در جوامع پیشرفته به ازدواج به عنوان یك مقوله مهم توجه می‌شود. متاسفانه كارهایی كه در كشور ما در مقوله ازدواج انجام گرفته است، تاكنون كارهای مانا، پایدار و موثری نبوده است.

زنگ خطر طلاق خیلی وقت است به صدا درآمده است

سلامت نیوز-*ناصر قاسم‌زاد: در جوامع پیشرفته به ازدواج به عنوان یك مقوله مهم توجه می‌شود. متاسفانه كارهایی كه در كشور ما در مقوله ازدواج انجام گرفته است، تاكنون كارهای مانا، پایدار و موثری نبوده است.

به گزارش سلامت نیوز، اعتماد نوشت: ما به برگزاری یكی، دو كارگاه آموزشی و چاپ بروشور و جزوات آموزشی بسنده كرده‌ایم. از سال گذشته قرار بوده است كه بحث آموزش‌های قبل از ازدواج در دستور دولت قرار گیرد و قرار بوده از مهرماه امسال، تهران و البرز را به عنوان پایلوت برای مشاوره‌های حین و قبل ازدواج داشته باشیم. یعنی جایی كه زوجین برای آزمایش اعتیاد می‌روند، شش ساعت دوره آموزشی بگذرانند. اگرچه ما بر همین هم ایراد وارد می‌كنیم. زمانی كه زوجین برای آزمایش اعتیاد اقدام می‌كنند، یعنی انتخاب صورت گرفته است. معمولا این مشاوره‌ها باید برای دختران از ١٨-١٧ سالگی و برای پسرها بعد از گذراندن دوره سربازی یا دانشگاه انجام شود. چرا كه باید اطلاعات لازم درباره سن ازدواج و ویژگی‌های لازم برای انتخاب زوجین برای ازدواج به این افراد داده شود. تفاوت‌های فردی زن و مرد یكی از چیزهایی است كه ما نیاز داریم در آموزش‌ها به افراد داده شود.

اما متاسفانه آموزش‌ها همیشه مقطعی بوده و همیشه صبر می‌كنیم تا اتفاقی بیفتد و بعد دست به كار می‌شویم. طبیعتا زندگی‌ای كه با انتخاب درست شكل نگیرد، به جای خوبی نمی‌رود. این باور غلطی است كه افراد بعدا در زندگی درست می‌شوند. خیلی وقت‌ها افراد فكر می‌كنند كه در طول زمان روی هم تاثیر می‌گذارند، مسائل یكدیگر را می‌پذیرند و مشكلات را حل می‌كنند، این تفكر اشتباه است. هیچ بدی بهتر نمی‌شود و هیچ شرایط بدی مطلوب‌تر نمی‌شود مگر اینكه فرد به آن بلوغ و رسش كامل برسد. این بحث از نظر ساختاری در جامعه ما بنیان‌های دیگری دارد. مثلا در كجای زندگی شهروندان ایرانی تربیت جنسی را لحاظ می‌كنیم؟ آیا خانواده به وظایف خود در دوره‌های مختلف زندگی فرزندانش به وظایف خود در این حوزه عمل می‌كند؟ آیا اطلاعات لازم را به بچه‌های‌شان می‌دهند؟ آیا در مدرسه‌ها قدری معلم‌ها نسبت به مسائل تربیتی بچه‌ها بی‌تفاوت نشده‌اند؟ سنین پایین ازدواج كه بچه‌ها به پختگی، رسش، رشد اجتماعی، معنوی، هیجانی و عقلانی نرسیده‌اند، ازدواج غلط را رقم می‌زند. خیلی اوقات نداشتن اطلاعات باعث می‌شود كه افراد انتخاب بدی داشته باشند. فرد در زمانی كه نه در سن ازدواج است، نه اطلاعاتی دارد، فقط به دلیل یكسری هیجانات و به دلیل بایدی كه دیگران انجام می‌دهند و ازدواج می‌كنند، دست به ازدواج می‌زند و این باعث بروز یكسری مشكلات بعد از ازدواج می‌شود.

این ازدواج محكوم به مبتلا شدن به مشكلات و مسائلی بعد از ازدواج می‌شود. حالا شرایط می‌تواند بسته به اینكه پیش‌زمینه فرد در رشد جنسی، رشد عاطفی، خانواده‌ای كه در آن رشد یافته، والدینی كه برای او الگو و اثرگذار بوده‌اند، متفاوت باشد. این مسائل نشان‌دهنده این است كه ما در جامعه دچار بحرانی هستیم به نام بحران اخلاقیات. از قدیم گفته‌اند كه اگر باد بكاری، توفان درو می‌كنی. در بخشی از جامعه شاهد این موضوع هستیم. آمارهای درستی در این زمینه نداریم. كارها درست انجام نمی‌گیرد اما آمارهایی داریم مبنی بر اینكه از هر سه ازدواج، یك ازدواج منجر به طلاق می‌شود و تعداد زیادی از ازدواج‌های‌مان دچار طلاق عاطفی شده و در سالیان بعد به طلاق واقعی می‌رسد. در جامعه‌ای كه نزد بخشی از جامعه كه مبتلا به این مشكل هستند، تربیت اخلاقی، جنسی و عاطفی و رشد سالم بین جوانان نداریم و نمی‌توانیم در شكل‌گیری هویت جوانان موثر باشیم، طبیعتا شاهد بروز مساله‌ای به نام ورود به روابط غیر‌عرف زناشویی به عنوان خروجی كاهلی‌های والدین، آموزش و پرورش و جامعه هستیم.

دانش‌آموزان بعد از دوران دبیرستان وارد دانشگاه می‌شوند. دانشگاه مهم‌ترین مقطعی است كه اوج ارتباط‌گیری‌ها شكل می‌گیرد. در نزد بچه‌های اخلاق‌مدار رقم زدن این دوستی به ازدواج یكی از اولویت‌هاست. اما آیا این انتخاب‌ها درست است؟ این ارتباط‌ها فقط یكسری عشق‌ها و هیجانات هورمونی است. رشد هیجاناتی كه در گذشته باید به شكل سالم‌تری شاهدش بودیم، الان به نوعی بیمارگونه در افراد دیده می‌شود. اصرار بیش از حد دختران و پسران برای ازدواج با فردی كه مورد علاقه‌شان است، نشانه سلامت نیست. زندگی این نیست كه بگوییم یا این یا هیچ‌كس دیگر. نباید نگاه‌مان به ازدواج این‌گونه باشد. ازدواج باید شامل فرد سالم و رشد‌یافته همراه با بخشی از احساس و هیجان باشد. آنجایی كه هیجان و احساس جلوی عقلانی و منطقی بودن فرد را می‌گیرد، به پیكره ازدواج آسیب وارد می‌شود. همه اینها نشان می‌دهد كه مشكلات زیادی داریم. از دل خانواده گرفته تا مدرسه‌ها و دانشگاه‌ها و جامعه. وزارت بهداشت و سازمان‌های مسوول مثل وزارت جوانان خیلی ضعیف عمل كرده‌اند. دست و بال سازمان‌های مردم نهاد بسته است. تا به حال از سوی هیچ دولتی حمایتی واقعی از سازمان‌های مردم نهاد صورت نگرفته است.

سازمان‌های مردم نهاد بازوی دولت هستند برای حل مشكلات در بعد سلامت، اجتماعی، اخلاقیات و آسیب‌های اجتماعی. آن وقت سازمان‌های مردم نهاد تا پایین‌ترین حد ممكن تنزل داده می‌شوند. حمایت‌های مادی و معنوی برای رشد و شكل گرفتن سازمان‌های مردم‌نهاد و كمك به آنها برای از بین بردن بسترهای آسیب‌زا در جامعه انجام نمی‌شود. این موضوع باعث می‌شود دولت بخواهد به صورت مدیریت فردی تمام مشكلات را به تنهایی حل كند. بعضا دیده می‌شود كه در برخی برهه‌های زمانی یك بودجه‌هایی در نظر گرفته شده و اقداماتی هم صورت گرفته است اما هیچ كدام خروجی سالم و صحیحی نداشته‌اند. معضل بعدی هم بحث طلاق است. برای مشاوره قبل و حین و بعد طلاق هم چیزی نداریم. یك زن زمانی كه بخواهد طلاق بگیرد، بحران‌های متعددی را باید بگذراند و متاسفانه در این دوره هم نمی‌توانیم به این افراد كمك كنیم. بحران طلاق هم خروجی‌های خاص خودش را دارد؛ ما شاهد این هستیم كه افراد افسرده و رنجور می‌شوند و فردی كه در ایران طلاق می‌دهد یا طلاق می‌گیرد در ازدواج بعدی‌اش با مشكل رو‌به‌رو است.

به نظر من دولت‌ها در این زمینه نقش بسیار موثری دارند چراكه بودجه و برنامه‌ریزی دست آنهاست. متاسفانه ما نه در دولت‌های قبلی و نه حتی در دولت فعلی به خواسته‌های‌مان نرسیده‌ایم. نتوانسته‌ایم آسیب‌های اجتماعی را درست شناسایی و آسیب‌شناسی كنیم. من احساس می‌كنم زنگ خطر خیلی وقت است به صدا در آمده است. مسوولان باید به هوش باشند. مشكلات اقتصادی و مشكلات خدمات تامین اجتماعی باعث شده است كه خدمات مشاوره گران باشد. غربالگری لازم روی دست اندركاران بهداشت روان انجام نمی‌شود. خیلی وقت‌ها مراكز مشاوره بدون مجوز و ناشایست در حال كار هستند و نسخه‌هایی برای جوانان می‌پیچند كه همان باعث ازدواج یا جدایی آنها می‌شوند. ارزیابی و نظارت سازمان نظام روانشناسی و مشاوره و سازمان بهزیستی باید خیلی قوی‌تر از این حرف‌ها باشد. هركسی نباید مجوز ورود به عرصه مشاوره را پیدا كند. بسیاری از ارگان‌های دولتی بدون مجوز و صرف داشتن تابلوی دولتی خدمات مشاوره ارایه می‌دهند. این كار یعنی بنیان مشاوره و روانشناسی را زیر سوال بردن و اعتماد مردم را نسبت به مشاوره و روانشناسی سلب كردن.

از دهه هفتاد (حدود٧٥-٧٤ به بعد) معضلات بسیاری بین نوجوانان دیده می‌شود. باید آسیب‌شناسان اجتماعی، جامعه‌شناسان و روانشناسان برای شناسایی این آسیب‌ها حمایت و تقویت شوند و راهكار و الگو و برنامه عملی در جامعه در سطوح مختلف خانواده، دانشگاه، نهادهای فرهنگی برای مردم تبیین شود و آموزش‌ها شروع شود. باید فرهنگی به وجود بیاید كه مردم آسیب نبینند و بعد از آن به دنبال درمان باشند. پیشگیری مقدم بر درمان است. باید پیشگیری از ازدواج غلط كرد تا منجر به طلاق نشود. امروزه در تمام كشورهای پیشرفته دنیا به خدمات روانشناختی بیمه تعلق می‌گیرد. دولت باید خودش را موظف كند كه خدمات روانشناختی، خدمات لوكس نیست. یا باید كشوری پیشرفته باشیم كه حقوق عالی به كارمند یا كارگرمان بدهیم كه بتوانند بخشی از درآمدشان را خرج خدمات درمانی كنند اما اگر چنین شرایطی نداریم پوشش بیمه‌ای را بالا ببریم. هزینه این خدمات بالاست و مشكل افسردگی، اضطراب یا مشكلات خانوادگی با یك جلسه، دو جلسه مشاوره حل نمی‌شود. كارهای زیادی برای انجام دادن وجود‌دارد.


*روان‌درمانگر و استاد دانشگاه

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha