دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۶ - ۱۱:۲۷

نغمه مادر این دو كودك براساس قانون خودش كودك محسوب می‌شود. شناسنامه‌ای كه به همت جمعیت امام علی(ع) گرفته سنش را 17سال نشان می‌دهد با این حال از 13سالگی زندگی متاهلی را آغاز كرده و 2سال بعد نخستین دختر و سال بعدتر دومین فرزندش را به دنیا آورده.

سلامت نیوز:سن و سال چندانی ندارد اما مادر ۲دختر دوساله و یک‌ساله است. شیطنت بچه‌ها کلافه‌اش کرده با این حال دست از دوخت و دوز بر نمی‌دارد.

به گزارش سلامت نیوز، همشهری نوشت: یك چشمش به نازنین است كه تازه نو پا شده و یك لحظه هم یك جا بند نمی‌شود و چشم دیگرش مراقب است تا كوك‌هایی كه به پارچه زرشكی می‌زند یكدست دربیاید و خیلی نامرتب نباشد.

نغمه مادر این دو كودك براساس قانون خودش كودك محسوب می‌شود. شناسنامه‌ای كه به همت جمعیت امام علی(ع) گرفته سنش را 17سال نشان می‌دهد با این حال از 13سالگی زندگی متاهلی را آغاز كرده و 2سال بعد نخستین دختر و سال بعدتر دومین فرزندش را به دنیا آورده.

نغمه كم حرف می‌زند و بیشتر سرگرم دوخت و دوز است. وقتی قرار می‌شود از زندگی‌اش بگوید لبخند تلخی می‌زند و می‌گوید: بچه‌ها خیلی اذیتم می‌كنند، اینقدر كلافه‌ام كرده‌اند كه حوصله هیچ كاری را ندارم اما مجبورم كار كنم.

نغمه 12ساله بود كه سیروس، همسرش به خواستگاری‌اش آمد. پدر نغمه و پدر سیروس از دوستان قدیمی هم بوده‌اند و همین باعث ازدواج آنها شده. ازدواج زود هنگام در خانواده نغمه مثل بقیه هم‌طایفه‌ای‌هایش مرسوم است و دختران نهایت تا 14سالگی مجرد می‌مانند.

زندگی نغمه داستان خودش را دارد. مادر خردسال امروز بعد از اینكه با همسر 15ساله‌اش نامزد می‌شود، برای اینكه پدر توانایی پرداخت جهیزیه را نداشته، تصمیم می‌گیرد به همراه سیروس خانه پدری را ترك كرده و قبل از اعلام شدن رسمی ازدواج‌شان به خانه سیروس برود.

به این ترتیب پدر از زیر بار جهیزیه دادن راحت شده و نغمه هم بدون برگزاری مراسم عروسی و هیچ هزینه دیگری به خانه همسرش می‌رود. این روال در خانواده و طایفه نغمه مرسوم بوده و دختران معمولا بعد از نامزدی یك روز بدون اطلاع پدر و مادر با یك تا پیراهن تن‌شان از خانه پدری می‌روند و یكی دو ‌ماه بعد خبر ازدواج‌شان را به خانواده می‌دهند. بعد هم خبر ازدواج‌شان به گوش دیگر اقوام می‌رسد.

نغمه می‌گوید قبل از ازدواج هم ‌سرچهارراه‌ها یا فال می‌فروخته یا گل، بعضی وقت‌ها هم با دود كردن كمی اسپند سعی می‌كرده چشم بد را از رانندگان عبوری دور كند و با همین كارها پولی را كه به‌دست می‌آورده برای خرج خانواده به مادر می‌داده.

این داستان برای مادر نغمه هم تكرار شده و بعد از اینكه نغمه و خواهر و برادرش به دنیا آمده‌اند و به سنی رسیده‌اند كه بتوانند سر چهارراه‌ها كار كنند، مادر كمتر به خیابان‌ها رفته و بچه‌ها جای مادر را در خیابان پر كرده‌اند. حالا نغمه هم می‌گوید منتظر است تا دخترهایش بزرگ‌تر شوند و بتوانند كمك خرج خانواده شوند.

از نغمه می‌پرسم شغل سیروس چیست؟ زیر لب چندبار زمزمه می‌كند: شغل، شغل، شغل. بعد می‌گوید: قبلا در یك مغازه كار می‌كرد، یك‌بار از صاحبكارش مرخصی گرفت و رفت شمال، بعد كه برگشت صاحبكارش كار را به فرد دیگری داده بود.

سیروس الان بیكار است. روزها تا ظهر می‌خوابد بعد كه من از اینجا (خانه اشتغال كه زیرنظر جمعیت امام علی (ع) اداره می‌شود) به خانه می‌روم، بیدار می‌شود، ناهار می‌خورد، می‌رود بیرون چرخ می‌زند دوباره بر‌می‌گردد خانه یا تلویزیون نگاه می‌كند یا تا آخر شب سرش توی گوشی موبایل است و دوباره روز از نو.

بعد ادامه می‌دهد: الان هم مدتی است با كمك مسئولان جمعیت امام علی (ع) به تیم فوتبال رفته و برخی اوقات هم فوتبال بازی می‌كند. سیروس موقع ازدواج 15سال داشته و الان كه 19ساله است پدر 2دختر است و تصمیم دارد در آینده‌ای نه چندان دور جمع فرزندانش را به عدد 7برساند تا شاید بتوانند كمك خرج خوبی برای خانواده‌ باشند. نغمه اما از وضعیت زندگی‌اش راضی نیست.

می‌گوید: 3روز در هفته به اینجا می‌آیم و تكه‌دوزی و كار چاپ روی پارچه را انجام می‌دهم و در ازای كاری كه می‌كنم پول می‌گیرم. از نغمه می‌پرسم 3روز دیگر را چه كار می‌كند، انگار سؤالم را نشنیده، جوابی نمی‌دهد، دوباره كه سؤالم را تكرار می‌كنم، می‌گوید: باید بروم سر چهارراه‌ها گل بفروشم یا اسپند دود كنم تا خرج زندگی چهار‌نفره‌مان در بیاید.

بعد زیر لب می‌گوید: فكر می‌كردم اگر ازدواج كنم از وضعیت بدی كه در خانه پدرم داشتم نجات پیدا می‌كنم اما بهتر كه نشد هیچ، بدتر هم شد. حالا باید مادری 2بچه را هم بكنم.

مریم حبیب‌زاده، مسئول خانه اشتغال دروازه غار با اشاره به اینكه این بچه‌ها تا چند سال قبل شناسنامه نداشتند می‌گوید: این دخترها از 6-5سالگی در مراكز علم جمعیت امام علی(ع) عضو بودند و در این مراكز درس می‌خواندند و از همان زمان برای آنها شناسنامه گرفته‌ایم. مرضیه، نغمه و زینب تا سوم ابتدایی در خانه علم درس خوانده‌اند و دیگر ادامه تحصیل نداده‌اند اما تصمیم داریم دوباره آنها را به ادامه تحصیل تشویق كنیم.

 

به گفته وی بیشترین علت ازدواج زودهنگام در میان این بچه‌ها این است كه وضعیت مالی خانواده خوب نیست و فشار مالی خانواده روی دوش این دخترهاست و این بچه‌ها برای اینكه از وضعیت نامناسب زندگی‌شان نجات پیدا كنند تن به ازدواج می‌دهند.

یا خانواده فردی را برای ازدواج این دخترها درنظر می‌گیرند كه مورد پسند و قبول آنها نیست و این دخترها برای فرار از این وضعیت یا خودشان همسر آینده‌شان را سر چهارراه‌ها و خیابان و از هم‌طایفه‌ای‌های خودشان پیدا می‌كنند و با آنها ازدواج می‌كنند و یا به اجبار به همسری فردی در می‌آیند كه خانواده برایشان درنظر گرفته است.

با وجود این وضع‌شان بهتر از قبل كه نمی‌شود هیچ، در بعضی موارد زندگی‌شان سخت‌تر از زمانی می‌شود كه در خانه پدری بودند. حبیب‌زاده می‌گوید: بیشتر این دخترها ناخواسته باردار شده‌اند و چند فرزند پشت سر هم به دنیا آورده‌اند برای همین مشاوره‌های بهداشتی و خانوادگی را به آنها ارائه می‌كنیم. دخترها در این كلاس‌ها یاد می‌گیرند كه فرزند‌آوری‌شان را كنترل كنند و بیشتر به فكر سلامت خود و خانواده‌شان باشند. آنهایی هم كه مشكل پزشكی دارند بعد با معرفی نامه به مراكز درمانی می‌روند تا خدمات درمانی را دریافت كنند.

 

داغ ابدی روی بازو

مرضیه پشت میز بزرگی نشسته و همراه زینب مشغول چاپ روی پارچه است. تمام انگشتان‌شان رنگی شده اما یك لحظه هم دست از كار نمی‌كشند. از مرضیه می‌پرسم چند سال داری؟

بدون اینكه سرش را بلند كند، می‌گوید 15سال، شاید هم 16سال. وقتی مرضیه نوزاد بود خانواده‌اش از یكی از شهرهای شمال به تهران نقل مكان می‌كنند و حالا 15سالی هست كه مرضیه پایتخت‌نشین شده است.

مرضیه می‌گوید كه پدرم در بابل روی زمین مردم كار می‌كرد و بعد كه وضع اقتصادی خراب شد مجبور به مهاجرت به تهران شدیم و حالا در خانه‌ای كه دور تا دور حیاطش پر از اتاق است به همراه خانواده پدری و خانواده همسر و دیگر اقوامان زندگی می‌كنیم!

 

مرضیه هم یك پسر دوساله دارد و روزهایی كه برای كار به خانه اشتغال می‌آید مادرش امیر‌حسین را نگه می‌دارد تا مرضیه بتواند با خیال راحت كار چاپ دستی و تكه‌دوزی را انجام دهد. مرضیه قبل از اینكه با همسر فعلی‌اش ازدواج كند نامزد داشته، مردی كه به اصرار خانواده مجبور شده تا با وی نامزد شود اما این نامزدی دیری نپاییده. نشان یك داغ روی بازو و آرنج مرضیه خودنمایی می‌كند. به سوختگی روی بازویش اشاره می‌كنم و می‌پرسم دستت چه شده؟

 

جای سوختگی را با انگشت‌های رنگی‌اش می‌پوشاند، لبخند تلخی می‌زند و می‌گوید:‌مادرم با سیخ كباب دستم را سوزانده. بعد سرش را پایین می‌اندازد و همانطور كه با رنگ صورتی اكریلیك روی پارچه را نقش می‌زند می‌گوید دلم نمی‌خواست با نامزد اولم ازدواج كنم، دوست داشتم همسر ابوالفضل شوم اما مادرم می‌گفت این مرد یك زن دارد و تو نباید زن دومش شوی.

می‌پرسم مگر زن دوم شده‌ای؟‌ می‌گوید بله. ابوالفضل را دوست داشتم، می‌دانستم زن دارد او هم به من ابراز علاقه كرده بود، برای همین نمی‌خواستم زن فرد دیگری شوم.

از نحوه آشنایی‌‌اش با ابوالفضل می‌پرسم، می‌گوید: ابوالفضل زباله جمع می‌كند، در خیابان او را دیدم و به همدیگر علاقه‌مند شدیم و قرار ازدواج گذاشتیم. مادرم كه از تصمیمم مطلع شد برای اینكه منصرفم كند چند روز در خانه زندانی‌ام كرد و بعد كه دید از تصمیمم كوتاه نمی‌آیم با سیخ داغ دستم را سوزاند تا دیگر به ابوالفضل فكر نكنم. اما من ابوالفضل را دوست داشتم و الان هم چند سال است كه همسرش شده‌ام.

مرضیه 12ساله بوده كه با ابوالفضل كه 15ساله بوده و همسر هم داشته آشنا می‌شود و چند‌ماه بعد ازدواج می‌كنند. ابوالفضل از همسر اولش فرزندی ندارد و حالا خرج زندگیش را دو همسرش می‌دهند. مرضیه می‌گوید: ابوالفضل بیشتر روزها در خانه می‌ماند و من سر كار می‌آیم. بعضی روزها بستگی به كاری كه انجام می‌دهم 20هزار تومان و بعضی روزها بیشتر حقوق می‌گیرم.

مرضیه یك خواهر هم دارد كه 13ساله و در شرف ازدواج است. سمیه در خانه علم امام‌علی(ع)تحصیل می‌كند اما چندان هم دل به درس خواندن نمی‌دهد. سمیه می‌گوید: هر چقدر هم كه درس بخوانم آخرش هم باید مثل مرضیه ازدواج كنم و درس خواندن فایده‌ای برایم ندارد. با این حال مددكاران جمعیت امام علی(ع) تمام تلاش خود را می‌كنند تا سمیه به سرنوشت خواهرش دچار نشود و خانواده‌اش او را به زور شوهر ندهند.

نرگس مددجوی دیگری است كه درخانه اشتغال مشغول فعالیت است. نرگس كمی از نغمه و مرضیه بزرگ‌تر است و با 17سال سن مادر پسری یكساله است كه حالا در ابتدای پاییز سرما خورده و با گریه‌های مداومش اجازه نمی‌دهد نرگس خیلی بتواند كار چاپ روی پارچه را انجام دهد.

ذهن مشغول نرگس باعث می‌شود تا تعدادی از چاپ‌هایی كه می‌زند مشكل پیدا كند و در نهایت عطای كار امروز را به لقایش می‌بخشد و با همسرش تماس می‌گیرد كه بیاید و امیر‌محمد را به درمانگاه ببرند.

همسر نرگس 27ساله است و برخلاف دیگر دوستان نرگس از هم‌طایفه‌ای‌هایشان نیست به همین دلیل وضعیت نرگس بهتر از دیگر دوستانش است. همسر نرگس كاری پاره وقت دارد و نرگس برای اینكه كمك خرج خانواده باشد به خانه اشتغال می‌آید و امیدوار است همسرش كاری تمام وقت پیدا كند تا وضع‌شان كمی بهتر شود.

نرگس در 13سالگی ازدواج كرده و درحالی‌كه همسن و سال‌هایش در مدرسه درس می‌خواندند و دنبال ماشین بازی و خاله بازی بودند قدم به خانه همسرش گذاشته است. نرگس می‌گوید كه در خانه علم تا سوم ابتدایی درس خوانده و بعداز‌ظهرها سر چهارراه‌ها فال می‌فروخته تا زمانی كه ازدواج كرده. الان هم ترجیح می‌دهد به جای كاركردن در سر چهارراه‌ها و خیابان در یك كارگاه به‌صورت تمام وقت مشغول كار باشد چرا كه كارگاه‌ها امنیت بیشتری نسبت به خیابان دارند.

 

حاشیه كلانشهرها در صدر ازدواج كودكان

بیشترین آمار ازدواج و طلاق كودكان در حاشیه كلانشهرها و استان‌های سیستان و بلوچستان، خوزستان، خراسان رضوی، آذربایجان شرقی و غربی، فارس، زنجان، تهران، همدان و مازندران ثبت شده است. براساس آمار سازمان ثبت احوال در 9ماهه سال 95نیز یكهزار و 153ولادت برای مادران كمتر از 15سال به ثبت رسیده است. این در حالی است كه دفاتر ثبت ازدواج نمی‌توانند ازدواج كودكان زیر این سن را بدون اجازه از مراجع صالحه ثبت كنند و ازدواج‌هایی كه در دفاتر اسناد رسمی ثبت می‌شود در سن قانونی و یا با اجازه مراجع صالحه و اذن ولی بوده است.

اما مسئله ممنوعیت ثبت ازدواج كودكان بدون اجازه از مراجع صالحه باعث شده تا شاهد ازدواج‌های بسیاری در كشورمان باشیم كه بدون ثبت شروع می‌شوند و در هیچ مرجعی نیز ثبت نمی‌شوند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • آزاده ۱۵:۳۲ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۴
    0 0
    چه زندگی هایی. باید شوهران و پدران این بچه ها عقیم بشن تا بچه های بیشتری را وارد این چرخه مصیبت نکنند