داستان شین‌آباد تکرار شد و این بار بچه های ۶ ساله زاهدانی در آتش بی‌تدبیری مسئولان آموزش‌وپرورش که نظارتی بر مدارس ندارند سوختند.

دود آتش شین‌آباد به زاهدان رسید

سلامت نیوز: داستان شین‌آباد تکرار شد و این بار بچه های ۶ ساله زاهدانی در آتش بی‌تدبیری مسئولان آموزش‌وپرورش که نظارتی بر مدارس ندارند سوختند.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از  آنا، دیشب بچه‌های شین‌آبادی دوباره ترسیدند و از وهم آتش ساعت‌ها زیر پتو گریه کردند. داستان تلخ آن‌ها تکرار شده بود، اما این بار در جایی دیگر و فرسنگ‌ها دورتر از مدرسه آن‌ها.

باز هم بچه‌های مدرسه شین‌آباد که مهروموم‌ها قبل آتش مهارشان کرد و حالا چهره‌های سوخته‌شان آن‌ها را انگشت‌نما کرده است دلشان برای بچه‌های مدرسه اسوه حسنه زاهدان لرزید. گریستند و غصه خوردند زیرا انگار قرار نیست قصه تلخ آن‌ها تمام شود و باز تکرار و تکرار و تکرار.

دیروز دوباره آتش به جان مدرسه‌ای در زاهدان افتاد و بخاری نفتی دوباره زهرش را به بچه‌های ۶ ساله‌ای ریخت که فکر می‌کردند اگر زیر میز پنهان شوند آتش به سراغشان نمی‌آید. قصه‌ای سوزناک اما تکراری که معلوم نیست تا چند وقت دیگر از خاطره‌ها محو می‌شود تا حادثه‌ای دیگر جای آن را بگیرد.

باز هم فصل سرما و بخاری در مدرسه‌ای که قرار است بچه‌هایش با برنامه‌ریزی‌های آموزش‌وپرورش شاد باشند و درس زندگی بیاموزند.

آتش‌سوزی در مدرسه ابتدایی غیردولتی زاهدان اولین حادثه آتش‌سوزی و حادثه تلخ در کشور نبوده و بی‌گمان و با وجود شرایط حاضر آخری هم نخواهد بود؛ هنوز داغ آتش‌سوزی شین‌آباد بر صورت دختران باقی مانده است که چهار کودک دیگر هم بر تعداد آن‌ها افزوده شد.


آتش بی‌تدبیری‌ها بر دختران شین‌آبادی بعد از ۶ سال همچنان آن‌ها را می‌سوزاند و حالا مونا خسروپرست، صبا عربی، مریم نوکندی و یکتامیرشکار هم با این شرایط و اوضاعی که شاهدش هستیم، سرنوشتی بهتر از آن‌ها نخواهند داشت و داغ این آتش تا مهروموم‌ها دل خانواده‌های این کودکان را می‌سوزاند.

جابه‌جایی مدرسه بدون هماهنگی با خانواده‌ها

عموی مریم نوکندی که با ۸۰ درصد سوختگی در بیمارستان بستری است به خبرنگار حوزه آموزش‌وپرورش خبرگزاری آنا می‌گوید: از اول مهر مسئولان این مدرسه خانه‌ای را در خیابان مصطفی خمینی اجاره و بچه‌ها در این مدرسه ثبت‌نام کردند تا اواسط  آبان ماه بچه‌ها در داخل این مدرسه بودند اما از آن زمان با توجه به گفته‌های مسئولان خود مدرسه صاحب ملک مدیر مدرسه را تحت فشار قرار داد که یا اجاره‌بهای خانه را افزایش دهید و یا آنکه از اینجا بلند شوید.

وی در ادامه می‌افزاید: مدرسه‌ای که پدر و مادرها آن را بررسی کرده و تقریباً مدرسه خوب و استانداری به نظر می‌رسید. اما اواسط آبان مسئولان مدرسه بدون هماهنگی با خانواده‌ها جای مدرسه را تغییر دادند

نوکندی ادامه می‌دهد: مدرسه به ملکی کلنگی در روبروی ساختمان قدیمی مدرسه منتقل شد اما از آنجا که  این مدرسه اتاق به تعداد دانش آموزان نداشته است یک اتاق ۱۲ متری را با نئوپان به دو قسمت تقسیم کرده‌اند یک قسمت دفتر معلمان و قسمت دیگر آن کلاس درس شده بود.

مریم از کلاس با دیوار نئوپان وحشت داشت

عموی مریم در ادامه می‌گوید: مریم از روزی که کلاس درس را به دو قسمت تقسیم کرده بودند از مدرسه می‌ترسید زیرا راهرویی دقیقاً ۴۲ سانتی ایجاد شده بود و بچه‌ها باید  از آنجا به کلاس می‌رفتند. زمانی که مدرسه مکانش تغییر کرده بود به مربیان می‌گفتیم که مریم  به خاطر این راهرو از مدرسه می‌ترسد و پدر و مادرش هر روز ناچارند در مدرسه بمانند تا مریم کلاسش تمام شود.

بارها پدر و مادرها از مسئولان مدرسه خواستند که با هزینه خانواده‌ها این نئوپان را از آنجا بردارند اما مدیر مدرسه این موضوع را نپذیرفت و تا شاهد این ماجرا بودیم.

وی در ادامه با گلایه از وجود بخاری نفتی در کلاس درس می‌گوید: مدام در جاهای مختلف می‌خوانیم که مسئولان آموزش‌وپرورش استفاده از چراغ نفتی را ممنوع کرده‌اند. اما هنوز در زاهدان  چراغ نفتی استفاده می‌شود و این موضوع سبب شد دو کودک جانشان را از دست بدهند.

نوکندی ادامه می‌دهد: امروز که اتاق آتش گرفته است یک قسمت دفتر مدرسه بوده است. در لحظه آتش‌سوزی هیچ مسئولی در مدرسه حضور نداشته و داخل مدرسه نبودند و همسایه‌ها برای نجات این بچه‌ها خودشان را به مدرسه رسانده‌اند. این در حالی است که بین این کلاس و دفتر مدرسه تنها یک نئوپان فاصله است.

وی با اظهار تأسف از اینکه از اول مهر پدر و مادرها بارها گفتند که بچه‌ها از مدرسه وحشت دارند می‌گوید دلمان از این می‌سوزد که مسئولان مدرسه  این همه هزینه از خانواده‌ها می‌گرفتند لااقل برای  بخاری نیز این هزینه را از خانواده‌ها دریافت می‌کردند. عموی مریم در ادامه با اشاره به مسئولانی که به بیمارستان می‌آیند و با بچه‌ها عکس یادگاری می‌گیرند می‌افزاید: این مسئولان  قبل از این ماجرا کجا بودند. همیشه باید در کشور ما اتفاق ناگواری رخ دهد تا مسئولان برای چند وقتی موضوعی برای صحبت داشته باشند و دوباره پس از مدتی همه چیز به فراموشی سپرده شود. 



هیچ مسئولی در مدرسه نبود

امید یوسفی خودش را به دل آتش زد تا بتواند بچه‌ها را نجات دهد. نترسید که آتش او را بسوزاند. به این فکر نکرد که ممکن است آتش او را گرفتار کند. به دل آتش رفت تا بچه‌هایی را که در آتش گرفتار شده بودند را نجات دهد. او از زمان وقوع حادثه به آنا می‌گوید: من روبروی مدرسه فروشگاه تزیینات اتومبیل دارم. صبح لباس کار پوشیده بودم و جلوی در مغازه را آب و جارو کرده بودیم در یک لحظه دیدیم صدای جیغ و داد از مقابل مدرسه می‌آید تعدادی از بچه‌ها به بیرون مدرسه آمدند و شنیدم که چند بچه در داخل آتش مانده‌اند ابتدا گفتند دو نفر آنجا گرفتار شده‌اند در بسته شده بود همه جا آتش و دو در را که باز کردم دود بیرون زد یکی از بچه‌ها را بیرون آوردم پشت سر من یکی دیگر از همسایه‌ها به داخل رفت و یکی دیگر از بچه‌ها را به بیرون کشید به ما گفتند همین دو نفر بوده‌اند اما بعد از ۵ دقیقه تازه بچه‌ها را سرشماری کردند و گفتند دو کودک دیگر هم آنجا مانده‌اند دوباره داخل آتش رفتیم اما این دو کودک دیگر واقعاً ذوب شده بودند.

وی در ادامه توضیح داد که اولین کودکی که از دل آتش بیرون آمد شرایطش بهتر است دومی چون به همان مراتب دیرتر بیرون آمده بود حالش وخیم‌تر است و متأسفانه دو دانش‌آموز دیگر هم از دنیا رفتند.

فقط یک معلم و یک خدمتکار در مدرسه بود که بچه‌ها را دور هم جمع کرده بودند. وقتی چه را به بیرون آوردم حتی یک نفر این بچه را از من نمی‌گرفت که من برای نجات بقیه داخل مدرسه بروم همه نگاه می‌کردند.

بچه‌ها نجات پیدا می‌کردند اگر....

می‌شد از این فاجعه جلوگیری کرد این را یوسفی تأکید می‌کند و ادامه می‌دهد: اگر یک معلم در آنجا بود می‌توانست خیلی راحت مانع از گسترش آتش‌سوزی شود و این اتفاق نمی‌افتاد. بعد از ۱۰ دقیقه به ما گفتند اینجا آتش گرفته است. تمام گچ‌ها ریخته بود و این نشان می‌داد که مدت زیادی از شروع آتش گذشته است.

وی می‌گوید: به جز یک منطقه زاهدان بقیه شهر گاز کشی ندارد و مردم برای گرم کردن خانه‌ها در برخی از جاها از بخاری‌های نفتی استفاده می‌کنند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha