به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه جوان، آخرین آمارها نشاندهنده افزایش تعداد مجردان قطعی در کشور است. در حالی که تجرد قطعی در سال ۱۳۷۵ برای مردان حدود ۳/۱ و برای زنان ۲/۱ درصد بودهاست، در آخرین سرشماری سال ۱۳۹۵ این آمار به ۳/۲ برای مردان و ۷/۳ درصد برای زنان رسیدهاست.
در شرایطی که تحلیل الگوهای همسرگزینی میگوید احتمال اینکه دختری واقع در سنین ۳۰ تا ۳۴ سالگی ازدواج کند حدود نصف احتمال ازدواج دختری در سنین ۲۵ تا ۲۹ ساله است و اگر این دختر در گروه سنی ۳۵ تا ۳۹ سالگی قرار گیرد، این احتمال به یک پنجم کاهش خواهد یافت.
به سراغ امیرمحمود حریرچی، جامعهشناس حوزه جمعیت و رئیس سابق مرکز توسعه و تحقیقات وزارت بهداشت رفتیم و در گفتگو با اوش دلایل افزایش تعداد مجردان و همچنین راهحلهای مقابله با این مشکل را بررسی کردیم.
تجرد قطعی دقیقاً چیست و به چند سالگی تجرد قطعی گفته میشود؟
وقتی در مورد تجرد قطعی صحبت میکنیم فاصله ۴۰ تا ۴۵ سال منظور است؛ یعنی افراد به یک سنی میرسند که ترجیح میدهند مجرد بمانند. مثلاً در نظر بگیرید در خانمهای بین ۴۰ تا ۴۵ سال دیگر چیزی به عنوان توانایی فرزندآوری متصور نیست و به تعبیری دیگر حوصله بچه را هم ندارند. در مورد آقایان هم وضعیتی پیش میآید که فکر میکنند تشکیل خانواده مسئولیت سنگینی است و به ویژه وقتی که باید برای آن بگذارند از حوصله آنها خارج است. در مجموع سن که بالاتر میرود افراد ترجیح میدهند به مجرد بودن خود ادامه دهند و مسئولیتی به اسم تشکیل خانواده را دیگر نمیپذیرند، که به آن تجرد قطعی گفته میشود. مجرد قطعی یعنی کسی که در مورد تشکیل خانواده و افزایش جمعیت باید نسبت به او قطع امید کرد. این افزایش مجردان قطعی موجبشده تا پنجره جمعیتی در کشور ما در حال بستهشدن باشد؛ یعنی رشد جمعیت ما در جهتی منفی در حال پیش رفتن است. منفی یعنی اینکه الان رشد جمعیت ما چیزی حدود یک درصد است یا ۱۰ در هزار است؛ یعنی برای هر هزار نفر، جمعیت ما در سال ۱۰ نفر اضافه میشود.
عواملی که موجب این تجرد قطعی میشود، چیست؟ وقتی آخرین آمار را نگاه میکنیم در شهرهای مختلف میزان مجردان قطعی متفاوت است. مثلاً بوشهر را داریم که به شدت آمار آن بالاست و از طرف دیگر این آمار در یزد نسبت به دیگر استانها پایین است. فرهنگ در این میان تأثیرگذار است یا موضوع چیز دیگری است؟
شما یزد را مثال زدید؛ یزد در کشور ما همیشه به عنوان یک منطقه اهل خانواده و خانوادهدوست معروف بوده که بچههایشان را برای ازدواج تشویق و کمک میکردند و مجرد بودن را خلاف سنت خود میدانستند. در حالی که در جایی مانند بوشهر اینگونه نیست و این موضوع جزو سنتهای آنها به آن مفهومی که در میان یزدیها وجود دارد، نبودهاست. همچنین در خصوص یزد، این شهر یکی از مناطقی است که اقتصاد خوبی دارد و در آن بیکاری حداقلی و کمسوادی کم است. در استانهایی که مولدی هستند، افراد یاد گرفتهاند تلاش کنند و وقتی شرایط برای آنها مهیا بوده میبینید که خانواده هم خودبهخود یاد گرفته حمایت انجام بدهد و برای بچهها از زمانی که کوچک هستند اهمیت خانواده را با رفتار خود آموزش میدهند.
وقتی میخواهیم دلایل تجرد قطعی را بررسی کنیم، باید بدانیم خانوادهای که در تشنج است، الگوی خوبی برای تشکیل خانواده به فرزندان خود آموزش نمیدهد. البته یکی از دلایل تشنج در خانواده هم موضوعات اقتصادی است و دلیل دیگر آن زیادهخواهی است. زندگی لاکچری، اشرافیگری، چشم و همچشمی و اینکه همه چیز تکمیل باشد، در حال ضربههای اساسی به ماست. یک خانواده متشنج به خاطر مسائل اقتصادی یا زیادهخواهی خودبهخود میخواهد برای ازدواج همه چیز فراهم باشد و همهچیز زمانی فراهم میشود که دیگر دیر شدهاست.
رابطه حمایت اقتصادی خانوادهها با تجرد قطعی چیست؟ آیا خانواده باید حتماً کمککننده باشد یا کلاً خود را کنار بکشد؟
اگر فردی حداقلهای نیازهای خانواده را نتواند تأمین کند و احساس کند شرمنده خانواده است، قاعدتاً نمیتواند ازدواج کند و اگر ازدواج هم کند، یک ازدواج موفقی نخواهد بود. نقطه مقابل، آنهایی هستند که من اسم آن را گذاشتهام ازدواج سخت و طلاق آسان؛ یعنی آنهایی که برای شروع بریز و بپاش میکنند؛ مثلاً برای شروع ۳۰۰ یا ۴۰۰ میلیون فقط پول سالن میدهند که فقط میخواهند یک شام بخورند. فردی که این همه هزینه میکند حتی اگر پدر زوج هم این هزینه را انجام دهد، انتظار دارد خانه و ماشین آن هم روبهراه باشد و تا وقتی هم که روبهراه نباشد بچه هم نمیخواهد. بعد همین افراد، برای کوچکترین چیزها در چشم و همچشمی طلاق هم میخواهد. همینها اتفاقاً آمارهای طلاق را بالا میبرند و برای آن جشن طلاق هم میگیرند.
در مجموع مشکلات اصلی که موجب بالا رفتن سن ازدواج و تجردهای قطعیشده از یک طرف مسائل اقتصادی و از طرف دیگر چشم و همچشمی است. با همه اینها، اما خانواده باید کمک کند، مثلاً جهیزیه یکی از سنتهای ماست و براساس آن چیزی که ما میشناسیم مشترکاً باید این کار را انجام دهند. اینکه خانواده دختر فقط باید جهیزیه را تأمین کند، آن هم جهیزیههای که الان در شرایط حداقلی ۳۰۰ یا ۴۰۰ میلیون تومان است، اشتباه است و نیاز به کمک هر دو طرف است.
وقتی سن افراد بالاتر میرود، طبیعتاً انتخاب کردن در آنها سختتر میشود و نیازی که احساس میکنند هم کاهش پیدا میکند. از طرف دیگر بخشی از جامعه معتقد است ازدواج در سن کم هم موجب ازدواجهایی میشود که فرد هنوز توانایی اداره یک زندگی را ندارد. به نظر شما اینکه صبر کنیم سن فرد بالاتر رود و شناخت او نسبت به جامعه و افراد بیشتر شود، بهتر است یا اینکه زودتر ازدواج کند قبل از اینکه کلاً از ازدواج منصرف شود؟
سن ازدواج در سطح جهانی قبل از ۳۰ سال است. ما وقتی سن را طبقهبندی میکنیم یک مقطعی داریم به نام کودک، بعد نوجوانی داریم که تا ۱۹ سالگی است، ۱۹ تا ۲۹ را هم جوان میگوییم. از آن به بعد وارد میانسالی میشود تا ۶۰ یا ۶۵ سالگی که توسط WHO تعیین شدهاست. تا قبل از این دوره فرد باید اطمینان پیدا کند که میخواهد به خواست درونی و آن چیزی که غریزی و طبیعی اوست، جواب بدهد و در شرایط امروزی دنیا و کشور ما باید تا قبل از ۳۰ سالگی تکلیف را مشخص کند.
یعنی چه تکلیف را مشخص کند؟
یعنی اگر میخواهد کار داشته باشد، تکلیف خود را با کارش مشخص کند، اینکه بگوید من در این کار ارتقا بگیرم یا درسم را بخوانم و لیسانسم را گرفتم، فوقلیسانس و دکترای خودم را بگیرم، بعد ازدواج کنم، آخرش که چه؟ یکی از دلایلی که در میان دختران تجرد بالاست، این است که فرصت بیشتری داشتهاند و رفتند دانشگاه درس خواندند و مثلاً لیسانس گرفتند بعد میگویند، خواستگار حداقل باید لیسانس داشته باشد یا پولدار باشد؛ من به آنها میگویم یک زمانی میشود که افسوس میخورید و احساس میکنید که شدیداً تنها هستید و با چسبیدن به ظواهر مادی و موضوعاتی از این دست خلاف غریزه خود عمل کردهاید.
من به جوانان میگویم آیا احساس نمیکنید زندگی کردن در کنار کسی که همراه است، چقدر میتواند زیبا باشد و به زندگی معنا بدهد؟ بعد از آن هم فرزند داشتن به این زیبایی اضافه میکند. ولی وقتی خلاف این غریزه عمل میشود، تأسف برای فرد به همراه دارد.
در شرایطی که امروزه نه فقط در کشور ما بلکه در سطح جهان اخلاقیات رو به کاهش گذاشته و از سوی دیگر رسانهها و شبکه اجتماعی، برخی از روابط را در نگاه جوانان مباح کردهاست، طبیعتاً نمیتوان وضعیت نسل فعلی را با شرایط نسل قبل یکی دانست.
این درست است و بررسیها نیز نشان میدهد که شبکههای اجتماعی موجب بلوغ زودرس شدهاست. فرد در شبکههای اجتماعی فیلمهای مستهجن را نگاه میکند و بعد این موجب کنجکاوی میشود و این کنجکاوی موجب بلوغ زودتر از موقع مخصوصاً در میان پسران میشود. بلوغ فقط جنسی نیست، بلکه بلوغ روانی و اجتماعی نیز داریم که هر کدام مسئله مفصلی است.
در مجموع ما اکنون در وضعیتی هستیم که از یک طرف میزان تجرد قطعی در حال بالا رفتن است و از طرف دیگر بلوغ زودرس و روابط خارج از ازدواج هم اتفاق میافتد. در این وضعیت وظیفه خانوادهها و دولت چیست؟
اصل کاری که باید انجام شود، فرهنگسازی است، یعنی خانوادهها باید در مورد اینکه چگونه بچههای خود را در سنین مختلف مورد حمایت قرار دهند، آموزش ببینند. از جمله یکی از حمایتها از بچهها این است که جلوی بچهها پرخاشگری نکنید و این مقدار ناسزا به هم نگویید. این بچه دارد میشنود و همه چیز را درک میکند؛ آزارش ندهید تا بداند شما حامی او هستید. اینگونه خانواده در ذهن بچه یک شکل دیگری میگیرد که بله خانواده چه مقدار شیرین است، مادر چه سایه مهمی است، چقدر میتوان به پدر اتکا داشت، خواهر و برادرها چقدر لذتبخش هستند.
یکی از جاهایی که میتواند این آموزشها را بدهد، رسانه ملی است ولی اکنون شاهد هستیم حتی در رسانه ملی نیز زندگی لاکچری تبلیغ میشود. یک روغن نباتی را میخواهد تبلیغ کند، میبینید یخچال سایدبایساید و گاز فلان، بعد فرد فکر میکند اگر این زندگی است، آن چیزی که ما داریم، چیست؟! یعنی رسانه ما اصلاً احساس مسئولیت در این حوزههای اجتماعی و حوزه خانواده نمیکند.
از طرف دیگر باید در مورد اهمیت خانواده نیز فرهنگسازی شود و به فرد نشان دادهشود که اگر نخواهد به سمت خانواده برود به یک تنهایی خواهد رسید که جنونآمیز است. نگاه کنید آن افرادی که سن تجرد قطعی خود را پشت سرگذاشتهاند، واقعاً تنها هستند و تنها خوشی آنها این است که دور هم جمع شوند، ولی در آنجا هم گوشی باید دستشان باشد.
موضوع دیگر این است که دولت باید واقعاً حمایت کند و حمایت نیز فقط با وام و امثال آن هم نیست؛ یعنی یک شرایط کلی است. ما اگر توسعه اقتصادی داشته باشیم بهدنبال آن توسعه اجتماعی و فرهنگی نیز اتفاق میافتد. فرد برای ازدواج باید تأمین شغلی داشته باشد. وقتی تأمین شغلی نداشته باشد و بخواهد ازدواج کند طبیعتاً این اتفاق نمیافتد و همین میشود که میانگین سن ازدواج در مورد آقایان حدود ۳۱ تا ۳۲ سال و در مورد خانمها ۲۷ تا ۲۸ است.
از طرف دیگر تب و تاب تحصیل هم خیلی در حال از بین بردن جامعه است. ایران با جمعیت ۸۵ میلیونی، بیشترین تعداد فارغالتحصیل دانشگاهی در دنیا را دارد. ما ۲۰ میلیون فارغالتحصیل داریم که ۱۰ میلیون آنها بیکار هستند و آن ۱۰ میلیونی هم که سرکار هستند اکثراً در زمینههای غیرمرتبط با تحصیل خود کار میکنند. به همین دلیل هر سال از تعداد کسانی که میخواهند به دانشگاه بروند، کمتر میشود، چون میبینند مدرک ارزشی ندارد و آنهایی که شرکت میکنند هم میخواهند پزشک شوند. ما ۲ هزارو ۷۰۰ مرکز آموزش عالی در کشور داریم و حتی علمی- کاربردی را که قرار بود آموزش فنی به افراد دهد که با آن فن، فرد کار یاد بگیرد، به دانشگاه تبدیل کردند در حالی که فلسفه آن چیزی دیگری بود.
در بخشی که حکومت در قبال آن مسئولیت دارد، اولاً باید به جوانان حق بیکاری دهند تا بتوانند حداقلها را دریافت کنند. همچنین باید یک نوع امنیت اجتماعی ایجاد شود و فرد فکر کند اگر درس خواند کار با فرصتهای برابر برای همه وجود دارد. اکنون خیلی از جوانان روی این قضیه مقابل آدم میایستند که مثلاً فلانی پدرش فلان کاره بوده، ببین اکنون چه پستی گرفتهاست. وقتی او چنین حرفی میزند، من چه بگویم؟ وقتی فرد نابرابری را میبیند، ناامید میشود. در یک جامعه باید تمام تلاشها انجام شود که افراد احساس امنیت و رضایتمندی از زندگی خود داشته باشند. نکته اساسی فرصتهای برابر برای افرادی است که فن و حرفهای بلد هستند باید احساس کنند با تلاش خود میتوانند زندگیای داشتهباشند که به آنها آرامش میدهد و آن زندگی در قالب خانواده است که میتواند برای آنها ایجاد شود.
باید شرایطی ایجاد شود که فرد امید به زندگی داشتهباشد و این شرایط باید از سوی دولت و حاکمیت ایجاد شود. منظور از حاکمیت قوه مقننه هم است. البته همه این نکات در قانون اساسی ما آماده است و من بارها گفتهام یکبار بنشینید این قانون اساسی را که ما بابت آن این همه شهید دادهایم، بخوانید. ما این همه شهید ندادیم که یک عده بیخیال بالا بنشینند و معلوم هم نباشد دارند چکار میکنند.
نکته بعدی که خیلی مهم است این است که مسئولان باید دست از اشرافیت بردارند. به دلیل اینکه این اشرافیت از تلویزیون و مسئولان به مردم منتقل میشود، و مردم وقتی اینها را نگاه میکنند، تحقیر میشوند و فردی که تحقیر شد، نابود میشود. با فقر میتوان کنار آمد، منتها یک فقر انتخابی. شما یاد میگیرید سادهزیست باشید، منتها وقتی که مقایسهها پیش بیاید خانم به شوهرش میگوید برای من یک ماشین نمیگیری ولی فلان فامیل که اتفاقاً از مسئولان است اینطور و آنطور هم هستند. نمیشود شما روی قله بنشینید و برای تهدره صحبت کنید، بلکه باید آستین بالا زد و نشست قانون اساسی را اجرایی کرد. به نظر من قانون اساسی ما اجرایی نشدهاست.
نظر شما