این روزها مُد روز شده و همه می‌گویند «زباله، طلای کثیف» از این حرف‌ها و ژست‌های شیک و مجلسی که مثلاً ما هم فهمیدیم زباله طلاست اما ما حتی به زباله خانه‌مان هم افتخار نمی‌دهیم چه برسد که ذهن‌مان از ریز تا درشت درگیر پسماند شود.

با پول نفت همه چیز می‌شود وارد کرد جز محیط زیست

سلامت نیوز: این روزها مُد روز شده و همه می‌گویند «زباله، طلای کثیف» از این حرف‌ها و ژست‌های شیک و مجلسی که مثلاً ما هم فهمیدیم زباله طلاست اما ما حتی به زباله خانه‌مان هم افتخار نمی‌دهیم چه برسد که ذهن‌مان از ریز تا درشت درگیر پسماند شود.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه ایران، گفت‌وگو با هایده شیرزادی بنیانگذار بازیافت پسماند در ایران و برگزیده جشنواره رهبران کارآفرین:
 این روزها مُد روز شده و همه می‌گویند «زباله، طلای کثیف» از این حرف‌ها و ژست‌های شیک و مجلسی که مثلاً ما هم فهمیدیم زباله طلاست اما ما حتی به زباله خانه‌مان هم افتخار نمی‌دهیم چه برسد که ذهن‌مان از ریز تا درشت درگیر پسماند شود. چه کسی از میان ما واقعاً پای زباله‌هایمان می‌ایستد و پسماندهای غذایی و قابل بازیافت را سرمایه‌های ملی می‌بیند؟ سرمایه‌هایی که برای آنها منابع انرژی و آب صرف شده است. از میان ما کسی در صورت کاغذها و مقواهای مچاله می‌بیند 18 درخت 50 ساله با گونه و به پهنای صورت بر زمین افتاده‌اند تا سر و کله یک تن از آن کاغذها در زندگی ما پیدا شود؟
 کارآفرین این هفته ما از کرمانشاه آمده است. کارخانه بازیافت او روزانه 650 تن زباله را بازیافت می‌کند. آنها سال گذشته 214 هزار تن و امسال 230 هزار تن زباله از شهرداری تحویل گرفته‌اند و بازیافت کرده‌اند. او و کارگرانش 60 هزار تن در سال کمپوست تولید می‌کنند. 240 نفر در میان زباله‌ها کار می‌کنند تا دست کم گوشه‌ای از رویای نجات زمین را تعبیر کنند، ایرانی‌ها 16 میلیون تن پسماند در سال تولید می‌کنند و با این زباله‌ها می‌شود 4 میلیون تن در سال کمپوست تولید و روزانه 500 تا 600 هکتار خاک لم یزرع را احیا کرد یعنی آنچه  بی‌رحمانه از خاک مکیده شده دوباره به آن برگرداند. البته از این «می شود»‌ها می‌شود یک قطار طولانی ساخت به شرط آنکه همه ما فاجعه‌ای را که در پیش روست باور کنیم.
گزیده‌ای از گپ و گفت ما با دکتر هایده شیرزادی، دانش آموخته اکولوژی حفاظت از محیط زیست از آلمان، بنیانگذار بازیافت پسماند در ایران، کارآفرین سبز، عضو انجمن زنان کارآفرین و برگزیده جشنواره رهبران کارآفرین را می‌خوانید.


اسباب بازی ما رود و ابر و خوشه و عطر بود
 من کشاورز‌‌ زاده‌ام. خانواده ما در گیلان غرب زمین و باغ داشت و ما از همان بچگی با درخت و رودخانه بزرگ شدیم، اسباب بازی ما رود و لاک پشت‌هایش بود، ابرها و خوشه‌ها و عطرها بودند اما این تصویرهای رؤیایی با شروع جنگ از بین رفت و به یک باره همه چیز نابود شد.
  پدر من اهل کتاب و روزنامه بود، آبونمان روزنامه‌ها و مجلات شده بودند و هرچند با تأخیر اما این مجلات و روزنامه‌ها دست ما می‌رسید، من در چنین خانه‌ای بزرگ شدم. پدرم دعا می‌کرد تا باران بیاید و باورش هم جز این نبود، ما هم با همین نجواها برکت خدا را باور کردیم. اینها از کودکی روح ما را می‌پرورد و جلا می‌داد. آن روزها تجملی در کار نبود اما پویایی بود، برعکس این روزهای ما که تجمل هست اما پویایی از بین رفته است.
یادم می‌آید شیفته این بیت فردوسی بودم: «توانا بود هرکه دانا بود / ز دانش دل پیر برنا بود.» حالا هم این شعر همچنان الگوی من است، چون بر این باورم که دانایی، توانایی است، پس هرکسی که توانا نیست اما تصور می‌کند به دانایی رسیده است باید دیدش را عوض کند. اگر ما به ثروت و سرمایه نمی‌رسیم با این حال فکر می‌کنیم که مردمانی دانا هستیم این زاویه دید را باید عوض کنیم.


دچار« بیسوادی نوع دوم» شده‌ایم
 دهه 90 یادم می‌آید یک فیلسوف آلمانی به نام هانس مگنوس انتسنزبرگر مقاله‌ای نوشت به نام «در ستایش بیسوادی». او در مقاله‌اش گفت جامعه امروز دچار بیسوادی نوع دوم است و آن نگاه جامع که به وسیله آن مسلط باشی به روابط هستی وجود ندارد، در حالی که در نسل‌های گذشته این نگاه بود، با اینکه به مفهوم رایج کلمه سواد نداشتند و این تخصص‌ها نبود اما آنها معماران بزرگی بودند، ادیبان تحسین برانگیزی بودند.
او در این مقاله بیسوادهای گذشته را در برابر باسوادهای امروز ستایش می‌کند، باسوادهایی که دکتر و مهندس هستند اما فقط در یک شاخه جلو رفته‌اند، در حالی که عالمان دیروز مسلط به فلسفه، شیمی، فیزیک و جبر و نجوم بودند و برای خودشان جهان بینی داشتند. امروز چرا ما این قدر به بن‌بست می‌خوریم، چرا این همه دوباره‌کاری‌ها پیش می‌آید و هر تصمیمی که گرفته می‌شود در تعارض با تصمیم پیشین است؟ به خاطر اینکه آن هوش کلان نگر وجود ندارد. شما نگاه کنید که فردوسی هزار سال پیش به این رسیده بود و می‌گفت اگر کسی به آن مقام دانایی برسد او عاجز نخواهد ماند چون جان و جهان را خوب می‌بیند و به آن شناخت رسیده است اما آن فیلسوف آلمانی بدرستی اشاره می‌کند که ما به آن شناخت نرسیده‌ایم. مهندس داریم اما این مهندس‌ها جهان بینی‌ای ندارند، ادبیات نخوانده‌اند، مدیر داریم اما آنها فلسفه و ریاضی نمی‌دانند، در نتیجه سرگرم سردرگمی خودشان هستند.


50 هزار تن زباله یا خنجر رستم در سینه سهراب
 من وقتی شاهنامه را می‌خوانم می‌بینم رستم نماد بزرگی، پهلوانی و شجاعت است اما در عین حال همین رستم فرزند خود را نمی‌شناسد، چطور می‌شود شما از مواهب این زمین بهره‌مند می‌شوی اما نمی‌شناسی‌اش.
چطور می‌شود روزی 50 هزار تن زباله در ایران تولید می‌شود، این همان خنجر رستم در سینه سهراب است.  فردوسی به ما می‌گوید: «چو شادی بکاهی بکاهد روان / خرد گردد اندر میان ناتوان.» نمی‌شود که شما هم محیط زیست را تخریب کنی و هم شاد باشی، از آن طرف ملتی که شاد نیست خردگریز هم می‌شود و مبتلا به افسردگی و ملال درون.


راهکارهای 30 سال پیش امروز جواب نمی‌دهد
 ما امروز یک درصد جمعیت جهان را در اختیار داریم و با این حال 8 درصد ذخایر جهان متعلق به کشور ماست. اما نگاه کنید که در گزارش رقابت پذیری، ایران در چه جایگاهی قرار دارد.  رقابت‌پذیری 10 رکن دارد که در آن کشورها با معیارهایی چون جریان‌های مالی و سطح آموزش، سواد و پذیرش فناوری ارزش‌یابی می‌شوند اما وضعیت ما مطلوب نیست. یعنی من وقتی با خودم فکر می‌کنم چرا من نمی‌توانم کارم را توسعه دهم می‌گردم به اینها می‌رسم.
شما نگاه کنید امروز در دنیا اقتصاد را به سه دسته تقسیم می‌کنند: اول «اقتصاد فروش منابع» که منابع کشور را بفروشید و کشور را اداره کنید. دوم «اقتصاد بهره‌وری» به جای اینکه نفت را 60 دلار بفروشی، کاری کنی که از همان نفت 900 دلار درآمد ایجاد شود و سوم «اقتصاد نوآور». شما نگاه کنید ما الان چندین دهه است همچنان در مرحله‌گذار به بهره‌وری هستیم. شما نمی‌توانی به بهره‌وری برسی، مگر اینکه در زمان و وقت خودش بتوانی تکنولوژی را به خدمت بگیری، نه اینکه در هر وقتی و هر تکنولوژی‌ای، نه! می‌گویند روزی انیشتین سؤال‌های امتحانی را به دستیارش داد. دستیارش گفت استاد! اینها سؤالات سال قبل است.
  انیشتین در جواب گفت می‌دانم اما جواب‌ها فرق می‌کند، چون شرایط تغییر کرده است این یعنی هر لحظه شرایط در حال تغییر است و راهکاری که مثلاً 30 سال پیش جواب می‌داد امروز جواب نمی‌دهد در حالی که ما همیشه چند قدم عقب‌تر هستیم.


ایران، رتبه 111 پذیرش تکنولوژی در دنیا
 در سال 92 رتبه پذیرش تکنولوژی‌مان در میان 148 کشور، تازه با صعود چند پله در دولت جدید به 111 رسیده است. خب من کارآفرین همه اینها در کارم اثر می‌گذارد. من از خودم می‌پرسم چرا پذیرش تکنولوژی ما این قدر پایین است؟ اگر می‌خواهیم پذیرش تکنولوژی در کشور پایین باشد، فن سالار باید در جایگاه خودش قرار بگیرد تا بتواند تصمیم درستی بگیرد. ما از حیث کارآیی نیروی کار در گزارش رقابت‌پذیری از میان 148 کشور در رتبه 145 قرار داریم، این یعنی هیچ کس در جای خودش نیست.


فعالیت 2 هزار و 200 کارخانه کمپوست در آلمان
 انقلاب که شد من معلم شده بودم. سال 57 دختر جوانی بودم با سری پرشور اما خب نشد، نگذاشتند معلمی کنم. آدم کتابخوانی بودم و نمی‌توانستم بله قربان گو باشم، می‌خواستم نظر خودم را بگویم اما اجازه ندادند کار کنم و آن تنگ نظری‌ها که می‌دانید چیست و من باز نمی‌کنم؛ نگذاشتند من به عشقم یعنی معلمی برسم.
در آغاز کتاب «شاهکار» معینی کرمانشاهی که تاریخ ایران را به نظم کشیده، این جمله از اندیشمندی فرانسوی آمده: «در سرزمینی که مردمانش کتاب بخوانند، خردسالان مانند بزرگسالان عمل می‌کنند و در سرزمینی که مردمانش کتاب نخوانند بزرگسالان مانند خردسالان رفتار می‌کنند.» خب آن فضا اجازه داد معلمی کنم، با خودم گفتم بروم سراغ خیاطی، در امتحان میان 11 آموزشگاه نفر اول شدم اما باز نشد، رفتم سر زمین خودمان، سراغ کشاورزی.
دیدم کشاورزی ما مدرن شده اما فقط ظاهرش، تراکتور آمده جای گاو اما چیزی عوض نشده. گفتم بروم کشاورزی نوین بخوانم و برگردم سر زمین‌های خودمان. با مشکلات زیاد سال 64 رفتم آلمان و در شهر کوچکی حومه کاسل دیدم که آنها سطل‌هایی برای تفکیک پسماندها قرار داده‌اند. صاحبخانه‌ام در خانه سطل سبزی را نشانم داد و گفت پسماند غذایت را بریز در این سطل. گفتم برای چه؟ گفت برای کمپوست و همان جا جرقه کمپوست در ذهن من زده شد.
خب آنجا این طور است که دولت توسعه‌گرا چاله‌ها را پایش می‌کند و به مراکز تحقیقاتی و پژوهشی بودجه می‌دهند که راه برون رفت از آن چالش را پیدا کنند و بعد هم به صورت پایلوت اجرا و تبدیل به قانون می‌کنند، این اتفاقی بود که من سال 77 میلادی در آلمان می‌دیدم که آنها از یک شهر کوچک 6 هزار نفر به حومه کاسل آن طرح را شروع کردند و بتدریج به کل آلمان سرایت دادند تا سال 90 میلادی که همه شهرهای آلمان واحد کمپوست و تفکیک زباله از مبدأ داشتند و امروز 2200 کارخانه کمپوست در این کشور فعالیت می‌کنند.


با پول نفت می‌شود همه چیز وارد کرد جز محیط زیست
 این شعار من است که «با پول نفت می‌شود همه چیز می‌توان وارد کرد جز محیط زیست.» شما اگر محیط زیست‌تان از دست رفت نمی‌توانی از خارج و به اتکای پول نفت محیط زیست وارد کنی.
آیا عربستان توانسته با دلارهای نفت از خارج جنگل و مرتع وارد کند؟ هیچ کس نمی‌تواند. چند وقت پیش می‌گفتند مردم نگران نباشید اگر پرتقال‌ها یخ زده است. ما از مصر پرتقال وارد می‌کنیم اما آیا می‌شود محط زیست را هم وارد کرد؟
 3 هزار سال پیش نیاکان ما جشن «نیازردن چهارگوهران» می‌گرفتند، جشنی برای آزار ندادن آب، باد، آتش و خاک. ما این ریشه‌ها را داریم اما برایش برنامه‌ریزی‌ای نمی‌کنیم و می‌گوییم ایران هنوز بزرگ است، هنوز برای زباله جا دارد. همان کاری که گربه‌ها می‌کنند، برو بپوشان و نبین. زباله را بریزید آن دور و این دور دارد مدام به ما نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود.


از زمان ناصرالدین شاه قانون پسماند نداشتیم
 توجه کنید که قانون پسماند در ایران سال 83 تصویب شد. یعنی از زمان ناصرالدین شاه که شهرداری‌ها پا گرفتند ما قانون پسماند نداشتیم. سال‌هایی هم که درآمدهای خوبی از نفت نصیب کشور شد، با طرح «هدرمندی یارانه‌ها» - من اسم این طرح را گذاشته‌ام هدرمندی - عملاً منابع را به هدر دادند، در حالی که می‌شد با این منابع یک بار برای همیشه مشکل زباله را در ایران حل کرد. من برآورد کرده‌ام اگر بخواهیم برای پسماند کشور برنامه‌ریزی کنیم حداقل برای 100 هزار نفر شغل ایجاد می‌شود.


هیچ طرحی بی‌نیاز از فرهنگ نیست
 من از سال 71 تا الان 24 سال برای این ایده وقت و انرژی گذاشته‌ام و کارخانه کمپوست سازی‌ام در کرمانشاه محصول این دغدغه‌ای بود که داشتم. خب البته میزان استقبال در دولت‌ها یکسان نبود.
در دوره اصلاحات استاندار کرمانشاه همکاری خوبی داشتند و مدلی از حمایت با همکاری شهرداری شکل گرفت. من البته لازم است بگویم هر طرحی در هر سطحی نیاز به اقبال از سوی جامعه دارد. اینطور نیست که شما بگویی من بدون فرهنگ‌سازی این طرح را اجرا می‌کنم، مثل رابطه انگشت شست با انگشتان دیگر در یک دست است.
فرهنگ‌سازی همان نقشی را ایفا می‌کند که انگشت شست و آن حالت پشتیبانی و فضاسازی، ما همان سال‌ها آمدیم سطل‌های سبز را به خانواده‌ها دادیم و متوجه شدیم 83 درصد از پسماندهایی که در این سطل‌ها ریخته می‌شود مواد غذایی است که البته این میزان امروز با گسترش زندگی‌های پلاستیک محور و یک بار مصرف‌ها به 67 درصد رسیده است.


هر خانواده چهار نفره، یک تن زباله در سال
 اصلاً این طور نبود که من بگویم من می‌خواهم کارآفرین شوم. من یک دغدغه داشتم و آمدم ایران که این دغدغه‌ام را در شهر خودم اجرا کنم.
من این را برای خودم یک رسالت دیدم و نه اینکه بروم و کارآفرین شوم. با خودم گفتم اگر من نکنم چه کسی این کار را بکند. اگر ما این خاک را نجات ندهیم، چه کسی باید نجات دهد.
دانشی را یاد گرفته بودم و احساس می‌کردم که این دانش را به سرزمینم منتقل کنم. امروز شما ببینید هر خانواده چهار نفره در سال یک تن زباله تولید می‌کند. از این یک تن زباله حدود 80 - 70 درصد مواد غذایی است که نزدیک به 400 متر مکعب گاز گلخانه‌ای متصاعد می‌کند. من با معادلات ریاضی حساب کردم و متوجه شدم این مقدار گاز گلخانه‌ای که یک خانواده چهار نفره در سال تولید می‌کند، مثل این می‌ماند که 5 هزار لیتر گازوئیل را بسوزانی. این میزان پسماند حدود 400 تا 600 لیتر شیرابه آزاد و به آب‌های زیرزمینی و سفره‌ها سرازیر می‌کند.
از طرف دیگر برای دفن زباله‌های شهر کرمانشاه هر سال حدود 4 تا 6 هکتار در شهرها زمین از بین می‌رود و طبق برآوردی که ما داریم زباله‌ای که یک نفر در 70 سال تولید می‌کند - بسته به اینکه پشته شود یا پراکنده - بین 5 تا 20 مربع زمین را از بین می‌برد.


ما با بی‌تدبیری خاک را خسته کرده‌ایم
 درست است که ایران کشور پهناوری است ولی زمین‌های زراعی ما محدود است. 16 میلیون هکتار زمین قابل کشت در ایران وجود دارد که از این تعداد 11 میلیون هکتار زیر کشت است.
حالا هوموس یا ماده آلی خاک حداقل باید 5 درصد باشد، در حالی که 57 درصد خاک‌های ایران زیر یک درصد هوموس دارند چون ما با طرح‌های کشاورزی یک جانبه نگر و کشت‌های پشت در پشت گندم خاک را خسته کرده‌ایم.
  در چنین فضایی ما می‌گوییم هرچه پسماند آلی هست، باید بازیافت شود و برگردد. هر آن چیزی که از خاک ستانده‌ایم باید به خاک برگردانیم. خب کمپوست خاک را احیا می‌کند و تمام ارزش‌های غذایی را دوباره به آن برمی گرداند. کمپوست حالتی دارد که بافت خاک را باز می‌کند و وقتی خاک باز شد، میکرو ارگانیسم‌ها می‌توانند فعال باشند. کمپوست وقتی وارد خاک شود خاک را گرم نگه می‌دارد و از افزایش فعالیت میکروارگانیسم‌ها هوموس تولید می‌شود. اگر ما این کارها را انجام دهیم خاک در یک پروسه 10 ساله برمی گردد و احیا می‌شود، بنابراین امروز لازم است که به کشاورزان یارانه بدهند تا این کمپوست‌ها به صورت رایگان یا با قیمت کم در اختیار آنها قرار گیرد، یعنی من تولید‌کننده هزینه پردازش زباله را از شهرداری بگیرم، بازیافت کنم تا دوباره آنچه از خاک گرفته شده به خاک برگردد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha