محرومیت بار دیگر در سیستان و بلوچستان حادثه آفرید. این‌بار بی‌آبی جان یک دختربچه را به خطر انداخت. «حوا» ١٠ساله تا چندقدمی مرگ رفت.

ماجرای حمله «گاندو» به دختر ١٠ ساله در چابهار از زبان مادرش

سلامت نیوز:محرومیت بار دیگر در سیستان و بلوچستان حادثه آفرید. این‌بار بی‌آبی جان یک دختربچه را به خطر انداخت. «حوا» ١٠ساله تا چندقدمی مرگ رفت.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه شهروند ،تنها گناه او فقط فرار از گرمای طاقت‌فرسای روستا بود؛ روستایی که حتی آبی برای خوردن و خنک‌شدن ندارد. حوا برای شستن رخت و لباس‌های خانواده‌اش  به کنار برکه نزدیک روستا رفته بود که طعمه «گاندو» شد. گاندو همان تمساح پوزه‌کوتاهی است که سال‌هاست جان بسیاری از ساکنان منطقه را به خطر انداخته است.

چند‌سال قبل هم یکی از اهالی همین روستا طعمه گاندو شد و جانش را از دست داد. نه این‌که تقصیر این خزندگان باشد؛ مشکل نبود امکانات ابتدایی زندگی در دومین استان بزرگ کشور است.

حوا، دختر چشم‌آبی  پس از جنگ و جدال وحشتناک از آرواره‌های قدرتمند گاندو نجات پیدا کرد. درواقع تلاش پسرعمه‌اش برای فراری دادن گاندو جان او را نجات داد، اما دیگر جانی برای او نمانده بود.

دستی که از زیر فشار خردکننده دندان‌های قوی گاندو بیرون کشیده شود، دیگر دست نیست. با این حال حوا با پیکری خون‌آلود و بی‌هوش با آمبولانس به بیمارستان منتقل شد. پزشکان هم فقط توانستند جان او را نجات دهند و حالا حوا باید بقیه عمرش را با یک دست سپری کند.


عصر جمعه بود که صدای شیون و فریادهای بی‌امان پسرعمه حوا  از برکه حوالی رودخانه «باهوکلات» بلند شد. یک تمساح پوزه‌کوتاه به آنها حمله کرده بود. دست «حوا» در میان دندان‌های بلند و آرواره‌های قدرتمند گاندو مانده بود. تمساح در یک لحظه دست حوا را بلعید و او را زیر آب برد تا پسرعمه‌اش برای نجات رسید و به او سنگ زد. گاندو دست‌بردار نبود. حوا به همرا پسرعمه‌اش با دست کنده‌شده فرار کردند، ولی این تمساح پوزه‌کوتاه چند متری هم به دنبالشان دوید تا نقشه مرگبارش را اجرا کند.


روستای «کشاری» با کمترین امکانات که حتی آب آشامیدنی هم برای اهالی آن حکم طلا را دارد، جایی است که حوا و خانواده‌اش در آن زندگی می‌کنند. آفتاب سوزان، نبود هیچ وسیله‌ای برای خنک شدن و به اینها اضافه کنید قطع و کمبود مکرر آب از شرایط این روستاست. این حکایت روستای کشاری و بسیاری از روستاهای این منطقه است. حالا اما این بی‌آبی به قیمت قطع دست حوا تمام شد.


 حوا خون‌آلود و بی‌هوش با آمبولانس به درمانگاه رفت. نزدیک‌ترین مرکز درمانی نصفه و نیمه آن منطقه در روستای «درگس» است، اما امکانات آن‌جا هیچ ربطی با جراحت شدید این دختر نداشت و همین هم شد تا بلافاصله این دختر ١٠ساله به بیمارستان امام‌علی(ع) چابهار اعزام شود. این‌که این بیمارستان هم خودش چه کمبودهایی دارد، بحث دیگری است، اما هر طور که بود حوا حوالی ساعت ٨ شب جمعه به اتاق عمل رفت تا پزشکان اول از همه خطر مرگ را از این دختر نحیف و آفتاب‌سوخته دور کنند.

«محمود حسین بر» مدیر شبکه بهداشت و درمان چابهار به «شهروند» می‌گوید که از همان لحظه اول هم معلوم بود که دست این کودک را نمی‌توان حفظ کرد: «فشار گاندو واقعا غیرقابل تصور است، به‌جز تکه‌ای پوست هیچ چیز دیگری از دست او باقی نمانده بود. جراح ارتوپد این دختر به من گفت که استخوان‌های دست چند دور پیچ خورده و به همین دلیل استخوان ترقوه او هم از چندجا شکسته است.»

حسین بر درباره وضع حوا رئیسی هم توضیح می‌دهد: «جراحی دست این کودک در بیمارستان امام علی (ع) انجام و دستش از بازو قطع شد. البته هیچ کار دیگری هم نمی‌شد انجام داد. چیزی از دست باقی نمانده بود. تا صبح یکشنبه هم در بخش مراقبت‌های ویژه بستری بود، اما الان به بخش منتقل شده و حال عمومی او هم مساعد است.»


زمان طلایی که از دست رفت
«خیلی دردناک است. دختری با چشم‌های آبی و مو‌های فرفری. وقتی  حوا را بی‌دست دیدم، غم تمام وجودم را فراگرفت. غمی به اندازه تمام مردم سیستان.» اینها صحبت‌های  وحید پورمردان، مدیرکل حفاظت محیط‌ زیست سیستان و بلوچستان است که شبانه بعد از شنیدن خبر حمله تمساح به حوا، سوار خودرو شخصی‌اش شد و ٧٠٠ کیلومتر رانندگی کرد تا صبح نخستین فردی باشد که او را ملاقات می‌کند.

او درباره جزییات ماجرا  گفت: ساعت ١٢ شب به سمت بیمارستان حوا حرکت کردم. ٦ صبح بود که رسیدم. مادربزرگش به همراه پدر و مادر حوا کنارش بودند. مادر و پدر جوانی داشت؛ مادری که بشدت ناراحت بود و باردار.

  وقتی به بیمارستان رسیدم، حوا را از اتاق عمل بیرون آوردند؛ دختری نحیف با چشمانی آبی. دستش  قطع شده بود. بی‌هوش بود؛ گاهی به هوش می‌آمد اما ناله می‌کرد و درد داشت، اما این درد جسمی‌اش به‌زودی تمام می‌شود. 

روحش است که تا ابد درگیر می‌ماند، جایی که با همکلاسی‌هایش به بازی و تفریح می‌رود و نقص عضوش رنجش می‌دهد. باید کمکش می‌کردیم. نباید بی‌تفاوت باشیم. روستا‌های این منطقه به‌شدت از نظر معیشتی در مضیقه هستند و خانواده آقای رئیسی با این وضعیتی که برایش به‌وجود آمده بیشتر.

پیگیر وضع درمانی حوا شدیم؛ متاسفانه به دلیل کمبود امکانات گلدن‌تایم  درمانی برای حوا از دست رفته بود و دستش را نتوانستند پیوند بزنند. با صندوق محیط ‌زیست صحبت کردیم؛ قول‌های خوبی دادند تا بخشی از هزینه‌هایی که برای حوا به‌وجود آمده را تأمین کنیم. امیدواریم مردم هم در این کار خیر سهیم باشند و به حوا و حواهای دیگر کمک کنند.


 در این سال‌ها  اداره کل حفاظت محیط ‌زیست در ادوار مختلف در همین راستا کارگاه‌های آموزشی برای دهیاران، شوراها و اهالی محلی منطقه برگزار کرده و همچنین تابلوهای خطر وجود تمساح در منطقه نیز در مناطق نصب کرده است،  اما متاسفانه مشکل کم‌آبی و استفاده از آب برکه هرازگاهی به قیمت جان اهالی تمام می‌شود که امیدواریم هرچه زودتر مشکل آب روستاهای منطقه حل شود.

با توجه به فصل گرما و کمبود آب در مناطق روستایی اهالی روستا علی رغم وجود تابلو‌های هشداردهنده محیط ‌زیست در منطقه و اطلاع‌رسانی‌های مداوم متاسفانه برای استفاده و برداشت آب به برکه‌های محل زیست تمساح نزدیک شده و این‌بار دختربچه اهل روستای کشاری مورد حمله جدی تمساح قرار گرفت .

اشک‌های مادر دختر چشم‌آبی
بغض دارد و گریه می‌کند. اشک‌هایش امانش را بریده. بی‌بی رئیسی ناز، مادر حواست. مادری که بعد از ٧ دختر حالا در ٣٧سالگی بار دیگر باردار است. می‌گوید مجبور بود. باید پسردار می‌شد.

او  گفت: «مردم می‌گویند باید پسردار می‌شدم. در همه این سال‌ها هر بار که سونوگرافی می‌رفتم با ناراحتی برمی‌گشتم. نمی‌گویم دختر دوست ندارم، اما توان بارداری دیگر را نداشتم.

دیسک کمر دارم. معده‌ام بشدت درد می‌کند، اما این‌بار که به سونوگرافی رفتم، خوشحال بودم. گفتند به احتمال زیاد پسر است. همین هم شد وقتی که وارد خانه شدم  دختر‌ها خوشحال شدند.

حوا که روی پاهایش بند نبود، دختر‌ها هم برادر می‌خواستند. از خوشحالی حوا گفت تو استراحت کن تا من بروم رخت و لباس‌ها را بشویم. این‌جا گاهی ماهی یک‌بار با تانکر آب می‌آورند. خب اگر آب بود که حوا به برکه نمی‌رفت. حوا کلاس سومش را تمام کرده بود و به کلاس چهارم می‌رفت. خواهر‌هایش بزرگتر از او هستند، اما آنها هم بیماری دارند.

ناخن‌های دست و پاهایشان می‌افتد و بشدت زخم می‌شود. بی‌پولی نمی‌گذارد آنها را حتی دکتر ببرم. به همین دلیل بود که حوا رخت و لباس‌ها را می‌شست. پدرش هم کارگر است، اما الان چند وقتی است که پاهایش شکسته و خانه‌نشین شده است.» مادر حوا در ادامه به «شهروند» گفت: «در بیمارستان بودیم که  حوا  درباره لحظه‌ای که تمساح به او حمله کرد گفت. او به من گفت که در حال شستن رخت‌ها بود که تصور کرد پسرعمه‌اش با او توپ بازی می‌کند.

مدام گفته پسرعمه این‌طوری نکن؛ الان وقت بازی نیست؛ دارم رخت می‌شویم. حوا ناگهان زیر چشمی پشتش را نگاه می‌کند که تمساح را می‌بیند. می‌خواهد فرار کند که ناگهان تمساح دستش را می‌بلعد و سه‌بار او را می‌چرخاند و او را به زیر آب می‌برد که ناگهان پسرعمه حوا پیدایش می‌شود؛ سنگی برمی‌دارد و  گاندو را می‌زند.

گاندو دست حوا را ول می‌کند، اما دستش قطع شده بود. تمساح  تا چند ده متر هم دنبال آنها بود که فرار می‌کنند. از روزی که این اتفاق افتاده چندین‌بار بی‌هوش شدم و تشنج کردم. دخترهایم که مریض بودند، حالا از همه بدتر حوا که دستش قطع شده است. ما خیلی فقیر هستیم و هیچ‌کس کمکمان نمی‌کند.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • منصوردهقانی ۱۴:۳۶ - ۱۳۹۸/۰۵/۰۲
    0 0
    درد این هموطن چابهاری را همه ما احساس میکنیم ما درروی زمینی زندگی میکنیم که پر است از نعمتهای گوناگون امیداست که مسولین ما وانانی که سرنوشت این سرزمین بدست انهاست به این گرفتاریها هم بیاندیشند وبفکر افرادی مثل این هموطن چابهاری باشند