سلامت نیوز: حدود یك سال و اندی پیش، آتشنشانان مقابل شهرداری تحصنی برگزار كردند برای بیان خواستههاشان. بعضی از آنها را تعلیق كردهاند، و بعضی را به ایستگاههایی بسیار دور از محل زندگیشان فرستادهاند. در بسیاری موارد این كارها شفاهی و بدون نامه و دستور قابل پیگیری انجام شده.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه اعتماد، مشكلات با گفتن حل نمیشود. چندین سال است كه گفتهایم. دیگر باید چه كار كنیم؟ ۲۲ آذر پارسال، تعدادی از همكاران جلوی شهرداری تحصن كردند كه فقط یكی از مسوولان بیاید بپرسد دردتان چیست. واقعا ما ماندهایم اصلا «سختی كار» نیاز به گفتن دارد؟ مسوولان خودشان نمیدانستند كه این شغل را باید از مشاغل سخت به حساب آورد؟ گفتن لازم بود؟ الان سازمان آتشنشانی دنبال گواهینامه استاندارد جهانی یا همان ایزو است. تجهیزاتمان را بهروز كنیم. رفتارشناسیمان را به روز كنیم. موقع حادثه تاكتیك داشته باشیم. اما چرا نباید هنوز كسی به فكر اجرایی كردن قانون سختی كار باشد.
به فرض این قانون به ما تعلق گرفت و استفاده كردیم و بعد بیست سال بازنشسته شدیم و رفتیم. آنها كه پیش از شمول قانون بازنشسته شدند یا شهید شدند چه؟ این ظلم است در حقشان. الان بیش از سی سال است كه كسی ۲۰ ساله بازنشسته نشده.
چهارم بهمن ۹۰ لایحه سختی شغل ما به مجلس رفت، اما حتی پس از تصویب اجرایی نشد.
یك نقص قانونی هم هست. آتشنشانها اغلب زیر ۲۵ ساله هستند كه استخدام میشوند. سختی شغل به كسی تعلق میگیرد كه بالای ۵۰ ساله باشد. عملا جز موارد بسیار استثنایی كسی در شمول شرایط قانون قرار نمیگیرد.
تا به حال آتشنشانان دو بار تحصن كردهاند؛ یك بار مقابل اداره مركزی خودمان در خیابان میمنت و یك بار هم مقابل شهرداری. بار اول مسوولان آمدند و صحبتهایی كردند و قولهایی دادند و تمام شد. بار دوم حتی همان گفتوگوی بیفایده هم انجام نشد و علاوه بر آن ما را تهدید هم كردند. ایستگاههای آتشنشانی بعضی بچهها را عوض كردند و به ایستگاههایی فرستادند كه دورتر از محل زندگیشان باشد.
وقتی یك آتشنشان در یك ایستگاه چند سال خدمت میكند، كارآییاش در آن ایستگاه به حد ایدهآل میرسد و با گذشت چند سال با محدوده خدماتی ایستگاه آشنا میشود. یاد میگیرد جایی اگر ترافیك داشت، راه دررو كجاست؟ یا برجی كه در این منطقه است، پله فرارش كجاست؟ خلاصه به منطقه اشراف پیدا میكند. در اداره آتشنشانی به جای اینكه این موضوع یك امتیاز محسوب شود، در عمل به راحتی نادیده گرفته میشود و ممكن است بعد از مدتی بیهیچ دلیل منطقی اقدام به جابهجایی نیروهای ایستگاهها كنند. فكر میكنم این موضوع به حتم در حادثه پلاسكو نیز تاثیر داشته است.
واقعا چرا باید این جابهجایها به عنوان تهدید انجام بگیرد. كار ما یك كارتجربی است و هر روز بر تجربههایمان افزوده میشود. این طور نیست كه طرف یك شغلی را ١٠ سال یاد گرفته باشد و بعد برود كار دیگری انجام دهد. هر روز كه میگذرد تجربه ما نسبت به حریق، نسبت به حادثه بیشتر و بیشتر میشود. هر روزی كه میگذرد بچهها در این كار كارآمدتر میشوند. اما مدیران یا اعضای شورای شهر و عوامل شهرداری این دید را نسبت به شغل ما ندارند. نقش تجربه را در این شغل نادیده یا دست كم میگیرند.
نه اینكه بگوییم همه جابهجاییها مضر هستند. صحبت از جابهجاییهایی است كه بر منطق صحیحی استوار نیست. اگر جابهجایی با دلایل منطقی انجام شود، پذیرفتنی است. ولی معمولا كار روی حساب و كتاب نیست و بر اساس تصمیمات شخصی است.
٤ـ تعداد نردبانهای بلند آتشنشانی در تهران، ۴ یا ۵ است كه دو تا از آنها در حادثه پلاسكو از رده خارج شد. دستگاههای دیگری هم در كار ما هست كه از لحاظ ظاهر شبیه نردبان است اما كاربریهای دیگری دارد.
شاید نیمی از هزار برجی كه در تهران ساختهاند در كوچههای تنگ تا عرض ١٢-١٠ متر قرار گرفتهاند كه اصلا ماشین آتشنشانی از آنها رد نمیشود. حالا اگر نردبان داشته باشیم كه دیگر هیچ. این ضعف شهرسازی است. فیلمهای خارجی را نگاه كنید، دور و بر برجها تا شعاع ۵۰ تا ۱۰۰ متر هیچ ساختمان دیگری نمیسازند. اینجا این طور نیست. اینجا برجها را در همسایگی هم میسازند. در حادثه پلاسكو هم اگر اطراف ساختمان خالی بود و ساختمانهای دیگر نبود، این اتفاق نمیافتاد.
ممكن است به نظر بیاید در جاهایی مثل منطقه یك یا دو یا بیست و دو، چون انبار و كارگاه تولیدی نداریم، مقابله با حوادث سادهتر است، اما حضور این همه برج در كوچههای تنگ، این منطقه را مانند بمب ساعتی كرده است.
در منطقه یك برجهایی هست كه تا ۱۴ طبقه زیرزمین دارد. اگر اتفاقی بیفتد آتشنشان چه كند؟ نه كپسول هوایش در چنین عمقی به او اجازه حضور میدهد نه اگر هم خودش را به آن پایین برساند كاراییای برای كمك كردن دارد.
استرس رانندههای آتشنشانی در این كوچههای تنگ و خیابانهای فرعی و حتی در خیابانهایی مثل خیابان فرشته خیلی بالاست.
در ماشینهایی كه در اختیار اینها است، ۴۰۰ قلم تجهیزات هست. همگی ارزشمند و بعضا قیمتها بالا، خود ماشین هم قیمت خودش را دارد. رانندهها در هر ماموریت یك حق ماموریت جزیی دریافت میكنند، اما اگر تصادف كنند، به كمیسیون خسارات ارجاعشان میدهند و معمولا به دلیل سرعت بالا كه اقتضای عملیات است مقصر شناخته میشوند و باید ۵۰ درصد خسارت را از حقوق با كسر ماهیانهشان بدهند. اگر بگویند این شامل رانندگانی میشود كه تعداد تصادفاتشان بالاست، پذیرفتنی است اما رانندهای كه خیلی كم تصادف میكند چرا باید در چنین شرایطی قرار بگیرد؟ نمیشود به راننده بگویید در این شرایط كه جان آدمها در خطر است آهسته برو مبادا تصادف كنی و یك هزینه سنگین به دوشت بیفتد. آن هم در آن خیابانهای تنگ و ترافیك شدید.
راننده میبیند، میتواند تندتر برود و با دو سه دقیقه زودتر رسیدن جان انسانها را نجات بدهد یا با احتیاط بیشتر براند و احتمال خطر تصادف و جریمه مالی را پایین بیاورد، حق دارد دچار تردید شود كه كدام را انتخاب كند. البته هنوز هم وقتی صدای زنگ عملیات بلند میشود همه این افكار از ذهن ما پاك میشود و فقط دنبال خدماترسانی سریع هستیم.
٥ـ قبلا وقتی میخواستیم برویم سر كار، یك خداحافظی معمولی میكردیم و راه میافتادیم. زنگ اعلام ماموریت را هم كه میزدند، میگفتیم فرمانده كارمان دارد و میرفتیم ماموریت. نمیگفتیم عازم ماموریتیم. الان وقتی از خانه خارج میشویم انگار داریم میرویم جنگ. خودمان با این شغل و استرسهایش آشنا بوده و هستیم و با آگاهی انتخابش كردهایم، اما این موضوع برای خانوادههامان خیلی دشوارتر شده و دایم در اضطراب و دلواپسی هستند.
فرض كنیم خانوادههامان هم با مشكلات كار ما كنار بیایند، كسان دیگری كه بخواهند بعد از ما به این كار بیایند، راه خیلی سختی پیش رو دارند. نه خودشان انگیزه كافی خواهند داشت و نه خانوادههاشان راحت اجازه خواهند داد كه چنین شغلی انتخاب كنند. اگر این طور شود، در آینده سازمان آتشنشانی مجبور است از كشورهای دیگر نیرو بگیرد. تا الان آتشنشانی تهران فقط از بچههای تهران استفاده میكرد.
آدم میشنود، میگویند در بسیاری كشورها نگاه به آتشنشان نگاه ارزشی است. اصلا عدد میگذارند. میگویند یك آتشنشان مثلا معادل ۳۰۰ نیروی ساده. برای ما چنین وضعی نیست. باید فقط مثل آدم آهنی كار كنیم. فرمانده با ۲۰ یا ۲۵ سال سابقه هنوز مستاجر است. این فردای من است. بقیه ارگانها و نهادها را در همین كشور خودمان میبینیم كه چه تسهیلاتی برای كاركنان متخصصشان فراهم میكنند. یك نفر با پنج سال سابقه دارد كار میكند و فضایی برایش فراهم كردهاند كه دغدغه مسكن و ماشین نداشته باشد. فكرش را از این دغدغهها آزاد میكنند، كارآییاش بالا میرود.
٦- روی كاغذ شاید تسهیلات باشد اما در عمل این اتفاق نمیافتد. مثالش تورهای گردشگری. تا چهار پنج سال پیش میشد هر دو سال یك بار سفر برویم. مكان و زمانش را اعلام میكردند و هزینهاش را هم از حقوقمان كسر میكردند. الان تورها اینترنتی شده. تراكم تقاضا هست، همان دقیقه اول كه اعلام میكنند برویم انتخاب كنیم، جاها پر میشود. نتیجه؟ هست و نیست. هست اما در عمل به ما نمیرسد.
تعاونی مسكن داریم. یعنی امكان خانهدار شدن داریم. میگویند ۵۰ میلیون پیشقسط واریز كنید تا یك خانه تعاونی را به نام شما كنیم. بیایید حقوق یك آتشنشان را ضرب و تقسیم كنیم ببینیم ۵۰ میلیون تومان برای او یعنی چه و چه طور میتواند چنین پولی فراهم كند. اغلب نمیتوانند. با اتكا به حقوق آتشنشانی قطعا نمیتوانند. تعاونی مسكن زمینی در حكیمیه گرفته. زمین مشكل كاربری داشت بالاخره حل شد. اگر یكی دو طبقه دیگر به مجوز ساخت اضافه كنند تعداد بیشتری از آتشنشانها میتوانند صاحب خانه شوند.
كمترین كاری كه از من خواسته بودند این بود كه نظرات آنها را انعكاس دهم. در شورا كه گزارشی نتیجهبخش داده نشد و سوالات اعضا بیجواب ماند. دستكم به این صورت قدمی برداشته باشیم.
نظر شما