سلامت نیوز:پروندههای همسركشی با انگیزههای متفاوت تشكیل میشود. پیدا شدن ردی از خیانت، خشونت، اعتیاد به مواد مخدر و رفتارهای ناهنجاری از این دست از سوی یكی از زوجین میتواند پیامدی مرگبار به همراه داشته باشد، آن زمان كه بنیان زندگی قرار بود بر تحكیم بنا شود، به كابینی از خون تبدیل میشود.
به گزارش سلامت نیوز، جوان نوشت: نظر به اهمیت موضوع با دكتر ولیالله حسینی، معاون قضایی دادگستری تهران و سرپرست مجتمع قضایی شهید محلاتی در این باره گفتوگو كردهایم. قاضی حسینی در مدت 20 سال قضاوت به پروندههای قتل بسیاری در كسوت بازپرس ویژه قتل پایتخت و قاضی ارشد در محاكم كیفری استان تهران رسیدگی كرده است.
برای ورود به بحث آیا آماری از پروندههای شكل گرفته با موضوع همسركشی موجود است؟
آمار دقیقی نمیتوان گفت، چون هر سال متفاوت است، زیرا هر اتفاق اجتماعی در تعداد این دسته از پروندهها تأثیرگذار است. به هر حال بخشی از قتلهایی كه در كشور اتفاق میافتد، متأسفانه مربوط به همسركشی است كه گاهی از جانب مرد اتفاق میافتد و گاهی از جانب زن.
به نظر شما زن و مرد با چه انگیزهای مرتكب چنین قتلهایی میشوند؟
این انگیزه در زن و مرد متفاوت است. در خانمها اولین مورد به قوانین طلاق برمیگردد. خانمهایی كه در زندگی دچار اختلافات شدید با شوهرانشان میشوند و امكان جدایی از طریق قانونی امكانپذیر نیست، زن برای گرفتن انتقام یا جبران و خلاصی از رنجی كه در آن گرفتار شدهاست، دست به خودكشی میزند یا شوهرش را به قتل میرساند. آنها اگر خودشان هم نتوانند مرتكب قتل شوند، از برادر یا پدرانشان كمك میگیرند. دومین مورد خیانت است. دستهای از دختران به خاطر مخالفت خانواده با فرد مورد علاقه، با فرد دیگری به اجبار ازدواج میكنند. بعدها با برقراری رابطه كه به علاقه شدید منجر میشود، تصمیم میگیرند او را كه مانع است، از سر راه بردارند. در ادامه مشكلات مالی و اقتصادی نیز مؤثر است كه گاهی به خاطر درآمد پایین و گاهی به خاطر ارث یا منفعت بیشتر دیده میشود. موارد دیگر از جمله به «كینه» میتوان اشاره كرد. زن در زندگی آن قدر تحقیر میشود كه از نظر روحی و روانی تصمیم به قتل شوهر میگیرد.
در مردان هم انگیزههای مختلفی وجود دارد و مهمترین آنها خیانت همسر است. در این مورد مرد فكر میكند كه زن مهدورالدم است و قانون اجازه قتل او را دادهاست، اما قانون تنها در شرایط خاص زن را مهدورالدم میداند. دیگر عامل، تعصبات قومی و مذهبی در مردان است كه عامل قتل همسران میشود. این انگیزه در مردان كشور ما بیشتر دیده میشود. مورد دیگر كه در بسیاری از قتلها دیده میشود، سوءظن و بدبینی مردها است. این خصلت در بعضی از مردان وجود دارد و كلاً افراد بدبینی هستند، اما بعضی از مردان با رفتارهایی كه در همسرانشان مشاهده میكنند، دچار سوءظن میشوند كه در هر دو حالت قبل از اثبات و یقین دست به قتل میزنند. گاهی خود مرد روابط پنهان دارد كه برایش دردسرساز شده است. به همین دلیل برای خلاصی از منجلابی كه در آن گیر كردهاست، تصمیم به قتل همسرش میگیرد. اعتیاد و موادمخدر نیز از دلایلی است كه منجر به قتل همسران میشود. البته این انگیزه مشترك در زن و مرد وجود دارد، اما در مردان بیشتر است. عوامل فرهنگی و خانوادگی نیز میتواند دخیل باشد.
آیا طلاق میتواند در كاهش این دسته از قتلها نقش داشته باشد؟
متأسفانه باید بگویم بله، وقتی امكان زندگی سالم بین دو نفر وجود نداشته باشد، طلاق آخرین راهحل است. در یك منظر نباید آنقدر تلاش كنیم تا طلاقی رخ ندهد ولو آن زوج دارای فرزند باشد. این جدایی اگر با طلاق شكل نگیرد، در بعضی موارد شاهد قتل یكی از زوجین خواهیم بود.
این نوع پروندهها در روند رسیدگی معمولاً به رضایت ختم میشود. آیا فرد بعد از برگشت به خانواده و جامعه دچار مشكل نخواهد شد؟
قصاص با اینكه حكم دینی است، اما گذشت بهتر است. در ماجرای این پروندهها گاهی متهم پدر یا مادر یك یا چند فرزند است به همین دلیل اولیایدم بیشتر به خاطر فرزندان آنها اعلام گذشت میكنند، چون اعدام خودش مشكل بزرگتری ایجاد میكند. این فرد در بازگشت به خانواده و اجتماع بسته به رویكردها و سطح فرهنگی اجتماعی و خانواده یا دچار مشكل میشود یا زندگی آرامی را دنبال میكند. از طرفی ممكن است خود فرد دچار مشكلات روحی و روانی شود كه در زندگی او مؤثر است.
در جامعهای كه بحث تحكیم بنیان خانواده مطرح است، چرا باید شاهد این قبیل پروندهها باشیم؟
اصلاح كانون خانواده با شعار درست نمیشود. در حوزه علوم انسانی اظهارنظر سخت است و تجربیات بیاهمیت نیست و باید كار شود. باید طیف وسیعی از جامعهشناسها، جرمشناسها، روانشناسان و قضات و وكلا در این مورد تحقیق كنند تا ریشهای این مشكلات برطرف شود،اما عوامل متعددی از جمله بیكاری، اعتیاد، ازدواجهای غلط (خیلی سنتی یا خیلی باز در اینترنت)، آشنا نبودن زن و مرد به حقوقشان، رضایت نداشتن جنسی شریك زندگی، مراجعه نكردن به روانشناس و روانپزشك میتواند زندگی زوجها را به خطر بیندازد.
چقدر فضای مجازی و گسترش آن را در بروز این قتلها مقصر میدانید؟
اگر مشكلات پایهای مثل اقتصاد و روابط كه اشاره شد، حل شود اینگونه فضاها تأثیر كمتری خواهند داشت. تا زمانی كه این قبیل مشكلات در خانوادهها باشد، حتی صحبت و دیدارهای عادی نیز باعث بروز چنین اتفاقاتی خواهند شد. فضای مجازی هم در واقع نوع پیشرفتهتر از همین صحبتهای عادی است. محدود كردن، بستن و سختگیری همسران نسبت به یكدیگر، مشكلی را حل نمیكند، بلكه در جایی خود باعث مشكل خواهد شد. البته حفظ حیا و قوانین در استفاده از این فضا تأثیر دارد كه باید فرهنگ آن آموزش داده شود. در واقع باید به فكر آموزش باشیم تا بستن و محدود كردن آن. میتوان با آموزش صحیح از همین فضای مجازی استفاده كرد و به خانوادهها آگاهی داد تا موجب تحكیم خانواده شود. در واقع به عنوان فرصت استفاده شود نه تهدید.
یكی از علتهایی كه باعث میشود زنان از طلاق منصرف شوند، نوع نگاه جامعه و حمایت نكردن خانواده از آنهاست. نظر شما در این مورد چیست؟
در این اوضاع اقتصادی و فرهنگی جامعه خانواده چقدر میتواند حمایت كند؟! گاهی خانوادهها از همان ابتدا با ازدواج مخالف هستند، اما جوانها بدون توجه به این مخالفتها زندگی را شروع میكنند كه بعضاً به طلاق منجر میشود. این قبیل زوجها بعد از طلاق به سختی روی برگشت دارند یا خود خانوادهها آنها را قبول نمیكنند و این برمیگردد به فرهنگ خانوادهها كه باید اصلاح شود. اما نگاه جامعه به این قبیل افراد خوشبختانه با مدرنیته شدن زندگی در كلانشهرها موضوعیت خودش را از دست داده یا كمرنگ شده است و یك زن مطلقه به راحتی میتواند تنها زندگی كند. البته زنهایی كه شاغلند یا آنها كه مهریه دارند، جدیتر میتوانند تصمیم بگیرند. البته در قانون اساسی ما باید دولت به زنان بیسرپرست رسیدگی كند كه متأسفانه این تكلیف از سوی دولت روی زمین گذاشته شده است.
حال اگر این قبیل مشكلات حل شود، اما مشكلات درونی شخص است كه باعث میشود نگاهش به جامعه تغییر كند. بنابراین بعد از طلاق نباید از ازدواج دوم در صورت موقعیت مناسب فرار كرد. ترس یكی از عواملی است كه میل برای ازدواج دوم را كمتر میكند.
برای جلوگیری از بروز این قبیل قتلها چه پیشنهاداتی دارید؟
حل و فصل مشكلات خانوادگی و سرعت بخشیدن به پروندهها، اصلاح قوانین طلاق برای زنان، حل مشكلاتی مثل اعتیاد، بیكاری به صورت ریشهای، مراجعه به روانشناسان برجسته و زبده، آموزش شیوههای زندگی برای دختران و پسران و تداوم این آموزشها كه خیلی مهم است. این آموزشها قبل از شروع زندگی انجام میگیرد، اما دختر و پسر بعد از گذشت مدتی از زندگی مشترك دچار مشكلاتی میشوند كه باید این آموزشها كنار این مشكلات تداوم پیدا كند تا زندگی آنها در تنگنا قرار نگیرد. در خانوادهای كه مرد تا ساعتها كار میكند و جمعهها را برای استراحت انتخاب میكند، آن خانواده از محبت خارج میشود و از آن مرد یا پدر رویی از صفا و خوشی نمیبیند. این باعث فاصله و ایجاد شكاف میشود كه خود منجر به بیتفاوتی و سرانجام اختلاف خانوادگی میشود و خانواده از بیرون خانه به دنبال محبت میگردد.
ازدواج و نوع انتخاب جوانها خیلی مهم است. آنها اگر با عشق و علاقه انتخاب نكنند در ادامه زندگی به مشكل برمیخورند. ازدواج جوانها به صورت كاملاً سنتی و بدون عشق و علاقه منتهی به خیانت میشود و این خیانت یا به طلاق یا به قتل میانجامد.
نظر شما