پنجشنبه ۹ آذر ۱۳۹۶ - ۰۹:۲۱
کد خبر: 231628

واقعیتی که حالا می‌توان به آن استناد کرد و برمبنای آن راهکاری دقیق و برنامه‌ریزی‌های صحیح و حساب‌شده داشت، زنانی هستند آسیب‌دیده که دچار بحران‌های روحی شده‌اند، علاوه بر آن کلاف‌ سردرگم معیشت را نیز پیش‌روی خود می‌بینند؛

زنانی که در زلزله بی‌سرپرست شده‌اند

سلامت نیوز:زمین لرزید تا زندگی پرده‌ جدیدی از خود را به نمایش بگذارد؛ لرزشی که دیوارها را ترک انداخت و سقف خانه‌ها را آوار کرد تا چیزی که به چشم می‌خورد تلی از آوار باشد؛ آوارهایی که زنان، مردان و کودکان برای ازدست‌دادن عزیزان‌شان روی آنها نشستند و ناله سر دادند. حالا چند روزی از آن روزها می‌گذرد و چادرهای سفید به ترتیب کنار هم قرار گرفته‌اند تا نقش خانه‌ها را بازی و خانواده‌ها را دور هم جمع کنند.

به گزارش سلامت نیوز، شهروند نوشت: خانواده‌هایی که گاها دیگر عضو یا اعضایی را در میان خود ندارند. حالا دیگر ریجاب، آب‌باریکه، شالان، زرده، بابایادگار و ... خانه‌های خشت‌وگلی یا آجری را به خود نمی‌بینند و تا چشم کار می‌کند قطار چادرهایی با آرم هلال‌احمر و کانکس‌هایی است که آدم‌هایی را دور هم جمع کرده‌اند تا در ناباوری آنچه اتفاق افتاده، چشم بر آینده داشته باشند و در این میان زنان و مادرانی به چشم می‌خورند که به وسعت همان زلزله دل‌شان لرزیده از آینده‌ای که قرار است با فرزندان‌شان به پیشواز آن بروند؛ زنانی که در چشم‌برهم‌زدنی حالا دیگر همسر را کنار خود نمی‌بینند یا اگر هست، معلولیت توان را از او گرفته. زنانی که معاون امور عمرانی استانداری کرمانشاه طبق آمارها تعدادشان را ١٠٧نفر عنوان می‌کند؛ زنانی که در عین سوگواری نه‌تنها باید بار عاطفی خانواده را بر دوش بکشند، بلکه باید فکری برای تامین معاش فرزندان‌شان داشته باشند! زنانی که قبل از زلزله تنها وظیفه‌شان خانه‌داری بوده و از کمترین مهارت‌های اجتماعی و اقتصادی که بازار کار امروز می‌طلبد، برخوردار نیستند و تمام هنرشان معطوف می‌شود به رتق‌وفتق کارهای خانه و هنرهای خانگی و زنانه در حد بافندگی و خیاطی یا برخی امور کشاورزی.

کلاف سردرگم معیشت


واقعیتی که حالا می‌توان به آن استناد کرد و برمبنای آن راهکاری دقیق و برنامه‌ریزی‌های صحیح و حساب‌شده داشت، زنانی هستند آسیب‌دیده که دچار بحران‌های روحی شده‌اند، علاوه بر آن کلاف‌ سردرگم معیشت را نیز پیش‌روی خود می‌بینند؛ کلافی که برخی راه را در نظر گرفتن مستمری می‌دانند؛ مستمری که سازمان‌های متولی مبلغی را برای آن تصویب کرده‌اند؛ مستمری‌ای که آمارها و اعداد و ارقام حکایت از این دارند که از پس هزینه‌های متعارف یک خانواده معمولی برنمی‌آید و به اصطلاح عامه کفاف زندگی را نمی‌دهد، این درحالی است که این‌جا صحبت از خانواده‌هایی است که بحرانی را پشت‌سر گذاشته و به سوگ نشسته‌اند و بی‌شک نیازمند روان‌درمانی و بازپروری روحی هستند که شواهد از هزینه‌های بالای آن حکایت می‌کنند. شاید برخی راهکار را متعهد‌شدن مسئولان برای تامین هزینه‌های درمان و مشاوره‌های روانی عنوان کنند، اما در این میان صحبت از مهارت‌آموزی این زنان نیز به میان می‌آید؛ مهارتی که به پشتوانه آن در مسیر خوداشتغالی و استقلال مالی قرار بگیرند. راهکار‌هایی که هریک به‌نوبه خود بایدها و نبایدهایی را دربردارند و برنامه‌ریزی‌های دقیقی را می‌طلبد. شاید بهترین راهکار این باشد که در گام نخست بار روانی این قشر در برنامه مسئولان و نهادهای متولی قرار بگیرد؛ تحت‌پوشش قرار گرفتن بیمه‌ها یا در نظر گرفتن تسهیلاتی برای بازپروری روانی این قشر.

اگرچه در این بازه زمانی مستمری‌هایی باید چرخ زندگی را برای آنها بچرخاند تا در گام‌های بعدی که زمان‌بر نیز خواهد بود، این زنان مهارت‌آموزی داشته باشند. واقعیت امر این است که همه این راهبردها، مشکلات و موانع خاص خود را دارند. واقعیت امر این است که سختی‌های معیشت و زندگی و برخی مسائل مربوط به جامعه موجبات تشدید مشکلات را برای این زنان فراهم می‌آورد و برای همین برنامه‌ریزی جهت بیمه و حمایت از این قشر یکی از الزامات است که باید مدنظر قرار بگیرد؛ الزامی که بی‌تردید نیازمند مهیاشدن زیرساخت‌هایی است و در این میان نباید از خاطر برد که اولویت زنان سرپرست خانوار؛ رفع مشکلات اقتصادی و تامین آینده خود و افراد تحت تکفل‌شان است، بنابراین حمایت از این زنان نیازمند یک نظام کارآمد رفاهی و تامین‌اجتماعی است که تنها با پرداخت مسمتری نمی‌توان به آن دست یافت. به همین منظور برای سروسامان‌ دادن به وضع این زنان در ابتدای کار باید از موازی‌کاری نهادهای مسئولی همچون کمیته ‌امداد امام‌خمینی‌(ره) و سازمان بهزیستی جلوگیری شود و کمک اصلی در چارچوب توانمندسازی این زنان متمرکز شود. درواقع مهمترین مسأله این است که فرآیند توانمندسازی زنان در چارچوب مباحث توسعه اجتماعی از اهمیت بالایی برخوردار است. 

پیشینه

زنانی که به آمارها اضافه شدند!

پنجم دی ١٣٨٢ بود که خبر زلزله بم دست‌به‌دست شد؛ اخباری که از میزان تخریب‌ها و آسیب‌دیدگان روایت داشتند و هریک بازتاب‌هایی را به دنبال. در همان برهه زمانی نیز سازمان‌ها و نهادهای متولی آستین بالا زدند تا مسئولیت خود را به نحواحسن انجام بدهند، اگرچه ان‌جی‌اوها و کمک‌های مردمی نیز در این حادثه ورود کردند تا مرهمی باشند بر زخم‌های به‌وجود آمده. در میان همه این اخبار اما مدیرکل بهزیستی کرمان آمارهای دیگری ارایه داد؛ آمارهایی که می‌گفتند ٥‌هزاروصد کودک سرپرست یا سرپرستان خود را از دست دادند و این درحالی بود که در میان آمارها ٤هزارو٥٠٠ زن نیز بی‌سرپرست و ٢هزار خانوار هم دچار ازکارافتادگی و دارای سرپرست معلول شدند و ٢٧٠نفر نیز دچار ضایعه نخاعی. البته از این تعداد براساس گزارش‌ها ٣٢٠کودک بی‌سرپرست و ٢٩٠٠زن سرپرست خانوار و ٣٨٠٠نفر معلول تحت حمایت بهزیستی قرار گرفتند.

البته همان گزارش‌ها از وجود ١٠٤مرکز و مجتمع دولتی و خصوصی حکایت داشتند که تحت مدیریت و نظارت بهزیستی خدمات موردنیاز را ارایه می‌کنند. زلزله آذربایجان‌شرقی نیز یکی از حوادث تلخی بود که جامعه ایران پشت‌سر گذاشت؛ حادثه‌ای طبیعی که به فراخور خود خرابی‌ها، کشته‌ها و زخمی‌هایی را به‌جا گذاشت. آمارهای مربوط به آن دوران از بی‌سرپرست‌شدن ٧٦زن خبر دادند و این درحالی بود که برخی کودکان یکی از والدین یا هر دو والدین خود را از دست داده بودند. اما حالا بعد از گذشت سال‌ها مدیرکل بهزیستی آذربایجان‌شرقی از ١٠هزار زن سرپرست خانواده سخن می‌گوید؛ زنانی که برنامه‌ها از توانمندسازی آنها روایت می‌کنند، به‌طوری که در‌ سال ٩٦ قرار بر این است حدود ٨هزار زن سرپرست خانواده درآمدزایی داشته باشند، البته به گفته مدیرکل سازمان بهزیستی آذربایجان‌شرقی درحال حاضر ٤٧مرکز غیردولتی، ١٤کلینیک مددکاری، ٩موسسه خیریه و ١٤مجتمع خدمات بهزیستی در این راستا سازمان بهزیستی این استان را یاری می‌کنند.

دیدگاه ١

پس‌لرزه‌های اجتماعی نیازمند ورود همه بخش‌هاست

محمد ایرانمنش - جامعه‌شناس| زلزله غرب کشور به هفت شهر و حدود ١٩٣٠ روستا آسیب رساند؛ شهرستان‌ سرپل‌ذهاب بیشترین تخریب را داشته و پس از آن شهرستان ثلاث باباجانی در مرحله بعدی توجه است. آسیب‌ها و تخریب‌هایی که علاوه بر بعد مالی، خسارات معنوی نیز بجاگذاشتند. در این میان زنانی دیده‌ می‌شوند که همسر خود را ازدست‌داده‌اند یا دیگر بر اثر حادثه همسرشان قادر به اداره زندگی نیست و ازکارافتاده است. این زنان در کنار تحمل مشکلات ازدست‌دادن خانه و همسر و برخی از عزیزان از این پس باید عهده‌دار خانواده شوند و مسئولیت‌های اجتماعی و اقتصادی خانواده را به‌عهده بگیرند.

معیشتی که آمارهای مربوط به این مناطق حکایت تلخی دارند، چون طبق آمار وزارت کار در ‌سال٩٥ نرخ بیکاری در شهرستان‌های ثلاث‌باباجانی و سرپل‌ذهاب به‌ترتیب ٣٦,٢ و ٢١.٣‌درصد بوده، به عبارتی این دو شهرستان با بیکاری حاد روبه‌رو بوده‌اند. محمد ایرانمنش، جامعه‌شناس در ادامه صحبت‌هایش به بازدیدهای اخیر خود اشاره کرده و می‌گوید: طبق بازدیدی که طی دو سفر از تاریخ ٢٥ آبان تا ٦ آذر از منطقه زلزله‌زده غرب داشتم، اکثر قریب به اتفاق واحدهای صنعتی، تجاری و مشاغل خرد دچار تخریب جدی شده و سهم زیادی از دام منطقه تلف شده و به کشاورزی منطقه نیز به علت عدم‌رسیدگی آسیب وارد آمده است. درواقع با ابراز تاسف باید گفت تکانه‌های روانی پس از حادثه همواره موجب می‌شود تا مدتی فعالان اقتصادی توان فعالیت‌ عادی را نداشته باشند و در این شرایط از یک‌ سو بیکاری حاد قبلی در کنار اختلال شدید واحدهای اقتصادی پس از زلزله و همچنین مسائل و معضلات روانی در مجموع بحرانی شدید در وضع معیشت و اشتغال این منطقه به وجود آورده است. ایرانمنش معتقد است با این تفاسیر زنان سرپرست منطقه وارث چنین وضعیتی هستند و فرصت‌های شغلی برای‌شان بسیار ناچیز است، این درحالی است که نگاه سنتی جامعه نسبت به کار زنان نیز بر عوامل دیگر می‌افزاید. درواقع ما در چنین وضع دشواری نیازمند تلاش فراوانی هستیم. فراتر از این باید بدانیم که یافتن فرصت‌های شغلی برای زنان سرپرست، معمولا نیازهای حداقلی معیشتی خانواده‌های‌شان را تامین نمی‌کند! واقعیت این است که با این شرایط سخت ما ناگزیر از طراحی و اجرای برنامه‌های بسیار فوری و  بلندمدت‌ هستیم.

برنامه‌های بسیار فوری معطوف به تامین معاش حداقلی خانوار تحت‌پوشش آنان با حمایت سازمان‌های دولتی و مردم‌نهاد است. این جامعه‌شناس اشاره‌ای به جان‌باختگان این زلزله می‌کند و می‌افزاید: در زلزله ٢١ آبان حدود ٥٠٠نفر جان باختند که حدود نیمی از آنان مردان و حدود نیمی زنان بودند. طبق آمار سازمان بهزیستی حدود صدزن سرپرست حاصل این زلزله است، با این اوصاف باید چند نکته مهم را در نظر داشت این‌که زنان سرپرست، فقط حاصل مرگ همسران‌شان نیستند، بلکه شوهرانی نیز هستند که در اثر زلزله یا دچار معلولیت جسمانی یا روانی شده‌اند و دیگر نمی‌توانند کار کنند و چنانچه همسران‌شان صرفا خانه‌دار بوده‌اند به ناچار باید بار معیشت خانوار را به دوش بکشند. یکی دیگر از مواردی که شاید نادیده گرفته شود این است که معمولا پس از زلزله افزون بر پس‌لرزه‌ها با پس‌لرزه‌های اجتماعی و روانی مانند خودکشی، اعتیاد و... مواجهیم. همچنین عده‌ای در اثر ریزش آوارها، آتش‌سوزی‌ها، خفگی ناشی از دود چراغ، تصادفات و... جان خود را از دست می‌دهند،در این صورت تعداد زنان سرپرست روبه‌فزونی می‌گذارد.

نویسنده کتاب «الگویی نو در کمک‌رسانی‌های انسان‌دوستانه؛ اولویت اشتغالزایی پس از حادثه» بر این باور است که اشتغالزایی و توانمندسازی زنان سرپرست یکی از اولویت‌هاست که نیازمند برنامه‌ریزی دقیق و صحیح است و در این میان به نظر می‌رسد اشتغالزایی آسیب‌دیدگان افزون‌بر درآمدزایی برای خانوارها، این پیامدهای را داشته باشد: کمک به توانمندسازی آسیب‌دیدگان و کاستن از پیامدهای ناگوار شیوه مرسوم کمک‌دهنده و کمک‌گیرنده مانند تضعیف اعتمادبه‌نفس، کاستن از آلام روحی و آسیب‌های اجتماعی حاصل از بیکاری، برگشت هرچه زودتر آثار حیات و سرزندگی به جماعت‌های آسیب‌دیده و ایجاد بستری مناسب برای سایر فعالیت‌های زندگی. در حقیقت باید اذعان کرد که با توجه به بیکاری شدید قبلی در منطقه و نابسامانی‌ حاد فعالیت‌های اقتصادی پس از حادثه در اشتغالزایی، در منطقه با چالش‌های عمیق و گسترده‌ای روبه‌رو هستیم که جز با تحقیق و برنامه‌ریزی‌های دقیق و مشارکت مردم امکان حل آنها وجود ندارد. ایرانمنش عنوان می‌کند: در شرایط اضطراری و فوری کنونی، چاره‌ای جز دخالت فوری نهادهای حمایتی مردم و سازمان‌های دولتی و عمومی نیست و به همین منظور همزمان با این اقدامات فوری، بازسازی تمامی واحدهای اقتصادی منطقه باید با مشارکت اهالی و سازمان‌های مردم‌نهاد و دولتی و عمومی هرچه زودتر شروع شود. واقعیت امر این است که در راستای همه این فعالیت‌ها باید بررسی برای یافتن راهبردها و راهکارهای جدید اشتغالزایی در دستورکار هر سه بخش دولت، خصوصی و مدنی قرار گیرد و فرصت‌های شغلی جدیدی یافته و به مورد اجرا گذاشته شود. 

دیدگاه ٢

نگاهی دوباره داشته باشیم

مینا ربیعی – کنشگر اجتماعی| در وهله نخست باید گفت زنان و اصولا افراد بالغ نیاز به سرپرست ندارند که بی‌سرپرست شوند. خانواده‌ها با جدایی یا ازکارافتادگی یکی از والدین یا سرپرستان، تک‌سرپرست می‌شوند؛ یعنی بار مسئولیت اقتصادی و اجتماعی یک خانواده به‌عهده یک سرپرست می‌افتد. مینا ربیعی، کنشگر اجتماعی در ادامه صحبت‌هایش می‌افزاید: بحث این‌که معیشت یک خانوار و مسئولیت‌های اجتماعی و اقتصادی خانوار به‌عهده‌ یک‌نفر باشد، ربطی به زلزله ندارد، چون رخدادهای زیادی می‌تواند چنین موجباتی را فراهم کند. ربیعی بر این باور است زنانی که مسئولیت خانواده را به تنهایی به‌عهده دارند، چه بر اثر جدایی، ازکارافتادگی همسر یا فوت و... باشد و چه در مناطق زلزله‌زده باشد و چه در مناطق شهری، زمانی که مهارت‌های کافی و لازم را برای ادامه زندگی نداشته باشند، با مشکلات و معضلات عدیده‌ای روبه‌رو می‌شوند. این کنشگر اجتماعی معتقد است از دو منظر و با دو رویکرد به این مسأله باید نگاه کرد و می‌گوید: اصولا تک‌سرپرست بودن برای زنان و اداره و به‌عهده داشتن مسئولیت یک خانواده مشکلات خاص خودش را دارد، منهای این‌که در چه جغرافیایی باشد و بر اثر چه پدیده‌ای موجبات این تک‌سرپرستی فراهم شده باشد، این درحالی است که زنان ما شانس کمتری برای اشتغال و دستیابی به فرصت‌های شغلی دارند و این برمی‌گردد به این‌که زنان فرصت‌های کمتری برای دستیابی به فرصت‌های آموزشی داشته‌‌اند، برای این‌که مهارت‌های لازم را برای اداره زندگی داشته باشند. قوانین ارث، حضانت و ... دسترسی آنها به منابع اقتصادی را کمتر کرده است.

درواقع موانع قوانین، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و مجموعه نگاه عرف به زنان که در جامعه وجود دارد، آنها را از داشتن فرصت‌های برابر برای تامین اقتصاد خانواده دور کرده است. ربیعی در ادامه می‌افزاید: زمانی که زنی بر اثر بلایای طبیعی تعدادی از عزیزان خود را از دست می‌دهد که همزمان با از دست دادن خانه و زندگی‌شان نیز هست، مشکلات را تشدید می‌کند. بدیهی است زن‌ها از گرفتن فرصت‌ها و امکاناتی که نهادها و سازمان‌ها در اختیارشان قرار می‌دهند، محروم می‌شوند، آن هم به دلیل مراقبت از فرزندان‌شان – حتی نمی‌توانند در صف بایستند و پتو بگیرند- بنابراین نگاه ویژه به این زنان یکی از الزاماتی است که باید موردتوجه قرار بگیرد؛ توجهی که می‌طلبد فرصت‌های بیشتری برای این زنان در نظر گرفته شود. این کنشگر اجتماعی البته بر این باور است که این توجه تنها دادن ماهی به این زنان نیست ،بلکه ارایه امکانات به معنای توانمندکردن این زنان برای خوداشتغالی، استقلال مالی و درآمدی است. واقعیت این است که همه اینها باید در یک مجموعه کلی صورت بگیرد، چون در هریک از بلایای طبیعی که اتفاق می‌افتد، چنین تبعاتی را شاهد خواهیم بود. به نظر شما بعد از زلزله بم یا آذربایجان چه تجربیاتی را شاهد بودیم. متاسفانه در بم که من به‌شخصه شاهدش بودم، تمام ارگان‌ها و سازمان‌ها یک ‌مجموعه کارهای تکراری را انجام دادند؛ از دادن دستگاه سبزی‌ خردکنی و چرخ‌خیاطی تا ارایه آموزش‌های آرایشگری، تا در سایه آنها بتوانند معیشت خانواده خود را تامین کنند؛ راهکارهای پیش‌پا افتاده. اما در این میان کسی به این نمی‌اندیشید که این افراد چه بازار کاری باید داشته باشند یا در شهر کوچکی همچون بم به چه تعداد سبزی‌‌خردکنی یا آرایشگر نیاز است. ربیعی مسأله مهم را در این می‌بیند که زنان هم بتوانند همان میزان فرصت در تولید درآمد داشته باشند،این درحالی است که طبق قوانین ارث اگر زمین‌ کشاورزی یا دامی باقی مانده، مشکلات را برای این زنان تشدید می‌کند، چراکه این بازماندگان چه زنان، چه کودکان و مردان به لحاظ روحی و روانی نیاز به توجه و ارایه خدمات دارند تا بتوانند بیان درد و احساس کنند.

درواقع بتوانند چهار مرحله ازدست‌دادن را پشت‌سر بگذارند و از حمایت عاطفی و روانی بهره‌مند شوند تا به حالت متعادل خود برگردند و در سایه آن بتوانند ادامه زندگی بدهند و فرزندان‌شان را سرپرستی کنند. درواقع همیشه یک نیروی بالغ‌ محور و ستون خانواده می‌شود، برای همین این زنان نیاز دارند مشاوره‌های روانشناسی داشته باشند. این کنشگر اجتماعی اشاره‌ای به شرایط حاکم بر زندگی افراد زلزله‌زده داشته و عنوان می‌کند: هریک از مسائل پیش آمده همچون ازدست‌دادن عزیز، خانه و کاشانه، زندگی در چادر و نبود امکانات می‌تواند از نظر جسمی و روحی به یک فرد آسیب‌ برساند، بنابراین آسیب‌ها و تجربه ترس و ناامنی‌ای که این افراد پشت‌سر می‌گذارند، بعد از تامین نیازهای اولیه این افراد باید در مرحله‌ای قرار بگیرد تا به پشتوانه آن این بحران را پشت‌سر بگذارند، البته خدماتی از این جنس از طرف وزارت بهداشت و درمان ارایه شده است.

دیدگاه  ٣

به آنها امید بدهیم

الهام محبی- عضو جمعیت هلال‌احمر| در حوادث طبیعی توجه به ضایعات روانی و آسیب‌های به وجود آمده در بازماندگان از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است چراکه آسیب‌های جبران‌ناپذیری متوجه افراد خواهد شد. با توجه به ویژگی‌های شخصیتی گوناگون افراد آسیب‌دیده در مقابل این فشارها و آسیب‌ها واکنش‌های متفاوتی از خود نشان می‌دهند، در این میان زنان بی‌سرپرست، کودکان و سالمندان بیشتر در معرض آسیب قرار دارند و دلیل آن این است که راه‌های مقابله با فشارهای روانی را نیاموخته‌اند و تجربه‌ای ندارد و شاهد هستیم در مواجهه با سوانح واکنش‌های مختلفی نشان می‌دهند و در میان روزهای بحران خود را گم می‌کنند و با احساس تنهایی از درون می‌پوسند، سالمندان نیز با قبول اینکه تمام زحمات و تلاش‌های دوران جوانی و سال‌های زندگی‌شان در لحظات کوتاهی در پیش چشمان‌شان از بین می‌رود احساسات سخت و ناگواری را تجربه می‌کنند و از تکرار آن وحشت دارند. الهام محبی، عضو جمعیت هلال‌احمر در ادامه صحبت‌هایش می‌افزاید: زلزله تاثیر متفاوتی بر زنان می‌گذارد زنان از آسیب‌پذیرترین   در سوانح طبیعی و غیر طبیعی هستند.

زنان بازمانده از سانحه‌ای همچون زلزله دچار شوک، ناباوری و افسردگی شدیدی شده و حتی دیده شده بعضی‌ها به دلیل عدم‌درک شرایط بحرانی دست به خودکشی می‌زنند چون شاهد از دست دادن همسر که تکیه گاه زندگی‌اش بوده و شریک غم و شادی بوده یا شاهد از دست دادن  فرزند و عزیزانش است که باور این صحنه‌های دردناک برایش غیر‌ممکن می‌شود و از طرفی دیگر خانه زندگی و سرپناه و سرمایه‌های زندگی‌اش همگی نابود شده و گویی اصلا نبوده احساس غریب و آزاردهنده‌ای همچون ناامنی و ترس نداشتن سرپناه و نبود خدمات بهداشتی  مانند حمام همگی باعث از بین رفتن اعتماد به نفس و نداشتن قدرت تصمیم‌گیری می‌شود و متاسفانه باید اشاره کنیم که زنان فاجعه‌زده در زلزله به دلیل عدم‌برخورداری از بهداشت دچار بیماری‌ها  و اختلالات روانی و جسمی مختلفی می‌شوند. سرتیم حمایت روانی (سحر) استان کرمانشاه می‌افزاید: بیشترین نشانه‌های روان‌شناختی و رفتاری پس از وقوع زلزله و سانحه در بزرگسالان مخصوصا زنان بی‌سرپرست بود از ترس وقوع دوباره حادثه در خواب، پریشانی، بی‌خوابی، عدم‌تمرکز استرس خشم احساس گناه  و عذاب وجدان از اینکه زنده‌اند.

در سال‌های اخیر هم گروه‌های حمایت روانی سحر از اولین روزهای پس از وقوع زلزله در منطقه مستقر شدند و حمایت‌های تخصصی خودشان را آغاز کردند. آنها بدون قضاوت، پذیرای احساسات آسیب‌دیدگان شدند و به آنها دلداری داده و با آنها همدلی داشتند و سعی کردند  با شناسایی زنان بی‌سرپرست از حمایت‌های کلامی مثل امیدواری دادن و غیرکلامی مثل آغوش گرفتن فردا زلزله‌زده دریغ نکنند تاکید می‌کنم زنان و کودکان افراد سالمند .  از طرفی از امیدواری دروغین به آنها پرهیز شد از جملاتی شبیه به اینکه همه‌چیز درست میشه یا چیزی نشده همه چیز به زودی به حالت قبل برمی‌گردد استفاده نکردیم چرا که با این حرف‌ها آنها نسبت به خدا و عالم هستی دچار بحران می‌شوند و این مطالب به‌خصوص برای کودکان که درک درستی از مرگ ندارند به کار برده نشد.زنان و کودکان و همه افراد زلزله‌زده به این باور رسیدند که درست است که به آنها خسارات مالی و جانی رسیده اما آنها در این حادثه و غم تنها نیستند و در این روزها از سراسر کشور دوست‌های خوب و زیادی را در کنار خود دیدند و دست‌های گرمی را بر شانه‌های خود احساس کردند، دیدند که همه با آنها همدل و همراه هستند و تا برگشتن به زندگی طبیعی خود تنهایشان نمی‌گذارند.

تجربه دیگران

ما را ببینید

جنگ یکی از پدیده‌‌‌های تلخ جامعه بشری است که حالا در هر گوشه از جهان می‌توان اخباری از آن گرفت. روزی در افغانستان، زمانی در سوریه و در برهه‌ای در عراق و یمن و... پدیده‌ای که می‌توان به جرأت آن را شوم نامید. پدیده‌ای که زنان و سرنوشت آنها را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. زنان افغانستان نیز از بازتاب‌های این پدیده‌ بی‌نصیب نبوده‌اند؛ زنانی که عدم‌پیشرفت‌های فرهنگی و اجتماعی جامعه نیز وضع زندگی را برای آنها سخت کرده است، البته سه‌دهه جنگ مزید بر علت شد و شرایط را برای این قشر سخت‌تر از گذشت کرد، چون سه‌دهه جنگ سبب شد خانواده‌های زیادی بی‌سرپرست شوند؛ زنانی که کمتر به آنان توجه شده و همیشه دولتمردان افغانستان در سیاست‌های خود این قشر را نادیده گرفته‌اند؛ قشری که قربانیان اصلی سال‌های جنگ در افغانستان هستند.

آمارها از وجود حدود ٢میلیون زن افغانی می‌گویند که نان‌آور خانواده هستند و مجبور به تامین زندگی فرزندان خود. زنانی که اوضاع آنها در نقاط‌ محروم‌تر و دوردست این کشور بسیار نگران‌کننده و وخیم به نظر می‌رسد و این درحالی است که با توجه به شعارهای جامعه جهانی و نهادها و سازمان‌های مدافع حقوق بشر و تشکیل وزارتخانه‌ای جهت رسیدگی به مشکلات زنان انتظار می‌رفت در وضع این قشر تغییر چشمگیری به وجود بیاید، اما همچنان زنان افغان از نداشتن حقوق اولیه زندگی رنج می‌برند. البته طی سال‌های اخیر برای پایان دادن به شرایط حاکم بر زنان، سازمان‌ها و نهادهایی شکل گرفته‌اند تا از حقوق زنان دفاع کنند و به همین منظور اجرای برنامه‌های آموزشی برای جذب تعدادی از زنان و اختصاص کمک‌های مالی در برنامه‌ این تشکل‌ها قرار گرفته است تا کمی به بهبود وضع زنان بی‌سرپرست کمک کند. البته یکی از ایراداتی که می‌توان به این برنامه‌ها گرفت نامتوازن و کوتاه‌مدت‌‌بودن و عدم‌هماهنگی و برنامه‌ریزی موثر است، برای همین نتایج حاصله نیز غیرملموس و غیرموثر بوده. البته یکی دیگر از ضعف‌ها عدم‌دسترسی به این برنامه‌ها در نقاط دوردست و محروم‌تر است، چراکه زنان کمتری می‌توانند در این مناطق از برنامه‌های آموزشی برخوردار شوند. یکی از راهکارهایی که دولت افغانستان در این زمینه دنبال کرده، تشکیل وزارت امور زنان است؛ نهاد مدافع حقوق زنان. اگرچه این نهاد نیز نتوانسته انتظارات را برآورده کند و در راستای کمک به زندگی زنان عملکرد قابل ملاحظه‌ای داشته باشد.

درواقع این وزارت با داشتن ریاست امور زنان در ولایات مختلف کشور نتوانسته اقدامی عملی و جدی جهت بهبود وضع زنان دوردست و محروم کشور داشته باشد و به مشکلات آنان رسیدگی کند. وزارت کار و امور اجتماعی، شهدا و معلولان و دیگر ارگان‌های مربوطه نیز در رسیدگی و حمایت از خانواده‌های بی‌سرپرست کشور هرگز نتوانسته‌اند مشکلات اساسی این خانواده‌ها را حل کنند. در شمال‌شرق بغداد شهرک «الوفا» قرار دارد؛ شهرکی که ٧٥٠ زن بیوه با فرزندان‌شان را در اتاقک‌های کانتینری اسکان داده است. شهرکی که بعد از حمله آمریکا شکل گرفت؛ حمله‌ای که با استناد به آمارهای غیررسمی سبب شد بیش از یک‌میلیون زن در این کشور بی‌سرپرست شوند؛ زنانی که در میان برنامه‌های مسئولان عراقی دیده شده‌اند و برای همین است که ساخت‌ شهرک‌های اختصاصی و دادن مستمری به این زنان اجرایی شده تا بخشی از مشکلات این قشر از جامعه را حل کنند، ولی این برنامه‌ها تنها توانسته‌اند بخش کوچکی از مشکلات این قشر را حل کنند، چون به گفته یکی از نمایندگان پارلمان عراق اوضاع زنان بی‌سرپرست عراقی به بمب ساعتی شبیه است و به گفته این نماینده، زنان عراقی درحال مرگ تدریجی هستند. آمارها حاکی از این هستند که ماهانه زنان بی‌سرپرست عراقی برای هر زن سرپرست خانواده ٥٠دلار است و به‌ازای هر فرزند نیز ١٢دلار به آنها داده می‌شود، این در حالی است که همین گزارش‌ها حداقل از وجود ١٢٠هزار زن بی‌سرپرست می‌گویند که با داشتن فرزند از دریافت چنین کمک‌هایی محروم هستند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha