« نگاه های حاکی از ترحم مردم آزار دهنده است... مردم توانایی های ما را باور ندارند... ما همیشه محکوم هستیم، محکوم به دیده نشدن...» این عبارات را زمانی می شنوی که پایت را از هیاهوی پایتخت بیرون بگذاری و همنشین کسانی شوی که یک تنه با تمام قوا در مقابل تمام ناملایمات قدبرافراشته تا توانایی خویش را ثابت کنند.

سایه سنگین نگاه سنتی بر سر معلولان

سلامت نیوز:« نگاه های حاکی از ترحم مردم آزار دهنده است... مردم توانایی های ما را باور ندارند... ما همیشه محکوم هستیم، محکوم به دیده نشدن...» این عبارات را زمانی می شنوی که پایت را از هیاهوی پایتخت بیرون بگذاری و همنشین کسانی شوی که یک تنه با تمام قوا در مقابل تمام ناملایمات قدبرافراشته تا توانایی خویش را ثابت کنند.


به گزارش سلامت نیوز به نقل از همدلی ،در سفر به کرمانشاه مهمان نشست دوستانه تعدادی از بانوان معلول کرمانشاه بودم. این نشست صمیمی فرصت مغتنمی بود برای شنیدن دغدغه‌هایشان و رنجی که می‌برند و دردی که می‌کشند تا اثبات کنند معنای در انداختن طرحی نو. به این بهانه با چند بانوی معلول کرمانشاهی گپ مختصری زدم.


مشکلات مالی حرف اول را می‌زند
گزافه نیست اگر بگویم دغدغه‌های اقتصادی و تنگناهای مالی یکی از مشکلاتی بود که همه آنان در موردش اتفاق نظر داشتند. «اکرم» 6 سال پیش پایش را در یک تصادف بین شهری جا گذاشت، ستون فقرات‌اش آسیب دید، کمرش هم هنوز درد دارد، دردی که شب‌ها مانند ساعت شماته‌دار چندین نوبت آن را از خواب شیرین می‌پراند، هزینه‌های درمانی‌اش بالاست و حقوق ناچیز شوهر کارگرش جوابگوی هزینه‌های او نیست. اکرم به همدلی گفت: « مادیات نقش مهمی در زندگی معلولان دارد و در واقع، حرف اول را می زند. هزینه‌های زندگی بالاست، هزینه اجاره منزل، خوراک و پوشاک چند برابر شده است، هزینه درمان من نیز قوز بالا قوزی شده که روح و روان خانواده را درگیر کرده است. در هفته چندین نوبت فیزیوتراپی دارم، هزینه‌های فیزیوتراپی کمر شکن است، پای مصنوعی‌ام را نیز هر از چند گاهی باید عوض کنم، چون عضله‌های پایم تحلیل می‌رود و روز به روز باریک‌تر می‌شود، بنابراین پای مصنوعی درست چفت و بند نمی‌شود و من گاهی به ناچار مجبورم چند جوراب روی هم بپوشم تا پای مصنوعی‌ام در نیاید.اگر توان اقتصادی داشتم، حاضر نمی‌شدم با وسایل نقلیه عمومی رفت و آمد کنم و از واکنش های مردم زجر ببینم. خیلی دلم می خواهد از تاکسی تلفنی استفاده کنم، اما پولش را ندارم. به همین علت از وسایل نقلیه عمومی استفاده می کنم که کم دردسر نیست.»افسانه می‌گوید تحت پوشش سازمان بهزیستی است و از بهزیستی اندک کمکی دریافت می‌کند، اما آن مقدار کمک در مقابل حجم عظیم نیازهایشان مانند قطره در مقابل دریاست.


ازدواج با دختران معلول فرهنگ سازی نشده است
فقط تنگناهای اقتصادی نبود که درد مشترک همه بود، معضل ازدواج دختران مجرد معلول دغدغه دیگر بود که « بهیه» به آن اشاره کرد. بهیه آموزگار است. در نگاه اول قد بلند و اندام درشت‌اش که ویژگی فیزیکی اغلب مردمان زاگرس نشین است به چشم می‌آید. بهیه از دلیل معلولیت‌اش چیزی به زبان نمی‌آورد و با طفره رفتن از جواب علت معلولیت‌اش، غیر مستقیم به من می‌فهماند سخن گفتن از چرایی این موضوع برایش خوشایند نیست.
بهیه با حسرت از آرزوی مادر شدن و تجربه فرزند پروری می‌گوید: «به نظر من هدف خدا از خلقت زنان، خلق کردن و زایش است. این حس موهبتی است که خداوند به زنان ارزانی داشته است. به زنان این فرصت را داده که احساس خدایی را تجربه کنند. خداوند خالق است و زنان با فرزند آوری و بچه دار شدن خالق می‌شوند. کدام احساس از خلق کردن شیرین‌تر و چه موهبتی از این بالاتر که خداوند تو را شایسته آن دانسته است. اما افسوس تعداد کمی از زنان معلول شانس این را دارند که از این موهبت خدایی بهره ببرند. چراکه شانس ازدواج برای دختران معلول به نسبت دخترانی که تن سالمی دارند بسیار کمتر است. به ندرت می‌شنویم مردی با زن معلول ازدواج کرده است، موارد نادر ازدواج با دختران معلول معمولا رسانه‌ای می‌شود و حتی گاه شاهد هستیم در برنامه تلویزیون آنان را دعوت می‌کنند.

شاید این نوع کارها با هدف ترویج این امر صورت بگیرد و عوامل تهیه کننده این نوع برنامه‌های تلویزیونی با هدف عادی جلوه دادن این موضوع اقدام به دعوت این مهمان‌ها و ساخت این نوع برنامه‌ها بکنند. اما از آن جا که در ورای هر موضوع مثبت یک موضوع منفی است یا بالعکس. اما واقعیت این است که در نگاه بسیاری از مردم از جمله خود من، این گونه برنامه‌ها و اقدامات بیشتر از آن که ازدواج با دختران معلول را ترویج دهد، این تصور را ایجاد می‌کند که این موضوع، اتفاقی عحیب و دور از ذهن است، آن چنان عجیب که مردی که اقدام به این امر می‌کند مانند یک قهرمان شایسته تقدیر می‌دانند. به نحوی که مردی را که از خود گذشتگی کرده و با یک خانم معلول ازدواج کرده، جلوی دوربین بیاورند و او را ستایش کنند. در صورتی که زنان زیادی هستند که شوهران معلول دارند و جامعه به عنوان یک امر عادی آن را پذیرفته و یک اقدام عجیب و غیره منتظره فرض نمی‌شود. اما در مورد زنان معلول کاملا برعکس است.»
«نور تاج» یکی دیگر از دختران معلول با سیمای جذاب که رنگ آبی چشم‌هایش به آبی دریا طعنه می‌زند، آن هم از دغدغه ازدواجش می‌گوید: « در منطقه ما ازدواج فامیلی همچنان رایج است. اگر در یک خانواده دختر معلولی باشد، هیچ کدام از فامیل های خانواده آن دختر را برای پسرشان در نظر نمی گیرند. با وجود این که در کرمانشاه خانواده‌ها با فرهنگ هستند اما متاسفانه در زمینه ازدواج زور تفکر سنتی می چربد. بسیاری از ما با فعالیت‌های اجتماعی، توانسته ایم توانایی هایمان در زمینه هایی مثل اشتغال یا فعالیت های مدنی را به جامعه نشان دهیم، اما در زمینه ازدواج همچنان نگاه سنتی بر شهر حاکم است و شکستن این سد، کار من تنها نیست و نیاز به فرهنگ سازی دارد.اگر نگاه به ازدواج دختران معلول تغییر کند ما با آمار تجرد قطعی بسیاری از آنان مواجه نمی‌شویم. بدون تردید این تغییر نگاه و فرهنگ سازی در یکی دو سال اتفاق نمی‌افتد و پروسه چندین و چند ساله است. بعید می‌دانم با این وضعیت و با فرض تغییر دیدگاه مردم در این زمینه، دختران معلول نسل من از آن منتفع شوند »


فرشته حرف های نور تاج را تایید کرده و بر سنگینی سایه نگاه سنتی بر سر معلولان، مخصوصاً در روستا ها اذعان می کند: «این نگاه سنتی در روستا ها خیلی بیشتر از شهر های کرمانشاه است. نگاه هایی حاکی از بی توجهی به فرزند معلول در روستا ها بیداد می کند. در خیلی موارد خواهر ها و برادر ها به عضو معلول خانواده‌شان ذره ای توجه نمی کنند. و من خود از نزدیک شاهد رنج دختر روستایی بودم که چون از آرزوی تشکیل خانواده سخن گفته بود تا مدت‌ها آرزویش دستمایه شوخی و تمسخر اطرافیانش بود. جوری که به مرز خودکشی رسیده بود.»


وضع اشتغال فاجعه است
اشتغال درد دیگری است که بانوان معلول کرمانشاهی از آن رنج می‌برند. کرمانشاه براساس آمارهای رسمی جزو استان‌هایی است که نرخ بیکاری بالایی دارد. وضعیت اشتغال معلولان و صد البته دختران معلول بغرنج‌تر از بقیه است.
از هر دری که پرستو برای یافتن کار زده، جواب منفی شنیده است، اما به قول خودش هنوز امیدش را از دست نداده است. پرستو می‌گوید: «وضع اشتغال برای من و همنوعانم که واقعاً فاجعه است. بار ها شده به اداره‌ها و شرکت‌های مختلف برای کار مراجعه کرده ام. به محض اینکه مسئولان آن اداره ها متوجه شده اند که فرد مراجعه کننده یک معلول حرکتی است، بدون هیچ پرسش و پاسخی جواب منفی به درخواستم داده اند. باز از پا ننشسته ام و همچنان با امید دنبال یافتن کاری با حقوق مکفی هستم.»


سیما نیز علاقمند به کار بازیگری است. قد کوتاهی دارد و از دو پا و یک دست معلول است. ویلچرش را جابه جا می‌کند و از عشق‌اش به بازیگری می‌گوید که چگونه راه‌های نرفته زیادی را رفته تا بتواند به هدفش برسد اما سخنان تلخ کارگردانی تئاتر در آخرین مراجعه‌اش به وی که با تمسخر گفته بود تنها می‌توانم نقش جنازه را به تو بدهم هنوز بغض گلویش شده است.


«معابر و خیابان‌های سطح شهر کرمانشاه و شهرستان‌های تابع‌اش حتی برای آدم‌های سالم هم مناسب سازی نشده است ، چه برسد به ما که بخشی از جسممان ما را یاری نمی‌دهد.» این سخنان فاطمه است. فاطمه در زلزله کرمانشاه در شهر ازگله معلول شده است. از زندگی سخت در کانکس و چاله چوله‌های شهرش گلایه دارد. بارها و بارها به خاطر وضعیت نابسامان معابر شهر از پیگیری کارهای اداری یا حتی درمانی باز مانده است. فاطمه می‌گوید: «شهرکرمانشاه از نظر مناسب سازی وضعیت خوبی ندارد. من در تردد، با جوی های عریضی مواجه می شوم که نمی توانم از آنها عبور کنم. خیلی وقت ها تاکسی یا اتوبوس ها با فاصله ای دورتر از جایی که من هستم، توقف می کنند و تا بخواهم خودم را به آنها برسانم، یا حرکت کرده و رفته‌اند و یا با اعتراض بقیه مسافران رو به رو می‌شوم.»


بعد از شنیدن درد دل های بانوان معلول کرمانشاهی، من می‌مانم و سوال های بی پاسخ بهیه، پرستو، نورتاج و سیما و هزاران دختر معلولی که در گوشه و کنار برای حداقل خواسته هایشان می‌جنگند به راستی چرا اکرم همیشه باید نگران مخارج بیماری‌‌اش باشد؟ و چشمان بهیه و نورتاج نگران نداشتن شریک زندگی... سیمایی که شب‌ها خود را در قامت بازیگری معروف تصور کند و با تمام علایقش فقط مرده‌اش کارساز باشد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha