی‌نتیجه می‌ماند.


 اوایل با تهدید و بعد به آسانی او را می‌بردند
فقر، اعتیاد، دزدی، تجاوز و... اینها در یك چرخه معیوب در سراسر زندگی افرادی كه حاشیه ناامن خیابان را برای زندگی انتخاب كرده‌اند تولید و بازتولید می‌شود و حتی به عنوان یك میراث از خانواده‌ها به فرزندان به ارث می‌رسد. كودكان كار الزاما خیابانی نیستند، اما كودكان خیابانی الزاما كار می‌كنند در حالی كه از سایر تبعات و مشكلاتی كه گریبانگیر زنان خیابانی و مردان كارتن‌خواب است در امان نیستند. برای اینكه داستان زندگی حبیب را بهتر و راست‌تر بفهمم از تعدادی از رانندگان و ساكنان مناطقی كه حبیب بیشتر آنجا گدایی می‌كند سوال می‌كنم، اما هیچ كس چیز زیادی درباره او نمی‌داند تا اینكه یك روز به سراغ یك زن كولی می‌روم كه روبه‌روی جایی كه حبیب گدایی می‌كند با بچه‌اش گل می‌فروشد. زن كولی اول می‌ترسد و جوابم را نمی‌دهد، اما خودم را فرد خیری جا می‌زنم كه قصد كمك به بچه‌های خیابانی را دارد. بالاخره زن به حرف می‌آید: پسربچه‌هایی كه در خیابان‌ها كار می‌كنند اصلا در امان نیستند. با خوشحالی دستی بر سر دختر بچه‌اش می‌كشد و می‌گوید: شاید باورتان نشود، اما كار كردن و زندگی در خیابان‌ها برای دختر بچه‌ها خیلی از پسربچه‌ها امن‌تر است.


 شبیه پسرها بود
زن با تاسف نگاهی به جایی كه همیشه حبیب آنجا می‌ایستد، اما امروز معلوم نیست كه كجاست می‌اندازد و می‌گوید: او را از سه سال پیش می‌شناسم. اوایل شبیه پسرها بود، سالم و قبراق و همه او را می‌شناختند، گدایی نمی‌كرد، گل می‌فروخت، كارش هم خوب بود. تا اینكه یك شب چند مرد جوان كه من آنها را می‌شناسم (چون شیشه‌فروش هستند) به سراغش آمدند و او را به زور بردند. تا چند روز سر و كله حبیب پیدا نبود تا اینكه او را با حالی بد دوباره دیدم. زن كولی ادامه می‌دهد: دیگر این صحنه را زیاد می‌دیدم. شب‌ها چند مرد جوان به سراغ او می‌آمدند و اوایل با تهدید و بعد به آسانی و بدون مقاومت حبیب را با خود همراه می‌كردند. بعد از مدتی حبیب تغییر قیافه داد و خودش را این شكلی كرد. حتی از همه می‌خواست مهسا صدایش بزنند و همه هم این كار را می‌كردند. این اتفاق تقریبا دو سه سالی است كه تكرار می‌شود.


  آنها چاقو دارند
دیگر تصور اینكه چرا حبیب مهسا شده و چرا این رفتارهای عجیب را از خودش نشان می‌دهد چندان برایم سخت نیست. وقتی باز هم او را می‌بینم و به او می‌گویم می‌دانم چه كسانی اذیتش می‌كنند و می‌خواهم آنها را دست پلیس بدهم در داخل جیبش چاقویی را نشانم می‌دهد و سعی می‌كند با اشاره به من نشان دهد آنها چاقو دارند و ممكن است بلایی سر من بیاورند. به یاد حرف‌های آن زن كولی می‌افتم: معتادانی كه شیشه مصرف می‌كنند چه خیابانی و چه غیرخیابانی بچه‌های این‌چنینی را كه كس و كاری ندارند طعمه خود می‌كنند. با تهدید و ترساندن به آنها اذیت و آزار می‌رسانند، بدون اینكه كسی از آنها شكایت كند یا شناسایی شوند.


 او به نقش جدیدش عادت كرده است
شاید داستان زندگی حبیب که رفتارهای عجیب از خودش نشان می‌دهد تلخ باشد، آن‌قدر تلخ و سیاه كه خیلی از ما ترجیح بدهیم آن را باور نكنیم، اما آمار تجاوز به كودكان خیابانی آن‌طور كه بررسی‌های علمی كارشناسان نشان می‌دهد كم نیست. مخدرهای صنعتی و شیشه باعث می‌شوند افراد تمایلات افسارگسیخته پیدا كنند و كودكانی كه در خیابان بدون هیچ صاحب و سرپرستی رها شده‌اند دیری است كه گزینه‌های خوبی برای ارضای این تمایلات شده‌اند تا جایی كه به گفته یكی از كارشناسان بهزیستی چند سالی است در میان برخی از معتادان خیابانی این كار به یك رویه تبدیل شده است. حبیب و امثال حبیب‌ها تعدادشان كم نیست. آنها طبق تعاریف جهانی كودك و نوجوان هستند، اما فقر و كار در خیابان همه زندگی آنهاست. دوستان حبیب و سایر كولی‌های دوره‌گردی كه او را می‌شناسند می‌گویند بهزیستی تا به حال چندین بار حبیب را گرفته اما او بعد از چند روز دوباره به سر جای اولش برگشته است. بی‌شك ماندن در آنجا بهتر از آمدن به خیابان و در معرض مشكلات این‌چنینی قرار گرفتن است، با این وجود حبیب انگار به این نقش جدیدش عادت كرده است! به اینكه لباس زنانه بپوشد، اداهای عجیب در بیاورد نگاه‌های سرزنش‌آمیز مردم و رهگذران را تحمل كند و حتی از آنها ناسزا بشنود. حبیب به خیابان و همه اتفاق‌های آن عادت كرده اما كاشكی مردم و به‌ویژه مسئولان به دیدن افراد این‌چنینی و آسیب‌های اجتماعی نوظهوری كه گریبان این اجتماع را گرفته عادت نكنند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha