سلامت نیوز:در شبكههای مجازی عزم كاربران جزم است كه به خیل خریداران این روزهای كالا از رب گرفته تا پوشك و روغن و ... نپیوندند. عكس صفهای كمكهای مردمی برای ارسال به جبههها دست به دست میشود، عكس قفسههای خالی فروشگاههای زنجیرهای را در كنار عكس كمك به زلزلهزدگان كرمانشاه میگذارند.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از اعتماد ،برخیها به كسانی كه انبارهای كوچكشان را تبدیل كردهاند به مراكز احتكار خانگی ناسزا میگویند، عدهای با زبان منطق در مورد بازار عرضه و تقاضا توضیح میدهند. در جهان واقعی اما موضوع به این آسانی هم تحلیل نمیشود. در جهان واقعی برخی مادران از اضطراب سختی كشیدن كودكشان به سمت خرید دو بسته پوشك بیشتر میروند یا از نگرانی پیدا نشدن و گرانی روغن دو حلب بیشتر میخرند. اینها كسانی هستند كه انبار خانگی ندارند، كالاهای بیشتری میخرند آن قدری كه این اضطراب كمی فرو بنشیند و خیالشان را برای یك ماه راحت كند. برخی از این آدمها برای همین خریدهای بیشتر باید مدام با خودشان درگیر باشند كه بعدش چه؟ بقیه چه میشوند؟ یك مادر كارمند، یك كارگر بازنشسته و یك كاسب به این سوال «اعتماد» پاسخ دادهاند كه نوع خرید كردنشان در دو ماه گذشته چه تفاوتی كرده و آیا به خیل خریداران كالاهای ضروری و غیرضروری پیوستهاند یا نه.
روژین مهندس نرمافزار است و كارمند و مادر سی و یك سالهای كه قبلا برای دو، سه هفته پسر یك سالهاش پوشك و شیر میخریده و حالا برای مصرف سه ماه: «ماه گذشته بود كه در خبرها میخواندم یا از دوستانم میشنیدم كه پوشك نیست. قضیه را جدی نگرفتم تا اینكه رفتم داروخانه و مردی كه قبل از من آمده بود، گفت كه همه موجودی پوشك را میخرد. مسوول داروخانه با او برخورد كرد و گفت نمیتوانم چنین اجازهای به شما بدهم. به همه یكی، دو بسته پوشك میفروخت، به من كه رسید گفت سایزی كه میخواهی تمام شده.
رفتم به یكی، دو تا سوپرماركت كه آنها هم نداشتند و از آن روز بود كه مجبور شدم دنبال پوشك بگردم. به دوستان و آشنایانم سپردم تا یك داروخانه پیدا كردند كه موجودی داشت اما بیشتر از 3 بسته نمیداد، مجبور شدیم با سه نفر از اعضای خانواده برویم و هر یك سه بسته بگیریم تا برای یك ماه پسرم كافی باشد.» الان دیگر به نظرش این موج قرار نیست به آسانی بگذرد: «خیلی دوست داشتم، فكر كنم این موضوع فقط جنبه روانی دارد ولی وقتی واقعا میگویند: نیست، نداریم، تمام شده، وقتی تمام شهر را برای خریدن یك بسته پوشك باید بگردم، فكر میكنم كه بیخود خوشبین بودهام و این قضیه واقعا دارد، اتفاق میافتد. او هم با خودش این سوال را تكرار میكند كه اگر مایحتاج سه ماه را هم داشته باشد بعدش باید چه كند.
روژین وضعیت ملامتبار فضای مجازی را هم دنبال میكند، خودش هم یكی از كسانی است كه خرید كردن بیشتر از نیاز را اشتباه میداند و همین باعث شده تا تناقض در آنچه میداند و كاری كه مجبور به انجامش شده ذهنش را درگیر كند: «من خودم یكی از همان كسانی هستم كه ملامت میكنم، چون من این توان را داشتم كه چند بسته پوشك اضافه بخرم اما آن كسی كه ندارد باید چه كند؟ این تناقض خیلی سخت است. یك قسمتی از من به نیازهای بچه و خانوادهام فكر میكند، چیزی كه نمیتوانم به آن بیتوجه باشم و یك قسمت هم عرف و اخلاق خودم است كه دارم آن را زیر پا میگذارم. این قضیه باعث شده كه من تبدیل به آدمی شوم كه مدام با خودش درگیر است و الان عصبیتر از 6 ماه پیش است.» و بعد اضافه میكند كه هیچ وقت وارد بازی بیشتر خریدن مواد خوراكی نمیشود: «صادقانه میگویم كه برای مواد غذایی هرگز این كار را انجام ندادهام و انجام نخواهم داد. ما آدم بزرگیم و این قضیه برایمان خیلی مهم نیست، فقط باید مطمئن شوم نیازهای بچه تامین میشود.»
اشتباه است اما نگرانی را چه كنیم؟
كارگر بازنشسته اهل قزوین اینبار دو حلب روغن 5 كیلویی بیشتر خریده، بیشتر از این نه چندان قدرت خریدش اجازه میدهد و نه وجدانش: «همه دلهره دارند، همهمان فكر میكنیم كه مواد غذایی و پوشاك و غیره را باید چطور تهیه كنیم. از یك طرف درگیر این فكر هستیم كه اگر الان نخریم شاید فردا گیرمان نیاید، از طرف دیگر فكر میكنیم كارمان اشتباه است و نباید بخریم كه كالاها در دسترس دیگران هم باشد. نمیدانم كدام كار درست است.» اما رنگ اضطراب برای او پررنگ است و میداند كه برای خیلیهای دیگر هم همین وضعیت پیش آمده كه بیشتر از آن چیزی كه باید سبدهای خریدشان را پر میكنند: «این ترس اجتنابناپذیر است. سر همین ترس بود كه روغن بیشتر گرفتیم. قبلا یك حلب 5 كیلویی میگرفتم كه برای یك ماه ما كافی بود، اینبار سه حلب گرفتم كه لااقل تا شب عید كافی باشد. البته خریدمان در همین حد بوده اگر قبلا یك ماده خوراكی را در حد دو، سه دانه میگرفتیم حالا هفت، هشت تا گرفتهایم كه بدانیم تا مدتی تامین هستیم چون ممكن است بعدا مشكل پیش بیاید، ترس از این است كه بعدا نتوانیم پیدایش كنیم.»
پدر دو جوان بیست و بیست و دو ساله است و در خانهشان حرف از باید و نباید خرید كردن و كالاهای مورد نیاز گرم است: «گاهی بچهها هم پیشنهاد میدهند فلان كالا را بخریم ما میگوییم نه، بعضی وقتها ما میگوییم فلان كالا را بخریم آنها میگویند نه. بحث بر سر اینكه چه كاری درست است و نیست بینمان هست، داریم با هم كنار میآییم و مثلا به هیچوجه سراغ كالاهایی كه واقعا ضروری نیستند نمیرویم، مثلا نرفتیم رب گوجهفرنگی انبار كنیم. دنبال ارز و سكه ندویدیم چون میدانیم كه بازار را به هم میریزد.»
حالا كارگر بازنشسته به اندازه مصرف تا شب عیدش روغن دارد و یكی، دو قلم جنس خوراكی دیگر. از حالا فكر كرده كه بعدش چه و تا چه زمانی میتواند پیشپیش كالاهای مورد نیازش را تامین كند؟ به نظرش حالا باید فكر همین حالا بود، اتفاقی كه قبلا هم رخ داده، اتفاقی كه میداند اشتباه است اما نمیشود جلویش را گرفت: «صفهای بنزین قدیم را یادتان هست؟ میگفتند از 12 شب گران میشود همه هول میزدند و دم پمپبنزینها صف میبستند. نتیجهاش این میشد كه دو، سه روز بیشتر بنزین داشته باشی، خب بعدش چه؟ اما این امر اجتنابناپذیر است برای همین آدم با خودش میگوید همین الان را پشت سر بگذارم تا ببینیم بعد چه میشود. میدانم كه اشتباه است اما كاریش نمیشود كرد.»
گرانتر میشود، بیشتر میخرند
«برج چهار میخواستم از تهران بروم، برگردم لنگرود دنبال كار كشاورزیام. الان بازار این قدر عالی شده كه دلم نمیآید ول كنم و بروم! تیرماه درآمدم كه همیشه بین ماهی 10 تا 11 میلیون تومان بود رسید به 4 میلیون تومان، الان كه با شما حرف میزنم فقط از صبح تا حالا 4 میلیون تومان درآوردم، از این بهتر هم میشود؟» حسن 48 ساله فروشنده لپتاپ و لوازم كامپیوتر است. در دو ماه گذشته روی هم 40 میلیون تومان درآمد داشته است. از سال 76 كه وارد كار كامپیوتر شده و تا به حال كسبوكارش چنین سود هنگفتی را به خود ندیده بوده ولی از این موفقیتش با حرص حرف میزند: «لپتاپی كه خرداد ماه حدود 3 تومان بود الان شده 8 میلیون و از وقتی این قیمتها بالا رفته مردم بیشتر برای خریدن حرص میزنند، چرا میخرند؟ خداوكیلی به مشتریانم میگویم نخرید! دیروز دیجی كالا یك مودم 4G را زده بود 529 هزار تومان الان بروید نگاه كنید كه زده 749 هزار تومان با اینكه دلار آمد پایین. پول دست مردم زیاد است، اعتماد به بانك و سرمایهگذاری دولتی و... ندارند و برای همین پولها دستشان است و خرج میكنند.» دهها مثال دارد كه همهشان را با كلافگی پشت سر هم ردیف میكند: « سال 94 من یك موتور خریدم 3 میلیون و 200 هزار تومان الان همان موتور را 8 میلیون تومان از من میخرند. آخر كجای دنیا من بابت موتوری كه سوار شدهام و سه سال ازش استفاده كردهام باید اینقدر سود كنم؟ من از این سود خوشحال نیستم چون میدانم موتور را كه بفروشم باید چهار میلیون دیگر هم بگذارم رویش تا جدیدش را بخرم، پس من هم ضرر كردهام.» و با همین منطق است كه سراغ خریدن كالاهای بیشتر نمیرود: «نه كه بیشتر نمیخرم. چقدر بگیرم؟ برای یك سال؟ بعدش چه كنم؟ من بیشتر بخرم قیمت كالاها را بالاتر میبرند. بعد هم من اگر رب بیشتر و ماكارونی بیشتر بخرم و انبار كنم فردا همسایه من كه ندارد نمیآید از سر ناچاری در انبار من را بشكند؟ من بخورم و همسایه نخورد كه نمیشود زندگی كرد.من كاسب در تهران یاد گرفتهام كه اگر روغن را گران میخرم، كامپیوتر را هم گران بفروشم چون قانونی بالای سرمان نیست. نهایتش هم این است كه ول كنم و بروم شمال سر زمین برنجكاریام اما نمیدانم بر سر كارمندانی كه یك میلیون و 700 تومان دارند حقوق میگیرند، قرار است چه بیاید. خودمان داریم به این وضعیت دامن میزنیم.»
حسن تنها راه چاره را در یكی شدن و تن ندادن به نگرانیها میداند: «بقیه چرا فكر نمیكنند كه سزای گرانفروش نخریدن است؟ یك هفته شیر نخوریم هیچی نمیشود. اگر دست به دست هم بدهیم تولیدكننده و فروشنده هم مجبور میشوند قیمتشان را بشكنند، چقدر میتوانند جنسهایشان را نگه دارند؟ ولی خب هر چه بیشتر گران میشود مردم بیشتر میخرند.»
« لپتاپی كه خرداد ماه حدود 3 تومان بود الان شده 8 میلیون و از وقتی این قیمتها بالا رفته مردم بیشتر برای خریدن حرص میزنند، چرا میخرند؟ خداوكیلی به مشتریانم میگویم نخرید!»
«یك قسمتی از من به نیازهای بچه و خانوادهام فكر میكند، چیزی كه نمیتوانم به آن بیتوجه باشم و یك قسمت هم عرف و اخلاق خودم است كه دارم آن را زیر پا میگذارم. این قضیه باعث شده كه من تبدیل به آدمی شوم كه مدام با خودش درگیر است و الان عصبیتر از 6 ماه پیش است.»
«صبر» و «حوصله» ما را از این توفان میگذراند
زندگی در ایران كه جغرافیای پهناور و متنوعی دارد فقط وابسته به نفت و چشمانتظار دلارهای آن نیست كه بیآن متوقف شود. منابع ایران متنوع و مختلف است و فارغ از مواد اولیه منابع انسانی كشورمان بزرگترین پتانسیل ایران هستند. نخستینبار هم نیست كه ایران با مسالهای مواجه شده است. شاید این روزها، آمدهاند تا بیش از هر زمان دیگری به ما یادآور شوند كه بدون دلار و نفت هم میتوان پیش رفت. اما چگونه؟ سادهترین پاسخ و در عین حال سختترین آن توصیه به «صبوری» و «حوصله» است. زمانی كه «صبر» و «حوصله» از كف بدهیم و مغلوب «ترس» شویم قدرت برآورد صحیح و ارزیابی مساله پیش رو را از دست میدهیم و نمیتوانیم بهترین تصمیم را برای زندگیمان در دستور كار قرار دهیم. برای همین است كه این روزها بیش از هر زمان دیگری به مفاهیم «تابآوری» نیازداریم. «تابآوری» از جنس تحمل نیست، «تابآوری» از جنس تكیه به «صبر» و «حوصله» و داشتن نقشههای جایگزین و راهحلهای متنوع است. اساسا باید به این پرسش پاسخ دهیم كه ما برای حل یك مشكل در زندگی چند راهحل پیشبینی میكنیم. «تابآوری» قدرت پیشبینی و یافتن راهكارهای بیشتر است. اگر نخستین راهكار ما برای عبور از مشكل نتیجه بخش نبود از راهكار دوم یا سوم بهره بگیریم. طبیعی است در نخستین مواجهه با یك مشكل آن هم مشكلاتی به بزرگی اقتصاد هم وقتی رقم جیبمان را میبینیم و صفرهای آن را با صفرهای مشكلات میسنجیم قالب تهی میكنیم. این همان لحظه غلبه ترس بر ما است. اما اگر بگذاریم ترس پیش برود طبیعی است تنها راهحل، هجوم به طبقههای همه اقلامی است كه فكر میكنیم درنبودشان متوقف میشویم. كافیست صبر كنیم و اندكی با حوصله و تأمل مشكل را وارسی كنیم و راهحلهای مختلف را از ذهن بگذرانیم. تاكنون هیچ مشكلی نبوده كه بشر برای عبور از آن موفق نشده باشد. پس «صبر» و «حوصله» میتواند توشه عبور ما از این مرحله نیز باشد.
پرسش این است كه یك خانواده به چند قوطی رب گوجهفرنگی در ماه نیاز دارد كه به یكباره به خرید حجم وسیعی از آن اقدام میكند. روغن سرخ كردنی چطور؟ آیا این روزها ما با شهوت احتكار اقلام خوراكی و اجناس مصرفی مواجهیم؟ امروز در این صفحه با كارشناسان صحبت كردیم تا پاسخی برای این سوالات پیدا كنیم. یكی از دستاوردهای مفهوم «تابآوری» داشتن راهكارهای مختلف برای حل معضل پیش رو است. قطعا به جز «احتكار» میتوان كارها و رفتارهای دیگری برای گذر از وضعیت كنونی در پیش گرفت. فقط كافی است به «نگرانی» خود غلبه كنیم و تصمیم بهتر را بگیریم.
نظر شما