یکی از کوچکترین اعضای انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی (احقا) آرزو است. دختری که در هشت سالگی به همراه مادر و خواهرهایش مورد انتقام جویی قرار گرفت. از آن حادثه سال ها می گذرد. آرزو عامل اسیدپاشی را بخشید اما کابوس هایش هنوز تمام نشده است.

سلامت نیوز:  یکی از کوچکترین اعضای انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی (احقا) آرزو است. دختری که در هشت سالگی به همراه مادر و خواهرهایش مورد انتقام جویی قرار گرفت. از آن حادثه سال ها می گذرد. آرزو عامل اسیدپاشی را بخشید اما کابوس هایش هنوز تمام نشده است.


به گزارش سلامت نیوزبه نقل از ایرنا،آرزو چند روز دیگر وارد شانزدهمین بهار زندگی اش می شود. دختر نوجوانی که در هنرستان درس معرق را مشق می کند و در انجمن قربانیان اسیدپاشی نیز در حال آموزش این هنر چوبی است. آرزو برای آینده اش امیدهای روشنی دارد اما چیزی که خاطرش را آزرده می کند، رد زخم های به جا مانده از اسید روی صورت و بدنش است. آرزو شبیه همه هم سن و سالان خود نیست؛ ابرو ندارد و هر روز هنگام رفتن به مدرسه مجبور است جلوی آینه بایستد و ابروهایش را با مدادی سیاه نقاشی کند تا کمی رنگ به چهره اش بیاید. در این گزارش مادر آرزو به جای دخترش که تمایلی به گفت و گو ندارد، درباره این حادثه هولناک می گوید.

* کابوس سیاه
دختر نوجوان قصه ما وقتی هشت ساله بود و هنوز درکی از اسید و اسیدپاشی دنیای اطرافش نداشت، در جریان انتقام جویی زن دایی خود بخشی از چهره اش را از دست داد. خاطره او از هشت سالگی، سوزش دردناکی است که هنگام خواب احساس کرد و با جیغ و فریاد از مادرش کمک می خواست. اسید خواب شیرین هشت سالگی آرزو را ربود و به کابوسی سیاه تبدیل کرد.
مریم زمانی مادر آرزو، جزئیات آن انتقام جویی هولناک را به خوبی به خاطر دارد. با وجود گذشت سال ها از آن اتفاق اما هر بار که صورت خود و دخترانش را می بیند، درد عمیقی وجود او را فرامی گیرد.
مریم مادر آرزو ماجرای آن حادثه تلخ را برایمان تعریف می کند. «سال 89 بود. برای دیدار با خانواده ام راهی شهرستان بادرود کاشان شدم. من همیشه عادت داشتم شب را در خانه مادرم بخوابم اما آن روز زن داداشم خیلی اصرار کرد که به خانه آنها برویم. در این سفر همسرم همراهم نبود و من با دخترانم آرزو، یلدا و آتنا به خانه برادرم رفتیم». همه چیز به خوبی پیش می رفت. مریم و دخترها شب را در خانه زن برادرش ماندند. «برادرم تا دیروقت در مغازه بود. به خاطر اینکه فکر می کرد ما به خواب رفته ایم، به خانه خودش نیامد و برای خواب به خانه مادرم رفت. همین فرصت خوبی شد تا همسر او نقشه شومش را اجرا کند».
بچه ها همگی خوابیده بودند. مریم هم چشم هایش گرم خواب شده بود. «در یک لحظه زن برادرم را دیدم که هنوز بیدار بود. از او پرسیدم چرا نمی خوابد که گفت خوابش نمی آید. پس از آن شب به خیر گفتم و خوابیدم».


هنوز دقایقی از خواب آنها نگذشته بود که مریم با احساس سوزش در صورت و بدنش از خواب پرید. «هیچ چراغی جز چراغ راهرو که نور ضعیفی داشت روشن نبود. اتاق تاریک بود و از خواب که پریدم نمی دانستم کجا بروم. در همین لحظه دخترهایم هم جیغ کشیدند و یک به یک از خواب بیدار شدند. نمی دانستم چه شده. فقط آنها را بلند کردم و به سمت دستشویی دویدم. مدام آب به دست و صورت آنها می زدم». در حالی که مریم سعی می کرد خود و دخترها را از سوزش رها کند، زن برادرش را دید که فرزند شیرخواره خود را در آغوش گرفته و با خیال آسوده روی مبل نشسته بود.
«پسر هشت ساله او هم کنار دخترهایم خواب بود اما او مثل ما احساس سوزش نمی کرد. از زن داداشم پرسیدم چه کار کردی اما هیچ چیز نمی گفت. آرام نشسته بود و فقط به ما نگاه می کرد. در آن شرایط بحرانی و در حالی که فقط چشم هایم نیم بند باز بود گوشی همراهم را برداشتم و به مادر و برادرم زنگ زدم و هراسان ماجرا را برایشان تعریف کردم».
ساعت سه نیمه شب بود. خانواده مریم، خودشان را برای کمک به او و فرزندانش به محل حادثه رساندند و آنها را به درمانگاه شهرستان منتقل کردند اما پزشکانی که در شیفت بودند علت سوختگی را تشخیص ندادند. فقط محل سوختگی اعضای این خانواده را شست و شو دادند.

* علت سوختگی، اسید بود
در جریان حادثه اسیدپاشی مریم و آرزو دختر بزرگ او بیش از همه سوخته بودند. آرزو دست چپ، گوش و بخش هایی از صورت و سینه اش و مریم نیز گلو و سینه و بخشی از چهره اش سوخته بود. «دو دختر دیگرم فقط در قسمت هایی از بدنشان آثار سوختگی به صورت لکه مشاهده می شد که در جریان درمان ها و به مرور زمان حالشان بهتر و آثار سوختگی کمتر شد».
آن شب سیاه برای مریم و دخترانش پایانی نداشت. آنها به بیمارستانی در کاشان منتقل شدند اما آنجا نیز علت سوختگی مشخص نشد. مریم می گوید: در خانه که بودیم برادرم با داد و دعوا از همسرش پرسید چه چیزی روی ما ریخته اما او مدام انکار می کرد و خودش را به بی خبری زده بود. پسر 8 ساله اش اما گفت: وقتی یکی از دخترعمه ها جیغ زد، من از خواب پریدم. مادرم را دیدم که ظرفی به دست داشت و به سمت راهروهای بالای خانه می دوید.
مادر آرزو ادامه می دهد: با اطلاعاتی که برادرزاده ام داد ما اول فکر کردیم شاید او وایتکس یا جوهرنمک روی ما ریخته اما بعدا مشخص شد مایع داخل ظرف اسید بوده است.
در بیمارستان کاشان برادر مریم با یک متخصص پوست تماس گرفت و شرایط خانواده خواهر را برای او تعریف کرد. کمی بعد پزشک برای مشخص شدن علت سوختگی به دیدار آنها آمد اما او نیز نتوانست تشخیص بدهد. «پزشک از برادرم خواست ظرفی را که همسرش در خانه پنهان کرده است، برای او بیاورد. سپس دکتر وقتی ته مانده ماده داخل ظرف را از نزدیک دید گفت این مایع اسید است و تازه آنجا بود که همگی ما برای اولین بار ماده اسید را از نزدیک دیدیم. در حالی که شوکه شده بودیم و نمی دانستیم زن برادرم برای چه با ما این کار را کرده است.
پس از معاینات اولیه در کاشان در نهایت مادر و دخترها به بیمارستان چمران تهران منتقل شدند. «آنجا رسیدگی های لازم را انجام دادند. دو دختر 6 و یک و نیم ساله ام (یلدا و آتنا) پس از درمان مرخص شدند اما من و آرزو به خاطر شدت سوختگی بیش از یک ماه در قسمت آی سی یو بیمارستان بستری بودیم. در اثر اسیدپاشی، گردنم سوراخ شده و دخترم هم به شدت آسیب دیده و یک گوشش از بین رفته بود».

* انتقام جویی عمدی
در فاصله ای که مریم و آرزو تحت درمان بودند، ماموران پلیس تنها مظنون این حادثه را که زن برادر مریم بود، در خانه برادرش دستگیر کردند. «او فردای روز اسیدپاشی دستگیر شد و به جرمش اعتراف کرد. در دادگاه به قاضی گفته بود شیطان ذهنش از او خواسته دست به این کار بزند اما همه جزئیات حادثه را به خاطر داشت. کارش را به حدی تمیز انجام داده بود که قطره ای از اسید روی پسرش که کنار آرزو خوابیده بود نریزد. او به خاطر حرف های ضد و نقیض در مقابل قاضی سرانجام کوتاه آمد و به جرمش اعتراف کرد».


زن برادر مریم، پس از زایمان دوم خود دچار افسردگی شده و همسرش برای درمان او را در بیمارستان تهران بستری کرده و چند باری هم به او شوک داده بودند. «زن برادرم در جلسات دادگاه، به قاضی پرونده گفته بود: در بیمارستانی که آنجا بستری بودم و در جریان گفت و گو با دیگر بیماران با اسید آشنا شدم اما نمی دانستم اسید این کار را با آدم می کند».
او سه ماه قبل از اینکه مریم و فرزندانش به کاشان بروند اسید را تهیه کرده و در خانه اش نگهداری می کرد. اتفاقی که از نگاه قاضی پرونده دور نماند و در اینباره بارها از متهم بازجویی کرد. اما زن برادر مریم گفته بود اسید را برای باز کردن چاه دستشویی خانه خریداری کرده و یادش رفته آن را دور بریزد. «زن برادرم هر بار حرف تازه ای تحویل قاضی می داد. ما سه ماه قبل این حادثه تصمیم داشتیم به کاشان برویم اما به دلایلی سفر کنسل شد تا اینکه بالاخره برای دیدار خانواده ام راهی شهرستانمان شدم». اما مریم غافل از آن بود که زن برادرش چه خوابی برای او و دخترهایش دیده است. او در طول سه ماه ظرف اسید چهار لیتری را در خانه خود پنهان کرد تا در زمان مناسب از آن استفاده کند.


«روز حادثه او همه اسید جز مقدار کمی از آن را هنگام خواب روی من و فرزندانم پاشید. تنها شانسی که آوردیم این بود چشم هایمان را از دست ندادیم. قاضی به زن برادرم گفته بود اگر خصومت و حسادتی نداشته و به قول خودش افسرده بوده، چرا اسید را سر نکشیده و به خودش آسیب نرسانده است. همه شواهد حاکی از آن بود که او با نیت عمدی به سمت ما اسید پاشیده بود».

* انتقام سوزناک به خاطر حسادت
بعدها در یکی از کابینت های خانه این زن جنایتکار نامه ای پیدا شد که او نوشته بود: من به چند نفر حسادت می کنم و می خواهم آنها را بکشم. «خیلی برایم عجیب است. هنوز هم نمی دانم چرا این کار را با من و فرزندانم کرد. رابطه ما با هم خیلی خوب بود. گاهی که من به شهرستان می رفتم با هم به خرید لباس بچه هایش می رفتیم. به تهران می آمد در خانه من راحت بود. دلیل این رفتارش را نمی دانم.
در جریان این جنایت هولناک زن برادر مریم به قصاص و سه سال حبس محکوم شد. «دخترم او را بخشید. به این خاطر که دلش نمی خواست رفتاری مشابه زن برادرم را انجام بدهد. من و همسرم هم برای آرامش آرزو، او را بخشیدیم. اما برادرم همسرش را طلاق داد و چون در سلامت کامل این کار را انجام داده بود، دادگاه سرپرستی بچه های برادرم را نیز به او داد». زن جنایتکار پس از تحمل مدتی حبس با قید وثیقه آزاد شد.

* حال خوب آرزو
در این سال ها آرزو بیش از 20 عمل جراحی را پشت سر گذاشته است. به خاطر هزینه های بالای درمانی مریم کمتر به دنبال درمان خود رفت. «همسرم کارمند ساده است و تمام هزینه های درمان آرزو را به زحمت تهیه می کنیم. هیچ حمایتی نمی شویم و شاید اگر ارگان یا نهادی از ما کمک می کرد، می توانستیم عمل های آرزو را زودتر انجام داده تا او هر روز بهتر شود». برای مریم الویت دختر او است. دخترش در سن حساسی قرار دارد و مریم تنها آرزویش شاد کردن آرزو است.
«دخترم شرایط پوستی اش را پذیرفته. سعی می کند به نگاه و توجه خیره مردم اهمیتی ندهد. در مدرسه دوستانش هوای او را دارند اما در خانه آرزو مثل بیرون نیست. من حال او را می فهمم و می دانم که دلش می خواهد مشکلات پوستی اش برطرف شود. به همین دلیل برای اینکه آرزو منزوی نباشد و کمک کنم روابط اجتماعی اش بیشتر شود، او را همراه خودم به انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی بردم».
این آشنایی برای آرزو اتفاق خوبی بود. چرا که او با افرادی آشنا شد که حادثه تلخی شبیه به خودش را تجربه کرده بودند. دختر نوجوان به مرور زمان با اعضای انجمن دوست شد و حالا هم در انجمن و هم در مدرسه رشته معرق را آموزش می بیند و تاکنون چند تابلوی معرق طراحی و اجرا کرده است. «آرزو از وقتی در این رشته درس می خواند، بهتر شده است. آشنایی با مرضیه ابراهیمی یکی از قربانیان اسیدپاشی اصفهان نیز روی او تاثیر خوبی گذاشت تا جایی که دخترم به آینده امید بیشتری پیدا کرد».
آرزو به تازگی تابلوهای خود را در نمایشگاه آثار هنری انجمن احقا به نمایش گذاشته و کارهای او با استقبال زیادی مواجه شده است.

* نیروی شیطانی
با وجود اینکه سال ها از آن حادثه تلخ می گذرد و آرزو و مادرش به شرایط جدیدشان عادت کرده اند اما مریم زمانی هنوز هم گاهی به آن حادثه فکر می کند، حالش بد می شود و در ذهنش به دنبال دلیل برای اینکار زن برادر سابقش می گردد. او می گوید: او گاهی برای صحبت با فرزندانش به خانه مادرم زنگ می زند. یک بار من آنجا بودم و او زنگ زد. گوشی را جواب دادم. وقتی صدایش را شنیدم حالم بد شد. اما بعد از او بار دیگر پرسیدم چرا این کار را با من و فرزندانم کرد؟ او هم جواب داد که بدون اختیار این کار را انجام داده و آن لحظه نیروی درونی او را تشویق به اسیدپاشی کرده بود.
با این حال این جواب راضی کننده ای برای مریم نبود. چون او به خاطر حسادت بی جای همسر برادرش، سلامتی و زیبایی خود و فرزندانش را از دست داد. در این حادثه بیش از همه آرزو آسیب دید و تنها آرزوی مریم و همسرش تامین هزینه های عمل زیبایی دخترشان است تا حداقل بخشی از زیبایی او برگردد.



برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha