سلامت نیوز:دید عقلانی به پزشكی، كار را به جایی رسانده كه پزشك فقط براساس آزمایش خون و دستگاه، بررسی خود را انجام میدهد. پزشكان اصلا به حرف بیمار گوش نمیدهند. پزشك فراموش كرده كه باید رابطهای با بیمار داشته باشد. این مسئله ارتباط با بیمار را كاملا قطع و بدن او را به یك سری نمودار و عكس محدود میكند.تحقیقها نشان میدهد بیش از ٩٠ درصد نسخههای امآرآی كه دكترها مینویسند، كاملا بیهوده است و در گذشته پزشك براساس یك معاینه و حین صحبت تشخیص میداد بیمار مشكلی ندارد و بیهوده مردم را زیر اشعههای سرطانزا نمیفرستادند، ولی امروز دیگر بحث معاینه و تجربه وجود ندارد.
به گزارش سلامت نیوز، روزنامه شرق نوشت: نشست نقد اجتماعی «مرگ چهرهها و امر پزشكی» از سوی گروه جامعهشناسی پزشكی و سلامت انجمن جامعهشناسی ایران، روز گذشته در دانشكده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد. در این نشست كه با حضور مزدك دانشور، ارسیا تقوا، بابك قرائیمقدم، ابوعلی ودادهیر، فرزانه طاهری و یوسف اباذری برگزار شد، متخصصان، به بحران پزشكی پرداختند كه به یكباره بعد از مرگ چهرههای مشهوری مانند عباس كیارستمی، به بحثی عمومی بدل شد.
آنچه در ادامه میخوانید گزیدهای از سخنان یوسف اباذری است؛
چرا ایرانیها اینقدر دوست دارند بیمار باشند؟ در اطرافم همه میگویند بیمارند، ولی پزشكان و بهویژه روانپزشكان ما به این مسئله نمیپردازند. این سؤال برایم پیش آمد كه چرا همه و خودم همیشه دوست داریم مریض باشیم.
مملكت ما برای مرض خوب است و بیمار چیز رمانتیكی به نظر میآید. حرف «توماس مان»، امروز درباره جامعه ما صادق است. او میگفت كسانی كه دیدی رمانتیك به بیماری دارند، آزادند؛ چون قواعد جامعه از دوش آنها برداشته میشود.درباره كیارستمی پزشكان گفتند ما او را نمیشناختیم. معنای این حرف این است كه ما فقط به سلبریتیها رسیدگی میكنیم، نه افراد معمولی. مسئله دوم و بغرنجتری كه از این پاسخ برمیآید، این است كه پزشكی كه نام كیارستمی را نشنیده، كاملا از فضای فرهنگی ایران بیخبر است.
نتایج یك نظرسنجی نشان میداد پزشكان از نظر معلومات عمومی در سطح بسیار ضعیفی قرار دارند؛ مثلا بتهوون را نمیشناسند و پایتخت فلان كشور را نمیدانند. البته روشن است كه درباره وضعیت كلی پزشكان سخن میگویم؛ پس اینكه گفته شد كیارستمی را نمیشناختند خود مشكلی بزرگتر است.در نظر فروید، پزشك وقار قبلی بیمار را به او بازمیگرداند، ولی امروز این حالت بین پزشك و بیمار از بین رفته است. بین پزشك و بیمار دو نوع رابطه وجود دارد؛ رابطه اول، دارومحور است كه بازمانده دوران روشنگری است.
در این دید، بدن انسان مكانیسم و شیمی مشخصی دارد و حرف بیمار مهم نیست. این پزشك است كه با دارو یا عمل جراحی سلامتی را بازمیگرداند. در دوران جدید جنبشهایی در سراسر دنیا به راه افتاده كه بیمارمحورند. در نظر آنها دارو در برخی افراد جواب نمیدهد، هر دارو یك اثر جانبی هم دارد و گفتوگوی پزشك با بیمار یك مسئله اخلاقی نیست. هدف این جنبشها تجدید نظر در نگاهی به پزشكی است كه بازمانده دوران روشنگری است و سردمدار آن آمریكاست. یك بیمار آمریكایی وقتی به پزشك مراجعه میكند، به عنوان سومشخص صحبت میكند؛ مثلا میگوید این پا یا این دست درد میكند؛ یعنی بیمار نیز دیدی مكانیكی به بدن خود دارد. پزشك هم سؤالهای عقلانی میپرسد. وقتی چنین دید افراطیای به ایران وارد میشود، طنینی جادویی مییابد. در آمریكا دستكم نگاهی علمی وجود دارد، ولی در ایران پزشك و بیمار فكر میكنند مسئله شبیه جادو است. دكتر در اولین اقدام به روشی دكارتی برای بیمار یك آزمایش مینویسد تا بدن او را شناسایی كند.
دید عقلانی به پزشكی، كار را به جایی رسانده كه پزشك فقط براساس آزمایش خون و دستگاه، بررسی خود را انجام میدهد. پزشكان اصلا به حرف بیمار گوش نمیدهند. میشل فوكو دراینباره بحثهای بسیار مهمی دارد.ما شعار مرگ بر آمریكا سر میدهیم، ولی همه چیزمان تا مفرغ آمریكایی است. عقلگرایی افراطی كه در پزشكی آمریكا وجود دارد، با ورود به ایران ابعاد غولآسایی مییابد.
وقتی پزشك فقط از امآرآی استفاده میكند، به قول آدورنو و بنیامین این تجربه است كه از بین میرود. پزشك فراموش كرده كه باید رابطهای با بیمار داشته باشد. این مسئله ارتباط با بیمار را كاملا قطع و بدن او را به یك سری نمودار و عكس محدود میكند.نولیبرالها نظام پزشكی را داغان كردهاند و این مسئله در ایران بیشتر به چشم میآید. تحقیقها نشان میدهد بیش از ٩٠ درصد نسخههای امآرآی كه دكترها مینویسند، كاملا بیهوده است و در گذشته پزشك براساس یك معاینه و حین صحبت تشخیص میداد بیمار مشكلی ندارد و بیهوده مردم را زیر اشعههای سرطانزا نمیفرستادند، ولی امروز دیگر بحث معاینه و تجربه وجود ندارد. پزشك مهمترین رابطهاش با بیمار را از دست داده است.
مسئله بعدی كه قصد دارم مطرح كنم، درباره «نفس نولیبرال» است. این نفس، چیزی است كه ساخته میشود برای اینكه فرد بتواند رقابت كند و «ارزش» بیافریند. تنها هدف نفس نولیبرال، موفقیت است. برای رقابت، بدن باید زیبا باشد و از اینجاست كه انواع عملهای زیبایی رواج مییابد. ماجرا روانی هم هست. زمانی مدگرایی محدود به لباس بود، ولی امروز به بدن هم رسیده است. ربطی به شمال و جنوب شهر هم ندارد. نفس نولیبرال به دنبال رقابت و موفقیت است و همه مجبورند یك نفس (self) بسازند. میگویند هر نوعی از بیماری، هم مربوط به تن است و هم روان. در جامعه نولیبرال افراد معمولی و ترسزده باید با افراد قوی رقابت كنند. در این لحظه گفتار پزشكی با اقتدار وارد میشود و میگوید جسم و روحت را طوری درست میكنم كه موفق شوی. بهاینترتیب، طبقات پایین از دست میروند. بازار كلیه به وجود میآید و بیمارستان- هتلها تأسیس میشوند. متأسفانه پزشكان ما به این مشكلات نمیپردازند.سرمایهداری جدید و نولیبرالیسم تلاش زیادی میكند كه فضای روشنفكری دهه ١٣٣٠ و ١٣٤٠ و ١٣٥٠ از یاد برده شود. آن سنت روشنفكری، سنت من است و من را قادر میكند به یك سنت وفادار باشم و بهتر از هر نوع بومیگرایانی كه فقط در اوج فلسفه كار میكنند و به حكمت عملی كاری ندارند، من را با سنت انتقادی خودم آشتی میدهد. مسئله پزشك و بیمار یكی از مسائلی است كه من به عنوان یك آدم ایرانی با آن درگیرم.
نظر شما