«سال‌ها قبل من با شخصی به نام ناصر معامله برنج می‌کردم و از شمال با وانتم برایش برنج می‌آوردم تا اینکه در خرداد 95 مقداری برنج به مبلغ سه میلیون و 200 هزار تومان برای ناصر آوردم و او گفت که چند روز دیگر پول برنج‌ها را پرداخت می‌کند

برنج‌هایی که رنگ خون گرفت

سلامت نیوز:«ماشین را روشن کرده و شروع به حرکت کردم، در همین حین متوجه شدم که چرخ عقب خودرویم روی چیزی رفت اما به گمان اینکه آنها مقابل چرخ چیزی قرار داده‌اند، با وانت فرار کردم.

به گزارش سلامت نیوز، وقایع اتفاقیه نوشت: نمی‌دانستم فرهاد در زیر چرخ‌های ماشین گیر کرده است.» این صحبت‌های مردی 40‌ساله‌ای به نام شایان بوده که به اتهام قتل مرد جوانی به نام فرهاد بازداشت و به دادسرای امور جنایی تهران منتقل شده است. شایان اهل شمال است و معامله برنج انجام می‌دهد و تصور این را نداشت که روزی از راهی که از طریق آن کسب درآمد می‌کرد به اتهام قتل دستگیر شود. 

 
طلب قبلی‌ام را تسویه نکرد

 
«سال‌ها قبل من با شخصی به نام ناصر معامله برنج می‌کردم و از شمال با وانتم برایش برنج می‌آوردم تا اینکه در خرداد 95 مقداری برنج به مبلغ سه میلیون و 200 هزار تومان برای ناصر آوردم و او گفت که چند روز دیگر پول برنج‌ها را پرداخت می‌کند؛ چند روز گذشت اما ناصر پولی به من نداد تا اینکه یک هفته بعد ناصر با من تماس گرفت و درخواست 500 کیلو برنج کرد؛ او گفت که برنج را به او تحویل دهم و تسویه‌حساب کنم.» این صحبت‌های شایان است که در اظهاراتش درباره جزئیات این پرونده و قتل فرهاد به سجاد منافی‌آذر، بازپرس ویژه قتل پایتخت گفته است. شایان که 40 سال دارد، در ادامه اظهاراتش به بازپرس گفته است: «زمانی که بار برنج را به ناصر تحویل دادم او فقط پول 500 کیلو برنج را به من داد اما طلب قبلی‌ام را تسویه نکرد، ناصر گفت برنج‌های قبلی به مبلغ سه میلیون و 200 هزار تومان را فروخته اما سرش کلاه گذاشته و پولی به او نداده‌اند و در معاملات بعدی جبران می‌کند ولی در معاملات بعدی من دیگر برنج مرغوب به او ندادم و پول را نیز یکجا دریافت می‌کردم. در آخرین معامله ناصر با من تماس گرفت و گفت برنج نامرغوب است. او از من خواست که برنج‌ها را تعویض کنم. من نیز نزد ناصر رفته، برنج‌های نامرغوب را بار زدم اما پولی را که گرفته بودم به او پس ندادم. سعی داشتم با این کار بدقولی‌هایی را که او در حق من کرده بود، جبران کنم و از طرفی به او اطمینان نداشتم که برنج‌های مرغوب به او دهم، برای اینکه با من تسویه‌حساب نمی‌کرد.»

 

به من اسپری فلفل زدند


او ادامه داده است: «من به ناصر گفتم این بار برنج را بابت طلب قبلی که داشتیم، می‌برم که چند روز بعد ناصر با من تماس گرفت و مرا تهدید کرد و گفت که سریعا پول را به او پس بدهم اما من این کار را انجام ندادم، تا اینکه شب قبل از حادثه یکی از دوستان ناصر به من زنگ زد و گفت برایش برنج ببرم. من نیز در تاریخ اول بهمن سال 95 وانت را بار برنج زدم و به خیابان سراج رفتم. زمانی که رسیدم با دوست ناصر تماس گرفتم که او گفت منتظر بمانم تا اینکه به من نزدیک شود و برنج‌ها را تحویل بگیرد؛ حدود 20 دقیقه منتظر مانده بودم که ناصر، پسرش و چند نفر دیگر آمدند، اصلا انتظار نداشتم آنها را آنجا ببینم. با من درگیر شده و مرا کتک زدند، ناصر و دوستانش شیشه آینه وانتم را شکسته و اسپری ‌اشک‌آور به من زدند. به طرزی به من حمله می‌کردند که تصورم این بود که حتما با کتک‌هایی که به من می‌زنند من را خواهند کشت. آنها سوئیچ خودرویم را برداشتند که من داخل وانت رفته و با استفاده از سوئیچ یدکی که داخل وانت بود، درها را قفل کردم، تا اینکه از دست آنها در امان بمانم. چشم‌هایم می‌سوخت و به سختی می‌دیدم.» شایان در ادامه اظهاراتش به بازپرس این‌گونه گفته است: «درحالی‌که این افراد به خودرویم آویزان شده بودند ماشین را روشن کرده و شروع به حرکت کردم، در همین حین متوجه شدم که چرخ عقب خودرویم روی چیزی رفت اما به گمان اینکه آنها مقابل چرخ چیزی قرار داده‌اند، با وانت فرار کردم. من متوفی را اصلا ندیده بودم و او را نمی‌شناختم.»


قصد کتک زدن او را نداشتیم


ناصر نیز در اظهاراتش به بازپرس گفته است: «زمانی که شایان برنج نامرغوب را پس گرفت، یک میلیون و 900 هزار تومانی را که به او داده بودم به من پس نداد. برای من حرکتش عجیب بود. ما چند وقتی با هم معامله کرده بودیم و انتظار نداشتم سر من را کلاه بگذارد، تا اینکه در روز حادثه شایان را در خیابان سراج دیدم، با دوستم فرهاد (مقتول) تماس گرفتم و همراه با او، پسرم و یکی دیگر از دوستانم نزد شایان رفتیم، شایان هنگام حادثه درهای وانت را قفل کرده بود، می‌خواستیم با او صحبت کنیم و همسایه‌ها نیز جمع شده بودند که ناگهان شایان حرکت کرد و فرهاد را زیر گرفت. من هر چقدر تلاش کردم که با او صحبت کنم نتوانستم او را قانع کنم. من اصرار داشتم که با او صحبت کنم اما به هیچ طریقی راضی نمی‌شد. من و فرزندانم قصد کتک‌زدن او را نداشتیم اما او ناگهان در‌های ماشین را قفل کرد و شروع به گاز‌دادن و رانندگی کرد که در این حادثه دوستم فوت کرد.» سرانجام سجاد منافی‌آذر، بازپرس شعبه سوم دادسرای امور جنایی تهران، پس از این اظهارات، شایان را برای ادامه تحقیقات در اختیار مأموران اداره آگاهی قرار داد و بررسی‌ها درباره این پرونده ادامه دارد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha