«باورنکردنی است، هر روز قربانی تازه‌ای با ما تماس می‌گیرد، طوری که خودمان هم شوکه می‌شویم از گوشه و کنار کشور از شهرها و روستاهای دورافتاده.

سلامت نیوز:«باورنکردنی است، هر روز قربانی تازه‌ای با ما تماس می‌گیرد، طوری که خودمان هم شوکه می‌شویم از گوشه و کنار کشور از شهرها و روستاهای دورافتاده.

  به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه ایران ، می‌گویند در اینترنت جست‌و‌جو کردیم و به‌ نام انجمن شما برخوردیم و بعد تماس گرفتیم. بارها گفتم اسید اسلحه بی‌صدا شده و دائم قربانی می‌گیرد.» این‌ها حرف‌های دکتر سیدکمال فروتن است، جراح پلاستیک و مؤسس انجمن حمایت از قربانیان اسید پاشی.


 این انجمن دو سال پیش به‌ همت جمعی از فعالان مدنی و اجتماعی وهمچنین تعدادی از قربانیان اسیدپاشی تأسیس شد. این روزها آنچه بیش از همه، پایه‌گذاران این انجمن را هم شوکه کرده است وجود قربانیان پر تعداد گمنام اسیدپاشی است، کسانی که در گوشه‌ای از کشور بی‌صدا غصه می‌خورند، درد می‌کشند و پیر می‌شوند.


دکتر فروتن که در هفته‌های اخیر سه زن قربانی اسیدپاشی را در دفتر انجمن ویزیت کرده، می‌گوید:«درهفته‌های اخیر زنی را ویزیت کردم که صورتش کاملاً صاف شده بود. دو چشمش را از دست داده بود. این خانم قبل از اسیدپاشی بسیار زیبا بود. این خانم و دو زن دیگرهمین اطراف تهران یا در جنوب شهر تهران زندگی می‌کنند و تا به حال موضوع اسیدپاشی‌شان رسانه‌ای هم نشده.

یک آقای دیگر را هم که قربانی اسیدپاشی در کرمانشاه بود جراحی کردم. این همه مراجعه کننده برای خود ما هم عجیب است. الان پرونده پزشکی 43 نفر را در انجمن تشکیل داده‌ایم اما با تماس‌های اخیر حدس می‌زنیم تعداد قربانیان چند برابر این تعداد باشد.

این قربانی‌ها نه فقط نیازمند کمک‌های پزشکی‌اند که نیاز به کمک اجتماعی دارند تا از انزوا و خانه نشینی که به اجبار نصیب‌شان شده درآیند. امکانات انجمن هم محدود است و نمی‌تواند به همه رسیدگی کند مثلاً تعدادی از این قربانی‌ها حتی امکان سفر به تهران و استفاده از امکانات درمانی را ندارند.»


 قربانی خاموشی از بم
پوران پویایی را چندی پیش دیدم. زن 50 ساله‌ای که چندین سال پیش قربانی اسیدپاشی شوهر معتادش شده بود. هیچگاه خبر اسیدپاشی‌اش از محدوده خانه‌اش فراتر نرفته بود تا اینکه با ما گفت‌و‌گو کرد. فکر می‌کردم او و رعنا دختر بچه اهل روستای همت آباد بم تنها قربانیان اسیدپاشی این شهر هستند. اما این روزها زن جوان دیگری با مسئولان انجمن تماس می‌گیرد و می‌گوید 6 سال پیش قربانی اسیدپاشی خواهر شوهرش شده.

با زن که صحبت می‌کنم، می‌خواهد نامش را در این گزارش نیاورم. می‌گوید نه اینکه از اسیدپاشش بترسد، نه، فقط نمی‌خواهد بچه‌هایش بیشتر از این خجالت‌زده شوند. دوست دارد داستان زندگی‌اش را همه بدانند. دوست دارد رنجی را که بر او رفته فریاد بزند.

می‌گوید نمی‌دانی چقدر این سال‌ها بر او سخت گذشته تا اینکه چند روز پیش در اینستاگرام با صفحه انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی تماس گرفته و خودش را معرفی کرده. با امیدواری می‌پرسد یعنی به من کمک می‌کنند؟ کمک می‌کنند تا صورتم را جراحی کنم که دوباره از خانه بیرون بیایم.


 داستانش به 6 سال قبل برمی‌گردد. خواهر شوهرش همیشه به او حسادت می‌کرد اما هیچ وقت فکرش را هم نمی‌کرد بخواهد روی صورتش اسید بپاشد. اسید؟ اصلاً تصورش هم غیرممکن بود. یک روز دعوتش کرد خانه‌شان. ظهر چرتی زد و بعد ناگهان سوخت.«فکر کردم چایی روی صورتم ریخته. دستم را روی صورتم گذاشته بودم وگرنه همه صورتم می‌سوخت.

اسید قرمز رنگ بود. بعد دیدم لبا‌س‌هایم پودرمی‌شود. فهمیدم اسید است. همسایه‌مان هنوز لباس‌ها را نگه داشته. گذاشته‌شان توی یک گونی. هر از گاهی می‌روم به لباس‌ها نگاهی می‌اندازم ببینم چه بلایی سرم آمده.»

خانه او و خواهر شوهرش فقط چندمتری با هم فاصله دارد. می‌گوید می‌توانی تصور کنی با کسی که این بلا را سرت آورده هر روز چشم توی چشم شوی. اسیدپاش یعنی خواهر شوهرش چند ماهی زندانی بود و بعد همه خانواده به شوهرش اصرار کردند که همین یک خواهر را‌ داری حالا که صورت زنت خراب شده، حداقل رضایت بده خواهرت بیاید بیرون، خوبیت ندارد. بعد از چند ماه اسیدپاش آزاد شد و دوباره در همسایگی‌شان ساکن شد.


 چشم چپ زن مشکل دارد اما چشم راستش خدا را شکر دید کامل دارد: «وقتی توی اینترنت می‌گشتم به اسم انجمن رسیدم و تماس گرفتم. می‌دانی همه چیز خیلی گران است با این وضعیت مالی نمی‌توانم حتی تا تهران بیایم.»

پوران خانم را می‌شناسد چند باری او را توی بیمارستان دیده همانجایی که به قربانی‌ها لباس مخصوص سوختگی می‌دهند، می‌گوید بنده خدا نابینا شده شوهرش اسید پاشیده رویش. می‌گوید نمی‌داند چند نفر مثل او همین‌جا توی کرمان و بم هستند.

خواهر شوهرش دو سال پیش به او پیام داد و تقاضای بخشش کرد اما او می‌گوید هیچ وقت تا آخرعمرم او را نمی‌بخشم. هر وقت درباره اسیدپاشی در تلویزیون می‌شنیدم می‌گفتم چطور ممکن است این اتفاق‌ها بیفتد اما این اتفاق برای خودم افتاد.


 قربانی اسیدپاشی زنم شدم
امیررضا آذرمهر در شهر گناباد زندگی می‌کند. 25 ساله است و به روش مشابهی با انجمن آشنا شده از طریق جست‌و‌جو در اینستاگرام. همسرش رویش اسید ریخته در همان ابتدای گفت‌و‌گو با خنده‌ای تلخ می‌گوید معمولاً مردها روی زن‌ها اسید می‌پاشند اما حالا برعکس شده زنم روی من اسید پاشید. دائم به من شک داشت می‌گفت تو خوش‌قیافه‌ای باید مال خودم باشی.

امیررضا که یک شب خسته و مانده به خانه رسید و فردا صبحش عازم مأموریت بود این بلا سرش آمد:«صبح زود روی صورتم اسید پاشید خواب خواب بودم بعد هم زنگ زد آمبولانس نمی‌فهمیدم چه شده؟ در بالکن باز بود اصرار می‌کرد که کسی از بیرون آمده و این کار را کرده ولی بعداً در زندان اعتراف کرد کار خودش بوده.»

اسیدپاش مدتی را در زندان گذراند و بعد با قید وثیقه از زندان آزاد شد.«اسیدش از اینها است که لوله چاه را باز می‌کند بعداً اعتراف کرد چندباری اسید را توی چاه ریخته امتحانی یا پشیمان شده اما خلاصه پاشید روی صورتم.» امیررضا مثل اغلب قربانیان اسیدپاشی بعد از این حادثه بیمارستان شد خانه اصلی‌اش:«تا به حال 30 بار جراحی کرده‌ام بیش از 300 میلیون تومان هزینه جراحی‌هایم شده.

این روزها زنم زنگ می‌زند بیا با هم زندگی کنیم خرجت را می‌دهم ولی من دیگر حاضر نیستم او را ببینم نه حاضرم او را ببینم و نه ببخشم.» اسیدپاش به 10 سال زندان و پرداخت دیه محکوم شده اما هنوز حکمش تأیید رسمی نشده. در دیوان عالی کشور است. قصاص هم خواستم اما قصاص لاله گوش شامل حالش شد که قبول نکردم برای خانم‌ها این قصاص فایده‌ای ندارد. می‌گوید می‌دانم حسم درست نیست اما از همه زن‌ها نفرت پیدا کرده‌ام هر خبر اسیدپاشی را می‌شنوم دگرگون می‌شوم.


دکتر فروتن، مدیرعامل انجمن حمایت از قربانیان اسید پاشی می‌گوید:«بسیاری از قربانیان اسیدپاشی بعد از این ماجرا دچار خشم و نفرت شده‌اند و به مشاوره و روانپزشکی جدی نیاز دارند و انجمن سعی کرده این امکانات را تا حدی فراهم کند اما برای رسیدگی بیشتر به این قربانیان به کمک‌های مردمی بیشتری نیازمند است.این خشونت مدام فراگیرتر می‌شود و ما یکی از برنامه‌هایمان در این انجمن کاهش این نوع خشونت است.»


 مسئولان انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی بارها تأکید می‌کنند که خودشان هم تصور نمی‌کردند هر روز قربانی تازه‌ای در گوشه و کنار کشور با آنها تماس بگیرد. پوران، معصومه، محسن، فاطمه، زیور، نرگس، مهناز و حالا امیررضا و... هر خبر جدیدی از اسیدپاشی، ترس می‌ریزد توی جان آدم. اسید چند قربانی دیگر باید بگیرد تا همه جدی‌اش بگیرند؟

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha