بر‌اساس شاخص‌های جهانی، هیچ کشوری نباید اجازه دهد بیشتر از 40 درصد آب شیرین تجدیدپذیر مصرف شود؛ البته بسیاری از دانشمندان محیط‌زیست به اعداد پایین‌تر از این معتقدند ولی نُرم جهانی یا معیار طلایی، همان 40 درصد است. بعضی از کشورهای جهان سوم که در مدیریت تعادل آب شکست خورده‌اند، چون نمی‌توانند به سقف 40 درصدی پایبند باشند، به جای این عدد، هدف خود را ماندن در سقف 60 درصدی قرار داده‌اند اما ایران درحال‌حاضر از حدود 80 درصد منابع آب تجدیدپذیر را برداشت می‌کند.

چگونه شیوه‌های غلط مدیریت آب، ایران را به سوی بیابان شدن پیش می برد

سلامت نیوز-*محمد خسروشاهی:بر‌اساس شاخص‌های جهانی، هیچ کشوری نباید اجازه دهد بیشتر از 40 درصد آب شیرین تجدیدپذیر مصرف شود؛ البته بسیاری از دانشمندان محیط‌زیست به اعداد پایین‌تر از این معتقدند ولی نُرم جهانی یا معیار طلایی، همان 40 درصد است. بعضی از کشورهای جهان سوم که در مدیریت تعادل آب شکست خورده‌اند، چون نمی‌توانند به سقف 40 درصدی پایبند باشند، به جای این عدد، هدف خود را ماندن در سقف 60 درصدی قرار داده‌اند اما ایران درحال‌حاضر از حدود 80 درصد منابع آب تجدیدپذیر را برداشت می‌کند.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه وقایع اتفاقیه، توسعه نامتوازن و خارج از تحمل منابع طبیعی و محیط زیست، بسیاری از نقاط کشور را با تهدیدهای اجتماعی- اقتصادی روبه‌رو کرده است. در این مناطق نه‌تنها تهدیدهای محیط زیست، بلکه حیات اجتماعی نیز مورد مخاطره قرار گرفته است. تهدید و تخریب تالاب‌ها و بروز ریزگردها در مناطق غرب و جنوب کشور، نمونه‌ای از مصادیق این ناپایداری زیست‌محیطی شناخته می‌شوند. محدودیت‌های محیط طبیعی، گسترش سدسازی‌ها و حاکمیت دیدگاه‌های سازه‌ای، تنش‌ها و مخاطرات آب و هوایی، گسترش و توسعه بی‌رویه شهرها، توسعه و اجرای طرح‌های عمرانی بدون رویکرد حفاظتی آب و خاک، حکمرانی ناکارآمد آب، بهره‌برداری غیر‌اصولی، نبود سازگاری فعالیت‌ها و مداخلات انسانی و اقتصادی با شرایط طبیعی کشور، تنگناها و محدودیت‌های عمده‌ای را برای منابع طبیعی و محیط‌زیست ایران به وجود آورده است؛ ازاین‌رو، درحال‌حاضر، وضعیت محیط‌زیست و منابع طبیعی کشور شرایط نگران‌کننده‌ای دارد؛ خشکیدگی جنگل‌های بلوط در غرب و جنگل‌های شمشاد در شمال کشور، پدیده فرسایش بادی و ریزگردها از نواحی جنوب‌شرق کشور تا مناطق جنوب و جنوب‌غرب و مناطق داخلی، شورشدن خاک و همچنین بحران منابع آب (سطحی، زیرزمینی و آلودگی رودخانه‌ها) مشکلات متعددی را برای ساکنان این سرزمین به وجود آورده است. همه این موارد، نشانه‌هایی از تشدید پدیده خطرناک بیابانزایی در کشور است. بخش بزرگی از این آسیب‌ها، ناشی از فقدان نگاه جامع، همه‌جانبه و همگرا نسبت به منابع زیستی (خاک، آب، هوا، منابع طبیعی و محیط‌زیست) است که در فرایندهای سیاست‌گذاری، تصمیم‌گیری، ایجاد ساختارها و اجرا کمتر به آن پرداخته شده و متأسفانه در هیچ‌یک از موارد فوق، هیچ مسئولی و مدیری پاسخگوی عملکرد خود نبوده و اصلا مگر کسی پاسخی خواسته که مدیران پاسخگو باشند. وضعیت ناگواری که اکنون در حوزه منابع زیستی با آن روبه‌رو شده‌ایم، نه در یک، دو یا چند سال به وجود آمده بلکه نتیجه مدیریت ناصوابی بوده که در چند دهه گذشته صورت گرفته است؛ ازاین‌رو، برای برون‌رفت از این وضعیت، لازم است یک هم‌افزایی و انسجامی درخور در بخش‌های مختلف و مرتبط با منابع طبیعی و محیط‌زیست کشور صورت بگیرد.


موقعیت جغرافیایی ایران در کره‌زمین
با نگاهی به تصاویر ماهواره‌ای در مقیاس کره‌زمین، بعضی لکه‌ها و نوارهای بدون پوشش گیاهی در طرفین خط استوا و در حاشیه جنگل‌های بارانی استوایی و در فاصله دو تا چهار هزار کیلومتری از آنها دیده می‌شود. این لکه‌ها که در دو نیمکره شمالی و جنوبی دیده شده‌اند، با عنوان بیابان‌های عرض میانه نامیده می‌شوند. در نیمکره شمالی، این بیابان‌ها علاوه بر اینکه در قسمت‌هایی از قاره آمریکا و آفریقا دیده می‌شوند، بخشی از قاره آسیا را نیز در بر گرفته‌اند. بیابان‌های آسیا شامل بیابان‌های عربستان، ایران، بین‌النهرین و بیابان تار که از غرب آسیا به داخل پاکستان و هندوستان امتداد یافته و همین‌طور بیابان‌های آسیای مرکزی در ازبکستان، ترکمنستان و تاکلاماکان و گبی در چین و مغولستان است. گستره ایران، به‌طور کامل در داخل این نوار قرار دارد؛ ازاین‌رو، باید سراسر ایران بیابانی باشد ولی وجود ارتفاعات زاگرس و البرز شرایطی را فراهم کرده که تا حدودی نقش عرض‌های جغرافیایی مناطق بالاتر را برای بعضی از مناطق ایران به وجود آورده و شرایط آب و هوایی متعادل‌تری را رقم زده است. باوجوداین و متأسفانه با سیاست‌گذاری و برنامه‌های نادرست که گاهی با عنوان توسعه از آن یاد می‌شود و همچنین در پاره‌ای موارد با ندانم‌کاری‌ها، محیط‌های طبیعی خارج از محدوده اکوسیستم‌های بیابانی نیز دستخوش تخریب قرار گرفته‌اند. در این میان، تغییرات و نوسانات اقلیمی که در قالب فراز‌و‌فرودهای آب و هوایی ظاهر شده‌اند، مزید بر علت هستند و به همین دلیل، ایران در معرض انواع پدیده‌های تخریب سرزمین قرار گرفته است.


بیابانزایی چیست
بیابانزایی، عقوبت فشار بیش از حد بر زمین است. تظاهرات بیابانزایی، سیمایی واحد و یکسان ندارد و به اشکال گوناگون، ابعاد متفاوت و کیفیت‌های مختلفی رخ داده و می‌دهد و سرانجام آن نیز هویداست: نبود گونه‌های گیاهی و جانوری، تخریب منابع آب و خاک، برهم‌خوردن تعادل بوم‌ساز‌ها، نابودی چشم‌اندازها، نزول اندوخته‌های ژنتیک و زوال تنوع زیستی. به همه این موارد باید تبعات ناگریز و فاجعه‌آمیز آن در قلمروی اقتصاد، جامعه و فرهنگ را نیز اضافه کرد. چون بیابانزایی به مرور با تغییرات منفی زیست‌محیطی آشکار می‌شود؛ ازاین‌رو، پیوندی بین تغییرات زیست‌محیطی و مشکلات اجتماعی، اقتصادی و همچنین جمعیتی وجود دارد. از این نظر، می‌توان گفت بیابانزایی به برخی از مفاهیم امنیتی ازجمله امنیت سلامت، معیشت ملی، اجتماعی و حتی امنیت بین‌المللی گره خورده است. به‌همین‌دلیل، در اواخر دهه 1960 و اوایل سال 1970 در آفریقا، موضوع بیابانزایی به‌عنوان یک معضل جهانی تأیید و در کنفرانس سران ریو در سال 1992 مطرح و بعد از تلاش‌های مستمر در سال 1994، معاهده مقابله با بیابانزایی ملل متحد تدوین شد. در 15 اکتبر سال 1994، این معاهده به امضا رسید که ایران، سومین کشور امضاکننده آن بود. از نظر کنوانسیون، بیابانزایی به معنی تخریب سرزمین در مناطق خشک، نیمه‌خشک تا خشک نیمه‌مرطوب ناشی از عوامل مختلف ازجمله تغییرات آب و هوایی و فعالیت‌های انسانی است. موضوع بیابانزایی و پرداختن به راه‌های مقابله با آن تا آنجا اهمیت یافت که در بین 37 چالش مهم جهانی، به‌عنوان سومین چالش بعد از تغییر اقلیم و آب شناخته شد و باز باید گفت متأسفانه هر سه چالش لیست، اکنون به‌وضوح در ایران خودنمایی می‌کنند که باید به‌طور جدی به آثار، عواقب و مهم‌تر از آن، به راه‌های مقابله یا سازگاری با آن پرداخته شود.


وضعیت محیط طبیعی ایران از جنبه بیابانزایی
ایران، اقلیمی خشک و بیابانی دارد و همواره با مسائل و مشکلات متعدد بیابانزایی مواجه است و بیش از 90 میلیون هکتار از گستره کشور را مناطق بیابانی در برگرفته که از این مقدار، سطحی معادل هشت میلیون هکتار را کویرها و شوره‌زارها و حدود پنج میلیون هکتار را تپه‌های شنی و شنزارها تشکیل می‌دهند. باوجود نیم قرن فعالیت‌های اجرائی مقابله با فرسایش بادی و تثبیت ماسه‌های روان، هنوز بیش از 77 درصد تپه‌های ماسه‌ای و شنزارهای کشور فعال هستند و از این نظر، سهمی در بروز گردوخاک و تپه‌زایی و همچنین آثار تخریبی دیگری برای خطوط مواصلاتی، تأسیسات، مراکز جمعیتی و سایر موارد مشابه دارند؛ ازاین‌رو، انجام برنامه‌های توسعه در این مناطق باید با حساسیت بیشتری صورت گیرد و چه‌بسا لازم است بیشتر از جنبه‌های حفاظتی به این مناطق نگاه شود؛ کاری که در دهه‌های گذشته به آن توجه کافی نشده است. بهره‌برداری‌های نادرست از منابع طبیعی کشور و گاهی کارهای نسنجیده در قالب برنامه‌های توسعه منابع آب و خاک، مشکلات بزرگی را در این مناطق و قلمروهای خارج از مناطق بیابانی به‌وجود آورده است. در پروژه‌های توسعه به‌ویژه پروژه‌های منابع آب؛ همواره باید به جنبه‌های زیست‌محیطی آب توجه کرد تا از بروز حوادث تلخ و ناگوار بعدی جلوگیری شود. در ایران، نتیجه مدیریت و بهره‌برداری نادرست آب در بسیاری از موارد، منجربه تشدید پدیده بیابانزایی و تخریب محیط‌زیست شده و رودخانه‌های خاموش، خشکیدکی تالاب‌ها، شورشدن خاک و نشست زمین، عینی‌ترین آثار این موضوع بوده و از آنجا که پدیده بیابان‌زایی در ایران، ارتباط تنگاتنگی با مدیریت منابع آب دارد، لازم است توجه بیشتری به این موضوع شود. براساس آخرین آمار و ارقام ارائه‌شده از سوی وزیر نیرو[1]، ایران درحال‌حاضر، دارای 120 میلیارد مترمکعب آب تجدیدپذیر است که سالانه 96 میلیارد مترمکعب آن به مصرف می‌رسد. همچنین بر‌اساس برآورد مرکز آمار، جمعیت ایران در سال 1393 از مرز 77 میلیون نفر گذر کرده است[2]. با استناد به داده‌های فوق، سرانه آب ایران درحال‌حاضر و براساس شاخص‌های بین‌المللی، نشان‌دهنده بحران شدید آبی در ایران است.

بر‌اساس شاخص‌های جهانی، هیچ کشوری نباید اجازه دهد بیشتر از 40 درصد آب شیرین تجدیدپذیر مصرف شود؛ البته بسیاری از دانشمندان محیط‌زیست به اعداد پایین‌تر از این معتقدند ولی نُرم جهانی یا معیار طلایی، همان 40 درصد است. بعضی از کشورهای جهان سوم که در مدیریت تعادل آب شکست خورده‌اند، چون نمی‌توانند به سقف 40 درصدی پایبند باشند، به جای این عدد، هدف خود را ماندن در سقف 60 درصدی قرار داده‌اند اما ایران درحال‌حاضر از حدود 80 درصد منابع آب تجدیدپذیر را برداشت می‌کند. صرف‌نظر از تفاوت‌های آشکار منطقه‌ای در کشور و طیف گسترده مناطق خشک همچون سواحل خلیج‌فارس و دریای عمان، نیمه شرقی کشور از خراسان تا سیستان‌و‌بلوچستان و نیز حوزه‌های مرکزی، میزان سرانه آب قابل تجدید در آنها از میزان متوسط هم به مراتب پایین‌تر است و ارقام متوسط سرانه آب کشور در سال‌های آینده به مفهوم ورود ایران به مرحله کم‌آبی خواهد بود. ‌در اینکه ایران در مرحله خطرناکی از نظر منابع آب قرار گرفته، هیچ شک و شبهه‌ای وجود ندارد و این درحالی است که استفاده غیر‌منطقی از منابع آب در کشاورزی ایران، همچنان به صورت نامناسبی ادامه دارد و برآوردهای کارشناسی، حاکی از این است که سهم زیادی از تولیدات بخش کشاورزی به‌ دلیل کشاورزی سنتی، ‌نبود صنایع تبدیلی و تکمیلی کافی، ‌انبار و سردخانه و روش‌های نوین نگهداری، ضایع شده و از بین می‌رود که این مقدار می‌تواند غذای حدود 10 تا 15 میلیون نفر را در کشور تأمین کند. علاوه‌براین، حدود 35 درصد از مجموع میوه و تره‌بار تولیدی ما نیز نابود می‌شود و بنابر اعلام وزارت جهاد کشاورزی، چنانچه این رقم به پنج درصد برسد، به 40 درصد سدها و منابع آب آنها نیازی نخواهد بود و این وضعیت وقتی تأسف‌بارتر می‌شود که بدانیم حدود 50 تا 60 درصد آب استحصالی برای آبیاری این محصولات را بیش از 789 [3]هزار حلقه چاه عمیق و نیمه‌عمیق از دل سفره‌های آب زیرزمینی بالا می‌کشند (جدا از آب‌های سطحی) که نیمی از آنها در مناطق ممنوعه حفر شده‌اند. این چاه‌ها به‌طور شبانه‌روزی سهم قابل‌توجهی از انرژی برق، نفت و گاز این کشور را مصرف می‌کنند تا فقط آب را از دل زمین بالا بکشند و تأسف‌بارتر اینکه به استناد آخرین آمار وزارت نیرو (94-1393)، مقدار تخلیه آب از چاه‌های آزاد حدود هشت هزار و 195 میلیون  مترمکعب (حدود هشت میلیارد مترمکعب) است، درحالی‌که میزان برداشت آب از چاه‌های ممنوعه با همان تعداد، 4,5 برابر بیشتر از چاه‌های آزاد است (37 هزار و 132 میلیون مترمکعب تقریبا معادل 37 میلیارد متر‌مکعب). برداشت بی‌رویه از آب‌های زیرزمینی علاوه‌بر افت شدید سطح سفره‌های زیرزمینی و فرونشست بسیاری از دشت‌های کشور، بحران دیگری را به صورت شورشدن ذخایر آبی به‌وجود آورده و افزایش تدریجی درجه شوری آب زیرزمینی، آغازی جدی برای نمکزایی و درنهایت، تخریب منابع اراضی و تشدید پدیده بیابانزایی است؛ مشکلی که هم‌اکنون در بسیاری از دشت‌های کشور بروز کرده و نگرانی از نابودی کشاورزی در برخی مناطق کشور را درپی دارد و شورشدن اراضی کشاورزی هم بر اثر آبیاری نادرست اراضی، به‌ویژه در مناطق خشک و نیمه‌خشک و هم شورشدن آب چاه‌ها به‌ دلیل برداشت بیش از حد مجاز در بسیاری از مناطق ازجمله استان‌های فارس، خراسان، اصفهان و دامنه جنوبی‌البرز به وضوح قابل ‌مشاهده است. بحران پیش‌آمده ناشی از سیاست انقباضی و تغییر مسیر سرشاخه‌ رودخانه‌ها را نیز می‌توان در جلگه‌ خوزستان، تالاب گاوخونی، بختگان، پریشان، ارومیه، مسیله و دشت منتهی به هورالحمار و هورالعظیم در عراق جست‌وجو کرد.

مطالعات انجام‌شده در اطراف دریاچه نمک و حوض‌سلطان قم نشان می‌دهد که در یک دوره 30 ساله (1382-1352) جبهه آب شور حدود پنج کیلومتر به‌سمت آبخانه‌های آب‌شیرین پیشروی داشته[4] که این عامل، موجب تشدید بیابانزایی در منطقه مذکور شده است. در استان تهران، چاه‌های غیرمجاز و برداشت بی‌رویه از سفره‌های آب زیرزمینی، رتبه نخست را در بیابانزایی این استان داشته و دارد[5].


سدسازی‌های بی‌رویه[6] نیز، گذشته از پیامدهای منفی بر جوامع انسانی بومی، بر اکوسیستم‌های آبی، خشکی و نیز جوامع جانوری و گیاهی وابسته به آنها اثرات ویرانگری داشته است. خشکاندن پیکره‌های آبی یکی از ناسازگارترین پیامدهای سدسازی است که عاقبت آن به تخریب محیط‌زیست منجر می‌شود؛ درحالی‌که فراموش کردیم آبخیزداری یکی از شیوه‌های مناسب حفاظت آب و خاک، مهار و پخش سیلاب‌هاست که باعث کنترل سیلاب‌های مخرب و نفوذ آب به داخل سفره‌های آب زیرزمینی می‌شود. بستن شریان‌های حیاتی و طبیعی به‌وسیله کشورهای همسایه ایران، منجر به خشکیدن بسیاری از تالاب‌های مرزی و داخلی کشور شده است که آثار ناخوشایند آن را می‌توان در بروز و تشدید پدیده ریزگردها جست‌وجو کرد؛ به‌این‌ترتیب در سال‌های اخیر بسیاری از دریاچه‌ها و تالاب‌های کشور بر اثر همین مدیریت نادرست آب در کشور و همچنین بروز خشکسالی‌ها یا خشک شده‌ یا در شرف خشکی قرار گرفته‌ و به‌صورت کانون‌های تولید گردوغبار در آمده‌اند. بروز پدیده گردوغبار در چند سال اخیر در مناطق جنوب و جنوب‌غرب کشور، گذشته از اینکه مشکلات فراوانی برای ساکنان این خطه از کشور به‌وجود آورده، در پاره‌ای از مواقع، بیش از 20 استان کشور را با جمعیتی بالغ بر 52 میلیون نفر و گستره‌ای به مساحت یک میلیون کیلومتر مربع تحت‌تأثیر قرار داده است. اگر تا مدت‌ها پیش، نگرانی از آلودگی هوا به سوخت خودرو‌ها یا دودکش کارخانه‌‌ها مربوط می‌شد، این‌روز‌ها باید مدام نگران افزایش ریزگردهای معلق در هوا بود؛ همان ذرات معلقی که حضور بی‌وقفه‌شان در آسمان خیلی از استان‌ها، زندگی ساکنان و مردم محلی را با مشکلات زیادی همراه کرده است.

ریزگرد‌‌ها که عمدتا شامل ذراتی کمتر از 2,5 میکرون هستند، از مصادیق آلودگی هوا تلقی می‌شوند و تأثیرات سوئی در مسائل بهداشتی دارند؛ ضمن آنکه لطمه‌های اقتصادی غیر‌قابل جبرانی را در بخش کشاورزی، باغی یا زنبورداری ایجاد کرده و به‌نوعی روی فعالیت‌های اقتصادی اثر گذاشته و هزینه‌های اجتماعی را افزایش می‌دهند. نشستن گردوغبار روی اندام‌های سبز درختان و کم‌کردن فتوسنتز و سوخت‌و‌ساز مواد غذایی، منجر به کاهش رشد و ضعف درختان می‌شود؛ مانند آنچه اکنون به خشکیدگی جنگل‌های بلوط غرب کشور نسبت داده می‌شود. درحال‌حاضر، گستره قابل‌ملاحظه‌ای از جنگل‌های زاگرس به‌دلیل پدیده ریزگردها و برخی عوامل دیگر، دچار خشکیدگی شده و در حال از بین‌رفتن هستند. خشکیدن تالاب‌ها و چالاب‌های بیابانی به روش دیگری نیز سبب تشدید پدیده بیابانزایی شده‌اند. در این مناطق، دانه‌های ریز نمک همراه با ذرات دیگری که با آن است، موجب می‌شود که باد آنها را به آسانی جابه‌جا کند و در مسیری کم‌وبیش طولانی همراه خود ببرد و سپس مواد حمل‌شده تحت‌تأثیر مکانیسم‌های خاصی در ناحیه معینی به‌جا گذاشته شوند. ذرات نمکی که این‌گونه به‌وسیله بادها حمل شده، از خاک‌های شور تالاب‌ها و چالاب‌های بیابانی حاصل می‌شوند که نمونه جدید آن در طوفان‌های نمکی برخاسته از دریاچه خشکیده ارومیه به‌وضوح قابل‌مشاهده است.

در مناطق بیابانی، بخشی از زمین‌های زراعی که در مجاورت این‌گونه مناطق قرار گرفته‌اند، در نتیجه وزش بادهای نسبتا تند تابستان یا اوایل پاییز، شور می‌شوند و به‌تدریج ارزش خود را از دست داده و سرانجام به حالت لم‌یزرع در‌می‌آیند. گاهی شدت انتقال املاح از این اراضی، بسیار زیاد است، به‌طوری‌که در اندک‌مدتی ده‌ها و حتی صدها هکتار از زمین‌های زراعی در پوششی از نمک فرومی‌روند. بررسی‌هایی که در روسیه صورت گرفته است، نشان می‌دهد که در یکی از استپ‌های شور با مساحتی حدود 6 کیلومتر مربع، در مدت یک ساعت، 7200 تن نمک محلول که قسمت اعظم آن کلرور سدیم بوده، به‌وسیله باد حمل شده است؛ این مقدار نمک، کافی است که 45 هکتار از زمینی را که قبلا شور نبوده است به حالت کویری و شور تبدیل کند.


در پایان باید گفت، اگرچه نشر فرهنگ منابع طبیعی در بعد تخصصی و عمومی همواره مدنظر متولیان منابع طبیعی بوده است ولی آن‌طور که دیده می‌شود، پس از گذشت بیش از یک ثلث قرن از عمر جمهوری اسلامی، با وجود آنکه درباره مسائل تخصصی، اقدامات مؤثری صورت گرفته ولی در زمینه آگاهی عمومی و بالابردن فرهنگ منابع طبیعی، آن‌طور که باید، کار مؤثر یا صحیحی انجام نشده است؛ زیرا هنوز هم جنگل‌ها و مراتع کشور کماکان به اشکال گوناگون تخریب می‌شوند، هوا، آب و بخش وسیعی از خاک کشور آلوده و فرسوده شده یا بر اثر فرسایش از بین رفته و می‌روند؛ روند قهقرایی مراتع نیز پیوسته ادامه دارد و هنوز آبخوان‌های بیشتری را تهی‌شده می‌بینیم و شوره‌زارهای گسترده‌تری شاهد بوده و در نهایت، نه‌تنها موفق به مهار بیابانزایی نشدیم بلکه شاهد تاخت‌وتاز بیشتر این فرایند ویرانگر هم هستیم. از این نظر، همواره این سؤال اساسی مطرح می‌شود که: چرا کوشش‌ها آن‌طور که سزاوار بود، به بار ننشسته است؟ چرا رویشگاه‌های زاگرس که می‌توانست یکی از آبادترین نقاط روی زمین باشد، دچار چنان فلاکتی شده که در همه حوزه‌ها، اعم از کشاورزی و فرهنگی با ناپایداری و فقر مزمن مواجه شده است؟ مهم‌ترین رودخانه‌های کشور با بیش از 40 درصد آب‌های جاری و 30 درصد کل نزولات آسمانی و همچنین حدود 50 سد ساخته‌شده و در دست احداث در حوزه زاگرس، مرهون وجود جنگل‌های این منطقه است.

این جنگل‌ها نقشی حیاتی و کلیدی در زندگی میلیون‌ها انسان ساکن در غرب کشور دارند. 10 استان کشور با بیش از 50 شهرستان و 20 هزار روستا با جمعیتی بالغ بر 15 میلیون نفر و همچنین50  درصد دام کشور در این ناحیه قرار دارند[7]. زندگی در غرب ایران، بدون وجود جنگل‌های بلوط، امکان‌پذیر نخواهد بود. با به‌خطر افتادن حیات و شادابی این جنگل‌ها، نه‌تنها امنیت غذایی و اجتماعی- اقتصادی میلیون‌ها انسان ساکن در این منطقه، به‌خطر خواهد افتاد بلکه تنوع زیستی و حیات‌وحش چندین‌گونه جانوری نیز در معرض تهدید و آسیب قرار خواهد گرفت و در نهایت، پدیده بیابانزایی در این منطقه به‌معنی واقعی کلمه اتفاق خواهد افتاد. به‌نظر می‌رسد اهمیت منابع‌طبیعی در جلوگیری از بروز بحران‌های زیست‌محیطی و نقش آن در توسعه پایدار مملکت، ایجاب می‌کند که علاوه‌بر تجدیدنظر و بهبود سیاست‌گذاری‌ها در برنامه‌های توسعه، هر از چند گاهی، اهمیت این منابع خدادادی از طریق منابر و تریبون‌های ائمه جمعه و جماعات نیز برای مردم بیان شود زیرا آگاهی‌بخشی از طریق این تریبون‌ها نه‌فقط برای مسائل سیاسی بلکه برای سایر موارد از جمله بالابردن فرهنگ منابع‌طبیعی و محیط‌زیست نیز لازم و ضروری بوده، نکته‌ای که بارها و بارها رهبر معظم انقلاب به آن تأکید کرده است. جان کلام اینکه، همواره باید به‌یاد داشته باشیم که ایران در کمربند خشک کره‌زمین قرار دارد و هرگونه اقدام نسنجیده و نابخردانه درباره آب و خاک این سرزمین، به فاجعه‌ای غیر‌قابل بازگشت منتهی می‌شود. بحران آب، خود منجر به تشدید پدیده بیابانزایی شده و اکنون ما در هر دو مورد با بحران مواجه هستیم. بحران معنای ساده‌ای دارد اما نتیجه این بحران، بسیار گزنده و تلخ است. در طول تاریخ، بسیاری از شهرها، کشورها و حتی تمدن‌ها پس از رسیدن به چنین شرایطی، با نابسامانی، قحطی، کوچ و مرگ مواجه شدند و حتی در پاره‌ای موارد، به‌معنای حقیقی از میان رفتند. بیایید باور کنیم که خطر بیابانزایی و تخریب سرزمین نه در کمین بلکه به‌صورت آشکار بروز و ظهور کرده است.


[1] - گزارش مهندس چیت‌چیان، وزیر نیرو، به نمایندگان مجلس- سایت الف
[2] - جمعیت ایران در این مقطع زمانی، برابر با  77 میلیون و
176 هزار و 930 نفر است
[3] سایت وزارت نیرو، آمار سال آبی 94-1393
[4] - سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی استان قم، تعیین فصل مشترک منابع آب شور دریاچه نمک با منابع آبرفتی مجاور (دشت قم)، 1383.
[5] -روزنامه همشهری، 28 خرداد 1391.
[6] - وزیر نیرو در این‌باره می‌گوید در سدسازی افراط کرده‌ایم! مجموع سدهای در دست اجرا و اجرا شده در کشور، 66 میلیارد مترمکعب آب در سال تنظیم می‌کند درحالی‌که کل رواناب‌های موجود کشور، 46 میلیارد مترمکعب است و از سدهایی که ساخته شده است یا در حال ساخت داریم، حدود 20 میلیارد مترمکعب، فاقد آب هستند.
[7] روزنامه همشهری، دوشنبه 20 آبان 1392.

 

*رئیس بخش تحقیقات بیابان مؤسسه تحقیقات جنگل‌ها و مراتع کشور

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha