مدیر روابط عمومی علوم پزشکی ایلام از بخشنامه‌ای می‌گوید که از طرف وزارت بهداشت آمده مبنی بر اینکه هیچ کس اجازه ندارد در مورد خودکشی و خودسوزی زنان تحقیق کند یا حتی حرفی بزند. می‌گویم: مجوز دارم و در صورتی که همکاری نکنید از وزارتخانه و دولت هم جواب می‌خواهم اما با آرامش جواب می‌دهد هر کاری لازم است انجام دهید.

درباره خودسوزی زنان ایلامی حرف هم نزنید!

سلامت نیوز: مدیر روابط عمومی علوم پزشکی ایلام از بخشنامه‌ای می‌گوید که از طرف وزارت بهداشت آمده مبنی بر اینکه هیچ کس اجازه ندارد در مورد خودکشی و خودسوزی زنان تحقیق کند یا حتی حرفی بزند. می‌گویم: مجوز دارم و در صورتی که همکاری نکنید از وزارتخانه و دولت هم جواب می‌خواهم اما با آرامش جواب می‌دهد هر کاری لازم است انجام دهید.

به گزارش سلامت نیوز، روزنامه جهان صنعت نوشت: ساعت از 10 شب گذشته بود که به ایلام رسیدم. کمی بعد از مستقر شدن در مکانی که قرار بود شب را آنجا بگذرانم، حول و حوش ساعت 11 شب شماره‌ای ناشناس روی صفحه تلفن همراهم افتاد. مردی آن طرف خط با عجله و صدایی آرام گفت: «خانم شانس آوردید همین الان چهارتا زن به اورژانس ما فرستاده شدند. هر چهار نفر خودسوزی کردند.» مرد بعد از گفتن آدرس بیمارستان تلفن را قطع کرد و دیگر به تماس‌های من پاسخ نداد.


با عجله لباس گرمی که داشتم را پوشیدم و دوربین عکاسی را روی شانه‌ام انداختم. در آن لحظه پر از حس‌های عجیب بودم و اینکه قرار بود چهار زن سوخته‌شده را ببینم، حالم را خراب می‌کرد. تا به آدرسی که مرد داده بود برسم 10 دقیقه‌ای طول کشید اما اضطرابم هر لحظه بیشتر می‌شد. به اورژانس بیمارستان که رسیدم متوجه شدم بخش اورژانس سوختگی از سایر بخش‌ها جدا شده و برای رسیدن به این بخش باید تا انتهای حیاط بیمارستان بروم. درهای دو قسمت بخش سوختگی بسته بود‌ اما از در شیشه‌ای بخش سوختگی نور کمی مشخص بود. دستم را روی زنگ کوچک کنار در فشار دادم و چند ثانیه بعد مردی با پوشش کامل سبز‌رنگ در را برایم باز کرد و همان‌جا جلوی در ایستاد و پرسید این وقت شب اینجا چه کار دارم. برایش توضیح دادم که به چه دلیل اینجا هستم و کارت و مجوزم را نشانش دادم. با اکراه از جلوی در کنار رفت و مرا به داخل بخش راه داد و کمی جلوتر از من قدم بر‌می‌داشت. به ورودی بخش که رسیدیم گفت: «این پاپوش را بپوش. البته از من نشنیده بگیر اما اینجا کسی را راه نمی‌دهند.»


بخش سوختگی از چند اتاق کوچک تشکیل شده بود و یک قسمت که با پرده‌ای از سالن اصلی بخش جدا شده بود. به زنی با لباس فرم سورمه‌ای معرفی شدم. خودش را مسوول بخش معرفی کرد و گفت اجازه تهیه گزارش من منوط به اجازه حراست، ریاست بیمارستان و ریاست دانشگاه علوم پزشکی ایلام است. تا اجازه از حراست بیمارستان صادر شود کمی با مسوول بخش در مورد موضوع خودکشی و خودسوزی زنان ایلامی صحبت کردیم. او که اصرار داشت نامش برده نشود می‌گوید: «خودکشی در ایلام یک سندرم شده است و کاری هم از دست کسی ساخته نیست. اینجا وقتی یک مرد تصمیم می‌گیرد به زندگی‌اش پایان دهد حتما این کار را می‌کند و عموما موفق هم می‌شود. معضل بعدی آمار بالای خودکشی در زنان است. البته خودسوزی مثل قبل رایج نیست. این روزها روش‌های مدرن‌تر جایگزین خودسوزی شده مثل خودکشی با قرص که قرص برنج بیشترین علت مرگ و میر زنان در ایلام است یا خودکشی با گاز، به این صورت که فضای کوچکی را از گاز پر می‌کنند و بعد کبریت می‌کشند. این روش خیلی جدید است و سوختگی بالایی را ایجاد می‌کند. این افراد بعد از چند ساعت فوت می‌کنند.»
او با اشاره به آمار بالای مرگ‌های خودخواسته زنان در ایلام به ضایع شدن حق بیشتر زنان و دختران اشاره می‌کند و ادامه می‌دهد: «بعضی از زن‌ها به خاطر مظلوم‌نمایی یا رسیدن به خواسته‌هایشان خودکشی می‌کنند که بیشتر این خودکشی‌ها موفق است اما عده‌ای واقعا به دلیل پر شدن پیمانه صبر به این کار دست می‌زنند و بیشتر این موارد کاملا بی‌دلیل است. خودکشی در ایلام نوعی فرهنگ شده و در بیشتر خانواده‌های ساکن این شهر حداقل یک نفر دست به خودکشی زده است. مثلا چند روز پیش خانمی اقدام به خودسوزی کرد چون برادرش نسبت به لباسی که پوشیده بود خشونت به خرج داده و دخترک 15 ساله راهی بهتر از خود‌سوزی سراغ نداشت. این همان پر شدن پیمانه است که گفتم. اینجا زن‌ها هم رنج می‌کشند هم با این فرهنگ خو گرفته‌اند.»


رییس بخش سوختگی بیان می‌کند که دولت تازه به این موضوع ورود کرده که چرا این حجم از خودکشی و خودسوزی در این شهر اتفاق می‌افتد. چند وقتی می‌شود که آمارها را هم تغییر می‌دهند مثلا از هر 50 مورد شاید 10 مورد آن گزارش داده ‌می‌شود. او معتقد است افرادی که در غرب ایران زندگی می‌کنند و همجواری با کشور‌ عراق خلق و خوی آنها را خشک و خشن می‌کند از این رو خشونت در این شهرها بیشتر دیده می‌شود.


حرف‌هایمان که تمام می‌شود تلفن زنگ می‌خورد. از آن طرف خط می‌گویند اجازه ندارم وارد اورژانس سوختگی شوم تا زمانی که از ریاست دانشگاه علوم پزشکی ایلام رسما اجازه‌نامه دریافت کنم. امشب عملا هیچ کاری نمی‌شود کرد. موقع خروج همان مردی که در را برایمان باز کرد گفت: «گفتم اجازه نمی‌دهند، فردا هم دنبال کار را نگیرید. اینجا نباید از خودسوزی حرف زد.» بی‌توجه به حرف‌هایش بیرون می‌روم به امید اینکه فردا اجازه می‌گیرم چهار زنی را که چند ساعت پیش خودشان را آتش زدند ببینم.


موضوع خودسوزی ایلام امنیتی شده؟
ساعت 8:30 است که جلوی ساختمان علوم پزشکی ایلام می‌رسم؛ ساختمانی نه‌چندان نوساز که از دو طبقه تشکیل شده است. از پله‌های گرد بالا می‌روم و در طبقه دوم اتاق رییس را پیدا می‌کنم. کسی در اتاق نیست جز مردی که به عنوان منشی پشت میز نشسته است. مدارک شناسایی و مجوز می‌خواهد و می‌گوید نامه‌ای برای خود رییس دانشگاه علوم پزشکی ایلام بنویسم و مجوزم را هم ضمیمه نامه می‌کند. قرار شد یک ساعت دیگر جواب دهند.
حدود دو ساعت بعد تماس می‌گیرند که از طرف ریاست دانشگاه با حضور شما در بیمارستان‌های ایلام موافقت شده اما روابط عمومی و حراست دانشگاه اجازه این کار را نمی‌دهند. این بار سراغ مدیر روابط عمومی می‌روم و تا ساعت 14 منتظر می‌شوم تا جلسه‌اش تمام شود. وقتی بر‌می‌گردد می‌گوید: تحت هیچ شرایطی اجازه همکاری با شما را نداریم و از بخشنامه‌ای می‌گوید که از طرف وزارت بهداشت آمده مبنی بر اینکه هیچ کس اجازه ندارد در مورد خودکشی و خودسوزی زنان تحقیق کند یا حتی حرفی بزند. می‌گویم: مجوز دارم و در صورتی که همکاری نکنید از وزارتخانه و دولت هم جواب می‌خواهم اما با آرامش جواب می‌دهد هر کاری لازم است انجام دهید. چهره مردی که در بیمارستان دیدم جلوی چشمم می‌آید. «فردا هم اجازه کار نمی‌دهند. خط قرمز است. خودسوزی را امنیتی کردند.»


با مجوز، بی‌مجوز باید وارد شوم
حالا که با مجوز نمی‌توانم کار کنم باید نا‌شناس وارد بیمارستان شوم؛ تلاشی که خیلی موفق نیست. دوباره به بیمارستانی که شب گذشته رفته بودم بر‌می‌گردم. با توجه به اینکه همه کارکنان شیفت شب بوده‌اند هیچ‌کس مرا نمی‌شناسد. این‌بار سمت در آخر می‌روم، همان‌جا که مصدومان اول از همه به آنجا منتقل می‌شوند و بعد اگر شانس یارشان باشد و زنده بمانند به بخش منتقل می‌شوند.
در می‌زنم و دوباره یک مرد در را باز می‌کند. به محض باز شدن در بوی عفونت و خون، بویی شبیه کز دادن مو و بوی شوری هجوم می‌آورد به صورتم. دوباره همان حال شب گذشته، دل‌آشوبه سراغم می‌آید. مرد با لهجه غلیظ کردی دوباره می‌پرسد خانم چه کار داری؟ برای اینکه لهجه‌ام توی ذوق نزند می‌گویم دختر خاله‌ام و سرکی به داخل می‌کشم. دوباره می‌گوید: اینجاست؟ می‌گویم دیشب سوخته. سر تا پایم را نگاه می‌کند و می‌فهمد دروغ می‌گویم و می‌گوید اجازه ورود نداری. کاری نمی‌شود کرد. باید از راه دیگری وارد شوم. بهترین راه پیدا کردن افرادی است که به نحوی با این افراد در ارتباط بوده‌اند. شاید اگر تهران یا هر شهر دیگری بود کار کمی پیچیده می‌شد اما در ایلام این کار سخت نیست.


نترس، خودت را آتش بزن
زینب یکی از افرادی است که در خانواده‌اش چندین مورد خودکشی و خودسوزی دیده و برایم از دختر‌عمه‌اش که نزدیک‌ترین فرد به او بود می‌گوید. نگاهش خیره به دست‌هایش است و با ناخنش گوشه‌ای از انگشتش را می‌ساید. انگار هنوز داغ دلش تازه است و وقتی از زهرا دختر‌عمه‌اش حرف می‌زند صدایش می‌لرزد. زینب می‌گوید: «18 ساله بود و خیلی‌خیلی زیبا. نه مشکل مالی داشتند و نه کسی می‌خواست به زور شوهرش بدهد. اصلا فکر خودسوزی هم را نمی‌کرد. یک روز مادرم با شیون و زاری وارد خانه شد و گفت زهرا خودش را سوزانده. توی حمام رفته و بشکه نفت را روی سرش ریخته و کبریت کشیده، صبر کرده تا کامل آتش بگیرد و بعد از شدت سوختن شروع کرده به دویدن در خیابان. فامیل‌هایی که زهرا را دیده بودند می‌گفتند باد هم شعله‌های آتش را بیشتر کرده و زهرا جیغ می‌کشید. برادر‌هایش پتو را خیس کردند و دور زهرا پیچیدند تا خاموش شود و به سرعت به بیمارستان منتقلش کردند. در بیمارستان اطلاع دادند 60 درصد سوختگی دارد‌ اما پزشکان گفتند این سوختگی‌ها بیشتر هم می‌شود چون وقتی آتش جسم را خاموش می‌کنید هنوز حرارت در بدن وجود دارد و با سوختن اعضای داخلی بدن درصد سوختگی بالاتر می‌رود. زهرا سه روز بعد در بیمارستان تمام کرد.»
او در ادامه چیزی را تعریف می‌کند که باعث تعجبم می‌شود. «جرات نکردم به دیدن زهرا بروم‌ اما مادرم تعریف می‌کرد وقتی روی تخت بیمارستان خوابیده بود مرتب با کسی حرف می‌زد، می‌گفت «خیالت راحت شد؟ دیدی خودم را سوزاندم. دیدی نترسیدم.» مادرم که از زهرا پرسیده بود با چه کسی حرف می‌زنی، جواب داده بود چند ماه صدایی در گوشم می‌گفت خودت را بسوزان. برای چه خودت را نمی‌سوزانی؟ مگر زندگی چه ارزشی دارد؟ آنقدر تکرار کرد تا یک روز خودم را سوزاندم و الان حالم خوب و خیالم راحت شده است.» ‌زینب تاکید می‌کند که زهرا هیچ چیزی مصرف نمی‌کرده و معلوم نیست این توهم از کجا آمده و زندگی زهرا را نابود کرده است.


پدری که دخترش را به خودسوزی تشویق کرد
مریم یکی از زنانی است که دوستش را به واسطه خودسوزی از دست داده است. او تعریف می‌کند: «‌این اتفاق برای چند سال قبل است. یکی از دوستانم با پسری آشنا شده بود و می‌خواستند ازدواج کنند. نمی‌دانیم چه کسی به پدر سارا خبر داد که یک روز بعد از مدرسه پدر و برادرش آمدند دنبالش و از آن روز دیگر مدرسه نیامد تا چند هفته بعد شنیدیم خودش را سوزانده است. بعد از خودسوزی سارا، مادرش هر روز می‌آمد جلوی مدرسه و ما که دوستانش بودیم را در آغوش می‌کشید و گریه می‌کرد. فکر می‌کردیم سارا خودش را سوزانده اما بعدها خواهرش گفت پدر سارا مجبورش کرده خودش را بسوزاند چون چند بار با آن پسر حرف زده بود. او گفت پدر و برادرم هر روز سارا را به خودسوزی تشویق می‌کردند تا این ننگ از خانواده پاک شود و بالاخره سارا تسلیم شد. برادرم برایش نفت آورد و پدرم سوختنش را دید تا چیزی از سارا باقی نماند. خواهر سارا به مریم گفته بود هنوز بدن سوخته سارا جلوی چشمم است. چشم‌هایش که گرد و بزرگ از جمجمه بیرون زده بود و سفیدی دندان‌هایش که در مقایسه با بدن سیاه و سوخته‌اش بیشتر در چشم می‌زد شب‌ها به خوابم می‌آید.
مریم در حالی که اشک می‌ریزد می‌گوید: وقتی سارا را غسل می‌دادند تمام اجزای بدنش دست‌مان می‌آمد و هیچ چیز از او باقی نمانده بود، استخوان‌هایش به خاطر سوختگی کبود شده بود. بعد از آنکه فهمیدیم قضیه از چه قرار بوده وقتی مادرش مدرسه می‌آمد رویمان را آن طرف می‌کردیم و چند تا از بچه‌ها هم با او دعوا کردند که چرا جلوی شوهرت یا سارا را نگرفتی، چرا سکوت کردی و این روزگار حق تو است.


مجهز نبودن بیمارستان مخصوص خودکشی به آزمایشگاه سم‌شناسی
بیمارستان دیگری هم در ایلام مخصوص افرادی است که با قرص زندگی‌شان را به پایان می‌رسانند. یکی از کارکنان این بیمارستان به «جهان صنعت» می‌گوید: «اینجا خودکشی زیاد است تا جایی که بخشی برای خودکشی داریم. بیشتر این افراد با قرص خودکشی می‌کنند و قرص برنج هم رایج‌ترین قرص برای تمام کردن زندگی است. او ادامه می‌دهد: روزانه به طور متوسط چهار، پنج نفر به بیمارستان ما منتقل می‌شوند و بیشتر این افراد هم خودکشی موفق دارند. یکی از مشکلاتی که بیمارستان‌های ایلام با آن رو‌به‌رو است، نداشتن آزمایشگاه سم‌شناسی در بیمارستان است. خیلی از افرادی که اقدام به خودکشی کردند به همین دلیل فوت می‌کنند. خیلی وقت‌ها افراد بعد از خوردن قرص پشیمان می‌شوند و اعتراف می‌کنند که چه قرصی مصرف کرده‌اند که کار ما راحت می‌شود و پادزهر همان سم را برایشان آماده می‌کنیم اما مشکل جایی است که بعضی یا شرایط حرف زدن ندارند یا نمی‌خواهند همکاری کنند در این صورت ما مجبوریم دو روز صبر کنیم تا جواب سم‌شناسی بیاید و بعد اقدام به ساخت پادزهر کنیم که در بیشتر موارد فرد قبل از 48 ساعت فوت می‌کند. او در ادامه می‌گوید: روز گذشته چند مورد خودکشی به ما اطلاع داده شد، یکی از آنها زن 21 ساله باردار بود که از طریق قرص‌های واژینال اقدام به سقط‌جنین کرده و سپس با قرص برنج اقدام به خودکشی کرد. این زن بعد از چند ساعت فوت شد و بچه هم زنده نماند.
مورد دیگری که روز گذشته داشتیم که زنی با دو بچه چهار و هفت ساله از روستای چوار بود که به دلیل درگیری با شوهرش قرص خورد و تا رسیدن به بیمارستان در کما رفت و فوت کرد.
همچنین پسر 16 ساله‌ای که قبلا خانواده را تهدید به خودکشی کرده بود و در نهایت هم با سمی که مربوط به حبوبات است خودش را کشته است.
اطلاعات از نحوه خودکشی آنقدر در میان مردم ایلام زیاد است که مردم می‌دانند وقتی قرص برنج می‌خورند اگر آب نخورند امکان نجات دارند و اگر با سم حبوبات، آب بخورند امکان نجات دارند.
این رابط اتفاقی را روایت می‌کند که چند سال پیش باعث کشته شدن دختر جوانی در یکی از روستاهای نزدیک ایلام شده است. «یک روز دختر جوانی به اینجا اعزام شد که گفتند خودکشی کرده است و زیر گلویش تیر خورده بود‌ اما کاملا مشخص بود او کشته شده است. دلیل را که جویا شدیم گفتند دختر در سن کم بیوه شده و حالا می‌خواهد دوباره ازدواج کند، پدر راضی نبوده و دختر خودش را کشته اما شواهد نشان می‌دهد به او تیراندازی کرده‌اند.»
طبق گفته‌های او نیروی انتظامی در خیلی از پرونده‌ها نمی‌تواند وارد شود چون تا زمانی که شاکی وجود نداشته باشد، پرونده‌ای هم باز نمی‌شود. دختران و زنان اینجا از اینکه به نیروی انتظامی مراجعه کنند می‌ترسند و در 90 درصد موارد، حتی در حال مرگ از کسی که باعث مرگ‌شان شده شکایت نمی‌کنند و پرونده بسته می‌شود. ترس از بازگو کردن آمار افرادی که دست به خودکشی می‌زنند در همه اقشار رایج است. انقدر این ترس در دل و جان ساکنان ایلام رخنه کرده که هیچ کس حاضر نیست با من گفت‌و‌گو کند. فقط اظهار خوشحالی می‌کنند که یک نفر از تهران آمده و حاضر شده روی این موضوع کار کند و افراد کمی هم که تن به این ریسک می‌دهند و حرف می‌زنند با هزار شرط و قول از فاش نشدن نام اصلی‌شان تن به همکاری می‌دهند.


زنان گرفتار افسردگی شدید در جامعه مردسالار
یکی از ساکنان شهر ایلام می‌گوید: «افسردگی در ایلام بیداد می‌کند. اگر افرادی که دچار افسردگی می‌شوند، مخصوصا زنان به موقع درمان نشوند زودتر به سمت خودکشی و مرگ دردآور‌ خودسوزی می‌روند.» او به شرایط حاکم بر ایلام اشاره می‌کند و ادامه می‌دهد: «‌جو این شهر کاملا سنتی و مرد‌سالار است. دختران و زنان از طریق شبکه‌های مجازی یا سفر به سایر شهرها و مقایسه وضعیت سایر همجنس‌های خودشان دچار سرخوردگی می‌شوند. اینکه یک زن چند کیلومتر آن طرف‌تر از تمام حقوق برخوردار است، کار می‌کند و انسانی بیهوده نیست اما زن در اینجا هنوز هیچ حقی ندارد و از کوچک‌ترین حقوق خود هم بازمانده بیشتر باعث خرد شدن زن می‌شود. این موضوع باعث افسردگی بیشتر و در نهایت روی آوردن به مرگ‌های خود‌خواسته می‌شود.


هنوز اثرات جنگ بر ذهن و روان مردم باقی ا‌ست
عامل دیگری که روی روحیه مردم ایلام تاثیر گذاشته جنگ تحمیلی بوده است. ایلام در جریان جنگ هشت ساله به عنوان شهر مرزی خسارات زیادی دیده و تاثیرات زیادی روی روح و روان مردم داشته است که هنوز بعد از سی سال هیچ نهادی به آن رسیدگی نکرده است. این مردم برای تفریح نه پارک درستی دارند نه سینما که کمی از وقت‌شان را پر کند. فقر، بیکاری و نبود امکانات و سنت‌های قدیمی دست و پاگیر راهی جز افسردگی برای مردم باقی نمی‌گذارد. شنیدن درد زن‌هایی که شاهد سوختن دوست، خواهر، مادر یا نزدیکان‌شان هستند سخت است و سخت‌تر اینکه بعد از این اتفاق هیچ کس یادی از آنها نمی‌کند. وقتی کسی خودش را کشت انگار نه انگار که وجود دارد. هیچ نشانه‌ای از آن باقی نمی‌ماند و کسی هم حق ندارد از آنها حرفی بزند. ایلام شهر خوش آب‌و‌هوایی که با درخت‌های متراکم بلوط و کوه‌های سر به فلک کشیده‌اش می‌تواند هوش را از سر هر کسی ببرد، آنقدر داستان‌های غم‌انگیز در دلش پنهان کرده است که سخت باور می‌کنید در میان این همه رنج روزهای خوشی هم داشته است. با یک گشت و گذار کوتاه در شهر متوجه می‌شوید این شهر را غبار افسرگی گرفته و جوانان زیادی را در حال خنده و شوخی نمی‌بینید. برای ایلام باید فکری کرد، باید راهی را جلو پای آنها گذاشت نه اینکه با سکوت و پنهان کردن آمارهای مرگ و میر در افزایش آن نقش داشت.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • یه ایلامی ۲۲:۰۷ - ۱۳۹۸/۰۶/۰۶
    0 0
    آره واقعا ، بیشترین میزان خودکشی مخصوصا زن ها تو استان ماست .. افسردگی دخترا از فیلتر شدن شدید و افسردگی پسرا از بیکاری مطلق و آینده نامعلوم .. بدون هیچگونه مراسم شاد یا اسباب تفریح عمومی .. همین یه هفته پیش به زن همسایمون تهمت دوستی با پسر همسایه دادن رو زدن دو روز پیش قرص خورد و از مرگ برگشت ... امروزم تو لحظه آخر دیده بودنش و طناب دارو از گردنش دراورده بودن.. شاید یه زمانی اومد به این استانم یه توجهی شد