کودکان کار، این روزها بدترین خاطرات را از دستگیری و انتقال به مراکز سازمان بهزیستی دارند.

موتراشیِ دختران و کارِ اجباری کودکان کار در كمپ های بهزیستی!

سلامت نیوز:کودکان کار، این روزها بدترین خاطرات را از دستگیری و انتقال به مراکز سازمان بهزیستی دارند.

به گزارش سلامت نیوز، قانون نوشت: «من صغری هستم. به همراه خانواده‌ام از پاکستان به ایران آمده‌ایم و سر چهار راه‌ها دستمال می فروختم. هیچ وقت فکر نمی‌کردم اینجا موهایم را از ته بزنند. دوست نداشتم هیچ بچه‌ای را بدون پدر و مادرش در بهزیستی ببینم که گریه می‌کند». صغری بیش از 13 سال ندارد.

 این حرف‌ها را که می‌زند خودش به گریه می‌افتد و بلندگو را از دهانش دور می‌کند. او یکی از کودکانی است که در طرح جمع‌آوری کودکان از سوی سازمان بهزیستی دستگیر و به مرکز شهدای افسریه منتقل شده است. در این مرکز، موهای او و دختران دیگر با وضعیت مشابه او را تراشیده و آن‌ها را مجبور به كار اجباری كرده اند. صغری و مادرش و چند تن دیگر از کودکان کار و خانواده‌های‌شان، به مناسبت روز جهانی کودک به نشست بررسی جایگاه کودک در طرح جمع‌آوری کودکان کار دعوت شده تا برای یک بار نیز که شده، این پدیده از جانب خود کودکان و خانواده‌های‌شان بازگو و بررسی شود. صغری می‌گوید: «هیچ وقت بچه‌های دستفروش را نمی‌گرفتند، اولین بار بود که دستگیرم کردند. بچه‌های زیادی از 6 تا 18 سالگی آنجا بودند که وقتی من آزاد شدم، می‌گفتند خوش به حالت! آنجا از بچه ها و به خصوص از ما که تازه رفته بودیم کار می‌کشیدند. می‌گفتند شما هم اگر بیشتر از سه بار دستگیر شوید، دیگر باید همین جا بمانید!» از او می پرسند اگر تو مسئول بودی با کودکان کار چه می‌کردی؟ صغری فکر می کند. واضح تر برایش توضیح می‌دهند که اگر تو رییس ماشین‌هایی بودی که بچه‌ها را می‌گیرند، آنان را دستگیر می‌کردی؟ با کلام بغض آلود جواب می دهد: « به بچه ها چکار دارند؟ بچه‌ها که نمی روند کار کنند، مجبورند. من خودم می خواهم بازیگر و نویسنده شوم، دوست ندارم کار کنم. از پدر و مادرها بپرسند چرا بچه‌ها را برای کار می‌فرستید؟ » مادر صغری صورتش را زیر چادر گرفته و گریه می‌کند.

مو تراشی دختران!

موهای دختران را موقع ورود به مرکز نگهداری تراشیدند. این تازه‌ترین خبری است که از وضعیت کودکان دستگیر شده در طرح جمع‌آوری کودکان کار منتشر شده است. در مراکزی را که کودکان درآن نگهداری می‌شدند، به روی اصحاب‌رسانه بسته‌اند و مسئولان بهزیستی دایم اعلام می‌کنند که این برخوردها خودسرانه صورت گرفته و نیروی انتظامی بدون هماهنگی اقدام به بازداشت کودکان کرده است و در نهایت از زیر پوست دستگاه‌های ذی‌ربط این طرح ولوله ای آشنا شروع به جوشیدن کرد مبنی بر اینکه مقصر ما نیستیم و تقصیر نهاد دیگری است! جوششی که هنگام علنی‌شدن موضوع ناخوشایندی همیشه شاهدش هستیم. با این حال حتی اگر سنگ اندازی‌ها بازدید از این مراکز را ناممکن کند، گفته‌های کودکان حقایقی را آشکار خواهد کرد. بعد از صحبت‌های صغری، کودک کار پاکستانی، حنیفه نیز که موهای سرش هنوز تراشیده بود و مرتب روسری اش را جلو می کشید به صحبت پرداخت. او که دو روز قبل آزاد شده است، درباره دستگیری‌اش گفت:«ما را به زور بردند. اول شهرداری برای گرفتن ما آمد که من و خواهرم فرار کردیم ولی ماموران بهزیستی دستگیرمان کردند. ماشین‌شان را جایی پارک کرده بودند که ما نبینیم. ما را داخل ماشین بردند و آنجا یکی از خانم‌ها گفت چرا سر و صدا می کنید؟

داد بزنید می‌زنم‌تان! خواهر بزرگم به ماموری که ما را گرفته بود، گفت تو نمی‌گذاری ما دستمال بفروشیم اما سبزی‌های ما را می خوری؟» حنیفه توضیح می‌دهد که زمین کوچکی دارند که در آن سبزی می‌کارند و ماموری که آن‌ها را گرفته، هر ماه از آن‌ها سبزی مجانی می گیرد! این دختر بچه که بیش از 10 سال ندارد، ادامه می دهد:«خواهرم به او گفت که خیلی مفت‌خوری! بعد ما را به مرکز شهدای افسریه بردند و موهای‌مان را از ته زدند که شپش نداشته باشیم. ما را وادار می‌کردند مرکز را تمیز کنیم و کارهای‌شان را انجام بدهیم». پدر حنیفه، معتاد است و کودکش را برای کار راهی خیابان‌های پایتخت کرده است. حنیفه باید درآمد داشته باشد اما بیشتر از 10 هزارتومان فروش ندارد. این کودک در مورد پدرش می گوید: « بابام مواد می‌کشد و می‌گوید به من پول بده. می‌گوید خمارم و داد می‌زند. بابای معتاد را باید به کمپ بفرستند». موضوع تراشیدن مو بیش از همه برای وجود شپش در سر این كودكان است و شاید حتی لازم باشد اما مساله این است كه نوع برخورد با كودكان، آنان را دچار حساسیت مضاعف و حس تحقیر كرده است.

داستان دوباره درس خواندن و كاركردن

معصومه خانم، مادر پسرکی است که مدت‌ها در پرسکاری کار می‌کرد. او این روزها کودکش را از کار بازداشته و به مدرسه فرستاده اما خود مجبور به دست‌فروشی در خیابان ولیعصر است. پسر 14‌ساله‌اش رضا، روزی 12 ساعت از هفت صبح تا هفت بعداز ظهر کار می‌کرد و 700 هزارتومان درآمد داشت؛ در حالی که به‌دلیل سن کم، بیمه شامل حال او نمی‌شد. شوهر معصومه خانم، اعتیاد دارد. خانه‌شان میدان شوش است و خودش می‌گوید سر صبح که پنجره را باز می‌کنیم، معتادها زیر پنجره خانه نشسته‌اند. نه تنها خانه فاقد حمام است که محله نیز حمام ندارد و بچه‌هایش از نظر بهداشتی شرایط خوبی ندارند. او می‌گوید:«از طرف خانه علم ایرانیان آمدند و گفتند رضا استعداد خوبی برای درس دارد. او را مجبور به کار نکنید. حالا خودم در میدان ولیعصر دست‌فروشی می‌کنم تا رضا و بقیه بچه ها درس بخوانند. اما شهرداری نمی گذارد. بساط کوچکی دارم که جمع می‌کنند و می‌برند، درحالی‌که به دست‌فروشی که کنار بساط من، اسباب‌بازی می‌فروشد، کاری ندارند. بعد فهمیدیم این‌هایی که جمع‌آوری نمی‌شوند با ماموران شهرداری زد و بند دارند. خود شهردارنیز نمی‌داند، بین فروشنده و ماموران حل و فصل می کنند». اگر معصومه دست‌فروشی نکند، برای تهیه شام شب نیز به مشکل برمی‌خورد. دلش از شهرداری پر است:« نمی‌گذارند نان خودم را دربیاورم. کمک که نمی‌کنند هیچ ، یک چیزی هم از ما می گیرند. به ماموران گفتم شما که نان ما را از دهان‌مان می گیرید، چه فکری می کنید؟ اگر دست‌فروشی نکنم، چه کنم؟ دزدی؟ موادفروشی؟ این کار از دست من با چهار کلاس سواد بر می‌آید. اگر خودم هم نکنم، دوباره باید بچه ام را برای پرسکاری بفرستم».

بهره‌كشی از كودكان

«معصومه خانم ایرانی است، شناسنامه و اوراق هویت دارد و بچه‌هایش مدت ها در کارگاه‌های زیرزمینی کار کرده‌اند. قوری‌های ظریفی که می‌خریم ودرهای قشنگ‌شان، اغلب حاصل کار این بچه‌هاست که پرس‌کرده‌اند. حتی به‌دلیل ظریف بودن کار، کارفرما بیشتر به گماردن کودکان گرایش دارد و بدون بیمه و مالیات، شرایط راحتی را می‌گذراند. اما این بچه ها با این شرایط سخت هیچ‌وقت دستگیر نشده‌اند. چرا؟ چون جلوی چشم نیستند». این‌ها را زهرا رحیمی، مدیر جمعیت امام علی (ع) می گوید. به گفته رحیمی، قرار بر این بوده که چند نفرکودکان زباله گرد نیز در این نشست حضور داشته باشند اما کارفرما برای دو سه ساعت هم مرخصی نداده است: «بچه های زباله گرد نتوانستند بیایند اما بین بچه هایی که دستگیر کردند و بردند، هیچ‌گونه کودک زباله‌گرد و پرسکار یا درگیر دیگر مشاغل کاذب و پنهان وجود نداشت. این یعنی مشکل، کار کردن بچه ها نیست. مشکل جلوی چشم‌بودن این بچه هاست. از بهره کشی اقتصادی برای 700 تومان در ماه از یک کودک خبر نداریم، سرچهارراه‌ها نیز که خالی شود، مردم فکر می‌کنند پدیده کودکان کار حل شد! هیچ کدام از کودکان زباله گرد، دستگیر نشدند چون اگر تهران این بچه‌ها را نداشته باشد، ما در زباله غرق می‌شویم. فعالیت کودکان کار را به باند و مافیا ربط می‌دهند؛ در حالی که خیلی از این بچه‌ها، شب را در خانه خود می‌گذارنند. آن‌هایی نیزکه باند هستند، چرا به وجود آمده اند؟ چه کسی به این سوال جواب می‌دهد که مافیای کودکان کار در یک کشور جهان سوم، چگونه به وجود می آید؟».

فشار زندگی بر كودكان

وی در ادامه با اشاره به اینکه پدیده کودکان کار، نیازمند ارائه راهکارها برای کاهش کار کودک و توانمندسازی خانواده‌هاست تا بچه‌ها را سر چهارراه‌ها نفرستند،گفت :« توانمندسازی برای این خانواده‌ها بسیار حایز اهمیت است. این بچه‌ها از محل زندگی خود عکس گرفته‌اند، می‌توانید ببینید! مشخص است در شرایطی زندگی می‌کنند که درآمد چقدر برای خانواده مهم است و چرا! مادر صغری مهاجر است، همسرش نیز برخلاف پدر حنیفه معتاد نیست و جایگاه بچه برای پدر و مادر محفوظ است اما خانواده به دلیل فقر، کودک را برای کار فرستاده‌اند و حالا نیز پس از دستگیری صغری، از خیر کار کردن او گذشته‌اند. اما برای پدر حنیفه، حمایت از کودک در اولویت نیست، اوخمار است و روی دستمزد بچه حساب باز کرده است. خیلی از خانواده‌ها نیز سرپرست مرد ندارند و مادراز پس هزینه‌ها بر نمی‌آید. رد مرز، این خانواده‌ها را نابود می کند. آن‌ها که برای 20 هزار تومان و کمتر، کودک خود را برای کار فرستاده‌اند باید دو میلیون به قاچاقچی‌های انسان بدهند تا این بچه دوباره بازگردد. تا به حال دیده نشده که بچه ای رد مرز شود و همان جا در کشور خودش بماند».

به گفته رحیمی مفهوم کودک‌کار در بهترین حالت آن در خیابان‌ها و آنچه مردم می‌بینند، هست و اگر این بچه ها را این‌‌گونه ببرند و در مراکزبهزیستی محبوس کنند و بترسانند، کارهای زیرزمینی با هزار آسیب بیشتر افزایش خواهد یافت. مراکزی مانند پرسکاری که مشخص نیست انگشتان چند بچه در آن قطع شده یا چه افرادی به خود اجازه داده اند چه رفتارهای جنسی با این بچه ها داشته باشند. آنچه مسلم است تا زمانی که جامعه را سطحی نگر نگه دارند، باطن را نبینیم و نفهمیم که به واقع چه اتفاقاتی در حال وقوع است، هیچ چیز عوض نخواهد شد. به گفته کارشناسان، وقتی اجازه نمی دهند مادری دستفروشی کند، چه باید کرد؟ کودکی می‌ماند که باید سر چهارراه برود و از همان‌جا نیز جمع شود و جایی کار کند که دیده نشود و مردم ندانند چه خبر است. مسئولان بهزیستی از کف جامعه خبر ندارند، آن‌ها وضعیت این بچه‌ها را نمی‌دانند که اگر می‌دانستند، چنین طرحی از ابتدا آغاز نمی‌شد و بچه ها با موهای تراشیده ، تحقیر نمی‌شدند. مطالبه‌گری از مسئولان، نیازمند آغاز از سطح جامعه و مردم است، نه اینکه مردم به راحتی بگویند این بچه‌ها را بگیرید، جمع کنید و ببرید. مسئولان بهزیستی و شهرداری حتی به اعضای شورای شهر جواب نمی‌دادند كه این بچه‌ها چند نفرند و کجا هستند. باید مطالبه‌گری را افزایش دهیم تا افراد جامعه بدانند سر چهارراه چه خبر است و کودک کار چه معنایی دارد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha