شنبه ۱ مهر ۱۳۹۶ - ۱۵:۴۰

معلم‌های عزیز! ما می‌دانیم که شما در این زنگ‌زدگی بی‌تقصیرید... اما شما مراقب کودکان ما باشید مبادا آنان زنگ بزنند... لطفاً به کودکان ما فقط زندگی کردن را یاد بدهید. به آنها گفت‌وگو کردن را، تخیل را، خلاقیت را ... بیاموزید.

معلم عزیز، رحم کن!

سلامت نیوز:معلم‌های عزیز! ما می‌دانیم که شما در این زنگ‌زدگی بی‌تقصیرید... اما شما مراقب کودکان ما باشید مبادا آنان زنگ بزنند... لطفاً به کودکان ما فقط زندگی کردن را یاد بدهید. به آنها گفت‌وگو کردن را، تخیل را، خلاقیت را ... بیاموزید.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از ایسنا، دکتر محسن رنانی، استاد اقتصاد دانشگاه اصفهان و پژوهشگر توسعه به مناسبت اول مهر و آغاز سال تحصیلی یادداشتی را با عنوان «فردا اول خلقت است» منتشر کرده است. (این یادداشت یک روز قبل از اول مهر یعنی ۳۱ شهریور ۱۳۹۶ در وب‌سایت شخصی‌اش منتشر شده است.)

«فردا اول مهر است و برای من از وقتی مطالعاتم را به سوی «کودکی و توسعه» برده‌ام، دیگر اولِ مهر، اولِ مهر نیست؛ اول خلقت است. همه چیز از اول مهر آغاز می‌شود. سرنوشت یک ملت، اقتدار یک ملت، رفاه یک ملت، دین یک ملت، دموکراسی یک ملت، آزادی یک ملت و عدالت یک ملت، از اول مهر آغاز می‌شود. همان‌ گونه که در طبیعتِ زمین، همه چیز از مهر آسمان شروع می‌شود و بدون خورشید، طبیعت زمین عقیم خواهد ماند، در جامعه انسانی نیز همه چیز از مهر شروع می‌شود. ماه مهر آغاز کشت‌ و کار در مزرعه‌ وجود کودکانی است که اگر در دلشان مهر بکاریم، سرنوشت‌مان مهر‌آگین خواهد شد.

فردا رئیس‌جمهور به مدرسه می‌رود و زنگ اول مهر را می‌زند اما نه رئیس‌جهور می‌داند و نه دیگر یارانش و نه دیگرانی که خود را متولیان این دیار می‌دانند که مدرسه‌هامان زنگ زده است؛ که کتاب‌هامان زنگ زده است؛ که معلمانمان زنگ زده‌اند؛ که مغزهامان زنگ زده است و این روزها از دل‌های ما نیز بوی زنگ‌زدگی می‌آید. چه حکایتی است! ... ما نسل آدم‌های زنگ‌زده‌ای هستیم که می‌خواهیم کودکانی که جنس‌شان از طلاست را صیقل دهیم و پرداخت کنیم.

از فردا ۱۳ میلیون زندانی را صبح به صبح راهی زندان‌های زنگ‌زده می‌کنیم و به دست زندان‌بان‌های زنگ‌زده می‌سپاریم. فقط اقتصاد ما نیست که درمانده‌ سیاستمداران زنگ‌زده شده است. کودکان ما نیز زندانی زنگ‌زدگی‌های ما شد‌ه‌اند. نظام آموزشی ما یک نظام مکانیکی فرسوده و زنگ‌زده است که هی پیچ و مهره‌هایش را روغن می‌زنیم بلکه چند گام دیگر دوام بیاورد؛ آن هم در عصری که نظام‌های آموزشی ارگانیک به پایان خود می‌رسند و عصر نظام‌های آموزشی کاتالیک فرا رسیده است.

وقتی برای وزیر پیشین آموزش و پرورش توضیح دادم که چرا می‌گویم عقب ماندگی ما ریشه در نظام آموزشی ما دارد و برایش گفتم که چگونه بذر توسعه در مدرسه کاشته می‌شود و اکنون با این شیوه‌های آموزشی، اگر بذری هم در درون کودکان باشد، می‌خشکانیم. گفت: این‌ها حرف‌های مهمی است که باید همه وزرا بشنوند اما بیچاره هر چه تلاش کرد نشد که این بحث را به هیات دولت ببرد و بعدها پیام داد که الان دغدغه دولت، آموزش نیست. راست هم می‌گفت. دولت الان باید نیمی از انرژی خود را صرف تامین حقوق آخر ماه کارمندان و بازنشستگان و پرداخت یارانه‌ها کند و بقیه انرژی‌اش را هم صرف مراقبت از لنگ‌ پاهایی بکند که برایش می‌بندند. پس دیگر نوبت به نگرانی نسبت به آموزش و پرورش نمی‌رسد.

آی معلم‌های عزیز، ما می‌دانیم که شما در این زنگ‌زدگی بی‌تقصیرید. شما هم در دام یک نظام تدبیر زنگ زده، گرفتار شدید و زنگ زدید اما شما مراقب کودکان ما باشید مبادا آنان زنگ بزنند. باور کنید مشق شب شیوه‌ای زنگ‌زده است. باور کنید املا مغز کودکان ما را زنگ‌زده می‌کند. باور کنید ارزیابی کودکان بر اساس نمره، سمی است که شخصیت کودکان ما را زنگ نمی‌زند بلکه متلاشی می‌کند. باور کنید رقابت‌هایی که بر سر نمره ایجاد می‌کنید، از ترکش‌های جنگی مخرب‌تر است. لطف کنید دیگر به کودکان ما درس ندهید.

ما چهل سال است بخش اعظم جوانانمان را درس دادیم و به دانشگاه فرستادیم اما همه چیز بدتر شد؛ تصادفات رانندگی‌مان بیشتر شد؛ ضایعات نان‌مان بیشتر شد؛ آلودگی‌ هوای‌‌مان بیشتر شد؛ شکاف طبقاتی‌مان بیشتر شد؛ پرونده‌های دادگستری‌مان بیشتر شد؛ تعداد زندانیان‌مان بیشتر شد و مهاجرت نخبگان‌مان بیشتر شد. پس دیگر دست از درس دادن بردارید. آموزش کودکان ما ساده است. ما دیگر به دانشمند نیازی نداریم ما اکنون دچار کمبود مفرط آدم‌های توانمند هستیم.

پس لطفاً به کودکان ما فقط زندگی کردن را یاد بدهید. به آنها گفت‌وگو کردن را، تخیل را، خلاقیت را، مدارا را، صبر را، گذشت را، دوستی با طبیعت را، دوست داشتن حیوان را، لذت بردن از برگ درخت را، دویدن و بازی کردن را، شاد بودن را، از موسیقی لذت بردن را، آواز خواندن را، بوییدن گل را، سکوت کردن را، شنیدن و گوش دادن را، اعتماد کردن را، دوست داشتن را، راست گفتن را و راست بودن را بیاموزید.

باور کنید اگر بچه‌های ما ندانند که فلان سلسله پادشاهی کی آمد و کی رفت و ندانند که حاصل ضرب ۱۱۴ در ۱۱۴ چه می‌شود و ندانند... هیچ چیزی از خلقت کم نمی‌شود اما اگر آنها زندگی کردن را و عشق ورزیدن را و عزت نفس را و تاب‌آوری را تمرین نکنند، زندگی‌شان خالیِ خالی خواهد بود و بعد برای پر کردن جای این خالی‌ها خیلی به خودشان و دیگران و طبیعت خسارت خواهند زد.

لطفاً برای بچه‌های ما شعر بخوانید! به آنها موسیقی بیاموزید! بگذارید با هم آواز بخوانند! اجازه بدهید همه با هم فقط یک نقاشی بکشند تا همکاری را بیاموزند. بگذارید وقتی خوابشان می‌آید بخوابند و وقتی مغزشان نمی‌کشد یاد نگیرند. لطفاً بچگی را از کودکان ما نگیرید. اجازه بدهید خودشان ایمان بیاورند. دین را در مغز آنان تزریق نکنید! فرصت ایمان آزادنه و آگاهانه را از آنان نگیرید! زبان‌شان را برای نقد آزاد بگذارید! آنان را از وحشت آن چه شما مقدس می‌پندارید به لکنت زبان نیندازید. بگذارید خودشان باشند و از اکنون نفاق را و ریا را در آنها نهادینه نکنید.

اکنون که شما و ما و فرزندان ما همگی اسیر یک نظام آموزشی فرسوده هستیم، دست‌ کم هوای هم را داشته باشیم. نداشته‌ها و تنگناها و غم‌ها و عقده‌های خود را به کلاس‌ها نبرید. ترا به خدا در کلاس‌های‌تان خدایی کنید نه ناخدایی. شاید خدا به شما و ما رحم کند و از این زندان‌ خودساخته رهایمان سازد.



برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha